معماری با مصالحی از جنس دل

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدمها می روند و یادشان می رود بگویند به کجا…؟

آدمها می روند و یادشان می رود برگردند …

و آدمها هیچ وقت ” آدم ” نمی شوند …!


 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می گویند هر سن و سالی که داشته باشی

اگر کسی نباشد

که با یادش

چشمانت

از شادی یا غم پر اشک شود

هرگز زندگی نکرده ای

و من این روزها

زندگی می کنم


 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
به تو که فکر میکنم

بغض می آید
اشک می آید
دلتنگی می آید
به تو که فکر می کنم
مهمانی عجیبی به راه می افتد !

 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
هنوز برایم زود است که دریابم چه به روزم آمده،

تابفهمم که غربت روزهایم از این پس چه سهمی از سرمای زمستان دارد
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
من دخترکی بی قرار شده‌امکه حرف‌هایم شبیه گنجشک‌های کوچک
به سمت تو پرواز می‌کنند.
من با تو حرف می‌زنم
چرا که فقط تو می‌دانی
آرزوها...
پروانه‌های روشنی هستند
که گاهی گیر می‌افتند میان موهایت
فقط تو می‌فهمی
زمین قصه‌ای طولانی ست
 

A.8

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به تو نگاه می کنم
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] و می دانم

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو تنها نیازمند یک نگاهی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] تا به تو دل دهد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] آسوده خاطرت کند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] بگشایدت [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] تا به در درایی [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من پا پس می کشم [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] و در نیم گشوده [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] به روی تو بسته می شود...[/FONT]


[/FONT]
[/FONT]
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زند گی را باید از گرگ آموخت وبس ، گرگ با همنوعانش شکار میکند خو میگیرد زندگی میکند....

ولی چنان به آنان بی اعتماد است ، که شب هنگام خواب با یک چشم باز میخوابد
 

ماه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
می نویسم امشب
از شعرهایی که بی مخاطب بزرگ شدند ،
با بی کَسی هایم دلهره گرفتند
و از عاشقانه های بی مخاطبم غمگین شدند
بار سنگین دردهایم را به دوش کشیدند
خوب میدانم ، خوب میدانم
روزی منو این شعرها که از سر بی کَسی و درد سروده شده اند
در بی کَسی و درد دق خواهیم کرد...

پ.ن : روزی اگر نبودم ، یک آرزویم را برآورده کن ، و زیر لب بگو : یادش بخیر ...
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آنلاین که می شوی
انگشتانم به لُکنت می افتند ،
فشار ِ واژه بر روی کیبورد می افتد
و نگاه خیره مانیتور..، مدام
چراغِ روشنِ تو را به خورد نگاهم می دهد..
آنلاین که می شوی
در شک و تردیدِ تایپ کردن و نکردن "سلامـ"ـی که
نمی دانم قرار است
با کدام رویت جواب دهی..،
یک تکه یخ می شوم تا
از دستانِ گُر گرفته ام روی کیبورد عرق سرد بریزد..
آنلاین که می شوی
حرف هایی که
از بود و نبود تو آب میخورند
در گلوی تمام مسنجر ها گیر می کنند و
سر به ابتذال هیچ Enter ی فرو نمی آورند..
حرف هایی
که قول داده ام
یک روز از خجالت گفتن شان در بیایم..
آنلاین که می شوی
رویایی دور از دسترس می شوم..
در انتظار پیامی از تو که
می دانم غرورت
ضمانت Send نکردنش را کرده است..
آنلاین که می شوی خود آزار می شوم..،
در فکر و خیالِ ارتباط احتمالیِ تو با هر چراغِ روشنی در نِت..
آنلاین که می شوی
دست و بال انگشتانم تنگ می شود.. انقدر که
تمام کلیک های موس
حول حوش Sign Out پرسه می زنند..


{ حمید رضا هندی }
 

(رها)

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
همه چیز خوب است
ناگهان
باد تند می وزد ...
گلدان شمعدانی از
پشت پنجره
می افتد و می شکند ...
بیچاره شمعدانی که بی خانمان می شود
آفتاب قهر می کند با پنجره
و دختری که هر روز
شمعدانی را آب میداد
دیگر پنجره را باز نمی کند
کمی آنسوتر مردی تنهاتر می شود
و همیشه چشم انتظار
دختر پشت پنجره خواهد ماند ...
چه اتفاق هایی می افتد
وقتی ما فکر می کنیم
فقط فکر می کنیم که
همه چیز خوب است ..

{ عاطفه ملایری }
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زن جنس عجیبی ست
چشمهایش را که می بندی دید دلش بیشتر ، دلش را که میشکنی باران لطافت از چشم هایش سرازیرتر …
انگار درست شده تا روی عشق را کم کند !
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]من که حس میکنم تو نیز دلتنگ منی ،[/FONT]
[FONT=&quot]این روزها بدجور درگیر دل منی .[/FONT]
[FONT=&quot]من که حس میکنم کار تو نیز دلتنگی و اشک ریختن است .[/FONT]
[FONT=&quot]ارزش من پیش تو قدر تمام عالم است.[/FONT]
[FONT=&quot]من که این روزها تمام فکرم رویای در کنار تو بودن است،[/FONT]
[FONT=&quot]قلبم این روزها به فکر خوشبختی و با تو بودن است .[/FONT]
[FONT=&quot]چند ماهی را تحمل کن؛ من که کارم در این روزها لحظه شماری است .[/FONT]
[FONT=&quot]حرفهای من به تو تمام نشدنی است .[/FONT]
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهربانيت را به دستي ببخش ؛ که مي داني با او خواهي ماند ....
وگرنه حسرتي مي گذاري بر دلي که دوستت دارد ... !!!
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهــی باید نباشــی ... تا بفهمــی نبودنت واسه کی مهمه ...
؟! اونوقته که میفهمی بایــد همیشه با کی باشی ....
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا...!
اندكی نفهمی عطا كن،
كه راحت زندگی كنیم!
مردیم از بس فهمیدیم و به روی خودمون نیاوردیم...!
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
בنیــآے بـבوלּ
تــُـو

شباهَتـــ عَجیبــے بــا ایـלּ غـُروبــْ هـآے لـَعنتـے
בارב

בلـ♥ـگیـر و בلْ گیــر و בلْ گیــ ــر
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]مسافر....
[/h]حالـ ـمـ را پرسيــבنـב:


گـ ـفتمـ رو به راهـ ـمـ

اما هيچـ ـكســ نفهميــב رو بـﮧ كـבام راهـ ـمـ...

 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
رفتی

تا خوشبخت شوی
حالا من
حال کودکی را دارم
که نخ بادبادکش پاره شده
مانده برای اوج گرفتنش
ذوق کند
یا برای از دست دادنش
گریه...

 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انگار دلخور شد


لابد دلش مي‌خواست، من کفش‌هايش را برایش جفت مي‌کردم


من گفته بودم کفش‌هايش را کنارِ پله بگذارد؟!

***
انگار مجبور است

مي‌آيد اینجا مي‌نشيند،


بعد از دیوار، از دمپایی روفرشي‌ام ایراد مي‌گيرد!


این‌جا کسی پشتی ندارد


هیچ کس هم ضامن انگشت‌هايش نیست.

.
.
.

اصلن به من چه راحتی‌ها را نمي‌فهمد!
 
بالا