مشاعرۀ سنّتی

[fahimeh89]

یادم آید روز باران گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین توی جنگل های گیلان

نـــا امــیـــدم مــــــکـن از ســــــابـقـۀ روز ازَل
تو چه دانی که پس پرده که خوبست و که زشت

 

[901010]

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

تا نخندد ابر کی خندد چمن؟
تا نگرید طفل کی نوشد لبن؟

 

[Milad127]

یا برایم بی وفایی های خویش را بازگو کن
یا بگو خاموش تا در سینه وا ماند صدایم

من به مهماني دنيا رفتم

من به دشت اندوه

من به باغ عرفان

من به ايوان چراغاني دانش رفتم

رفتم از پله مذهب بالا

تا ته کوچه شک

تا هواي خنک استغنا

تا شب خيس محبت رفتم

من به ديدار کسي رفتم در آن سر عشق

 

[fahimeh89]

من به مهماني دنيا رفتم

من به دشت اندوه

من به باغ عرفان

من به ايوان چراغاني دانش رفتم

رفتم از پله مذهب بالا

تا ته کوچه شک

تا هواي خنک استغنا

تا شب خيس محبت رفتم

من به ديدار کسي رفتم در آن سر عشق

قتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبود
ور نه هيچ از دل بي‌رحم تو تقصير نبود​

 

[Farasystem]

قتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبود
ور نه هيچ از دل بي‌رحم تو تقصير نبود​

در دست هر کی هست ز خوبی قراضه هاست *** آن مــعدن مـــلاحت و آن کــــــانم آرزوســـت
این نان و آب چـرخ چو سـیل اسـت بـی وفـــــــا *** من ماهیــــــم نهنـــگم عـــــمانم آرزوســـت

​

 

[خیال شیشه ای]

در دست هر کی هست ز خوبی قراضه هاست *** آن مــعدن مـــلاحت و آن کــــــانم آرزوســـت
این نان و آب چـرخ چو سـیل اسـت بـی وفـــــــا *** من ماهیــــــم نهنـــگم عـــــمانم آرزوســـت

​

ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است

 

[Farasystem]

ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است

تو کز چشم و دل مردم گـریزانی چـه میـدانی *** حدیث اشـک و آه من برو از بـاد و بــاران پـــــرس

عروس بخت یکشب تا سحر با کس نخــوابیده *** عروسی در جهان افسانه بود از سـوگواران پرس


استاد شهریار

 

[خیال شیشه ای]

تو کز چشم و دل مردم گـریزانی چـه میـدانی *** حدیث اشـک و آه من برو از بـاد و بــاران پـــــرس

عروس بخت یکشب تا سحر با کس نخــوابیده *** عروسی در جهان افسانه بود از سـوگواران پرس


استاد شهریار

سرخ است ولي سرخ تر از خون جگر نــــه!
با هر كه توانسته كنار آمده دنيا
با اهل هنر؟ آري، با اهل نظر نـــه!
بد خلقم و بد عهد، زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زياد است، مگر نـــه?!
يك بار به من قرعه ي عاشق شدن افتاد
يك بار دگر، بار دگر، بار دگر… نــــه


فاضل نظری

 

[Farasystem]

سرخ است ولي سرخ تر از خون جگر نــــه!
با هر كه توانسته كنار آمده دنيا
با اهل هنر؟ آري، با اهل نظر نـــه!
بد خلقم و بد عهد، زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زياد است، مگر نـــه?!
يك بار به من قرعه ي عاشق شدن افتاد
يك بار دگر، بار دگر، بار دگر… نــــه


فاضل نظری

شعر خیلی قشنگیه. ممنون.



همت ای پیر که کشکول گـدایی در کف *** رنـدم و حــاجتم آن همــت رندانــه ی توست
ای کلـــید در گنــجینـــــه ی اسـرار ازل *** عقل دیوانه ی گنجی که به ویرانه ی توست

استاد شهریار

 

[Shahab]

شعر خیلی قشنگیه. ممنون.



همت ای پیر که کشکول گـدایی در کف *** رنـدم و حــاجتم آن همــت رندانــه ی توست
ای کلـــید در گنــجینـــــه ی اسـرار ازل *** عقل دیوانه ی گنجی که به ویرانه ی توست

استاد شهریار

تو كمان كشيده و در كمين كه زني به تيرم و من غمين
همه غمم بود از همين كه خدا نكرده خطا كني

 

[خیال شیشه ای]

شعر خیلی قشنگیه. ممنون.



همت ای پیر که کشکول گـدایی در کف *** رنـدم و حــاجتم آن همــت رندانــه ی توست
ای کلـــید در گنــجینـــــه ی اسـرار ازل *** عقل دیوانه ی گنجی که به ویرانه ی توست

استاد شهریار

ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است

خلق دلسنگ*اند و من آیینه با خود می*برم
بشکنیدم دوستان دشنام پنهانی بس است

 

[خیال شیشه ای]

تو كمان كشيده و در كمين كه زني به تيرم و من غمين
همه غمم بود از همين كه خدا نكرده خطا كني

یوسف از تعبیر خواب مصریان دلسرد شد
هفتصد سال است می*بارد! فراوانی بس است

 

[Shahab]

یوسف از تعبیر خواب مصریان دلسرد شد
هفتصد سال است می*بارد! فراوانی بس است

تا تو نگاه ميكني كار من اه كردن است
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است

 

[خیال شیشه ای]

تا تو نگاه ميكني كار من اه كردن است
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است

تا تو ای عشق به دل جا کردی سینه را خانه غم ها کردی

سوختی بال و پر و جانم را آرزوهای فراوانم را

 

[self.f_t_m990]

تا تو ای عشق به دل جا کردی سینه را خانه غم ها کردی

سوختی بال و پر و جانم را آرزوهای فراوانم را

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

 

[امالیا]

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

این چه رفتارست کارامیدن از من میبری؟
هوشم از دل میربایی عقلم از سر میبری

 

[eghlimaa]

این چه رفتارست کارامیدن از من میبری؟
هوشم از دل میربایی عقلم از سر میبری

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت

 

[امالیا]

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت

توبه کند مردم از گناه بشعبان
در رمضان نیز چشمهای تو مستست

 

[mm.h]

توبه کند مردم از گناه بشعبان
در رمضان نیز چشمهای تو مستست

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد

 

[malmal_r]

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد

دوش مرا حال خوشی دست داد
نغمه ی مارا عطشی دست داد

 

[Milad127]

در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام
گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من
گیسوان تو شب بی پایان
جنگل عطرآلود
شکن گیسوی تو
موج دریای خیال
کاش با زورق اندیشه شبی
از شط گیسوی مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم
کاش بر این شط مواج سیاه
همه ی عمر سفر می کردم

 

[malmal_r]

در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام
گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من
گیسوان تو شب بی پایان
جنگل عطرآلود
شکن گیسوی تو
موج دریای خیال
کاش با زورق اندیشه شبی
از شط گیسوی مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم
کاش بر این شط مواج سیاه
همه ی عمر سفر می کردم

مائیم و نوایی بی نوایی
بسم اله اگر حریف مایی

 

[samira93]

مائیم و نوایی بی نوایی
بسم اله اگر حریف مایی

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم / غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

 

[malmal_r]

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم / غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

ما بلانشینان را جز بلا نمی شاید
هر بلا که بتوانی بر سر بلهایی نه

 

[901010]

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم / غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی در لفظ دری را

 

[901010]

ما بلانشینان را جز بلا نمی شاید
هر بلا که بتوانی بر سر بلهایی نه

هرگزم نقش تو از روح دل و جان ترود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود

 

[malmal_r]

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم / غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

ما بلانشینان را جز بلا نمی شاید
هر بلا که بتوانی بر سر بهایی نه

 

[fahimeh89]

هرگزم نقش تو از روح دل و جان ترود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود

دوای درد بی درمان تویی تو
همه وصل و همه هجران تویی تو

 

[901010]

دوای درد بی درمان تویی تو
همه وصل و همه هجران تویی تو

واعظ شهر که از بند خود آزارم داد
از در رند میالوده مددکار شدم

 

[fahimeh89]

واعظ شهر که از بند خود آزارم داد
از در رند میالوده مددکار شدم

معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید