معماری با مصالحی از جنس دل

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در کوچه جان همیشه مادر بـــاقیست


دریـای مـحبـتـش چو کوثر باقیست


در گـــویــش عـاشـقانـه ، نـام مــــادر


شعریست کــه تا ابد به دفتر باقیست
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آسمان بارانی است
باغ از جنس بهار
گل یخ، سبزه مرگ
و درخت،
شاخه اش قربانی است
همه چیز آرام است
تنها عقربه ها بی تابند
و عجب حس بدی است دلتنگی
می برد آدم را تا شعاعی به نام جنون
همه چیز آرام است
دل دریا هم خواب
همه چیز آرام است

و فقط این دل من بارانی


 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
 
پس اين ها همه اسمش زندگي است
دلتنگي ها دل خموشي ها ثانيه ها دقيقه ها
حتي اگر تعدادشان به دو برابر آن رقمي كه برايت نوشته ام برسد
ما زنده ايم چون بيداريم
ما زنده ايم چون مي خوابيم
و رستگار و سعادتمنديم
زيرا هنوز بر گستره ويرانه هاي وجودمان پانشيني
براي گنجشك عشق باقي گذاشته ايم
خوشبختيم زيرا ....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چند این شب و خاموشی ؟ وقت است که برخیزم
وین آتش خندان را با صبح برانگیزم
گر سوختنم باید افروختنم باید
ای عشق بزن در من کز شعله نپرهیزم
صد دشت شقایق چشم در خون دلم دارد
تا خود به کجا آخر با خاک در آمیزم
چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان
صد زلزله برخیزد آنگاه که برخیزم
برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش
وین سیل گدازان را از سینه فرو ریزم
چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارم
چون خشم رخ افزود در صاعقه آویزم
ای سایه ! سحر خیزان دلواپس خورشیدند
زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماه خندید به کوتاهی شور وشعفم


دست بردم به تمنا و نیامد به کفم


کشش ساحل اگر هست،چرا کوشش موج


جذبه دیدن تو می کشد از هر طرفم


راه تردید مسیر گذر عاشق نیست


چه کنم با چه کنم های دل بی هدفم؟


پدرانم همه سرگشته حیرت بودند


من اگر راه به جایی ببرم نا خلفم


زخم بیهوده مزن،سینه ام از قلب تهی است


بهتر آن است که سربسته بماند صدفم





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه!
کاری به کار عشق ندارم!
من هیچ‌چیز و هیچ‌کسی را دیگر
دراین زمانه دوست ندارم
انگار
این روزگار چشم ندارد من را
یک‌روز خوشحال و بی‌ملال ببیند
زیرا هرچیز و هرکسی را
که دوست‌تر بدارم
حتی اگرکه یک جام شراب
یا هر چیز دیگر باشد
از من دریغ می‌کند
پس من‌ با همه وجود
خود را به مـردن میزنم
تا روزگار دیگر کاری ‌به‌ کار من نداشته‌ باشد
این شعر تازه را هم ناگفته می‌گذارم
تا روزگار بو نبرد
گفتم که کاری به کار هیچ‌چیز ندارم.
 

mahsa.1392

عضو جدید
مثل اتاقی که از تاریکی پر شده باشد... پر شده ام از درد بی هیچ روزنه ای...!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
" ببار باران "
ببار باران
که دلتنگم....مثال مرده بی رنگم

ببار باران
کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد
که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد

ببار باران
بزن بر شیشه قلبم....بکوب این شیشه را بشکن
که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد

ببار باران
که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش

ببار باران
درخت و برگ خوابیدن
اقاقی....یاس وحشی....کوچه ها روزهاست خشکیدن

ببار باران
جماعت عشق را کشتن
کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن
ولی باران ، تو با من بی وفایی
توهم تا خانه ی همسایه می باری
و تا من
میشوی یک ابر تو خالی


ببار باران
ببار باران.......که تنهایم



 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گلپونه ها

گلپونه های وحشی دشت امیدم وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها
گلپونه های وحشی دشت امیدم وقت جداییها گذشته
باران اشکم روی گور دل چکیده
بر خاک سرد و تیره ای پاشیده شبنم
من دیده بر راه شما دارم که شاید
سر بر کشید از خاکهای تیره غم

**********
من مرغک افسرده ای بر شاخسارم
گلپونه ها گلپونه ها چشم انتظارم
میخواهم اکنون تا سحر گاهان بخوانم
افسرده ام دیوانه ام آزرده ام


**********

گلپونه ها گلپونه ها غمها مرا کشت
گلپونه ها آزار آدمها مرا کشت
گلپونه ها گلپونه ها نامهربانی آتشم زد
گلپونه ها بی همزبانی آتشم زد

**********

گلپونه ها در باده ها مستی نمانده
جز اشک غم در ساغر هستی نمانده
گلپونه ها دیگر خدا هم یاد من نیست
همدرد دل شب ها به جز فریاد من نیست

**********

گلپونه ها آن ساغر بشکسته ام من
گلپونه ها از زندگانی خسته ام من
دیگر بس است آخر جداییها خدا را
سربر کشید از خاک های تیره غم

**********

گلپونه ها گلپونه ها من بی قرارم
ای قصه گویان وفا چشم انتظارم
آه ای پرستو های ره گم کرده دشت
سوی دیار آشناییها بکوچید
بامن بمانید بامن بخوانید

*********

شاید که هستی راز سر گیرم دوباره
آن شور و مستی را زسر گیرم دوباره





 

دختر بهاری

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
و خدا می داند

چینی نازک تنهایی ما

نازک نیست ...

