معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای کاش پاییز هیچ گاه از راه نمیرسید میدانم از این به بعد به یادم خواهد ماند
نرسیده به پاییز کوله بارت را بستی و گفتی صلاح این است متوجه میشوی؟!
و من فهمیدم تو قبل از پاییز پاییزی شدی ای کاش اولین تجربه ی دوست داشتنم نبودی
ای کاش آغوشت اولین گستره ی وسیع مهربانی برایم نبود ای کاش پاییز هیچ گاه از راه نمیرسید
ای کاش فرصت میدادی خش خش برگهای پاییزی زیر پاهایمان خوش نوازترین موسیقی دنیا شود
ای کاش پاییز هیچگاه از راه نمیرسید.........
............................
ای کااااااااااااااااااااااااااش..............
............
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که :
عشق زاییده تنهایی است…. و تنهایی نیز زاییده عشق است…
تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد …. کسی در پیرامونش نباشد!
اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!
برعکس کسی که چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میکند…
و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛
در انبوه جمعیت نیز تنهاست ……

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وای باران ، باران
شیشه پنجره را باران شست !
از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ ....
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای، باران ،
باران ،
پر مرغابی نگاهم تا شست !

 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


نگارم


سکوت مخملی ام را به پای نداشتن حرفی برای گفتن مگذار






در این سکوت مخملی من دنیای زیبایی را ساخته ام که تو برایم شرح داده ای...






 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امروز هم تکرار شد. مثل روزهای قبل خورشید طلوع کرد. بیدار شدم و منتظر ماندم.
منتظر اتفاقی تازه، ولی . . .
هیچ اتفاقی رخ نداد.




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر می دانستی چگونه هراسان وپریشان به دنبال تو می گردم

اینقدر مرا به حال خود رها نمی کردی ودر وادی تنهایی عشق

به دیدارم می آمدی و با نگاه نافذت صفحه ی نیلگون

آسمان را می شکافتی و درقلب حقیر من جای

میگرفتی و آنوقت بود که به تو

می فهماندم قلب من

بر اثر انتظار در

عشق

تو

شکست .
 

nazanin jamshidi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگارم...


کنار دریا که می نشینم تو را به کام دل می بینم...




در پی عیشی مدام، جرعه ای از محبت را نفس می کشم...




ساحل مرا در آغوش می گیرد...




نسیمی از جنس نوازش، اندیشه ها ی مواج را بی تاب می کند...




قاصدک های متلاطم، خاطراتم را از چشمانم می خوانند...




و من به سِحر عشق، به تو... به منتهای آرزوی خود می رسم...


نازنین فاطمه جمشیدی




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو مرا فرياد کن اي هم نفس …
اين منم آواره ي فرياد تو …
اين فضا با بوي تو آغشته است …
آسمانم پر شده از ياد تو

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

تورا گم کرده ام امروز
و حالا لحظه هاي من

گرفتار سكوتي سرد و سنگينند
و چشمانم
كه تا ديروز به عشقت مي درخشيدند
نمي داني چه غمگينند
چراغ روشن شب بود
برايم چشمهاي تو
نمي دانم چه خواهد شد...
پر از دلشوره ام
بي تاب و دلگيرم
كجا ماندي كه من بي تو
هزاران بار در هر لحظه مي ميرم
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیچک غصه به دلم تابیده
و هر لحظه بیشتر مرا به خود می پیچاند.
 

Elham*92

کاربر بیش فعال
دوس دارم . . .

دوس دارم از تو بشنوم هر آنجه را كه ديگري نشنيد

دوس دارم احساست كنم هر آنچه را كه ديگري حس نكرد

دوس دارم . . . اما مجال نمي دهي

دوس دارم با تو باشم هر لحظه كه ديگري مي خواست و نتوانست

دوس دارم . . . اما امان از فاصله ها

اي كاش . . .

اي كاش احساسم را مي فهميدي حتي براي لحظه اي

اي كاش كمي مرا درك مي كردي حتي براي ثانيه اي

اي كاش همراهم مي شدي

اي كاش . . .

ولي . . .
 

Elham*92

کاربر بیش فعال
آدمها باعث میشن .....
از یه سری رفتارهای قشنگت دست بکشی
از داشتن یه سری رفتارهایقشنگ ناراحت باشی
با یه سری از احساسات قشنگت بجنگی از یه سری از فکرهای قشنگت پشیمون بشی...
آدمها باعث میشن که خودتو مجبور کنی
دنبال حس های قشنگ نری
اونقدر از حس های قشنگت ناراحت بشی که بخوای نباشن
که از بین ببریشون...
اونوقت همون آدمها یهو میان میگن :
پس کو اون حس ها و فکر ها و حرفهای قشنگ ؟
امان از دست این آدمــها.....
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
سازم هم کوک است ...

اما همچنان با آمدن پایـــیز دلم "شــــور" میزند
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
....

....

בلت تنگ یڪ نفر ڪہ باشـב
تمام تلاشت را ہم ڪہ بڪنے تا خوش بگذرב ؛
،و لحظہ اے فراموشش ڪنے
،فایـבه نـבارב ….. تو בلت تنگ است
!בلت براے هماטּ یڪ نفر تنگ است
…تا نیایـב….. تا نباشـב
هیچ چیز בرست نمیشوב . . .
:cry::cry::cry:

 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خوام این تیکه از زندگیمو بزنم بره جلو!
اونقدر جلو بره تا
یه دخترخوشحال و خندون ببینم که
دستاشو بازکرده و داره لبخند می زنه...​
به اینجا که رسید یهو بگم:
خوبه!نگهش دار,همینجارو می خوام...
:w04::w04::w04::w04::w04::w04:

 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
دخترک...
تو تنهایی...
ولی غصه نخور...
گاهی اوقات ، تنهایی یعنی:
خیلی ها ، در "حد و اندازه ات" نیستند....
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیـــــ ـر بــــ ــاریـــــدی بــــــاران دیـــ ــ ــر...
من مــــــدت هاســـ ـــت در حجم نبودن کسی خشکیدم

 
  • Like
واکنش ها: imah

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
هنوز بچگانه نقاشی می کشم!
آدمک های من گردن های باریک؛
دستانی خالی ودهانی بسته دارند ..!
یک روز تصمیم می گیرم نقاش بزرگی شوم
چوپانی می کشم که بوی گرگ می دهد!
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
مردم شهر سیاه
خنده هاشان همه از روی ریاست
دلشان سنگ سیاست
ما در این شهر دویدیم ، دویدیم
چه سود !
خبر از عشق نبود
و تو ای مرغ مهاجر
که از این شهر گذر خواهی کرد
نکند از هوس دانه گندم
به زمین بنشینی !
 
بالا