بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بچه ها من چایی میخوااااااااااااام
دوباره گفت:razz:
چايي كلي ضرر داره...پوكي استخوان ميگيريد....نميذاره آهن جذب شه......
بابا ولش كنيد چيه آخه؟

ولي با اين حال.........تو اگه شيريني شو بدي منم چايي ميارم
 

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز
ها
کی دوماد شده ماهم شیرینی میخواااااااایم
آق دوماد:
تنهايي عزيزمون
عروس خانوم :
ناشناس
سلام به گلای باغه زندگیه والدینتون :gol::gol::gol:
نسیم . تنهایی . پاکر . سکرت سما و احتمالا آرامش :gol::gol:
خوبین بچه ها ؟
سلام حميد خان
چطوري

:gol:سلااااااااااااااام بر همگی دوستان عزیز :gol:
سلام علي اقا
خوبي
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز

سلام نگار خانوم خوبین ؟ :gol:


سهلام:D
من دنبال شر نمیگردما بگم:D
ارامشم نیست:D

سلام عزیزه دله خودم
آره یادمه ( خشتک دوز ) :thumbsup2:


آق دوماد:
تنهايي عزيزمون
عروس خانوم :
ناشناس

سلام حميد خان
چطوري


سلام علي اقا
خوبي


سلام نسیم خوبی ؟
واقعا حیف شد من طرف نبودما وگر نه ی سال میخندیدیم :thumbsup2:
 

Ali 1900

عضو جدید
سلام حمید جان ممنون .شما خوبی؟
ممنون از جملی بسیار قشنگت:gol:


سلام خوش اومدین

سلام حمید منظور کیه دیگه ؟
مرسی خوبم :gol:

سلام بر هر 4
خوبین؟:gol:


کی تعطیلات شرو میشه؟:razz:
واسه من که فردا آخرین روزه



سلام علی جون احوالات ؟:gol:

سلام داش علی خوبی؟
اوچیک همتونم
من که فردا آخرین روزمه :smile::)
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
سلام به تمام دوستان عزیز کرسی نشینم
حالتون چطوره؟
امیدوارم که حال همگی خوب و سلامت باشه :gol:


سلام ...........
محمد صادقه عزیز خوبی برادر ؟:gol::gol:


سلام ......:gol:
من اومدم ......:smile:

آقایون خواهش میکنم بفرمایید .... همین که بلند شدین کافیه ....:redface:
نیاز به تعظیم نیست .....:D


سلام باران خانوم خوبین ؟:gol:

اوچیک همتونم
من که فردا آخرین روزمه :smile::)


قربونت ما بیشتر :gol:


بچه ها شرمنده اخلاق ورزشیتون من دیگه تشکر ندارم :sweatdrop:
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلااااااااااااااام بر همگی دوستان عزیز
سلام علي آقا:gol:
شرمنه دير سلام كردم
سلاااااااام:gol:
سهلام
من دنبال شر نمیگردما بگم
ارامشم نیست
سلام
خوش اومدين
منم میخوام ولی اگه الان چایی بخوری دیگه شب خواب نداری .....

راستی قدم نو رسیده مبارکه اسمشو چی میخوای بذاری :D
:w15: :w15: :w15: اين خيلي خوب بود حميد :w15: :w15:
سلام به تمام دوستان عزیز کرسی نشینم
حالتون چطوره؟
امیدوارم که حال همگی خوب و سلامت باشه :gol:
سلام عليكم:gol:
خوبي؟
بابا من زن نرفتم:wallbash::w06:


سلام ......:gol:
من اومدم ......:smile:

آقایون خواهش میکنم بفرمایید .... همین که بلند شدین کافیه ....:redface:
نیاز به تعظیم نیست .....:D
سلاااااااام عزيز دل خودم:gol:
تشريف فرماييت منو كشته :w25: ......
خوبي؟
 

valkano سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
رایتی کی دوماد شده؟؟؟؟
تهنا تهنا نامردا مگه من دل ندارم تنهایی جان خودم میرقصم واست:D
 

Ali 1900

عضو جدید
آق دوماد:
تنهايي عزيزمون
عروس خانوم :
ناشناس

سلام حميد خان
چطوري


سلام علي اقا
خوبي
اوچیکتیم :D

سهلام:D
من دنبال شر نمیگردما بگم:D
ارامشم نیست:D

سلام به تمام دوستان عزیز کرسی نشینم
حالتون چطوره؟
امیدوارم که حال همگی خوب و سلامت باشه :gol:

سلام ......:gol:
من اومدم ......:smile:

آقایون خواهش میکنم بفرمایید .... همین که بلند شدین کافیه ....:redface:
نیاز به تعظیم نیست .....:D
سلام به تمام دوستای گلم :gol::gol::gol::gol:
 

Hamid MB

مدیر تالار زنگ تفریح
مدیر تالار
کاربر ممتاز
سلام سلام .
.اومدم به همه کرسی نشینان یه سلام بدم و اینکه یه داستان خوفشل گوش کنم تا خوابم ببره زودی بگید منتظرم ..