***

خواهی آهسته بیا

خواه با جوش و خروش ...

دلتان قرص و قوی ؛

هر چه چینی باشد

جنسِ تنهایی ما ،

چینی نیست ...

***

آه ای شاعر خوب

عصرتان سیری چند ...
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
بـراے دُخـتـَـرم آرزوے خــوشــبـخـتـے مــے‌کــنــم،

مــادرم هــم بـــراے مـَـن آرزوے خــوشبـخـتے کــرده بود،


و مـــادرش هــم بـــرای ِ مــادرم...​

یــکــ روز عــاقـبتـــــ ...


نـــا امیــد نیـــستــم!
دُختـــرے از نـسـل ِ مـــا خـــوشبــخـتــــ خـــواهــد شُـــد...!!!:redface:
 

AvA-6586

کاربر فعال تالار حسابداری ,
کاربر ممتاز
[SIZE=-1]
هيچکس نـفهميـــــد که « زلـيخـــــــا » مــَـــــــــرد * بـود ....!!
[/SIZE]
[SIZE=-1]
[/SIZE]
[SIZE=-1]


ميــــداني چــــــــــــرا * ؟؟؟

مـــــردانـــگي * ميــخواهـــــد!

مــــــــاندن ، پــاي عشــــــقي که مـُـــدام تـو را پـــس ميــــزنــد.... *
[/SIZE]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زندگی راه می رود نمی ماند در لحظه ها.
خوب و بدش ،دَرهَم است.
بازار روز است،حواست باشد و زود بجنبی در کیسه ات میوه های تازه است.
ولی اگر دیر بجنبی،آشغال میوه بهت می اندازد روزگار.
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
ميگويم: "هيچي!"
هيچي
مثل هميشه يعني باز بپرس...
يعني نزديكتر شو...
يعني
مهربان تر باش...!
 

anahita1370

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خشکسالی شده است...درختان جنگل سبزم سوختند
حال من مانده ام و خاکستری از خاطرات سبز...
باغبانی پیر
دلشکسته
ازهمه ی دنیا سیر...
خدایا...
دیگر مرا باتو هم کاری نیست...


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب دلم می خواهد تا خدا نقطه چین بگذارم

انتهای خطم خدا باشد و کسی نگوید نقطه سر خط

امشب دلگیرم ، اما از چه نمی دانم!؟

اتفاقی نیفتاده

هیچ

اما آشفته ترم از هر شب

خسته ام !!!

.................................................. .................................................. ...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدمای دلتنگ...
وقتایی که خیلی بهشون خوش میگذره و میخندن...
یهو سرشون رو برمیگردونن اونوری...
یکم ثابت میشن...

یواش یواش چشماشون پر اشک میشه.
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران

ببار و بشور غبار دلی را که مدتهاست کسی یادش نمیکند!

ولی مبادا سمت خاطراتمان بروی...

که من فقط با مرور خاطراتمان زنده ام...
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضی از آدمها را نمی شود داشت،
فقط می شود یک جور خاصی دوستشان داشت!
بعضی آدمها اصلا برای این نیستند که مال تو باشند
یا تو برای آنها!
اصلا به آخرش فکر نمی کنی،آنها برای اینند که دوستشان بداری
آن هم نه دوست داشتن معمولی نه حتی عشق یک جور خاصی دوست داشتن
که اصلا کم نیست.....
این آدمها حتی وقتی که دیگر نیستند هم تا ابد در کنج دلت تا ابد یک جور خاص
دوست داشته خواهند شد....
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من…!

مرا که میشنـاسی؟! خودمم

کسی شبیه هیچکس!

کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی

مهربان، صبور، کمی هم بهانه گیر

اگر نوشته هایم را بیابی ، منم همان حوالی ام!!
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به همه چیز عادت می کنیم

به داشته ها و نداشته هایمان

خیلی طول نمی کشد که

جلوی آینه زل بزنی به خودت

موهایت را کنار بزنی

و با خودت بگویی

اصلا مگر داشتی اش

مگر از اول بود ؟!

که بودن و نبودنش مهم باشد …
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه وقتا دلت طوری تنگ میشه که مغزت کاملا فلج میشه

بدی هاش یادت میره

نامردیش یادت میره

بی محبتی و رفتارسرد و تلخش یادت میره

وقتی با بیرحمی تنهات گذاشت یادت میره

فقط میگی خدایا یه دقیقه ببینمش این دل وامونده آروم شه...!
 

Autumn girl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چند وقتیست هر چه می گردم

هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم

نگاهم اما

گاهی حرف می زند گاهی فریاد می کشد

و من همیشه به دنبال کسی می گردم

که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید...
 
بالا