معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همیشه می دیدمش ...

کنارش بود

حتی در چشمانش !

و... سه نقطه پر از واژه های نا آشنا

چیزی همانند احساسش

و باورش در نقطه سر خط !

و دوباره گم کردنش در نیمه ی پاک شده ی واقعیت ها ...

سخت است

عادت به ندیدن !

و دفتری پر از نقطه های سر خط

بی هیچ واژه ای !

و باز حس سکوتش ...!
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتــیـــ عــاشقیــد دنیــا عاشقانهـــ اســت ...

امــان از لحظــهــ ایـــ کـه فقــط تو عاشقــیــ ,

هـــر عــاشقــانهـــ نمــکیـــ اســت رویـــ زخمـــیــ کــهــ او رویـــ دلـــت نشــانــدهــ ....




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مترسک تمام حواسش به بالای سرش بود ...

گنجشک به درخت خورد

هواپیما سقوط کرد

زمین پرواز کرد

خاک هایش نشست ...

سوخت

روحش هم ...

مترسک را باد برد ...!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مژده باد

مژده‌ام داد
مژده‌ام داد باد
نزديک بيا
ای بهارک
بگذار شمع خرابات
رنگ پريده روی تو را رنگ زند
نزديک بيا
ای سراپا شور کودکانه
تا باور کند چشمان خسته‌ام برق شادی را
بر شمع شبستان نگاهت ای نسيم
ای نازکتر از آن
فوت مکن
غير از من نيم‌سوخته اين شعله لرزان
کسی را اثری نيست
نرديکتر آی
ای خفته بر بستر آرزوهای نرم
مژده‌ام داد
مژده‌ام داد باد
باد غارتگر.




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی یک نگاه آن قدر مهربان است که

چشم هرگز رهایش نمی کند

گاهی یک عشق آن قدر ماندگار است که

زمان حریفش نمی شود

و گــــــــــــاهی یک دوست

آنقدر عزیز است که قلب رهایش نمی کند


.........................................................تقدیم به همه دوستای مهربون و با صفای خودم
:gol:
دوستون دارم:heart::heart:
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
مهربانی را
فراموش کردیم
ان هم بخاطر
اینکه
نامهربانی دیدیم
در گذر جاده فراموش شدیم
و حواسمان نبود
کسی ان
بالا صدایمان میکند
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اندام های تکراری واژه ها
در ذهنم
حرکات موزون دارند
و من ...
در حوالی قلبم ...
گرمای عشق را حس می کنم
ای کاش ...
اين حس قشنگ ,
هميشه با من باشد ...
 

طناز خانمی

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …:چرا مرا دوست داری …؟چرا عاشقم هستی …؟پسر گفت …:نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم …دختر گفت …:وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟پسر گفت… :واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم …دختر گفت …:اثبات.!.!.؟نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم …شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد…اما تو نمی توانی این کار را بکنی …پسر گفت …:خوب …من تو رو دوست دارم …چون …زیبا هستی…چون…صدای تو گیراست …چون…جذاب و دوست داشتنی هستی…چون …باملاحظه و بافکر هستی …چون …به من توجه و محبت می کنی …تو را به خاطر لبخندت …دوست دارم …به خاطر تمامی حرکاتت…دوستت دارم …دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد …چند روز بعد …دختر تصادف کرد و به کما رفت…پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت…نامه بدین شرح بود …:عزیز دلم …تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم …اکنون دیگر حرف نمی زنی …پس نمی توانم دوستت داشته باشم …دوستت دارم …چون به من توجه و محبت می کنی …چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی…نمی توانم دوستت داشته باشم…تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم …آیا اکنون می توانی بخندی …؟می توانی هیچ حرکتی بکنی …؟پس دوستت ندارم …اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد…در زمان هایی مثل الان…هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم…آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دارد…؟نه هرگز…و من هنوز دوستت دارم …
 

طناز خانمی

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنها بودن قدرت میخواد . . .
و این قدرت را کسی به من داد
که روزی میگفت:

تنهـــــــــــــــــــــایت نمیگذرام!!!
 

طناز خانمی

عضو جدید
کاربر ممتاز
آهنگ زنگ من روی موبایلت با بقیه فرق داشت؛
ولی . . .
آهنگ زنگت رو موبایلم مثل بقیه بود !
تو به خاطر اینکه بفهمی منم . . .
و من به خاطر اینکه فکر کنم تویی . . .!!!
 

طناز خانمی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگرتنهاییم را با کسی قسمت نخواهم کرد...
یک بار قسمت کردم ...
چندین برابر شد...!
 

طناز خانمی

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزها شبیه شیشه ی ماشین شده ام!
خرد و تکه تکه شده ام...
اما از هم نمی پاشــــــــم
ولی شکسته ام
باورکن . . .
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها

اگر خون هم گریه کنی

عمق همدردی دیگران با تو

یک کلمه است:
< آخی>
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنهايـي يـعني ...

يـه بـغض ِ كهـنه و يـه چشـم ِ خـيس و

يـه موزيك لايت و

يـه فـنجون قهـوه ي ِ تـلخ

 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاید دل من عروسکی از چوب است
مثل قصـــــه ی پینوکیــو محبوب است
اما چه دماغـــــــــــی داره این بیچاره
از بس که نوشته: “حال من هم خوب است.!!
 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق يعني چه؟

عشق یعنی سوختنها از درون،
عشق یعنی سوختن تا ساختن ،
عشق یعنی عقل و دین را باختن ،
عشق یعنی دل تراشیدن ز گل ،
عشق یعنی گم شدن در باغ دل ،
عشق یعنی تو ملامت کن مرا،
عشق یعنی می ستایم من تو را ،
عشق یعنی در پی تو در به در ،
عشق یعنی یک بیابان درد سر،
عشق یعنی با تو آغاز سفر ،
عشق یعنی قلبی آماج خطر،
عشق یعنی تو بران از خود مرا ،
عشق یعنی باز می خوانم تو را ،
عشق یعنی کلبه های آرزو،
عشق یعنی با تو گشتن هم کلام ،
عشق یعنی شاخه ای گل در سبد ،
عشق یعنی دل سپردن تا ابد ،
عشق یعنی سروهای سر بلند ،
عشق یعنی خارها هم گل کنند،
عشق یعنی تو بسوزانی مرا ،
عشق یعنی سایه بانم من تو را ،
عشق یعنی بشکنی قلب مرا ،
عشق یعنی می پرستم من تو را،
عشق یعنی آن نخستین حرفها ،
عشق یعنی در میان برفها ،
عشق یعنی یاد آن روز نخست ،
عشق یعنی هر چه در آن یاد توست ،
عشق یعنی تک درختی در کویر ،
عشق یعنی عاشقانی سر به زیر،
عشق یعنی بگذری از هفت خان ،
عشق یعنی آرش و تیر و کمان ...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من به یک هراس ...

همیشه طرحهای ساده و سایه های باران خورده ام را

بی دلیل بر باد داده ام ...

بعد از این دیگر ...

نه به خواب قاصدکی تعبیر خواهم شد ...

و نه به اعتبار چند خیال رنگ و رو رفته ...!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رهگذر

رهگذر

ای رهگذر کوچه های دل من
با نگاه بی انتهایت به عمق تک تک حروف واژه هایم بنگر
و ارام ارام مرا همراه این صفحه ورق بزن
:heart:
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میشناسمت........
در نگاهت چیزی هست که نمی دانم چیست ؟
مثل بوی نم باران
مثل ارامش بعد از یک درد
مثل پیدا شدن کلمه گم کرده ی یک شعر بلند ناقص
من به ان محتاجم به دو چشم مشکینت
و هنوز مثل لحظه ی خوب اغاز
به خودم میگویم که هزار سال است که میشناسمت .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب از آن شب هایی ست
که تمام نیازت میشود
اشک
و گوشه چشمانت به تماشا مینشیند
تماشای تمام داشتنت از دنیا!!!!
.
.
هرچه چشم میگردانی هیچ نمیبینی
جز دیدن حجم خیالی او .. ،
همانی که در رویایت تمام داشتنت از دنیاست !!!
چشم میبنیدی بر این رویای شیرین
تا نگاهش را پشت پلک هایت حبس کنی
دریغ از مهمان ناخوانده
که عزم رفتن کرده است
چشمانت خیس میشود،
پلک میزنی،
و عسلی نگاه اش را گم میکنی
میان اشک های رفته ات...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
منتظر لحظه اي هستم که دستانت را بگيرم

در چشمانت خيره شوم دوستت دارم را بر لبانم جاري کنم

منتظر لحظه اي هستم که در کنارت بنشينم

سر رو شونه هايت بگذارم....از عشق تو.....

از داشتن تو...اشک شوق ريزم

منتظر لحظه ي مقدس که تو را در اغوش بگيرم

بوسه اي از سر عشق به تو تقديم کنم

وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هديه کنم

اري من تورا دوست دارم

و عـــاشقـــــانـــه منتظرت میمانم
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو چه میفهمی از روزگارم…؟
از دلتنگی ام؟
گاهی به خدا التماس میکنم خوابت را ببینم…
می فهمی؟

فقط خوابت را…

 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا میتوانی در جهان همراه اهل درد باش یا مبر نامی ز مردی یا حقیقت مرد باش
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پرسید که چرا دیر کرده است؟ نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟
خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است. تنها دقایقی دیر کرده است.
گفتم امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است!
خندید به سادگیم آیینه و گفت : او احساس پاک تو را زنجیر کرده است.
گفتم از عشق من چنین سخن مگوی!
گفت : خوابی... سالهاست که دیر کرده است....
در آیینه به خود نگاه می کنم ....آه ... عشق او عجیب مرا پیر کرده است....
راست گفت آیینه که منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است!!!
اما من چه ساده...و چه خوش باور برای آمدنش به انتظار نشسته بودم... انتظاری عبث!
انتظار کار عاشقان است و من دلداده چه می کردم به جز انتظار؟
چشمانم هنوز به حلقه ی در خیره مانده اند ... نکند چشمانم خسته شوند ...نکند امشب هم خوابم
ببرد ...
چه دیر پیدایش کردم ! قبل از این کجا بود؟ چطور گرفتارش شدم؟ چطور عاشقش شدم؟ چطور دلم را ربود؟
کی رفت؟ چرا رفت؟ کی می آید؟ اصلاً می آید؟
 
بالا