می گویند هر سن و سالی که داشته باشی
اگر کسی نباشد ،
که با یادش ،
چشمانت ،
از شادی یا غم پر اشک شود ،
هرگز زندگی نکرده ای
و من این روزها
زندگی می کنم . . .
در گوشه ارزوها
در امتداد شب
نامت را که
میاورم
کسی سکوتم را نمیبیند
و وقتی سکوت
میکنم
کسی نگاهم را نمیبیند
تنها
وقتی سکوت کردم
دیگر اشک نمیریزم
بلکه
تنها
منتظر یک معجزه هستم
تا دوباره لبخند یا اشک بریزم
حس یخ کردن
امانم را بریده
کاش کسی میفهمید
وقتی میگویم
دلم برای خندیدن تنگ شده
دلم برای اشک ریختن تنگ شدهاشک کم اورده تنها یک قطره میاید و بعد دوباره سکوت میشود اتاقم
و اینچنین مرا در خود غرق کرده سکوت
تا بی انتها
و از خودم خسته ام کرده
کسی نشان
خدا را دارد
میخواهم بروم
و اعتراض کنم
بگویم مگر همیشه کنار همه نیستی
پس چرا شبها کنارم نمیایی
با اینکه میدانی چقدر خسته شدم از بغضها و اشکهای بی صدا
از اینکه هر بار خودم را در اغوش گرفتم
بیا خودت مرا در اغوش بگی
مزاحم ادمهایت نمیشوم
میخواهم کمی
خستگیم از
ادمها
به در برود
که هر کار میکنم
قضاوتم میکنندو توبیخم میکنند
تنها میخواهم گوشهایم را بگیری و چشمانم را ببیندی و وقتی باز میکنی
تنها یک صحنه زیبا و یک صدای زیبا بشنوم
انگار نه انگار که روزی در زمین شلوغ زندگی میکردم
در چشمانم نگاه کن ............خوب نگاه کن ........اری ..........خودت را خواهی دید ........تو خود من شده ای ..........همه ی وجودم متعلق به توست زندگی من .......
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]عادت میکنم به داشتن چیزی و سپس نداشتنش...
به بودن چیزی و سپس نبودنش...
تنها عادت میکنم...
اما فراموش نه!!
شبها زیر دوش آب سرد رها میکنم بغض زخم هایم را
درحالی که همه میگویند...
خوش به حالش!!!
چه زود فراموش میکند.!..[/FONT]
یکنفر در هـمین نزدیکــی ها
چــیزی
به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است
خیالـــت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببــند
یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا
تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد
یک روز که همه جا حسابی خیس است یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ ، آرام تر از هر چه تصورش را کنی ، آهسته ، می بوسمت ... یک روز می بوسمت ! هر چه پیش آید خوش آید ! حوصله ی حساب و کتاب کردن هم ندارم ! دلم ترسیده ، که مبادا از فردا دیگر « عشق من » نباشی . آخر ، عشق سه حرفی کلاس اول من ، حالا آن قدر دوست داشتنی شده که برای خیلی ها سه حرف که سهل است ، هزار هزار حرف یک روز می بوسمت به قول شاعر : عشق کلاس اول ، تنها سه حرف است ، اما کلاس آخر ، عشق هزار حرف است ... . یک روز می بوسمت ! فوقش خدا مرا می برد جهنم ! این شعر برام خیلی اشناست فوقش می شوم ابلیس ! آن وقت تو هم به خاطر این که یک « ابلیس » تو را بوسیده ، جهنمی می شوی ! جهنم که آمدی ، من آن جا پیدایت می کنم و هر روز می بوسمت ! وای خدا ! چه صفایی پیدا می کند جهنم ... ! یک روز می بوسمت ! می خندم و می بوسمت ! گریه می کنم و می بوسمت !
یک روز می آید که از آن روز به بعد ، من هر روز می بوسمت ! لبهایم را می گذارم روی گونه هایت ، و بعد هر چه بادا باد : می بوسمت تو احتمالا سرخ می شوی ، و من هم که پیش تو همیشه سرخم