هر کی سوتی داده تعریف کنه!

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز میخوام چندتا سوتی باحال از مامانمو واستون بگم:
یه سری مامانم با خواهرم دعوا میکرد و حسابی عصبانی شده بود خواهرمم کلافه شده بود و منتظر فرصت بود که فرار کنه مامانمم که دید خواهرم اصلا به حرفاش گوش نمیده داد زد :اهااااای شنفتم چی گفتی یا نهههههههه؟؟؟!!
یه سری میخواستیم بریم مهمونی مامانم وسط راه به بابام گفت بره از مغازه واسش جوراب پارازین کفدار نازک بگیره بابامم گرفت و مامانم تو ماشین تو اون جای تنگ شروع کرد به پوشیدن جورابا و ....بعد 2دقیقه اومد بالا با یه لحن طلبکارانه و عصبانی گفت:اینا چیه خریدییی؟اینا که هم کلفته هم کف نداره!!!!(مامان خانوم جورابو چپه پوشیدن کف جوراب روی پا افتاده بوده!!)
یه سری داداشم میخواست بره حموم از مامانم پرسید:مامان چراغ حموم روشنه کی حمومه؟مامانم گفت:نمیدونم من که نیستم!!!
طفلی مامانم مامانی منو ببخششششش.....!:smile::D:heart::heart:
در ضمن بعد تعریف سوتی تون از سوتی های بامزه یاد کنید اینجوری همه تشویق میشن مرسسسسسسسیییییی


سلام مهندسان گلو بلبل ... با توجه بسته بودن تشکر برای زنگ تفریح برای تشکر در این تاپیک به این لینک مراجعه کنید . ( مدیریت زنگ تفریح ! )
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
یه سوتی و خاطره تو ذهنمه که هروقت یادش میوفتم کلی میخندم. :biggrin:
ترم 4 بودم و تحویل پروژه داشتم. همه کار کرده بودم ولی ماکت نساخته بودم. از غروب با دوستم شروع کردم به ماکت ساختن توی خونه دانشجویی ایی که داشتیم. خلاصه از ساعت 7 غروب تا 9 صبح فردا یه سره نشستیم و ماکت ساختیم. وقتی صبح رفتم دانشگاه چشام از بی خوابی شده بود 4تا:eek:. بعد از گرفتن نمره وسایلم رو سریع جمع کردم که برگردم انزلی. نشستم عقب یه پراید که 2تا دختر هم کنارم نشسته بودن. ماشین که حرکت کرد 2دیقه نشد که خوابم برد. وقتی بعد نیم ساعت از خواب پا شدم دیدم سرم رو شونه دختر مردمه و کلی 3شدم. شانس آوردم که دختره چیزی بهم نگفت وگرنه دیگه.............................
ولی یه چندتا حرف از راننده خوردم. حالا تصور کنید اون لحظه رو که چه شود؟؟؟
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستی دیروز تو دانشگاه یه نفر یه سوتی باحال داد خدایی همون جا کلی خندیدیم با دوستام تو دانشکده مون کتاب متاب اورده بودن واسه فروش یه اقای با شخصیتم هی با فروشنده هه سر این که چه کتابی بگیره کل کل میکرد اخر سر گفت خب کدوم کتابو بیشتر میبرن همونو بیار(انگار لباسه)فروشنده هم کم نیاورد گفت:میدونی مردم چششون به عقلشونه نمیتونم بگم کدومو بیشتر میبرن......(جمله رو داشته باش جای من بودین چیکار میکردین؟)
 

abed188

عضو جدید
j

j

من بعضی از روزا با ماشین میرم سرکار.چند روز پیش خیلی خسته بودم همون روز هم ماشین آورده بودم .متاسفانه ماشین را فراموش کردم و با تاکسی رفتم خونه.خلاصه تو شرکت و تو خونه شده بودم پایه خنده:smile:
 

mehrshad53

اخراجی موقت
من بعضی از روزا با ماشین میرم سرکار.چند روز پیش خیلی خسته بودم همون روز هم ماشین آورده بودم .متاسفانه ماشین را فراموش کردم و با تاکسی رفتم خونه.خلاصه تو شرکت و تو خونه شده بودم پایه خنده:smile:

سال 63-64 بود!!!!!!!!!!:redface:
من یه روز ظهر با دوچرخه رفتم نونوایی و برگشتم.....
فرداش هرچی گشتم دیدم دوچرخم نیست!!!!!!
یادم اومد که پیاده برگشتم،با ضربان قلب 380 رفتم دم نونوایی دیدم چرخم هنوز اونجا کنار دیواره:eek:
 

hosein_t

عضو جدید
پیش دانشگاهی که بودیم یه معلم دین و زندگی واقعا بیخودی داشتیم که درسشو خیلی جدی میگرفت! تو یکی از این درسا یکی از بچه ها سوال کرد فرق احسان با نیکی چیه!؟ تا معلم اومد جواب بده یکی از دوستام گفت : احسان اسم مرده و نیکی اسم زن!!! معلمم گفت برو دفتر!!!
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
سال 63-64 بود!!!!!!!!!!:redface:
من یه روز ظهر با دوچرخه رفتم نونوایی و برگشتم.....
فرداش هرچی گشتم دیدم دوچرخم نیست!!!!!!
یادم اومد که پیاده برگشتم،با ضربان قلب 380 رفتم دم نونوایی دیدم چرخم هنوز اونجا کنار دیواره:eek:
:D:D:D:D:D:D:D:D:D:D خیلیییی خندیدم خدایی باحال بود ولی خودمونیما خیلی ........:biggrin:
 

armstrong

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یه بار تو پیش دانشگاهی سر کلاس شیمی موضوع درس در مورده ثابت تعادل معادلات شیمیایی بود که با حرف k نشون میدادن.و هر معادله یه k مخصوص داشت با یه عدد مزخرف.

من از دبیرمون پرسیدم که توی امتحان کا (k) رو به ما میدن؟
گفت ناراحت نباش به شما کا که میدن هیچی یونجه هم میدن.
:razz::)
 

hosein_t

عضو جدید
این یکم طولانیه ولی جانسوزه!!!:cry:
اوائل ترم پیش بود و کلاس ها تق و لق... منم اون ترم شیمی تجزیه گرفته بودم و ساعتشم روزای چهارشنبه 4-7 غروب بود.. پسرای دانشگاه و کلا بچه های شیمی که من میشناختمشون تو گروه قبلی یعنی 1-4 بودن به جز یه نفر... خلاصه اولین چهار شنبه بود که رفتیم دانشگاه و دیدیم استاد تجزیه ، گروه اول یعنی 1-4 رو نیومد و کلاس این گروه تشکیل نشد... منم که از ترم بالایی ها شنیده بودم این درس خیلی مشکله خیلی برای این درس اضطراب داشتم و نمیخواستم جلسه ی اول رو از دست بدم اما چون دیدم گروه قبلی تشکیل نشد با خودم گفتم خب حتما 4-7 هم تشکیل نمیشه دیگه و رفتم خونه... تو راه یهو نگران شدم نکنه کلاس تشکیل شده باشه برای همین به تمام کسایی که میشناختم زنگ زدم ولی اونا چون گروهشون 1-4 بود اطلاع نداشتن... بنابراین مجبور شدم به همون یه نفری که متاسفانه دختر هم بود زنگ بزنم... شمارشو از رفیقم گرفتم و زنگ زدم و ...! ولی به کل یادم رفته بود شمارشو save کنم و همونطوری تو گوشیم موند تا 16 آذر که یه sms در مورد 16 آذر بهم داد و منم هرچی به مخم فشار اوردم ببینم طرف کیه به نتیجه نرسیدم و آخرشم جواب ندادم... حالا تا اینجاشو داشته باشین ...
یه رفیقی داریم کلا درسش بهتر از دیگرانه و تو کلاس دقیق به همه چی گوش میده... این رفیقمون بنا به دلایلی که کسی هم خبر نداره خط ثابتشو خاموش کرده و فقط به ایرانسل جواب میده... چند وقت قبلشم شماره ایرانسلشو بهم داده بود و تو گوشیم بود اما چون save نکردمش شمارشو گم کردم... یهویی یادم اومد 16 آذر یکی با ایرانسل بهم sms داده بود و دیگه شک نکردم خود دوستمه.... واسه همین شمارشو به نام دوستم ذخیره کردم و دیشب یه sms بهش دادم (در مورد درس بود)... بعد از چند لحظه دیدم یه sms بهم داده نوشته U? منم قبل از دریافت U? یه sms دیگه فرستاده بودم که سوال درسی محاسبات بود و بعدا deliver شد... اونم یهو قاطی کرد و نوشت : چی واسه من نامه نوشتی! خودتو معرفی کن...! منم که اعصابم بخاطر نفهمیدن درس خورد شده بود فکر کردم داره کلاس میزاره و نوشتم : همه از عوارض زیاد درس خوندنه! Just rest & Go to hell! و تمام...
فرداش که رفتم دانشگاه دوستم بهم گفت : دختره(که من فکر میکردم دوستمه!) دیشب زنگ زده به من گفته تو داری براش مزاحمت ایجاد میکنی و گفته خودمو بهش نچسبونم و ...!!!!! تازه بهم گفته کلی اراجیف براش نوشتم!!!!!(نمیدونم سوال محاسبات چه ربطی به اراجیف داره! آخه یکی نیست بهش بگه گ.. زیادی خوردی 16 آذر sms دادی!) منم دو دستی زدم تو سرم که عجب سوتی خفنی دادم!!!
:cry:
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه سری دختر خالم گلاب به روتون توالت دستشویی رو واسه عید میشوره و .... بعد میاد بیرون به خالم میگه:مامان جان دستشویی هاروهم شستم دیگه کاری نداری؟ خالم میگه :اخ خوشا به سعادتت بیا بشین یه چای بخور...!!!
 

mehrshad53

اخراجی موقت
پاییز 76 رفتیم شمال مجردی با بروبچ ( بعد از فراغت از تحصیل...)
شمال سیل اومده بود و ما شب یه جایی پیدا کردیم که چندتا اتاق داشت و یکیش را داد به ما....
صبح اومدم بیرون و وقتی برگشتم در اتاق را باز کردم و داشتم میرفتم تو که دیدم یه خانوم با لباس زیر وایساده اونجا و جیغ میزنه...
اتاق را اشتباه کرده بودم!!!!!!!!:eek:
 

دختر شاه پریون

عضو جدید
کاربر ممتاز
اخخخ یه سوتی باحال از بابام :یه سری (زمانی که نتایج کنکور میخواست بیاد)بابام میاد خونه از مامانم میپرسه:بچه ها کجان؟ مامانم میگه رفتن سایت ببینن نتیجه ها اومده یا نه.....
بابام میاد تو خونه میبینه ما پشت کامپیوتر نشستیم یهو دیدیم داد زد به مامانم گفت:ایااااال.....مگه نگفتی بچه ها رفتن سایت اینا که اینجااااان.....!!!
 

mehrshad53

اخراجی موقت
یه بار دیر وقت توی ازمایشگاه بودم با یکی از بروبچ....
هیشکی هم پر نمیزد توی دانشگاه اونموقع شب.
منم شروع کردم به کلی چرندیات مردانه! گفتن و جک شنیع و از این حرفا.....
یه دفعه دیدم رفیقم یه رنگی شد.....
از طیف رنگش دقیقا فهمیدم که یه دختر در فاصله 150 سانتیمتری من و در ضلع شمال شرق ازمایشگاه نشسته.
برگشتم دیدم بععععععععععععععععله:eek::redface::warn:
 

!ala

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فامیلامون خانوم ها میاد به دخترش میگه من کارت اینترنت خریدم بیا یادم بده چه جوری برم تو اینترنت

دخترش میگه ببین مامان اول این کارتو ... بعد مامانه میگه صب کن خودم بلدم بزار خودم انجام بدم بعد کارت و میگیره خم میشه، کارت و میخواسته به زور و بکنه تو جای فلاپی :surprised:
 

maziyar_darabi

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادش بخیر ...
ترم آخر بودیم و آب از سرمون گذشته بود . قرار بود اولین جلسه ی تخمین مخازن تشکیل بشه
که استادش هم ترم اولش بود که اومده بود دانشگاه ما و هیچکی نمیشناختش !!!
بیچاره یکم تاخیر کرد و منم رفتم پا تخته و شروع کردم واسه خنده چرت و پرت به شکل کاملا جدی به بچه ها درس میدادم ... تو همین حین استاده اومد( چهره ی خیلی بچه گانه هم داشت ) و دید من دارم درس میدم :D
بیچاره گفت من استاد فلانی هستم :surprised:، منم گفتم شما بیجا کردی بفرما بشین فعلا من استاد فلانی هستم :D...
خلاصه با هزار بدبختی به من حالی کرد که استاده ... جاتون خالی یک ترم خفت کشیدم با این کارم ...:redface:
 

!ala

عضو جدید
کاربر ممتاز
بازم من یکی بگم...

یه بار دانشگاه که بودم میخواستم برم خونه، زنگ زدم به آژانس که بیاد دنبالم مرده گفت از کجا به کجا گفتم از فلان جا به فلان جا مرده گفت آدرس دقیق منم آدرس دقیق و دادم یارو گفت پونک کجاست؟ من اینجوری شدم :surprised:

بعد 3 ساعت یارو رو حالیش کردم که کجاست مرده گفت من نمیدونم صب کن گوشیو داد به بزرگترش هر چی واسه اونم توضیح دادم نمیفهمید مرده میگفت خانم همت دیگه کجاست؟ :surprised:

من و میگی عصبانی سر یارو داد میزدم آخه مرده حسابی تو که نمیدونی همت کجاست غلط میکنی آژانس میزنی :mad:

مرده با یه مظلومیتی گفت خانم شما کجایی؟ من گفتم دانشگام مرده گفت نه تو کدوم شهر :surprised:
منم گفتم تهرونم یارو گفت شما خوبی خانوم؟ از تهران زنگ زدی مشهد برات آژانس بفرستن :surprised:


من و میگی 4شاخ موندم بعد رو گوشیمو نیگا کردم یادم اومد بله یه سفری که رفته بودیم مشهد من شماره آژانش اونجا رو سیو کرده بودم، دیگه نفهمیدم چه جوری قطع کردم :redface:
 

Similar threads

بالا