دل بــردي از مــن بـه يغـمـا اي تــرك غـارتـگر من .... ديدي چه آوردي اي دوست ازدست دل برسر من
نه حرامست در رخ تو نظر * که حرامست چشم بر دگری
دوست دارم خاک پایت شوم * تا مگر بر من کنی گذری
دوست دارم خاک پایت شوم * تا مگر بر من کنی گذری
دل بــردي از مــن بـه يغـمـا اي تــرك غـارتـگر من .... ديدي چه آوردي اي دوست ازدست دل برسر من
نه حرامست در رخ تو نظر * که حرامست چشم بر دگری
دوست دارم خاک پایت شوم * تا مگر بر من کنی گذری
یا رب زدو کون بی نیازم گردان
و زافر فقر ، سر فرازم گردان
دلا امشب سفر دارم
چه سودایی به سر دارم
مرا نه سر نه سا مان آفریدند
پریشانم پریشان آفریدند
داني كه چنگ و عـود چه تقرير ميكنـنـد؟!
پنهان خوريد باده كه تـعزير ميكنـنـد
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
سعدی
من ببوی گل در افتادم بروی یار خویش
بوسه ها بر ما طلب شد هر صباح وشام را
اگرازبهردل زاهد خودبين بستند
دل قوی دارکه ازبهرخدابگشايند
دلی بشکسته و انگشت و دندان
چه کس داند چنین حال و فغانم ؟
من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم
تو به یک جامه دیگر ببری از دستم
سعدی
مصرع اش گرمی از شرر دارد
مقطع اش معنی دیگر دارد
در خواب بدم مرا خردمندی گفتدل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
در خواب بدم مرا خردمندی گفتدل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
یک نصیحت بشنو از من کاندر آن نبود غرضترا که رحمت و داد است و دین بشارت باد
که جور و ظلم و تعدی ز خلق برداری
نویین اعظم آنکه بتدبیر و فهم و راییک نصیحت بشنو از من کاندر آن نبود غرض
چون کنی رای مهمی تجربت از پیش کن
نویین اعظم آنکه بتدبیر و فهم و رای
امـروز در بسیـط نــدارد مقابلی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارايک لحظه از نگاه تو کافي است تا دلم
سودا کند دمي به همه جاودانه ها
قيصر امينپور
امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت وز گریهی شادی جگرم آب دگر داشتاگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقندو بخارا را
حافظ
ببخشید دوستان تشکرام تموم شدا
امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت وز گریهی شادی جگرم آب دگر داشت
اشکالی نداره دوستِ عزیزممنون از شعر هایِ قشنگتون.
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
یک دسته چو من عاشق بی پا و سر این جاست
مهمان عزیزی که پی دیدن رویش
همسایه همی سر کشد از بام و در این جاست
یار نادیده سیر ، زود برفتتو كمان كشيده و در كمين ، كه زني به تيرم و من غمين
همــه غمم بــود از هميــن ، كـه خــدا نكرده خطا كني
نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشتیار نادیده سیر ، زود برفت
دیر ننشست نازنین مهمان
سعدی
منم تشکرم تموم شده ببخشید
نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بسکه دادم همه جا شرح دل آرایی او
شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سرو سامان دارد
وحشی بافقی
ولی تشکرهای من درست شد خوب ناسلامتی سال الگوی مصرفه باید صرفه جویی کرد حتی در تشکر
شب همگی خوش
بدرود
يارب تو آن جوان دلاور نگاه دارتــو پريــزاده نگــردي به جهــان رام كسي
حــالـت مــرغ هــوا ، شيــوه آهــــو داري
شبت خوش
يارب تو آن جوان دلاور نگاه دار
كز تير آه گوشه نشينان حذر نكرد
ای خدا این وصل را هجران مکندر عيــن بي زباني بــا او به گفتگـوييم كيفيت غريبي است در بي زباني ما
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |