مشاعرۀ سنّتی

[a.sokut]

ياد باد آنكه زما وقت سفر ياد نكرد
به وداعي دل غمديده ما شاد نكرد

 

[رنگ خدا]

دلم از سومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

 

[Derakht-e-marefat]

آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است

 

[naghmeirani]

تو مسافری روان کن ، سفری بر آسمان کن
تو بجنب پاره پاره ، که خدا دهد رهایی

 

[رنگ خدا]

یا رب این بچه ترکان چه دلیرند بخون
که به تار مژه هر لحظه شکاری گیرند

 

[naghmeirani]

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دستِ دعا نگه دارد

 

[laleh_a]

دل سوخت تمام از غم و آهی نکشیدم
آتش چو برافروخته شد دود ندارد

 

[shabnam777]

در عشق تو از ملامتم ننگی نیست
با بی خبران در ین سخن جنگی نیست

 

[laleh_a]

تو را دوست دارم،
تو را دوست دارم،
تو را چون بهاران،
چو ذرات باران،
تو را چون ستاره ،
چنان ابر پاره

 

[يامين]

هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستم!

 

[naghmeirani]

تو را دوست دارم،
تو را دوست دارم،
تو را چون بهاران،
چو ذرات باران،
تو را چون ستاره ،
چنان ابر پاره[/quote

هوش از سر من بردست، اندیشه تو ساقی
امشب هوس مِی کن، من ساقیِ تو ساقی

 

[laleh_a]

یکی دیوانه ای را گفت بشمار
برای من همه دیوانگان را،
جوابش داد کاین کاریست مشکل،
شمارم، خواهی ار فرزانگان را!

 

[naghmeirani]

یکی دیوانه ای را گفت بشمار
برای من همه دیوانگان را،
جوابش داد کاین کاریست مشکل،
شمارم، خواهی ار فرزانگان را!

امروز ترا دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست

 

[يامين]

تا اوج ، راهی ام به تماشای من بيا

با بالهای عشق تو پرواز ديدنی ست

 

[رنگ خدا]

تا گنج غمت در دل دیوانه مقیمست
همواره مرا کوی خرابات مقامست

 

[بارانی]

تا توانی رفع غم از چهره ی غم ناک کن​

در جهان گریاندن آسان است ،اشکی پاک کن​

 

[رنگ خدا]

نه من ز بی علمی در جهان ملولم و بس
ملامت علما هم ز علم بی عملست

 

[R@mtin.eng]

تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او .............. زان سفر دراز او عزم وطن نمیکند

 

[بارانی]

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیمه شبی دفع صد بلا کند
عتاب به یار پریچهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند

 

[رنگ خدا]

دلم خزانه اسرار بود و دست قضا
درش ببست وکلیدش بدلستان داد

 

[بارانی]

در مرام ما اسیران عاشقی معنا ندارد

دوستی را می پرستیم چون پایانی ندارد

 

[رنگ خدا]

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
ون در ان ظلمت شب اب حیاتم دادند

 

[بارانی]

دل در پی وصل دلبرانست هنوز
وز عمر گذشته در گمانست هنوز
گفتیم که ما و او بهم پیر شویم
ما پیر شدیم و او جوانست هنوز

 

[Aseman Etemaad]

زمانه شد دگر و دیگران دگر گشتند​

زمان زمان شدن بود ما چرا نشدیم؟​

***​

بر این طلسم فریب هزار ساله دریغ،​

هزار بار شکست آمد و رها نشدیم!​

​

 

[بارانی]

ما خانه دل رهگذر عشق كنيم
تاج سر خود خاك ره عشق كنيم
عمريست كه انديشه ما اين باشد
كين نقد حيات بر سر عشق كنيم

 

[Aseman Etemaad]

من و تو بی تو ومن زیستن عجب دردیست!​

چرا به درد دل یکدگر دوا نشدیم؟​

**​

چو رهروان که به شب از کنار هم گذرند​

غریب وار گذشتیم و آشنا نشدیم!!​

 

[بارانی]

من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچا را جانان پسندد

 

[Aseman Etemaad]

دردل تاریک این شب های سرد
ای امید نا امیدی های من
برق چشمان تو همچون آفتاب
می درخشد بر رخ فردای من

 

[بارانی]

نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است

 

[russell]

نتوانم به تو پيوستنو نه از تو گسستن
نه ز بند تو رهايي نه كنار تو نشستن
اي نگاه تو پناهم تو نداني چه گناهيست
خانه را پنجره از مرغك طوفان زده بستن