هر کی سوتی داده تعریف کنه!

بوگاتی رنسانس

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه سوتی جالب از یه استادم یادم اومد گفتم بگم .
ترم تابستونی ریاضی 7 داشتیم ، یکی از این بچه ها که هنوز توابع مثلثاتی روبلد نبود ( قسمتی از ریاضی که تو دوران دبیرستان تا یه حدی گفته میشه ) گفت استاد کسکانت چیه دیگه.
استاد مسنم اعصابش ریخته بود به هم برگشت کلی توضیح داد خلاصشو میگم گفت
سینوس ......... کسینوس ........تانژانت ........کتانژانت ....... سکانت......... خواست بگه کسکانت ، نفهمیدم چی شد خیلی غلیظ برگشت گفت کسکانت ، البته برای اینکه دقیقا بفهمین چی گفت دو حرف اولو جدا کنید از 4 حرف آخر .... ( استاد بی تربیت )
ما هم ترکیدیم از خنده ، حالا هر طوری بود جلو خودمونو گرفتیم ، این وسط یکی خیلی خودشو کنترل کرد دیگه نتونست ، مثل لاستیکی که پنچر میشه ازش صدا در میومد ، دوباره خندیدیم:w15:
بنده خدا سرخ شد !!!!
همش تقصیر این خارجیاست با ابن اسمای بی تربیتی که میذارن :biggrin:
استاد :redface:
ما :biggrin:
پسره :w07:
باز ما :w15:
 

بوگاتی رنسانس

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادش بخیر کلاس فارسی عمومی بود. اون جلسه استاد طرز نوشتن نامه های اداری رو میخواست یاد بده . از بچه ها میخواست بیان پای تخته مدل های مختلف نامه ها رو میگفت اونا مینوشتن. خلاصه یکی از پسرهای شیطون کلاس رو هم صدا کرد و همه منتظر یه حرکتی بودیم.نامه رو نوشت و استاد گفت آخرش هم اسمتو بنویس و امضا کن. پسره گفت باشه استاد بعد نوشت Francesco Totti امضا. کلی خندیدیم :w15: تازه کلاس آروم شده بود که استاد گفت شما به آقا که خیلی خوشحاله کاری نداشته باشین و هیچ وقت تو این جور نامه ها اسم و فامیلتون رو به لاتین ننویسین که دوباره کلاس ترکید
.استادم که آخرش نفهمید چی شد
ازاین استادا زیاد پیدا میشه
موقع کلاس فیزیک مکانیک بود، اولای ترم ، طبق معمول دانشگاه دولتی و کمبود امکانات ، به جای لیست حضور غیاب یه برگه A4 دادن تا بچه ها اسمشونو بنویسن و بعد استاد حضور غیاب کنه.
تو همین اسم نویسی ها یکی از دوستان بعد اسم خودش شماره زد و نوشت ساسی مانکن....:D
لیست رسید دست استاد ، رسید به اسم ساسی مانکن ، برگشت گفت آقای ساسیه .... ساسان ... اسم ایشون چیه ؟؟؟ بچه ها که از خنده نای حرف زدن نداشتن به زور گفتن ساسی مانکن . استاده گفت اسمشونو بد نوشتین سخت میشه خوند !!!!! :biggrin: دوباره گفت آقای ساسیه مانکن . کار داشت بیخ پیدا میکرد ( بچه ها در حال خراب کردن خودشون بودن ) که استاد گفت ، آقای ساسان مانکن نیستن بالاخره :surprised::w15:. چند نفر مثل موشک رفتن بیرون ، چند نفرم صندلی گاز میگرفتن .
روز شادی بود ، هفته بعدم دنبال ساسی مانکن میگشت ....:biggrin:
ما ها قبل خوندن اسم :whistle:
ما ها موقع خوندن اسم :w15:
ما ها بعد ازخوندن اسم :weirdsmiley:
استاد در همه حالات :w20:
 

Y..or..Z

همکار مدیر مهندسی مکانیک
کاربر ممتاز
ازاین استادا زیاد پیدا میشه
موقع کلاس فیزیک مکانیک بود، اولای ترم ، طبق معمول دانشگاه دولتی و کمبود امکانات ، به جای لیست حضور غیاب یه برگه A4 دادن تا بچه ها اسمشونو بنویسن و بعد استاد حضور غیاب کنه.
تو همین اسم نویسی ها یکی از دوستان بعد اسم خودش شماره زد و نوشت ساسی مانکن....:D
لیست رسید دست استاد ، رسید به اسم ساسی مانکن ، برگشت گفت آقای ساسیه .... ساسان ... اسم ایشون چیه ؟؟؟ بچه ها که از خنده نای حرف زدن نداشتن به زور گفتن ساسی مانکن . استاده گفت اسمشونو بد نوشتین سخت میشه خوند !!!!! :biggrin: دوباره گفت آقای ساسیه مانکن . کار داشت بیخ پیدا میکرد ( بچه ها در حال خراب کردن خودشون بودن ) که استاد گفت ، آقای ساسان مانکن نیستن بالاخره :surprised::w15:. چند نفر مثل موشک رفتن بیرون ، چند نفرم صندلی گاز میگرفتن .
روز شادی بود ، هفته بعدم دنبال ساسی مانکن میگشت ....:biggrin:
ما ها قبل خوندن اسم :whistle:
ما ها موقع خوندن اسم :w15:
ما ها بعد ازخوندن اسم :weirdsmiley:
استاد در همه حالات :w20:
ماهم از این کارا میکردیم یادش بخیر:biggrin:
 

havij139

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام چه سوتی هایی یافت کردم تو این تاپیک:دیی . باحال بود
منم سوتی زیاد دادم . ولی چون خوب نمی تونم تعریف کنم و زیاد میشه و حوصلتون نمیگیره بخونین همین یکی رو فعلا میگم که از همشون کمتره

فکر کنم دوم راهنمایی بودم زنگ انگلیسی بود . معلم هم از رو دفتر نمره اسم می خوندو همونجا از طرف سوال میکرد . همه مثل همیشه از استرس داشتن می مردن. ولی من طبق معمول با دوستم اخر کلاس می گفتیم و می خندیدم که معلم متوجه شد و اسم منو صدا زدو ازم درس پرسید.
سوالش این بود what is you father name?
منم انقدر حول شده بودم که اصلا نفهمیدم چی گفت و همه چی هم یادم رفته بود و به جا اینکه اسم پدرمو بگم ,اسم مادرمو گفتم:دییی
تو اون لحضه:

معلم::)
بچه ها::w15:
دوستم:

من::question:......:weirdsmiley:.....:wallbash:......:redface:
مادرم:

پدرم::w08:
 

sara23

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رفته بودیم مسافرت آپارتمان دوست بابام بودیم واحدشون306بودنگاش نمیکردم همینطورسرسری نیگاش کرده بودم یه روزمنوبچه ی دوست بابام رفتیم بیرون وبعدکه اومدیم محسن(بچه دوست بابام)نیشست رووزمین که الاوبلامنوبغل کن ببرخونه "پاخام دلدمیکنه ابولی"*(ترجمه:پاهام دردمیکنه المیرا)منم بلندش کردم وهی رفتیم ورفتیم تاواحد206بش گفتم رسیدیم خداروشکرحالابریم توودربه اذن خدابازبودهرچی به محسن گفتم بیابریم توونمیومددستشوکشیدم رفتیم توو،بدوبدورفتیم توواتاقشون رووتخت عجیب بودواسم دکوراسیون عوض شده مگه چن ساله رفتیم بیرون واومدی؟هیچی دیگه رووتخت درازکشیدم محسن هی تکونم میدادمیگفت:اینجااخه ابولی بلیم مامان نیس آجی نیس خاله نیس ...
گفتم محسن جون عسیسم خفه میخام بخابم خسته شدم 4طبقه توروکول کردم
خابیدم محسن یه مشت زدتووصورتموحرفاشوتکرارکرددادزدم مهسااااااااااابیامنوازشراین نجات بده
یدفه یه خانم ویه دختری اومدن توواتاق نیگاشون کردم بامظلومیت پرسیدم:مهساکجاس؟
دختره گف:مهسامنم شما؟(اسم اینم مهسابودش)
گفتم توازیه ساعت پیش چقدعوض شدی
خانمه بازم گف:شما؟
ای وای حالافهمیدم که اشتباخونه یکی دیگه اومدیم ورووتخت یه بنده خدایی درازکشیدم یه اینجوری کردم:D
ومنم استادخونسردی ام دیگه به محسن گفتم:بچه ی بدبت گفتم واحدتون306ه چرادروغ گفتی 206ه
مامان ودختره اینجوری نیگام کردن:surprised:(منظورشون این بودکه بچه 2ساله میتونه بگه 206؟؟؟)
خلاصه کلی آب شدم رفتم تووزمین والفراااااااااریه طبقه رفتم جلومتوجه شدم محسن جامونده تووهمون کلب...یاابوالفضل بااون ضایع بازی چجوری برم اونجا؟
درزدم خیلی متین گفتم بچمون جامونده میتونم ببرمش؟(آخه ینی این سوال بودمن پرسیدم؟؟؟)محسنوبغل کردم وبازدررفتیم غافل ازاونکه خوراکیای محسن توواتاق جامونده وسط راه گریه وزاری که بتنیمومیخام
ای خداااااااااااااادوباره بایدبرگردم همون خونه :cry:
درزدم درروبازکردن اجماعاسرمیزناهاربودن ضایع شدم درحدتیم ملی صدام رفته بودته چاه گفتم خانم پخکامونومیخایم(کمال همنشین درمن اثرکرد..به جای پفک گفتم پفک)همشون خندیدن منم اشک ازچشام سرازیرشدرفتم بیرون محسن بنده خدارفت نفری یه دونه گازبه همشون هدیه دادتادیگه بمن نخندن :biggrin:
فرداش دخترش اومدخونه ی دوست بابام کیفموکه بازم جامونده بودرووتخت خونشون اوردپس داد:confused:



in dg akharesh bood

sooti andar sooti


:biggrin:
 

shakibam

عضو جدید
کاربر ممتاز
توی کلاس ادبیات معلم داشت در مورد ازدواج حرف میزد و بچه ها همه مشتاق نگاش میکردن.معلم گفت (بچه ها نگران نباشین.بالاخره یه کور و کچلی پیدا میشه که شما رو ببره.)
منم اومدم بزنم توی ذوقش گفتم(نخیر خانوم.فقط یه کور و کچل تو دنیا بود که شما رو برد!!!)
البته بعدش اخراج شدم.
 

shakibam

عضو جدید
کاربر ممتاز
توی همون کلاس ادبیات یه روز یه شعری توی کتاب بود که میگفت تا لبنان به سینه رویم و ...یه همچین چیزایی.
معلم گفت بچه ها به سینه رویم نشون دهنده ی چیه؟
منم گفتم:نشون دهنده ی اینه که ما سینه داریم!!!ووووووییییییی
اینبار اخراج نشدم.اما انظباطم 12 بود.هه هه
 

Y..or..Z

همکار مدیر مهندسی مکانیک
کاربر ممتاز
توی کلاس ادبیات معلم داشت در مورد ازدواج حرف میزد و بچه ها همه مشتاق نگاش میکردن.معلم گفت (بچه ها نگران نباشین.بالاخره یه کور و کچلی پیدا میشه که شما رو ببره.)
منم اومدم بزنم توی ذوقش گفتم(نخیر خانوم.فقط یه کور و کچل تو دنیا بود که شما رو برد!!!)
البته بعدش اخراج شدم.

توی همون کلاس ادبیات یه روز یه شعری توی کتاب بود که میگفت تا لبنان به سینه رویم و ...یه همچین چیزایی.
معلم گفت بچه ها به سینه رویم نشون دهنده ی چیه؟
منم گفتم:نشون دهنده ی اینه که ما سینه داریم!!!ووووووییییییی
اینبار اخراج نشدم.اما انظباطم 12 بود.هه هه
:biggrin::biggrin::biggrin:;)
 

m.r119

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز رفته بودم سوار مترو بشم،وقتی رسیدیم به ایستگاه ، مترو داشت حرکت میکرد منم تند عابر بانکمو در اوردم و بجای کارت بلیط(من کارت)به دستگاه نزدیک کردم،دستگاه هم کارتو نمیخوند!!چندبار کارتو عقب جلو بردم،تا بالاخره دوستم اومد گفت این عابر بانکته عزیزم!!
مامور ایستگاه بنده خدا اینجوری شده بود:eek:
من:whistle:
دوستم:w15:
شوهر دوستم:surprised:
 
آخرین ویرایش:

Mute

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز رفته بودم سوار مترو بشم،وقتی رسیدیم به ایستگاه ، مترو داشت حرکت میکرد منم تند عابر بانکمو در اوردم و بجای کارت بلیط(من کارت)به دستگاه نزدیک کردم،دستگاه هم بنده خدا کارتو نمیخوند!!چندبار کارتو عقب جلو بردم،تا بالاخره دوستم اومد گفت این عابر بانکته عزیزم!!
مامور ایستگاه بنده خدا اینجوری شده بود:eek:
من:whistle:
دوستم:w15:
شوهر دوستم:surprised:

منم یه بار به حراست دم در دانشگاه،عوض کارت دانشجویی،عابر بانکمو نشون دادم.:D
 

sara23

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
توی همون کلاس ادبیات یه روز یه شعری توی کتاب بود که میگفت تا لبنان به سینه رویم و ...یه همچین چیزایی.
معلم گفت بچه ها به سینه رویم نشون دهنده ی چیه؟
منم گفتم:نشون دهنده ی اینه که ما سینه داریم!!!ووووووییییییی
اینبار اخراج نشدم.اما انظباطم 12 بود.هه هه

توی کلاس ادبیات معلم داشت در مورد ازدواج حرف میزد و بچه ها همه مشتاق نگاش میکردن.معلم گفت (بچه ها نگران نباشین.بالاخره یه کور و کچلی پیدا میشه که شما رو ببره.)
منم اومدم بزنم توی ذوقش گفتم(نخیر خانوم.فقط یه کور و کچل تو دنیا بود که شما رو برد!!!)
البته بعدش اخراج شدم.

ماشالا هم بیاناتت شیوا بود و هم تیکه هات بامزه

خداییش سوتی های باحالی بود


:w15::w15::w15:
 

shakibam

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه سال من با دوستام رفتم مشهد.اونجا هم بیشتر وقتمونو توی پارک ملتش گذروندیم و حالشو بردیم.
خیلی هم از اونجا فیلم گرفتیم.یه روز عموهام اومدن خونمون که مثلا نخود کشمش بخورن.گفتن شکیب,عمو فیلمایی که گرفتی بذار ببینیم.
منم بی معطلی اون فیلمی که توی چرخ و فلک گرفته بودم گذاشتم و با غرور نشستم و هر چند دقیقه به جمع یه نگاهی میکردم.(جالب این بود که خودم اون فیلم و بعد اینکه فیلم برداری کردم اصلا ندیدم)
آقا همین که ما این فیلمو گذاشتیم چه حرکاتی که نمایش داده نشد..چه اسمایی که توی فیلم ضبط نشد..چه صحنه ها که پخش نشد...
حالا جالب بود من اول فیلم گفتم اینجا پارک ملته مشهده.وسط فیلم شهرو از اون بالا نشون دادم و گفتم اینجا هم شهر تهرانه!!!
تو اون لحظه:
من:D
بعدش:redface:
و بعدتر:whistle:
پدرم:mad:
عموهام:eek:
بعدش:biggrin:
و همه باهم:w15:
وقتی هم مهمونا رفتن من و مامانم:w13:
 

shakibam

عضو جدید
کاربر ممتاز
من آموزشگاه رانندگی ثبت نام کردم و موقع کلاس های تعلیم رسید.بهم گفتن مربیت بهت زنگ میزنه.منم فکر کردم از آموزشگاه حتما زنگ میزنه دیگه.منم عادت نداشتم جواب مزاحمو بدم.(گرفتین قضیه رو؟)
یه هفته ای گذشت.یه روز به گوشیم یکی زنگ زد.برداشتم دیدم پسره قطع کردم.دوباره زنگ زد برنداشتم.بازم زنگ زد برداشتم دوتا درشت بارش کردم و قطع کردم.
آقا یهو از آموزشگاه زنگ زدن و سریع برداشتم.صدای همون آدم بود.گفت خانوم... من .... هستم مربی تعلیم شما.
گفتم اه شمایین؟پس چرا انقدر دیر تماس گرفتین؟گفت حالام که تماس گرفتم شما فحش دادین؟؟؟؟!!!!
جاتون خالی نباشه.یکجور ضایع شدم که بیا وببین..
الان یادش افتادم یه ضربه ی روحی بهم وارد شد.:(
 

sepideh.02

عضو جدید
من وقتی خیلی خیلی خسته باشم توحرف زدنم زیادسوتی میدم.مثلاگفتم سس چکاب.دهن به زبون بگیر.عکس شناسنامه دار.ادموتومنگنامیذارن و...
 

misento

عضو جدید
این مربوطه به دوران راهنمایی و دوستم :biggrin:
زنگ انشاء بود ما هم که همیشه ردیف آخر مینشستیم . یه روزی که زنگ انشاء هم بود ما داشتیم با اون یکی دوستمون که ردیف دوم بود با ما هم یه ردیف فاصله داشت دعوا میکردیم ، اون هی برمیگشت به پشت و زبون درمیاورد و دستاشو به نشونه تهدید تکون میداد کنارم هم دوستم همون کارا رو تکرار میکرد ، آخر سر دوستم دید نمیشه کفش اون یکی دوستمو درآورد ( اسپورت بود و بند و چسب داشت پوشیدنش مشکل بود خلاصه ) وقتی که اون یکی دوستم برگشت به پشت نگاه کنه کفشو نشون داد که یعنی خفه شو میزنمت همون موقع انشاء اونی که داشت انشاشو میخوند تموم شد و معلم به دفترنمره نگاه کرد و اسم اون دوست بیچارمو خوند که کفشش دست یکی دیگه بود ، دفترشم تو کیفش بود فکر نمیکرد معلم صداش کنه به انشاخوندن ، پا شد دفترو از کیفش درآره، دکمه های مانتوش یه جوری بود که زوود زوود از هم باز میشد ، اینم که پاشد دکمه هاش باز شدن ، کفشش هم که پاش نبود حالا ما 3تایی حمله کردیم بهش که کمکش کنیم یکی کفششو پاش کردیم یکی دفتر رو از کیفش درآوردیم ، یکی هم دکمه های مانتوشو بستیم . معلم هم هـی اسمشو میخونه اینم میگم خانم اومدم .
اگه بخام قیافه ها رو با شکلکا نشون بدم اینجوری بودیم :
معلم در حال خوندن اسم : :w10:
بعدش : :w00:
ما در حال خوندن اسم دوستم : :w47: و :w22:
بعد خوندن : :w15:
دوستم ( همون بدبختی که اسمشو معلم صدا کرد ) در حال خوندن اسمش : :w29:
بعدش : :w06::wallbash:
 

آمیتیس19

عضو جدید
کاربر ممتاز
این مربوطه به دوران راهنمایی و دوستم :biggrin:
زنگ انشاء بود ما هم که همیشه ردیف آخر مینشستیم . یه روزی که زنگ انشاء هم بود ما داشتیم با اون یکی دوستمون که ردیف دوم بود با ما هم یه ردیف فاصله داشت دعوا میکردیم ، اون هی برمیگشت به پشت و زبون درمیاورد و دستاشو به نشونه تهدید تکون میداد کنارم هم دوستم همون کارا رو تکرار میکرد ، آخر سر دوستم دید نمیشه کفش اون یکی دوستمو درآورد ( اسپورت بود و بند و چسب داشت پوشیدنش مشکل بود خلاصه ) وقتی که اون یکی دوستم برگشت به پشت نگاه کنه کفشو نشون داد که یعنی خفه شو میزنمت همون موقع انشاء اونی که داشت انشاشو میخوند تموم شد و معلم به دفترنمره نگاه کرد و اسم اون دوست بیچارمو خوند که کفشش دست یکی دیگه بود ، دفترشم تو کیفش بود فکر نمیکرد معلم صداش کنه به انشاخوندن ، پا شد دفترو از کیفش درآره، دکمه های مانتوش یه جوری بود که زوود زوود از هم باز میشد ، اینم که پاشد دکمه هاش باز شدن ، کفشش هم که پاش نبود حالا ما 3تایی حمله کردیم بهش که کمکش کنیم یکی کفششو پاش کردیم یکی دفتر رو از کیفش درآوردیم ، یکی هم دکمه های مانتوشو بستیم . معلم هم هـی اسمشو میخونه اینم میگم خانم اومدم .
اگه بخام قیافه ها رو با شکلکا نشون بدم اینجوری بودیم :
معلم در حال خوندن اسم : :w10:
بعدش : :w00:
ما در حال خوندن اسم دوستم : :w47: و :w22:
بعد خوندن : :w15:
دوستم ( همون بدبختی که اسمشو معلم صدا کرد ) در حال خوندن اسمش : :w29:
بعدش : :w06::wallbash:


اینو گفتی یاد دوران راهنمایی خودم که کلاس زبان می رفتم افتادم
ترمای دوم-سوم اینا بودم که توی کلاس مدرس داشت یکی یکی می برد پای تخته و لغت می گفت بنویسیم.
منم سرگرم خودم بودمو پامو گذاشتم روی میله ای که جا کیفه و بین دوتا پایه ی صندلی جوش داده شده وصل بود(مطمئنا همه تو صندلی دسته دار دیدید و می دونید کجاشو می گم)
خلاصه پام گیر کرد و در همون حالی که من مشغول بود که پامو در بیارم استاده اسم منو خوند.
فکرشو کنید صندلیا به شکل دایره دور کلاس چیده می شد و استاد دقیق رو به روی من بود :cry:
تا پامو در آوردم همه از خنده ریسه می رفتن




یه بارم دبیرستان بودم تو اتوبوس با دوستم نشسته بود که پاهامو رو هم انداخته بود.نزدیک ایستگاه می خواستم بلند شم دیدم بند یه لنگه از کفشم گیر گرفته به زیپ اون یکی لنگه:cry:
هیچی دیگه...یه ایستگاه رو پیاده برگشتم!!!
 

ehsan_l

عضو جدید
منم یه بار به حراست دم در دانشگاه،عوض کارت دانشجویی،عابر بانکمو نشون دادم.:D

برای منم پیش اومده. یه روز خیلی عادی مثل بقیه روز ها داشتم از در دانشگاه وارد میشدم عابر بانکمو جای کارت دانشجویی نشون دادم و جالبه که رفتم تو و هیچ مشکلی هم پیش نیومد . یعنی این قدر مطمئن بودم یه چند قدم که رفتم یه نگاه به عابر بانک انداختم :question: بعدش کلا به خودم شک کردم ... یهنی من کجام ؟ نکنه اینجا بانکه من داغم حالیم نیست؟ خلاصه تا دم کلاس هنگ بودم...
 

آمیتیس19

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه روز توی دفتری که کار می کنم مشغول بودم که یکی دیگه از بچه ها صدام کرد که برم ببینم کارش درسته یا نه
رفتم به پلانش نگاه کردم.خنقشه برق می کشیدیم.خوشم نیومد از پلانش.برای چیدمانش خیلی افتضاح بود.بهش گفتم:اینا رو بد جا گذاشتی. به نظرم در کل این پلانش خیلی خرابه و افضاح.خیلی ضایعه طرحش
یهو بازوش اومد تو پهلوم
منو میگی شدم این :redface:
آخه فهمیدم کار مهندسیه که همون کنار ما پشت میزش داشت کار می کرد
خیلی ضایع شده بودم.بعدم هی سعی کردم حرفمو درست کنم می گفتم نه زمینش ناقصه و ...
که دیگه یهو همه زدن زیر خنده و گفتن بی خیال دیگه خراب کردی رفت
 

AH1365

عضو
یه بار با خواهرم رفته بودم خرید موقع بیرون اومدن از مغازه سرم پایین بود نمی دونم حواسم کجا بود که با کله رفتم توی دیوار سرتاسر شیشه مغازه من فکر میکردم دره نگو کناریش در بوده .خداییش اصلا معلوم نبود. مغازه تازه تاسیس بود معلوم نبود چند نفر مخشون پیاده شده بوده که یه بار دیگه که از اونجا رد می شدم دیدم روش علامت گذاشتن. فقط می خواستن ما رو ضایع کنند خواهرم اونقدر خندیده بود که خدا نمیدونه ولی دردشو کسایی می فهمند که این اتفاق براشون افتاده باشه.
خواهرم::w15:
مردم توی مغازه::biggrin:
خودم::mad:
منم چندین بار این بلا سرم اومده .... ضایع شدنش دیگه به کنار
 

sarang

عضو جدید
یه بار شوهر خالم داشت یکی از آشناهاشون رو که بیماری بدی گرفته بود(یه چیزی توی مایه های ام اس) رو دلداری میداد.که یه دفعه بهش گفت اصلا نگران نباشی ها.مرحوم فلانی هم دقیقا عین شما بود. بیچاره مرده اینطوری :eek:شده بود.
 

ناییریکا

عضو جدید
کاربر ممتاز
تازه دو تا تلفن تو خونمون گذاشته بودیم.وقتی که تلفن زنگ زد من به مامانم گفتم:تو این یکی تلفونو بردار منم اون یکی رو برمیدارم.جالبتر اینکه مامانم گفت باشه.داداشم تا چند روز مارو مسخره میکرد:biggrin::biggrin:
 

chinir

عضو جدید
یه روز یه مهندس خوش تیپ و با کلاس و مجرد اومد دفتر کارم .قرارشد مدارکشو بگیرم وکاراشو انجام بدم و یه شماره سریال واسه پیگیری کارش بهش بدم.انقدر حول شده بودم که یادم رفت شماره سریالو بهش بدم.
روز بعد بهش زنگ زدم و بعد از یه عالمه تعارف و تمجید......................
بگین چی شد..................
بس حول شده بودم به جای شماره سریال شماره موبایلمو بهش دادم:redface::redface::redface:
 

2aawsome

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه روز یه مهندس خوش تیپ و با کلاس و مجرد اومد دفتر کارم .قرارشد مدارکشو بگیرم وکاراشو انجام بدم و یه شماره سریال واسه پیگیری کارش بهش بدم.انقدر حول شده بودم که یادم رفت شماره سریالو بهش بدم.
روز بعد بهش زنگ زدم و بعد از یه عالمه تعارف و تمجید......................
بگین چی شد..................
بس حول شده بودم به جای شماره سریال شماره موبایلمو بهش دادم:redface::redface::redface:

یعنی انقدر..!!.:دی
 

sinoush

عضو جدید
از شمال برامون مهمون اومده بود که یه پسر مجرد داشتن..از قضا دختر خالم نیلوفر هم خونه ما بود (خالم اینا مسافرت بودن) موقع خواب که شد مامانم داشت تقسیم بندی میکرد که کی کجا بخوابه بعد از کلی تو اینجا بخواب و من اونجا بخواب!!!! بمیرم براش دیگه هنگ کرد یهو گفت: صبر کنین الان خودم میگم ...... بچه ها شما تو اتاق خودتون بخوابین و...هومن جان خاله! تو بیا برو تو این اتاق پیش نیلوفر بخواب!!!!!! .................ما :eek: :eek: :eek: :eek:هومن :lol: :lol:
 

khalaj_mohsen

عضو جدید
بابام موبایلشو جا گذاشته خونه تازه هم خونه رو ترک کرده... موبایلشو ورداشتم سریع پریدم پای تلفن به شماره موبایلش زنگ زدم که بهش بگم برگرد خونه موبایلتو وردار... خلاصه موبایلش تو دستم زنگ زد و تا چند لحظه هنگ کرده بودم. خدایی حق دارن این پیرمردا بگن جوونم جوونای قدیم
 

بوگاتی رنسانس

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیروز رفتم کلاس ریاضی 2 لیسانس که میشه ریاضی 9 ( اینو گفتم تا اونای که نمیدونن بدونید چه با اهمیتیه )
دو نفر بیشتر نبودیم .
استاده اومد نمره دادنشو شرح بده به اینصورت
ما 6 نفره کلاسی داریم و 14نمره پایان ترم ... نه پایان ترم 16 نمره ست و حالا ما 4 نمره میانترم میگیریم 2 نمره هم فعالیت تو کلاس ( مجموعا میشه 22 نمره )..... یعنی 16 نمره پایان ترم 3 نمره میانترم و 1 نمره فعالیت کلاسی و 1 نمره هم حضور تو کلاس( شد 21 نمره ) .... آخرش که نتونست خوب جمع بکنه برگشت گفت حالا بعدا درستش میکنیم. :biggrin:
من موقعی که حساب کتاب میکرد :w15:
وقتی نگاهم میکرد :whistle:
داستان به اینجا ختم نشد.
کلی غلط و اشتباه یه طرف بنده خدا پسره بهش گفت استاد این مطلبو توضیح میدی. من مطلبو فهمیدم اما بعد از توضیح دوبارش اونیم که فهمیدم یادم رفت:biggrin:
من قبل از توضیح :)
پسره قبل از توضیح :w20:
من بعد از توضیح :w15:
پسره بعد از توضیح :wallbash:
 

kamran333

عضو جدید
دیروز رفتم کلاس ریاضی 2 لیسانس که میشه ریاضی 9 ( اینو گفتم تا اونای که نمیدونن بدونید چه با اهمیتیه )
دو نفر بیشتر نبودیم .
استاده اومد نمره دادنشو شرح بده به اینصورت
ما 6 نفره کلاسی داریم و 14نمره پایان ترم ... نه پایان ترم 16 نمره ست و حالا ما 4 نمره میانترم میگیریم 2 نمره هم فعالیت تو کلاس ( مجموعا میشه 22 نمره )..... یعنی 16 نمره پایان ترم 3 نمره میانترم و 1 نمره فعالیت کلاسی و 1 نمره هم حضور تو کلاس( شد 21 نمره ) .... آخرش که نتونست خوب جمع بکنه برگشت گفت حالا بعدا درستش میکنیم. :biggrin:
من موقعی که حساب کتاب میکرد :w15:
وقتی نگاهم میکرد :whistle:
داستان به اینجا ختم نشد.
کلی غلط و اشتباه یه طرف بنده خدا پسره بهش گفت استاد این مطلبو توضیح میدی. من مطلبو فهمیدم اما بعد از توضیح دوبارش اونیم که فهمیدم یادم رفت:biggrin:
من قبل از توضیح :)
پسره قبل از توضیح :w20:
من بعد از توضیح :w15:
پسره بعد از توضیح :wallbash:
!!!!!!!!!!!!!!!!!
 

Similar threads

بالا