من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قفسم برده به باغی دل من شاد کنید
melika عضو جدید Oct 13, 2007 #1,142 ديريست كه بي حضور تو غمگينم شك نيست دچار اين غم ديرينم با رفتن خود كلافه ام كردي باز اي عشق حكايتت شده آيينم.
ديريست كه بي حضور تو غمگينم شك نيست دچار اين غم ديرينم با رفتن خود كلافه ام كردي باز اي عشق حكايتت شده آيينم.
VRWH عضو جدید کاربر ممتاز Oct 13, 2007 #1,143 مردبقال از من پرسید چند من خربزه می خواهی من از او پرسیدم دل خوش سیری چند
مجید عضو جدید Oct 13, 2007 #1,145 تا به تن جان است عاشق توام چون که جان رفت کشته ی توام تا که چشمم هست ، اندر راه توست چون نباشد صد یقین دنبال توست
تا به تن جان است عاشق توام چون که جان رفت کشته ی توام تا که چشمم هست ، اندر راه توست چون نباشد صد یقین دنبال توست
elnaz66 عضو جدید Oct 14, 2007 #1,147 تو کی بودی ای مسافر که به یادت باید آواره بمونم پا به پای باد شبگرد برم و از تو بخونم ( مریم حاجتی )
sshhiimmaa عضو جدید Oct 14, 2007 #1,148 ميروم ز ديده ها نهان شوم ميروم كه گريه در نهان كنم يا مرا جدايي تو مي كشد يا تو را دوباره مهربان كنم...
ميروم ز ديده ها نهان شوم ميروم كه گريه در نهان كنم يا مرا جدايي تو مي كشد يا تو را دوباره مهربان كنم...
negar_dodel عضو جدید Oct 14, 2007 #1,150 داني كه ز ميوه ها چرا سيب نكوست؟ نيمي رخ عاشق است و نيمي رخ دوست.
sshhiimmaa عضو جدید Oct 15, 2007 #1,152 يا رب آن نو گل خندان كه سپردي به منش مي سپارم به تو از چشم حسود چمنش
ب بشارت عضو جدید Oct 15, 2007 #1,153 شرمم کشد که بی تو نفس میکشم هنوز تا زنده ام بس است همین شرمساریم
sshhiimmaa عضو جدید Oct 16, 2007 #1,154 من از آن حسن روز افزون كه يوسف داشت دانستم كه عشق از پرده عصمت برون آورد زليخا را....
ب بشارت عضو جدید Oct 16, 2007 #1,155 امروز جفا نمیکند کس در شهر مگر تو میکنی بس در دام تو عاشقان گرفتار در بند تو دوستان محبس
liliss85 عضو جدید Oct 16, 2007 #1,156 سپید های فریب روی ستون های بی سایه رجز میخوانند طلسم شکسته ی خوابم را بنگر بیهوده به زنجیر مرواارید چشمم آویخته. "سهراب"
سپید های فریب روی ستون های بی سایه رجز میخوانند طلسم شکسته ی خوابم را بنگر بیهوده به زنجیر مرواارید چشمم آویخته. "سهراب"
ب بشارت عضو جدید Oct 16, 2007 #1,157 هر لحظه به شکلی دگر آن یاردرآمد دل برد و نهان شد هر دم به لباسی دگر آن یار برامد گه پیر و جوان شد
ب بشارت عضو جدید Oct 18, 2007 #1,159 دانی به چه ماند آب چشمم؟ سیماب که یکدمش سکون نیست در دهر وفا نبود هر گز یا بود و به بخت ما کنون نیست
F farhadi1980s عضو جدید Oct 18, 2007 #1,160 تو از جانی ولی جان را ندانی زجانانی و جانان را ندانی اگر جان را ندانی بس عجب نیست عجب اینست کانان را ندانی
تو از جانی ولی جان را ندانی زجانانی و جانان را ندانی اگر جان را ندانی بس عجب نیست عجب اینست کانان را ندانی
elnaz66 عضو جدید Oct 21, 2007 #1,163 من آن گلبرگ مغرورم که دارم عمر کوتاهی مگو با من مگو با من چرا هر لحظه می کاهی
A arashtitan عضو جدید Oct 21, 2007 #1,164 یک ره ز ره دجله ایوان به مدائن ران یک ره ز دوم دجله منزل به مدائن ران
ب بشارت عضو جدید Oct 21, 2007 #1,165 نیست تنها انس وجن شادان که در سودای عشق مهر ومه هر یک جدا در کار مشعلداری است
sshhiimmaa عضو جدید Oct 22, 2007 #1,167 تو بدري و خورشيد تو را بنده شده است تا بنده تو شده است، تابنده شده است زانروي كز شعاع نور رخ تو خورشيد منير و ماه تابنده شده است...
تو بدري و خورشيد تو را بنده شده است تا بنده تو شده است، تابنده شده است زانروي كز شعاع نور رخ تو خورشيد منير و ماه تابنده شده است...
ب بشارت عضو جدید Oct 22, 2007 #1,169 دردنوشان را صلا زن نوبت میخواری است خواب غفلت را رها کن موسم بیداری است
A ashkyekom عضو جدید Oct 23, 2007 #1,170 توشه ي نان خود از كد يمين بردارم تا كه در راه حقيقت نخورد فريادم