سلام خوبین ؟

الن میگم البته داستانای من لاتیه اگه داستانه فرم میخوای از تنایی بگیر :w24:
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
تاشلى پهلوان

تاشلى پهلوان

مردى بود به نام تاشلى که در اوبه‌اى در ترکمن صحرا زندگى مى‌کرد. تاشلى فقير و تنبل و ترسو بود.و از ترسش هيچ‌وقت از زنش دور نمى‌شد. زن که از دست تنبلى و ترس و هم‌چنين لاف‌زدن‌هاى تاشلى به تنگ آمده بود، او را پشت در اتاق گذاشت و به اتاق راهش نداد. تاشلى هرچه التماس کرد سودى نبخشيد و زن در را باز نکرد. تاشلى از ترس، خود را محکم به در چسبانده بود. نزديک‌هاى صبح خوابش برد. مگس‌ها روى سر و صورتش نشستند. اما او از تنبلى دستش را هم براى تاراندن آنها تکان نمى‌داد. بالاخره مگس‌ها طاقت تاشلى را تاق کردند او يک کشيده محکم به‌ صورت خود زد. ده تا مگس کشته شدند. تاشلى تا مگس‌هاى کشته شده را ديد، گفت: عجب پهلوانى بودم و خودم خبر نداشتم!
به شهر رفت و حکايت پهلوانى خود را براى قاضى تعريف کرد و از او خواست که او را به‌عنوان پهلوان اوبه معرفى کند. قاضى دورادور تاشلى را مى‌شناخت و مى‌دانست که خيلى ترسو و تنبل است اما نخواست دلش را بشکند، روى يک قلم پارچه سفيد نوشت: ”شکست‌ناپذير است تاشلى دلير، هزار تا به يک ضربت آرد به زير“ پارچه را به‌دست تاشلى داد و با يک الاغ او را روانه کرد. تاشلى پارچه را بر سر چوبى بست و مثل پرچمى در دست گرفت. شمشير زنگ‌زده‌اى پيدا کرد و به کمرش بست و رفت و رفت تا به حاشيه جنگلى رسيد. داخل جنگل شد. و براى اينکه ترس را از خود دور کند، شروع کرد به آواز خواندن. پيرمردى که با اسبش آمده بود هيزم جمع کند وقتى هاى و هوى تاشلى را شنيد، فکر کرد غول جنگلى است پا به فرار گذاشت. تاشلى اسب او را ديد و سوار آن شد و به راه خود ادامه داد تا رسيد به يک اوبهٔ ناشناس. پرچمش را به زمين فرو کرد و داخل اتاق شد در اين موقع مردى که پرچم تاشلى را ديده بود، فرياد زد - اى مردم. او تاشلى پهلوان است. مردم به او خيلى احترام گذاشتند و در وصف پهلوان‌هائى که از او شنيده بودند سخن‌ها گفتند. تاشلى نگران بود که مبادا چيزى پيش بيايد و دستش رو شود. چند روزى در آنجا ماند، سپس از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوباره گفت:razz:
چايي كلي ضرر داره...پوكي استخوان ميگيريد....نميذاره آهن جذب شه......
بابا ولش كنيد چيه آخه؟

ولي با اين حال.........تو اگه شيريني شو بدي منم چايي ميارم
تو چرا؟
پسرا هستن

سلام سکرتی
خوفی؟

سلام نگار خانوم خوبین ؟ :gol:


د:thumbsup2:
سلام
ممنون

بابا من زن نرفتم:wallbash::w06:
ااا
چرا زیرش می زنی؟
همین الان داشتم عکسهای عروسیشو می دیدم

سلام ملودی جونم

سلام محمد صادق
سلام باران
کسه دیگه که نموند سلام نکرده باشم؟
این نقل قول من درست کار نمی کنه;)
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
ادامه داستان

ادامه داستان

رفت و رفت تا به سرزمين سبز و خرمى رسيد. در سايه درختى دراز کشيد و خوابش برد. اين سرزمين متعلق به هفت برادر ديو بود. يکى از ديوها که براى سرکشى آمده بود، تاشلى را ديد و رفت برادرانش را خبر کرد. هرکدام يک گرز برداشتند و آمدند بالاى سر تاشلي. خواستند با گرز بر سرش بکوبند که چشمشان افتاد روى نوشته پارچه. ترسيدند و گرزها از دستشان افتاد و دندانهايشان به‌‌هم خورد. از صداى برخورد دندان‌ها، تاشلى از خواب بيدار شد و تا چشمش به ديوها افتاد رنگش پريد و شروع کرد به لرزيدن. ديوها فکر کردند که او خشمگين شده. به خاک افتادند و گفتند: اى تاشلى دلير! خبر پهلوانى‌هاى تو به ما رسيده، به سرزمين ما خوش آمدي. بفرمائيد و ميهمان ما و خواهر قشنگمان باشيد! تاشلى چند روزى مهمان آنها بود تا اينکه خبر رسيد ببر خونخوارى آن حوالى پيدا شده. مردم از تاشلى کمک خواستند. تاشلى سوار بر اسب شد تا بگريزد. ديوها گفتند: اين درست که تنهائى به جنگ ببر بروي. اسب و شمشيرت را عوض کن. ما هم مى‌آئيم. تاشلى به ناچار اسبى شد که ديوها به او دادند. اسب هم از نشستن تاشلى فهميد که او سوارکار ماهرى نيست، تند و سريع مى‌رفت. ديوها هم به‌دنبال تاشلي.
رفتند تا رسيدند به نزديکى‌هاى مخفيگاه ببر، تاشلى خيلى مى‌ترسيد از درختى بالا رفت و روى يکى از شاخه‌ها نشست. در اين موقع ببر نعره‌کشان از پناهگاهش بيرون آمد و زير درختى که تاشلى بالاى آن بود ايستاد. تاشلى تا چشمش به ببر افتاد، آن‌چنان لرزيد که از بالاى درخت روى ببر افتاد. ببر از اين کار ناگهانى ترسيد و پا به فرار گذاشت. ديوها که اين کار را ديدند از شهامت و رشادت تاشلى به حيرت افتادند. به‌دنبال ببر رفتند و او را کشتند. تاشلى که ديد ديوها ببر را کشتند سرى تکان داد و گفت: اى کاش مى‌گذاشتيد تا من رامش کنم و به‌جاى اسب بر پشت او سوار شوم!
ديوها خواهرشان را به زنى به تاشلى دادند. تاشلى حاکم سرزمين ديوها و مردم آن حوالى شد.
 

baroonearamesh

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام سلام .
.اومدم به همه کرسی نشینان یه سلام بدم و اینکه یه داستان خوفشل گوش کنم تا خوابم ببره زودی بگید منتظرم ..

سلاممممممممممممممم:gol:
معصوم جونم خوبی خانومی ؟؟؟؟:gol:
چه عجب دلمون تنگیده بود ......:(

آقایون دوباره قیام عزیز دل اومده .......:smile:
 

valkano سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نمیتونم چایی بنوشم چون مسواک زدم:D
\s lchpl kldal h,ln trx trx trx uvq hnfd ;kl , fvl af o,a:ِاینو اولش فکر میکردم فارسیه بعدش دیدم نیست حالشم نداشتمم از اول بنویسم:D
توش محترمانه خداحافظی کردم:D
 

**sama

عضو جدید
سلام به تمام دوستان عزیز کرسی نشینم
حالتون چطوره؟
امیدوارم که حال همگی خوب و سلامت باشه :gol:
سلام ممنون
شما چطوری؟خوش میگذره؟
سلام ......:gol:
من اومدم ......:smile:

آقایون خواهش میکنم بفرمایید .... همین که بلند شدین کافیه ....:redface:
نیاز به تعظیم نیست .....:D
سلام بارون جان خوش اومدی
بابا من زن نرفتم:wallbash::w06:
نزن درد دارها
ای بابا میدونی که کار کی میتونه باشه
 

...Melody

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام سلام .
.اومدم به همه کرسی نشینان یه سلام بدم و اینکه یه داستان خوفشل گوش کنم تا خوابم ببره زودی بگید منتظرم ..
به به به
سلاااااااااام مصومی
من نمیتونم چایی بنوشم چون مسواک زدم:D
\s lchpl kldal h,ln trx trx trx uvq hnfd ;kl , fvl af o,a:ِاینو اولش فکر میکردم فارسیه بعدش دیدم نیست حالشم نداشتمم از اول بنویسم:D
توش محترمانه خداحافظی کردم:D
شب خوش:gol:
سلاممممممممممممممم:gol:
معصوم جونم خوبی خانومی ؟؟؟؟:gol:
چه عجب دلمون تنگیده بود ......:(

آقایون دوباره قیام عزیز دل اومده .......:smile:
سلام باران خوبی:gol:
 

Similar threads

بالا