در بندم از آن دو زلف بند اندر بند
نالانم از آن عقیق قند اندر قند
ای وعده فردای تو پیچ اندر پیچ
تا کی غم هجران تو چند اندر چند
دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی ، دردهای من نهفتنی است ...