ور بگوید قاضی مسکین که در هنگام رایمن غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پ
یش من جز سخن شهد شکر هیچ مگو
دشمن ارباب زورم بشنو و باور مکن
ور بگوید قاضی مسکین که در هنگام رایمن غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پ
یش من جز سخن شهد شکر هیچ مگو
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پ
یش من جز سخن شهد شکر هیچ مگو
و خدا در اين نزديكي است
لاي اين شب بوها پاي ان كاج بلند
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدنو خدا در اين نزديكي است
لاي اين شب بوها پاي ان كاج بلند
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگرتلقین و درس اهل نظر یک اشارت است
گفتم کنایتی و مکرر نمیکنم
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزمنی ز نغمه واماند چون ز لب جدا ماند
وای اگر دل خود را از خدا جدا بینی
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
خود را چو فرو ریزم از خاک براریزم...
وگرنه من همان خاکم که هستم...
یک نفر امد صدایم کرد و رفتمن از آن کشم ندامت که تو را نیازمودم
تو چرا ز من گریزی؟ که وفایم آزمودی
یک نفر امد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم رهایم کرد و رفت
يکي مي پرسد اندوه تو از چيست؟تو سوز آه من ای مرغ شب چه می دانی؟
ندیده ای شب من تاب و تب چه می دانی؟
يکي مي پرسد اندوه تو از چيست؟
سبب ساز سکوت مبهمت کيست؟
برايش صادقانه مي نويسم
براي آنکه بايد باشد و نيست
[h=2]رهرو آن نیست که گه تند و گه آهسته رود/ رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود[/h]تویی آن بت که قبله گاه منی
ورچه باشد صنم هزار هزار
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییمتویی آن بت که قبله گاه منی
ورچه باشد صنم هزار هزار
تن از خورشید پر کن ورنه این شبرازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
رهرو آن نیست که گه تند و گه آهسته رود/ رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود
تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاری ناتوانی داد
دیدار تو بر دلم حرام است
گفتم سخنی که جان در او نیست
دیدار تو هم جز آرزو نیست
تیز رو و تیز دو و تیز گام
خوش پرش و خوش روش و خوش خرام
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم// هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم
ما سیه گلیمان را جز بلا نمی شاید
هر بلا که بتوانی بر دل بهایی نه!!!
هر که در این بزم مقرب تر است؟
جام بلا بیشترش میدهند
در بیابان طلب گرچه زهرسو خطریست
می رود حافظ بی دل بتولای توخوش!!!
شهریست پر ظریفان وز هر طرف نگاری
یاران صلای عشق است گر میکنید کاری
در بیابان طلب گرچه زهرسو خطریست
می رود حافظ بی دل بتولای توخوش!!!
شوخی مکن که دل بیقرار من
سودای دام عاشقی از سر بدر نکرد
لب بازمگیریک زمان ازلب جامداغ ديديم شما داغ نبينبد قبول!
تبــری همنفس باغ نبينيد قبول!
لب بازمگیریک زمان ازلب جام
تابستانی کام جهان ازلب جام
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |