مشاعرۀ سنّتی

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
 

russell

مدیر بازنشسته
دیریست در خود یک نفر گم کرده دارم
راهی به سمت غربت انسان بیاور
 
  • Like
واکنش ها: cute

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم رمیدیم
 

russell

مدیر بازنشسته
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
دین و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و اب
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بر وای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
 

sina1

عضو جدید
تو صحبت محبت من باورت نبود

من ترک دوستی زتو باور نمی کنم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ما را نه غم دو زخ و نه حرص بهشت است
بر دار زرخ پرده که مشتاق نگاهیم
 

russell

مدیر بازنشسته
من زندگیم دست خوش باد خزان شد
ای کاش گُل عمر تو بر باد نباشد
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل ز تن بردی و در جانی هنوز
دردها دادی و درمانی هنوز
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق
راه مستانه زدو چاره مه نوری کرد


نه بهفت آب که رنگش بصد آتش نرود
آنچه با خرقه زاهد می انگوری کرد
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوشینه شکستیم به یک توبه دو صد جام
امروز به یک جام دو صد توبه شکستیم
 

phalagh

مدیر بازنشسته
در دام اجل هستم و از عشق تو مست
قربانی تو نموده ام هر چه که هست
جانم به مثال شیشه ای زرین بود
بر سنگ فراق خورد و صدپاره شکست
 

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ترکیب طبایع چون بکام تو دمی است
رو شاد بزی اگر چه بر تو ستمی ست
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دل که در دایره عشق در آورد مرا
همچو شمع آتش سودابسر آورد مرا
 

winter

عضو جدید
ای دوست برای دوست جان باید داد
در راه محبت امتحان باید داد​
تنها نبود حرف محبت گفتن​
یک مرتبه هم عمل نشان باید داد​
 

ghisoo_tala

عضو جدید
او مظهر عشق بود ومن مظهر ننگ
وقتی که فشردمش، به آغوشم تنگ
لرزید دلش، شکست و نالید که: آخ
ای شیشه چه میکنی تو در بستر سنگ؟!:gol:
کارو
 

sisah

عضو جدید
دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند
پنهان خورید باده که تعزیر می‌کنند

ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند
عیب جوان و سرزنش پیر می‌کنند
 

sisah

عضو جدید
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
می‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش

گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش
 

ghisoo_tala

عضو جدید
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
می‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش

گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش

شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت ؟
گفت ای عاشق دیوانه فراموش شدی،
سوخت پروانه ولی خوب جوابش داد:
طولی نکشد تو نیز خاموش شوی.:gol:
 

sisah

عضو جدید
یا رب این آتش که در جان من است
سرد کن زان سان که کردی بر خلیل

من نمی‌یابم مجال ای دوستان
گر چه دارد او جمالی بس جمیل
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا