تا تو نگاه ميكني كار من اه كردن است
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو// پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
تا تو نگاه ميكني كار من اه كردن است
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است
وصال آن لب شیرین به خسروان دادندتاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو// پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو// پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
دلی که غیب نمای است و جام جم داردو خدا در ان نزديكي است
لان اين شب بوها پاي ان كاج بلند
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو// پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند ... چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس ... توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری ... کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان ... کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان ... میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد ... زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی ... کاندر آن جا طینت آدم مخمر میکنند
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت ... قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند
دي ميشد و گفتم صنما عهد به جاي ار
گفتا غلطي خواجه در اين عهد وفا نيست
تا که از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
دل در اين پيره زن عشوه گر دهر مبند
كاين عروسي است كه در عقد بسي داماد است
تا بي سر و پا باشد اوضاع فلك زين دست
در سر هوس ساقي در دست شراب اولي
یار من خسرو خوبان و لبش شیرین است
خبرش نیست که فرهاد وی این مسکین است
تمام سهم من از این آسمان فقط دود نیست!
تمام سهم من از شعر غم نیست!
خسته ام از این الفبای تکراری ،این تمام سهم من نیست!
تمام سهم از زندگی این کابوس های آبی نیست!
من تمام سهمم را از رویاهای صورتی می خواهم!
دیده نگه داشتیم تا نرود دلتو را که حسن خدا داده است و حجله ی بخت
چه حاجت است که مشاطه ات بیاراید
تا تو نگاه ميكني كار من اه كردن استدیده نگه داشتیم تا نرود دل
با همه عیاری از کمند نجستیم
تا تو نگاه ميكني كار من اه كردن است
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است
ترسم از آن قوم که بر دردکشان می خندند
بر سر کار خرابات کنند ایمان را
ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری/ بر حذر باش که سر می شکند دیوارش
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
شاهد ان نيست كه مويي و مياني دارد
بنده طلعت ان باش كه اني دارد
هر چه در حسن تو گویند چنانی به حقیقتدر این دریاى وحشتناك شب دارند مى بلعند
دلم را جمعى از مرغان ماهى خوار، آهسته
هر چه در حسن تو گویند چنانی به حقیقت
عیب آن است که با ما بارادت نه چنانی
هر چه در حسن تو گویند چنانی به حقیقت
عیب آن است که با ما بارادت نه چنانی
یا رب ان نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
شهره ی شهر مشو تا ننهم سر در کوه / شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
یارب از نیست به هست آمده ی صنع توایمماييم و نواي بي نوايي
بسم الله اگر حريف مايي
یارب از نیست به هست آمده ی صنع توایم
وانچه هست از نظر علم تو پنهانی نیست
تو كمان كشيده و در كمين كه زني به تيرم و من غمين
همه غمم بود از همين كه خدا نكرده خطا كني
یکی درخت گل اندر فضای خانه ماست
که سروهای چمن پیش قامتش پستند
دي ميشد و گفتم صنما عهد به جاي ار
گفتا غلطي خواجه در اين عهد وفا نيست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |