برای آنکه رو در روی هم در نیاییم هر کدام نیمی از وجودمان را کُشتیم. تو نیمی را که زندگی کرده بودی و من نیمی را که آرزو می کردم.
معماری با مصالحی از جنس دل
- شروع کننده موضوع mohammad azizi
- تاریخ شروع
آنچه که من و تو را از هم جدا کرد رفیقِ من، نه دستِ روزگار بود و نه رفقای تازه، ما آدمها از آن جای مسیر از هم جدا می شویم که دیگر، رویاهای مشترکی نداریم.
هر آدمی داستانِ خودش را دارد.
اما برخی از آدمها جوری خیره می مانند که انگار، داستانِ پشتِ سینه شان، داستانِ کمی نیست...
اما برخی از آدمها جوری خیره می مانند که انگار، داستانِ پشتِ سینه شان، داستانِ کمی نیست...
عشق که همیشه عشق نیست
بعضی وقتها آواز کلاغیست
که آدم از تنهایی دل به غار غارش می بندد
بعضی وقتها آواز کلاغیست
که آدم از تنهایی دل به غار غارش می بندد
غم انگیز بود اما حرفِ آخرش همین بود: " بینِ تلاش برای زنده ماندن و تلاش برای زندگی کردن، اولی را انتخاب کن، چون دلت نمی شکنه!"
من دومی را انتخاب کردم و اون اولی. اما امروز هر دو دل‌هامان شکسته، با این تفاوت که من آخرین باری که دلم شکست را یادم نیست و اون اولین بار ..
من دومی را انتخاب کردم و اون اولی. اما امروز هر دو دل‌هامان شکسته، با این تفاوت که من آخرین باری که دلم شکست را یادم نیست و اون اولین بار ..
زیاد خوب نباش
زیاد دم دست هم نباش
زیاد که خوب باشی...
دل آدم ها را می زنی
آدم ها این روز ها...
عجیب به خوبی...و
به شیرینی...
آلرژی پیدا کرده اند
زیاد که باشی...
زیادی می شوی
زیاد دم دست هم نباش
زیاد که خوب باشی...
دل آدم ها را می زنی
آدم ها این روز ها...
عجیب به خوبی...و
به شیرینی...
آلرژی پیدا کرده اند
زیاد که باشی...
زیادی می شوی
دلـم بهـانه ی تـو را دارد
تـو میدانی بهـانه چیسـت ؟
بهـانه همـان اسـت که ....
شب ها خـواب ازچشـم خیس من میدزدد . . .
بهـانه همـان اسـت که ....
روزهـا میـان انبـوهی از آدم هـا ،
چشمـانم را پـی تـو میـگردانـد . . .
بهـانه همـان صبـریسـت که ....
به لبـانم سکوت میدهـد . . .
تـا گلایه ای نکنـم از نبـودنت . . .
تـو میدانی بهـانه چیسـت ؟
بهـانه همـان اسـت که ....
شب ها خـواب ازچشـم خیس من میدزدد . . .
بهـانه همـان اسـت که ....
روزهـا میـان انبـوهی از آدم هـا ،
چشمـانم را پـی تـو میـگردانـد . . .
بهـانه همـان صبـریسـت که ....
به لبـانم سکوت میدهـد . . .
تـا گلایه ای نکنـم از نبـودنت . . .
زنده ام نه ازجانی که مانده ،
از استخوان های لجبازی که روی هم ایستاده اند !
از استخوان های لجبازی که روی هم ایستاده اند !
کفشهایم را میبندم میدانم که لحظه رفتن فرا رسیده اما نمیدانم کی و چگونه
سکوت چه زیباست...
وقتی تمام حرفها از توصیفش عاجزند...
وقتی تمام حرفها از توصیفش عاجزند...
صدایـِ موزیــک همیشگی ..
قـورت دادنِ بغـض ..
هــجوم آوردنِ خاطراتـــ ..
حلقه ی شفافـه جمع شده دور چشمـا ...
زمزمــه ی آهنـگ ...
سرزنش کردن خودم ...
قـورت دادنِ بغـض ..
هــجوم آوردنِ خاطراتـــ ..
حلقه ی شفافـه جمع شده دور چشمـا ...
زمزمــه ی آهنـگ ...
سرزنش کردن خودم ...
خاموشی لبانت در لزوم واژه های نگفته ات، مثل همان
آب پاکی استُ بر اصرار اشتیاقم .من در تقدیر ذهن مانده
ام که چگونه هاله ات را رنگ می زند و هنوز بی تو بودن
در ساختار من طرح ابهام دارد .
آب پاکی استُ بر اصرار اشتیاقم .من در تقدیر ذهن مانده
ام که چگونه هاله ات را رنگ می زند و هنوز بی تو بودن
در ساختار من طرح ابهام دارد .
دلم از تمام لحظه های بی تو بودن و تنها با خیالت سر کردن گرفته است .دلم مدام بهانه تو و چشمهایت را می گیرد .نمی دانم چگونه جستجویت کنم و کجا به دنبال تو بگردم ؟تنها نبودنت دلیل دلتنگی ام نیست .حس نداشتنت دلتنگ ترم می کند .
لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم تا بخوانی و بدانی چقدر جایت خالیست .تا بدانی که نبودنت آزارم می دهد .لمس کن حروفی را که از قلبم و قلمم به روی کاغذ می چکد .لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است .لمس کن لحظه هایم را .
دیوانه می شوی
وقتی نمی توانی حرفت را بگویی
ساده میگذری
حرف هایت رامیخوری
وباز هم می شکنی
واین شکستن ها
مرا مرد ساخته است....
وقتی نمی توانی حرفت را بگویی
ساده میگذری
حرف هایت رامیخوری
وباز هم می شکنی
واین شکستن ها
مرا مرد ساخته است....
ﺩﻟــــﻢ
ﭘُـــﺮ ﺍﺯ ﺯﺧـﻤـﻬـﺎﯾـﯽ ﺳـﺖ
ﮐـﻪ ﻗـﺮﺍﺭ ﺍﺳـﺖ ﻭﻗـﺘـﯽ ﺑـﺰﺭﮒ ﺷـﺪﻡ
ﻓـﺮﺍﻣـﻮﺷـﺸـﺎﻥ ﮐـﻨـﻢ ... !
ﭘُـــﺮ ﺍﺯ ﺯﺧـﻤـﻬـﺎﯾـﯽ ﺳـﺖ
ﮐـﻪ ﻗـﺮﺍﺭ ﺍﺳـﺖ ﻭﻗـﺘـﯽ ﺑـﺰﺭﮒ ﺷـﺪﻡ
ﻓـﺮﺍﻣـﻮﺷـﺸـﺎﻥ ﮐـﻨـﻢ ... !
به تقـویمی که مـرا یکسـال بزرگتـر نشان می دهد !
حتـی ...
به مـوهای سفیـدی که بر سرم می روینـد !..
کـاری نـدارم !!
من ...
هنـوز خود را کـودک خـانه ی تـو می دانـم !!
مــــــــــــادرم
حتـی ...
به مـوهای سفیـدی که بر سرم می روینـد !..
کـاری نـدارم !!
من ...
هنـوز خود را کـودک خـانه ی تـو می دانـم !!
مــــــــــــادرم
همیشه سخت ترین جای کار اینه که
تظاهر کنی هیچی نشده!
تظاهر کنی هیچی نشده!
غــرور به عـشـق اجـازه رسـوا شـدن نـداد
یــک بــوســه در تـهِ ..تـهِ ..تـهِ قـلـبم مُـــرد
یــک بــوســه در تـهِ ..تـهِ ..تـهِ قـلـبم مُـــرد
خاطرات
نه سر دارند
و نه ته !
بی هوا می آیند تا خفه اَت کنند .
میرسند گاهی
وسط یک فکر
گآهی وسط یک خیابان
سردت میکنند
داغت میکنند
رگ خوابت را بلدند
زمینت میزنند
خاطرآت ؛ تمام نمی شوند
بلکه
تمــــامت میکنند .
نه سر دارند
و نه ته !
بی هوا می آیند تا خفه اَت کنند .
میرسند گاهی
وسط یک فکر
گآهی وسط یک خیابان
سردت میکنند
داغت میکنند
رگ خوابت را بلدند
زمینت میزنند
خاطرآت ؛ تمام نمی شوند
بلکه
تمــــامت میکنند .
افق تاریک
دنیا تنگ ،
نومیدی توان فرساست ،می دانم!
ولیکن ره سپردن درسیاهی،رو به سوی روشنایی زیباست !
فریدون مشیری
دنیا تنگ ،
نومیدی توان فرساست ،می دانم!
ولیکن ره سپردن درسیاهی،رو به سوی روشنایی زیباست !
فریدون مشیری
میگویند یک دل نه صد دل عاشق شده است...
حکایت من است اما...
یک دل نه صد دل دلتنگم...
برای حال دلم امن یجیب بخوانید!
حکایت من است اما...
یک دل نه صد دل دلتنگم...
برای حال دلم امن یجیب بخوانید!
خدایا...
به من بیامو ز که دوست داشتن بازی دل نیست...
بلکه........
" یک حس پاک است"
بیاموزم دل کسی رو به بازی نگیرم
دل شکستن هنر نیست
دل به دست آوردن یه شاهکار است
به من بیامو ز که دوست داشتن بازی دل نیست...
بلکه........
" یک حس پاک است"
بیاموزم دل کسی رو به بازی نگیرم
دل شکستن هنر نیست
دل به دست آوردن یه شاهکار است
در عجبم!
راننده نیستم!
اما هرکس به من می رسد مسافر است ...