*** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ ***

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهترین سخن برایه من سکوتیست که گوش هایم را نوازش می کنه
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست عزیز سعی کن همیشه تو دوره دنیا بچرخی نه دنیا دوره تو
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای قلب من بارانی ات کردند و رفتند

کنج قفس زندانی ات کردند و رفتند

در سایه های شب تو را تنها نوشتند

سرشار سرگردانی ات کردند و رفتند

احساس پاکت را همه تکفیر کردند
محکومِ بی ایمانی ات کردند و رفتند

در بزمشان قربانی ات کردند و رفتند

زخمی که رستم از شَغاد قصه اش خورد
مبنای این ویرانی ات کردند و رفتند
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
در آغوشـم کـ ِ مۓ گیــرۓ

آنقــَــَدر آرام مۓ شوم

کـ ِ فـَـراموش مۓ کنم

بـایـ ـد نفس بکشم ...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
چهارچیز است که نمی توان آنها را بازگرداند...


سنگ...
پس از رها کردن
حرف...
پس از گفتن
موقعیت...
پس از پایان یافتن
و زمان...
پس از گذشتن !
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهارکه پرستوهامی آیندمن کوچ میکنم.
مقصدمن شهرآرزوهای آبی ست.
بهارکه بیایدشکوفه هاناخواسته میشکفند
ومن باچمدانی پرازبرف به سوی خورشیدمیروم.
لحظه ی ناب دل کندن ازنداشته هایم
وخداحافظ ای داشته های من:
شالیزار
جنگل
دریا
ونیلوفر.
توراهم میبرم نیلوفر
اماآنجامرداب نیست.
آنجاآسمان هم دریایی ست.
بهارکه بیایدمن میروم ونارنجهابهاری میشوند.
میروم به جایی که هرقطره ی باران دریچه ای به دریاست.
آنجاهواآبی ست
خداآبی ست
وچشمهای من انعکاس دنیایی لبریزازآبی ست.
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم جرعه سادگی میخواهد
دلم کمی بی آلودگی می خواهد
میخواهم لحظه بدون آنکه فکر بعدش را بکنم حرف بزنم
دلم من فقط کمی سادگی می خواهد
دلم تویه ساده را می خواهد.....!
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلت که تنگِ یک نفر باشد
خودِ خدا هم بیاید تا خوش بگذرد و لحظه ای فراموش کنی
فایده ندارد ...
تو دلت تنگ است ...دلت برای همان یک نفر تنگ است ...
تا نیاید ، تا نباشد
هیچ چیز درست نمیشود ....!
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
وای بر من,تو همانی که امیدم بودی؟
تو همان چشم سیه,دلبر افسونگر من؟
هر چه کوشم مگر این حادثه باور نکنم
میدود یاد خطاهای تو در باور من
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر شب
به آسمان،
از راه كوچكي
بالا ميروم
كم نور ترين ستاره ام
و سال هاست منتظر
شايد تو
مالكم باشي
 

tomas.edison

عضو جدید
رفتهبودم سر حوض
تا ببینم شاید
عکس تنهایی خود را در آب
آب در حوض نبود
ماهیان میگفتند
هیچ تقصیر درختان نیست
ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید
آمد او را به هوا برد که برد
به درک راه نبردیم به اکسیژن آب
برق از پولک ما رفت که رفت
ولی آن نور درشت
عکس آن میخک قرمز در آب
که اگر باد می آمد دل او پشت
چین های تغافل می زد
چشم ما بود
روزنی بود به اقرار بهشت
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی
همت کن
و بگو ماهی ها
حوضشان بی آب است
باد می رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا می رفتم.
 

tomas.edison

عضو جدید
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید
عکس تنهایی خود را در آب
آب در حوض نبود
ماهیان میگفتند
هیچ تقصیر درختان نیست
ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید
آمد او را به هوا برد که برد
به درک راه نبردیم به اکسیژن آب
برق از پولک ما رفت که رفت
ولی آن نور درشت
عکس آن میخک قرمز در آب
که اگر باد می آمد دل او پشت
چین های تغافل می زد
چشم ما بود
روزنی بود به اقرار بهشت
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی
همت کن
و بگو ماهی ها
حوضشان بی آب است
باد می رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا می رفتم.

 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
قطار! راهت را بگیر و برو . . .

نه کوه دیگر توان ریزش دارد، نه ریزعلی پیراهن اضافه !

هیچ چیز مثل سابق نیست
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
قدمهایم را برمیدارم میروم از کنار تمام روزها
رد میشوم و تمام خاطرات
به تو که میرسم میایستم
توان حرکتم نیست
غم نبودنت چقدر بزرگ است
... ... وحس بودنت چقدر شگفت انگیز
میخواهم تاابد
در همین نقطه بمانم
جایی که تو هستی
و من و زندگی کاش زمان همینجا متوقف بماند....
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ای است
و قلب
برای زندگی بس است...
شاملو
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
من پروانه ات بودم وقتی روی سینه ات نشستم
مرا کشتی تا سنجاق سینه ات باشم...
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلــم مـی خواهد بروم یك گوشه بنشینم پشتم را بكنم به دنیــا پاهایم را بغـل كنم و بلند بلند بگویم : من دیگر بــازی نمی كنم خستــه ام . .
 

nice_Alice

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


خدا به حق دل عاشقان سرگردان

مرا به آنچه که بوده ام ؛دوباره برگردان

جناب عشق عجب باغبان بی رحمی ست

دو لاله چیدن از آن باغو این همه تاوان!!!

خدا بریده ام از عشقو زندگی دیگر

به آیه آیه ی توبه...قسم به الرحمن....:gol:
 

tomas.edison

عضو جدید
[FONT=&quot]می ترسم از نبودنت[/FONT]....
[FONT=&quot]و از بودنت بیشتر[/FONT]!!!!!
[FONT=&quot]نداشتن تو ویرانم میکند[/FONT]....
[FONT=&quot]و داشتنت متوقفم[/FONT]!!!!
[FONT=&quot]وقتی نیستی کسی را نمی خواهم [/FONT]
[FONT=&quot]و وقتی هستی" تو را" می خواهم [/FONT]
[FONT=&quot]رنگهایم بی تو سیاه است ،و در کنارت خاکستری ام [/FONT]
[FONT=&quot]خداحافظی ات به جنونم می کشاند[/FONT]
[FONT=&quot]و سلامت به پریشانیم!؟[/FONT]
[FONT=&quot]بی تو دلتنگم و با تو بی قرار[/FONT]
[FONT=&quot]بی تو خسته ام و با تو در فرار[/FONT]
[FONT=&quot]در خیال من بمان [/FONT]
[FONT=&quot]از کنار من برو [/FONT]
[FONT=&quot]من خو گرفته ام به نبودنت[/FONT]........
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
زخم شدم شیشه به زخمم نشست
شیشه شدم سنگ سرم را شکست
یا رب اگر سنگ شوم لحظه ای
بر دل این سنگ چه خواهد گذشت،
 

tomas.edison

عضو جدید
روزی می آید
ناگهان روزی می آید
که سنگینی رد پاهایم رادر درونت حس می کنی
رد پاهایی که دور می شوند
و این سنگینی
از هر چیزی طاقت فرساتر خواهد بود...
 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش میشد به شقایق دل بست

کاش میشد که به باغ دل تو میرویید

یاسمین ، نرگس و یاس


کاش میشد که به قلب من و تو

چشمه ها می جوشید ، اطلسی میرویید

و همه ساحت آن باغچه کنج حیاط

پر میشد از شمیم گل و رویا و سکوت

واژه های همه سرشار از عشق از احساس

من در این جمع صمیمی یکرنگ

بی وجود تو نمی خواهم زیست بی وجود تو نمی خواهم بود

ای که با یاد تو آغاز کنم بودن را

وبه شوق تو به دریا سپرم دامن را بی تو دریاب مرا

من بدون تو همان بی دردم همان بی احساس

توبیا ای زیبا،ای گل،ای نور،ای یاس

تو بیاای همه چیزم، همه رویا، همه خوب

 

nice_Alice

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
لب هایم...

لب هایم...




من هر روز
لب هایم را در باغچه همسایه
می کاشتم
تا جوانه زند
وشاداب بماند...
یک روز گفت عاشق خشکی لب هایم شده است...
از آن روز
طبق عادت لبهایم را در باغچه کاشتم
اما شیر رامدت ها بستم
کم کم لب هایم خشکتر شد..
و او حریص تر!

روزی برای اینکه لبهایم او را ارضا کند
بنزین در باغچه همسایه ریختم
وباغچه همسایه را به آتش کشیدم
تا لب هایم
برای همیشه
برایش داغ بماند...
باغچه که آتش گرفت
اونفهمید
که تمام دنیای من نیز سوخت...!
.
.
.
ومن افتخار میکنم!






 
آخرین ویرایش:

nice_Alice

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
قایم موشک...!

قایم موشک...!




میگفتی بیا بازی کنیم...
میگفتی:
من چشم میگذارم
توفقط برو گم شو..
من هم عاشقانه
به هوای اینکه بازی بود
رفتم و گم شدم
هنوز کسی پیدایم نکرده است
نمیدانستم یک بازی بود
حرفت را زیاد جدی گرفتم...!

 

raha.68m

عضو جدید
کاربر ممتاز
حکایت باران بی امان است
این گونه که من
دوستت میدارم
شوریده وار و پریشان باریدن
بر خزه ها و خیزاب ها
به بی راهه و راهها تاختن
بی تاب، بی قرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یادآوردن
حکایت بارانی بی قرار است
این گونه که من
دوستت میدارم...
 

raha.68m

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
 
Similar threads

Similar threads

بالا