معماری با مصالحی از جنس دل

Elham*92

کاربر بیش فعال
دلتنگی
نام دیگر این روزهاست

وقتی

از این همه رهگذر

یکی

تو نیستی!

 

Elham*92

کاربر بیش فعال
هزار سال
پیش از آنکه جاده را رفتن آموخته باشند

دلتنگِ تو بودم،

انگار

هزار سال منتظر بودم

بیایی پشت پنجرۀ اتوبوس

برایم دست تکان بدهی،

تا این شعر را برایت بنویسم
.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ديگر هيچ ... ديگر هيچ ...

تنها ميخواهم تو را داشته باشم ، تو را با تمام بوي ياسي كه چشمهايت ميدادند، دلم براي لحظه اي كه از تو ميخواستم عينكت را برداري و پر شدن فضا از رنگ پاكي دلت تنگ شده ...


صبر كن عشـــق زمينگير شود بعد برو
يا دل از ديدن تـــو سير شود بعد بــــرو

يك نفر حسرت لبـــــخند تـــو را ميبارد
خنده كن عشق نمك گير شود بعد برو

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من كه غريبانه در خيابان قدم ميزدم غريبانه به مردم نگاه ميكنم...
خودم هم نميدانم به كجا ميروم، از چه رو به راه افتادم...
چرا احساس ميكنم كه نگاه هر فرد بر روي من سنگيني ميكند؟
من كجا هستم؟ كي به اينجا آمدم؟؟ چرا كسي همراه من نيست...
مگر وقتي مي آمدم او با من قدم برنميداشت؟؟

گيج شده ام من گيج... بگذاريد بروم... نميدانم به كجا، از چه رو...

بگذاريد بروم...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میان تاریکی
تو را صدا کردم

سکوت بود و نسیم
که پرده را می برد
در آسمان ملول
ستاره ای می سوخت
ستاره ای می رفت
ستاره ای می مرد
تو را صدا کردم
تو را صدا کردم
تمام هستی من
چو یک پیاله ی شیر
میان دستم بود
نگاه آبی ماه
به شیشه ها می خورد
ترانه ای غمناک
چون دود بر می خاست
ز شهر زنجره ها
چون دود می لغزید
به روی پنجره ها
تمام شب آن جا
میان سینه ی من
کسی ز نومیدی
نفس نفس می زد
کسی به پا می خاست
کسی تو را می خواست
دو دست سرد او را
دوباره پس می زد
تمام شب آنجا
ز شاخه های سیاه
غمی فرو می ریخت
کسی تو را می خواند
هوا چو آواری
به روی او می ریخت
درخت کوچک من
به باد عاشق بود
به باد بی سامان
کجاست خانه ی باد ؟
کجاست خانه ی باد ؟





 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر برگردی قول میدم همونی که تو بگی باشم

یه عمر پیش چشمات بهترین عاشق دنیا شم

قول میدم همه دنیارو به پای تو بریزم

اگه گریه کردی گریه کنم اشک بریزم

قول میدم عکساتو بوسه بزنم و بغل بگیرم

قول میدم روزی صد بار جلو چشمات بمیرم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاهد مرگ غم‎انگيز بهارم چه كنم

ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه كنم

از ازل ايل و تبارم همه عاشق بودند

سخت دلبسته اين ايل و تبارم چه كنم

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشیده بار تن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و ناگهـــــــــــــــان روزي...
در همين نزديكي به پايان خواهم رسيد
آه اي روزهاي رفته!...
چه اندازه من پرم
از اندوه فرداهاي نامعلوم





 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
تموم گلهای قرمز دنیا مال تو و گل های سفید مال من

اگه تو فراموشم کردی گلهای قرمزت پرپر بشه

و اگه من فراموشت کردم گلهای سفید کفنم

بشه...!


 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایاااااا چرا
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خسته شدم مي خواهم در آغوش گرمت آرام گيرم.
خسته شدم بس كه از سرما لرزيدم...
بس كه اين كوره راه ترس آور زندگي را هراسان پيمودم زخم پاهايم به من ميخندد...
خسته شدم بس كه تنها دويدم...
اشك گونه هايم را پاك كن و بر پيشانيم بوسه بزن...
مي خواهم با تو گريه كنم ...
خسته شدم بس كه...
تنها گريه كردم...
مي خواهم دستهايم را به گردنت بياويزم
و شانه هايت را ببوسم...
خسته شدم بس كه تنها ايستادم.

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
كاش..........
کاش كودك بودم ......
تا بزرگ ترین شیطنت زندگیم نقاشی روی دیوار بود.
ای كاش كودك بودم ........
تا از ته دل می خندیدم، نه اینكه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم.
ای كاش كودك بودم ...........
تا در اوج ناراحتی و درد با یك بوسه تو، همه چیز را فراموش می كردم .
کاش من ...............
کاش تو..........
کاش ما ..........
تنها نبودیم............

 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهآدمی تنهاتر از آن است که سکوتش می‌گوید
...
گاه
تنهایی تنهاتر از آن است که دیده شود .


"محمدعلی بهمنی"


 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگی چه حس بدی است....
تنهایی چه حس بدی است
کاش...
پاره ای ابر میشدم
دلم مهربانی می بارید
کاش نگاهم شرار نور میشد
اشتی میدادش
و
که دوست داشتن چه کلام کاملی است
و
من...
چقدر دلم تنگ دوست داشتن است!
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته

آسمان پر باران چشم هایم

بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه

بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد

وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
در شب کوچک من , افسوس

باد با برگ درختان میعادی دارد

در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست

گوش کن

وزش ظلمت را میشنوی؟

من غریبانه به این خوشبختی مینگرم

من به نومیدی خود معتادم

گوش کن

وزش ظلمت را میشنوی؟
 

pakmojtaba

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میــــــــدونم ؛ بــــــــرای من نیستــــــــی !
امــــــــا
.... !
دلی کــــــــه تنگ باشــــــــه این حرفهــــــــا رو نمیفهمــــــــه
... !
بــــه خــــدا نمیفــــــهمه
.... !
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچوقت آرزوی “افتادن” چیزی را نداشته ام …
حالا برای اولین بار میخواهم : “لطفا بیفت” …
ای زیباترین اتفاق زندگی من !
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بازم دل تنگ شدم برای آسمان

بازم دلم گرفت برای گریه کردن آسمان

کاش ماهم مثل آسمان می توانستیم دلمان را خالی کنیم

کاش هیچ وقت آسمان گریه نکند

آخه من ! آخه من با این دل تنگم برات چه کنم

که همیشه با دیدن گریه معشوقش ( آسمان ) گریه اش میگره

تو بگو!! آسمان من چیکار کنم

تو بگو ... .
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است....
کارم از گریه گذشته.... بدان میخندم....

بی تو... من در شیره‌ی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهایی را که همچنان زنده خواهم ماند لمس می‌کنم
 

ایلین1366

عضو جدید
کاربر ممتاز
هستی ام
خودت میدانی نور چشمان منی بابودنت به چشمانم نوری دوباره ببخش
روزگاریست که بی تو نابینا شده ام
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایستاد در باد
شاخه ی لاغر بیدی کوتاه
بر تنش جامه ای انباشته از پنبه و کاه
بر سر مزرعه افتاده بلند
سایه اش سردو سیاه
نه نگاهش را چشم
نه کلاهش را پشم
سایه ی امن کلاهش اما
لانه ی پیر کلاغی است که با قال و مقال
قار وقار از ته دل می خواند
آنکه می ترسد

می ترساند!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر داغ رسم قدیم شقایق نبود
اگر دفتر خاطرات طراوت
پر از ردپای دقایق نبود

اگر ذهن آیینه خالی نبود
اگر عادت عابران بی خیالی نبود

اگر گوش سنگین این کوچه ها
فقط یک نفس می توانست
طنین عبوری نسیمانه را
به حاطر سپارد
اگر آسمان می توانست یک ریز
شبی چشمان درشت تورا به جای شبنم ببارد
اگر ردپای نگاه تورا باد و باران
از این کوچه ها آب و جارو نمی کرد
اگر حرفهای دلم بی اگر بود
اگر کوه ها کر نبودند
اگر ابرها تر نبودند
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
تورا می توانستم
ای دور
از دور
یک بار دیگر ببینم
ولی ..............
افسوس.............................................................................
...............
 
بالا