مشاعرۀ سنّتی

aloosha

عضو جدید
یا رب این آیینه حسن چه جوهر دارد
که در او آة مرا قوت تاثیر نبود
سر ز حسرت بدر میکدهها برکردم
چون شناسایتو در صومعه یک پیر نبود


در آنجا در جم آن کوجه دور
نگاهم با نگاهش آشنا شد
بیکدم آنچه در دل بود گفتیم
سپس جشمان ما از هم جدا شد
 
  • Like
واکنش ها: cute

aloosha

عضو جدید
یا رب این آیینه حسن چه جوهر دارد
که در او آة مرا قوت تاثیر نبود
سر ز حسرت بدر میکدهها برکردم
چون شناسایتو در صومعه یک پیر نبود



در آنجا در خم آن کوچه دور
نگاهم با نگاهش آشنا شد
بیکدم آنچه در دل بود گفتیم
سپس چشمان ما از هم جدا شد
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
ناگهان نوری در مرده ام فرود آمد
و من در اضطرابی زنده شدم
دو جا پا هستی ام را پر کرد
 

aloosha

عضو جدید
ناگهان نوری در مرده ام فرود آمد
و من در اضطرابی زنده شدم
دو جا پا هستی ام را پر کرد


دانی که را سزد صفت پاکی آن کو وجود پاک نیالاید
تا دیگران گرسنه ومسکینند بر مال وجاه خویش نیفزاید
 
آخرین ویرایش:

aloosha

عضو جدید
دارم امید عاطفتی از جناب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
:gol:

تار پر ناله ام به زخمه مکوبم
رنجه مدار ازین شکنجه خدایا
برده ی پیرم که برده ام همه بر دوش
ناله کنان تخته سنگ های بلا را
 

aloosha

عضو جدید
اي گلبن جوان بَرِ دولت بخور که من
در سايه تو بلبل باغ جهان شدم

از آن زمان که فتنه چشمت به من رسيد
ايمن ز شر فتنه آخر زمان شدم

اول ز حرف لوح وجودم خبر نبود
در مکتب غم تو چنين نکته‌دان شدم!


مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمدو من دولت پاینده شدم
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي گلبن جوان بَرِ دولت بخور که من
در سايه تو بلبل باغ جهان شدم

از آن زمان که فتنه چشمت به من رسيد
ايمن ز شر فتنه آخر زمان شدم

اول ز حرف لوح وجودم خبر نبود
در مکتب غم تو چنين نکته‌دان شدم!

ما در خلوت به روی خلق ببستیم
از همه باز آمدیم و با تو نشستیم
هر چه نه پیوند یار بود بریدیم
وانچه نه پیمان دوست بود شکستیم
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
مي خور که هرکه آخر کار جهان بديد
از غم سبک بر آمد و رطل گران گرفت

بر برگ گل به خون شقايق نوشته‌اند
که آن‌کس که پخته شد، مي چون ارغوان گرفت

فرصت نگر که فتنه چون در عالم اوفتاد
عارف به جام مي زد و از غم کران گرفت
 

aloosha

عضو جدید
اي گلبن جوان بَرِ دولت بخور که من
در سايه تو بلبل باغ جهان شدم

از آن زمان که فتنه چشمت به من رسيد
ايمن ز شر فتنه آخر زمان شدم

اول ز حرف لوح وجودم خبر نبود
در مکتب غم تو چنين نکته‌دان شدم!


من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برگیریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟1
 

anathema

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو سوگوار هميشه روياهايت نبوده ای
تا از پس بغض خاطرات
به اقرار سکوت ايمان بياوری
نه قشنگم !
فراوش کن
من هيچ وقت شاعر نبوده ام

--------------------------------------
سلام به همه دوستای گل
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمام سادگی ام را حراج خواهم زد
که ساده بودن چشم مرا نفهمیدند
.......
شرمنده
من تنکسم بازم.......
 
آخرین ویرایش:

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
میان خوشه و خورشید
نهیب داس از هم درید
میان لبخند ولب
خنجر زمان در هم شکست...

شب همگی خوش:gol:
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
مرو، مرو، چه سبب زود زود مي‌بروي؟
بگو، بگو، که چرا دير دير مي‌آيي؟

نفس، نفس، زده‌ام ناله‌ها ز فرقت تو
زمان، زمان، شده‌ام بي‌رخ تو سودايي

مجو، مجو، پس از اين، زينهار، راه جفا
مکن، مکن، که کَشَد کار ما به رسوايي
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا