هر کی سوتی داده تعریف کنه!

65640

عضو جدید
سلام
من ترم سوم بودم سر کلاس مقدمات طراحی 2 و استاد داشت برامون حرف میزد من ترم قبل هم با همین استاد برداشته بودم اما دوستم که کنارم نشسته بود ترمم اولی بود که با این استاد برداشته استاد هم یکی از خاطرات دانشجویی خودش رو که ترم قبل هم برامون تعریف کرده بود رو میگفت که من برگشتم به دوستم گفتم که بابا اینا رو برای ما تعریف کرده و چون من ودوستم ردیف اول نشسته بودیم گویا استاد حواسش به ما بود و برگشت با یه لبخند خاصی که همیشه بر لبشه گفت که اینارو برای شما گفته بودم من هم زدم زیر خنده تا بیشتر از این ضایع نشم و به روی خودم نیاوردم.:biggrin:
 

navid.orturk

اخراجی موقت
سلام.من عضو جدید سایتم.می خواستم برادرانه به خانم شاه پررررریون بگم که مادرتونو حتما پیش یه روانشناس توپ ببرین!
همین !
متشکرم از وقتی که در اختیار بنده قرار دادین !
 

navid.orturk

اخراجی موقت
عروسی

عروسی

سلام.من نوید هستم الان 23 سالمه.حدود 4 سال پیش برای عروسی یکی از دوستان رفته بودیم تهران.خانواده عروس و داماد هم خیلی مذهبی بودن و خییییییییلی با حجاب! منم حسابی تیپ زده بودم!رفتیم تالار برای مراسم ولی من اشتباهی وارد تالار خانم ها شدم.آقا چشمتون روز بد نبینه همه زانا که با حجاب کامل تو مراسم نشسته بودن خوشکشون زده بود و داشتن منو تماشا می کردن همون لحظه می خواستم برگردم ولی در تالار گیر کرد و باز نشد و مجبور شدم همونجا بایستم.یکی از خانما یواشکی گفت چقدر این پسره خوشکله و همه زنا زدن زیر خنده و من سرخ شدم بعد یکی از خانم ها رفت و نوار گذاشت و گفت بابا پاشین برقصیم یه شب که هزار شب نمی شه آقا در یک آن همه خانما حجاباشونو برداشتنو شروع کردن به رقصیدن منو هم بردن بین خودشون.ولی از اونجایی که من ایمانم قوی بود با سرعت تمام دویدم به طرف پنجره و خودمو از پنجره انداختم تو حیاط.شیشه پنجره هم شکست و من خونین و مالی شدم!سرمو بالا آورم و دیدم همه فامیلامون اون بیرون ایستادن و برام دست وکف وهورا می کشن! من هم در همون تریپ خونی و خسته با یه چشم بسته و یکی باز برای همه دست تکون دادم.اونا به من لقب شوالیه جوان اردبیل رو دادن.بالاخره من از یک سوتی بزرگ سر بلند بیرون اومده بودم. متشکرم از وقتی که در اختیاار بنده قرار دادین!
 

uraniburg

عضو جدید
سلام.من نوید هستم الان 23 سالمه.حدود 4 سال پیش برای عروسی یکی از دوستان رفته بودیم تهران.خانواده عروس و داماد هم خیلی مذهبی بودن و خییییییییلی با حجاب! منم حسابی تیپ زده بودم!رفتیم تالار برای مراسم ولی من اشتباهی وارد تالار خانم ها شدم.آقا چشمتون روز بد نبینه همه زانا که با حجاب کامل تو مراسم نشسته بودن خوشکشون زده بود و داشتن منو تماشا می کردن همون لحظه می خواستم برگردم ولی در تالار گیر کرد و باز نشد و مجبور شدم همونجا بایستم.یکی از خانما یواشکی گفت چقدر این پسره خوشکله و همه زنا زدن زیر خنده و من سرخ شدم بعد یکی از خانم ها رفت و نوار گذاشت و گفت بابا پاشین برقصیم یه شب که هزار شب نمی شه آقا در یک آن همه خانما حجاباشونو برداشتنو شروع کردن به رقصیدن منو هم بردن بین خودشون.ولی از اونجایی که من ایمانم قوی بود با سرعت تمام دویدم به طرف پنجره و خودمو از پنجره انداختم تو حیاط.شیشه پنجره هم شکست و من خونین و مالی شدم!سرمو بالا آورم و دیدم همه فامیلامون اون بیرون ایستادن و برام دست وکف وهورا می کشن! من هم در همون تریپ خونی و خسته با یه چشم بسته و یکی باز برای همه دست تکون دادم.اونا به من لقب شوالیه جوان اردبیل رو دادن.بالاخره من از یک سوتی بزرگ سر بلند بیرون اومده بودم. متشکرم از وقتی که در اختیاار بنده قرار دادین!

:surprised:

تمامی داستان تراوشات ذهن ... نویسنده می باشد
با تشکر
:D
 

navid.orturk

اخراجی موقت
قابل توجه آقای لئوناردو دی کاپریو(uraniburg)

قابل توجه آقای لئوناردو دی کاپریو(uraniburg)

قابل توجه آقای لئوناردو دی کاپریو(uraniburg)که ظاهرا بی خانمان هم هستن.این داستان کااااااااملا واقعیه! و شما به من حسادت می کنین که از این سوتی سر بلند بیرون اومدم.چون اگر شما تو اون ماجرا جای من بودین قاطی خانم ها شروع می کردی به رقص کمر و رقص بندری و رقص چاقو و قر کمر و ... که نمی تونم الان بگم.و خلاصه سوتی می دادی! (پس تهمت نزن عزیز !)

"کسی که تهمت زند عاقبت شومی در پیش اوست" (کلودیوس)​
 

kamran333

عضو جدید
یه روز سر کلاس شیمی آلی 1 بودیم استاد یه سوال پرسید...من جواب دادم...اون ندید کی جواب داده...چند دقیقه بعد دوباره همون سوالو پرسید....کسی چیزی نگفت...استاد گفت همین الان یکی جواب داد هـــــــــــــا...من باز همون جوابو 3بار گفتم به من نگاه کرد وگفت نه...بعد یه خانومی از جلو کلاس همون جوابو داد به خانمومه نگاه کرد و آفرین و....!!!!!
حالا خودتون مقایسه کنید :
جواب من : هاش منفی (H-)
جواب خانومه : اچ منفی (H-)
منو اینجوری ضایع کرد...منم گفتم نوبته منم میشه...
وقتی کلاس تموم شد با چندتا از پسرا جمع شدیم دورش هی سوالو و شوخیو....من یهو پرسیدم استاد ازدواج کردی؟ گفت :نه
من: پس همینه که این همه هوا دخترا رو داری...:w15:
آقا همه بچه ها ترکیدن از خنده...تیکه تو کل دانشگاه پیچید...سوژه ای بودااااااااااااا:w15::w15::w15::w15::w15:
in ostada hamashoon haminan
:D
motahel gheir moteahel nadare
 

kamran333

عضو جدید
چند روز پیش رفتم پیش دوستم که سوپر مارکت داره
بهم گفت دو دقیقه اینجا وایسا من یه کاری دارم الان میام اگه مشتری اومد راه بنداز تا بیام
یه ربع گذشت ولی نیومد
یهو 3تا خانم اومدن تو مغازه یه کم چرخیدن بعد یه گوشه وایستادن
یه لحظه حس فروشندگی بهم دست داد گفتم خوش اومدید بفرمایید چیزی میخواستید؟
یکیشون گفت : ما؟
فکر کردم میگه ماست گفتم تو همون یخچاله
گفت ماستِ چی؟
گفتم دامداران و هراز و....... که یهو دوستم رسید وگفت سلام کی اومدید؟
مامانش و خواهراش بودن

من::w20:
:w15: :D
 

AinOs

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام.من نوید هستم الان 23 سالمه.حدود 4 سال پیش برای عروسی یکی از دوستان رفته بودیم تهران.خانواده عروس و داماد هم خیلی مذهبی بودن و خییییییییلی با حجاب! منم حسابی تیپ زده بودم!رفتیم تالار برای مراسم ولی من اشتباهی وارد تالار خانم ها شدم.آقا چشمتون روز بد نبینه همه زانا که با حجاب کامل تو مراسم نشسته بودن خوشکشون زده بود و داشتن منو تماشا می کردن همون لحظه می خواستم برگردم ولی در تالار گیر کرد و باز نشد و مجبور شدم همونجا بایستم.یکی از خانما یواشکی گفت چقدر این پسره خوشکله و همه زنا زدن زیر خنده و من سرخ شدم بعد یکی از خانم ها رفت و نوار گذاشت و گفت بابا پاشین برقصیم یه شب که هزار شب نمی شه آقا در یک آن همه خانما حجاباشونو برداشتنو شروع کردن به رقصیدن منو هم بردن بین خودشون.ولی از اونجایی که من ایمانم قوی بود با سرعت تمام دویدم به طرف پنجره و خودمو از پنجره انداختم تو حیاط.شیشه پنجره هم شکست و من خونین و مالی شدم!سرمو بالا آورم و دیدم همه فامیلامون اون بیرون ایستادن و برام دست وکف وهورا می کشن! من هم در همون تریپ خونی و خسته با یه چشم بسته و یکی باز برای همه دست تکون دادم.اونا به من لقب شوالیه جوان اردبیل رو دادن.بالاخره من از یک سوتی بزرگ سر بلند بیرون اومده بودم. متشکرم از وقتی که در اختیاار بنده قرار دادین!

تو مایه های یوزارسیف و این حرفاااااا دیگه.....!!!
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دم در شاهچراغ بودم ميخواستم چادرمو سرم كنم از شانس بده من ناخنام بلند بود همينكه اومدم چادرو سرم كنم ديدم يكي گفت آخ.......... برگشتم ديدم يه آقا پسري پشت سرم بود گفتم چي شد؟ گفت خانم يه خواهشي ازتون بكنم ؟ گفتم بگين گفت لطف كنيد ناخنتونو كوتاه كنيد ممنون ميشم.........آخه ناخنم گوشه چشمشو زخم كرده بود ما رو ميگي سرمو انداختم زير با خجمالت گفتم چشم.......... خيلي لحظه بدي بود
 

kamran333

عضو جدید
دم در شاهچراغ بودم ميخواستم چادرمو سرم كنم از شانس بده من ناخنام بلند بود همينكه اومدم چادرو سرم كنم ديدم يكي گفت آخ.......... برگشتم ديدم يه آقا پسري پشت سرم بود گفتم چي شد؟ گفت خانم يه خواهشي ازتون بكنم ؟ گفتم بگين گفت لطف كنيد ناخنتونو كوتاه كنيد ممنون ميشم.........آخه ناخنم گوشه چشمشو زخم كرده بود ما رو ميگي سرمو انداختم زير با خجمالت گفتم چشم.......... خيلي لحظه بدي بود
:biggrin:
ya pesare kheili behet nazdik boode
ya shoma kheili baad chadoor misari
 

taranome ehsas

عضو جدید
ترم اول یه استاد بود که فسیل تشریف داشت از شانس منم که همیشه قندیل کلاسام و جلو نشینم شده بودم نور چشمی استاد 72ساله دانشگاه آزاد..اینقد جریان بااین استاد داشتم الانشم هرکی منو میبینه حال اونو میپرسه..باهاش تو دوروز درهفته کلاس داشتم سه شنبه 5تا7 یه درس بود فردا صبحشم 7:30تا10:30 یه درس.پدرمو در آورد وشدم سوژه دانشگاه هنوزم بهم زنگ میزنه ج نمیدمش
 

taranome ehsas

عضو جدید
سرکلاس ادبیات که استاد از فامیلای دستغیب بود وسخت گیر یه پسره از اونوره کلاس ازم پرسید چه شعری رو باید حفظ باشیم برا امتحان منم اون روز منتظر سوژه بودم بلند گفتم یه توپ دارم قل قلیه ودست زدمو ادامه دادم خدا بخیر کرد وپسرا بادست زدن همراهیم کردن طولی نکشید که کلاس شد مهد کودک واستاد هیچیم نگفت...
 

taranome ehsas

عضو جدید
یه روز به عنوان مهمان رفتم سر کلاس دوستم که ادبیات داشت.استاد بهش گفت از روی شعر بخون..ما دخترا هم جوگیر واسه خود نشون دادن چه برسه دوستم که همکلاسیای داداششم تو کلاسش بودن.دوسیم شروع کرد باحس خوندن..تا به گودرز رسید زبونش نچرخید گفت گوزو...کلاس رفت رو هوا وشد شهره عام وخاص تو دانشگاه
 

m@hn@z.d

عضو جدید
کاربر ممتاز
داشتم با مادرم تلفتنی صحبت می کردم...به جایی که تلفن رو قطع کنم شیر گاز رو بستم...چرا خنگ شدم؟!:cry:
 

AinOs

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جلسه آخر درس بیان معماری استادمون داشت در باره ی طرحی که سر جلسه امتحان قرار بود بکشیم توضیح میداد آخرشم برگشت گفت از کلاستون راضی بودم و تا اون حدی که در توانم بود براتون کم نذاشتم و از این حرفا..........
که یکی از پسرا پرسید جلسه آخره؟
من برگشتم گفتم پ نه پ رو به موته داره وصیت نامشو تنظیم می کنه......
بچه های کلاس:w15:
اون پسره:razz:
من:sweatdrop:
استاد :warn:
 

mahsa.92

عضو جدید
چند روز پیش صب ساعت 8 بود دوستم اس ام اس داد سلام مهسا جان بیداری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من 1 مین بعدش اس دادم:سلام عزیزم نه بیدار شدم خودم بهت ز میزنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:surprised:
 

kadoo

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
مامان و خاله و دختر خاله م تو مسافرت بودن
خاله و دختر خاله کنار هم بودن
مامانم هم صندلی کناریشون این سمت بوده
خاله م میخواد زنگ بزنه به خاله دیگه م ک بگه ما توراهیم میخوایم بیایم خونتون

از قضا هنگامی که خالم داشته تماس میگرفته
گوشی مامانم زنگ میخوره

و خاله م هم هنوز منتظر پاسخگویی اون 1ی خالمه
و میگه حتما تو آشپزخونه س تا بیاد طول میکشه

خلاصه همزمان مامانم و خاله م شروع به صحبت کردن میکنن

خاله:سلام
مامان:سلام بفرمایین
..............احوال پرسی............

خاله :مهمون نمیخواین؟؟؟
مامان:شما........
(مامان توی شک هست ک چقدر صدای طرف آشناست اما این کیه ک میگه مهمون نمیخوای!!!)

در این زمان 2زاری مامان میافته چه خبره!!!!!!!

تند گوشیش رو قطع میکنه
رو به اون طرف میگه:
خونه ما گرفتی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


:w15:
خلاصه ب یمن دختر خاله م این 2 سوژه سال ما شدن!!!!!!!!!!!!!
 

asaly

عضو جدید
کاربر ممتاز
این سوتی خودم نیس ولی خیلی جالبه البته معذرت خواهیشو از قبل میکنم.:redface:
دوستم تو یه شرکتی کار میکنه میگفت یکی از همکارا تازه ازدواج کرده بوده تولدش بوده خانومش واسش کیک میپذه میاره شرکت،روی کیک اکلیل مصنوعی ریخته بوده (خوراکیه) بعد همه دور هم جمع شدن که کیکو با چایی بخورن که این دوست من میخواسته بگه یعنی منم یه چیزایی بلدم گفته:اینا رو نخورین این اکلیلا که میگن خوراکیه الکیه میچسبه به ر ی د هاتون (میخواسته بگه روده هاتون).....
 

kamran333

عضو جدید
جلسه آخر درس بیان معماری استادمون داشت در باره ی طرحی که سر جلسه امتحان قرار بود بکشیم توضیح میداد آخرشم برگشت گفت از کلاستون راضی بودم و تا اون حدی که در توانم بود براتون کم نذاشتم و از این حرفا..........
که یکی از پسرا پرسید جلسه آخره؟
من برگشتم گفتم پ نه پ رو به موته داره وصیت نامشو تنظیم می کنه......
بچه های کلاس:w15:
اون پسره:razz:
من:sweatdrop:
استاد :warn:
;):biggrin:
 

soraya_shz

عضو جدید
اونوقتا كه هنوز موبايل نيومده بود،‌ همه مامانا يه دفترچه تلفن كوچيك تو كيفشون بود
توي خيابون يه خانم مسن كنار باجه تلفن بود ، دفترچشو داد گفت دخترم شماره خونمو بگير به اسم منزل خودمان نوشتيمش تو دفترچه
خلاصه كلي گشتم ... منزل خودمان .... منزل خودمان ....
تا بالاخره پيداش كردم
شماره رو گرفتم
يه آقايي برداشت: منم حواسم نبود گفتم:
ببخشيد منزل خودمان؟؟؟؟



خانومه و پسرش: :biggrin:
داداشم: :w15::w15:
من در ابتدا: :sweatdrop:
من بعد از لحظاتي واسه اينكه بيشتر ضايع نشم : :smile:
 

kadoo

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بچه که بودم خواهر برادرم هرکدومشون برا خودشون دفترچه تلفن کوچیک داشتن
منم خب دلم میخواست!!!
اما کسی نبود که من اسمش رو بنویسم توش
ب همین خاطر دفترچه تلفن خونمون رو برداشتم
اسم آشناهامون رو هم نوشتم

برا پر کردن دفترچه اسم اون شخصی که نفت برامون میاورد هم نوشته بودم
با نام
جعفر نفتی!!!!
:biggrin:
 

رويای ماه

عضو جدید
با لحن كاملا جدي سر كلاس اومدم از استاد سوال بپرسم گفتم (خانوم اجازه....)
يعني يه كلاس 40 نفري فقط بهم خنديدن هاااا:biggrin::biggrin:
 

Similar threads

بالا