درست اول اين نوبهار عاشق شد
دلم ميان همين گير و دار عاشق شد
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یاتن رسدبه جانم یا جان زتن برآید
درست اول اين نوبهار عاشق شد
دلم ميان همين گير و دار عاشق شد
دست از طلب ندارم تا کار من برآید
یاتن رسدبه جانم یا جان زتن برآید
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یاتن رسدبه جانم یا جان زتن برآید
تویی ز مردم چشمم عزیزتر، گر چهمن از برای تو در چشم مردمان خوارم
دل از رکاب تو خالی نمیشود باری
اگر چه نیست بر آن در چو اوحدی بارم
اوحدی مراغهای
من پر از حس قشنگ بودن کنار تو
تو پر از هوای سرد بی خبر رفتن بود
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاددل خرابی میکند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آندم که بی یاد تو بنشینم
رفتی و رفتن تو داغی نهاد بر دل
از كاروان چه مانده جز آتشی به منزل
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |