mahyarahimi
عضو جدید
مرا امید وصال تو زنده می دارد
وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
مشاعرۀ سنّتی
- شروع کننده موضوع Matrix
- تاریخ شروع
mahyarahimi
عضو جدید
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
مرا امید وصال تو زنده می دارد
وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
mahyarahimi
عضو جدید
شب عاشقان بی دل چه شب دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آنست که پاکباز باشد
mahyarahimi
عضو جدید
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش
زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک
mahyarahimi
عضو جدید
در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاستشب عاشقان بی دل چه شب دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آنست که پاکباز باشد
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
mahyarahimi
عضو جدید
رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است
حیوانی که ننوشد می و انسان نشود
حیوانی که ننوشد می و انسان نشود
کام جان تلخ شد از صبر که کردم بي‌دوست
عشوه‌يي زان لب شيرين شکر بار بيار
روزگاري است که دل چهره مقصود نديد
ساقيا آن قدح آينه کردار بيار!
mahyarahimi
عضو جدید
ببخشید پست قبلیم جواب کافر خدا پرست بود 
تن ما به ماه ماند که ز عشق می گدازد
دل ما چو چنگ زهره که گسسته تار بادا!
دل ما چو چنگ زهره که گسسته تار بادا!
فدات شم! حضور ذهن و سرعت عمل خوبي داري، اما راستش کمي هم ما رو غافل‌گير کردي...ببخشید پست قبلیم جواب کافر خدا پرست بود
phalagh
مدیر بازنشسته
آن يار كزو خانه ي ما جاي پري بودتن ما به ماه ماند که ز عشق می گدازد
دل ما چو چنگ زهره که گسسته تار بادا!
سر تا قدمش چون پري از عيب بود
دل گفت فروكش كنم اين شهر به بويش
بيچاره ندانست كه يارش سفري بود
---------------------------
آخيش بالاخره تونستم جواب بدم
.خسته شدم از بس هي پستامو پاك كردم
دل دردمند ما را که اسير توست يارا
به وصال، مرهمي نِه، چو به انتظار، خستي
(شرمنده فلق خانوم! بي‌خبر بودم. حالا هم که نوشتي، بي‌امتيازم!)
به وصال، مرهمي نِه، چو به انتظار، خستي
(شرمنده فلق خانوم! بي‌خبر بودم. حالا هم که نوشتي، بي‌امتيازم!)
mahyarahimi
عضو جدید
دیدار شد میسر و بوس و کنار همآن يار كزو خانه ي ما جاي پري بود
سر تا قدمش چون پري از عيب بود
دل گفت فروكش كنم اين شهر به بويش
بيچاره ندانست كه يارش سفري بود
---------------------------
آخيش بالاخره تونستم جواب بدم
از بخت شکر دارم . از روزگار هم
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
از بخت شکر دارم . از روزگار هم
منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی
مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی
mahyarahimi
عضو جدید
یاران به خبر بودند دروازه برون رفتند من بی‌ره و سرمستم دروازه نمیدانممنگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی
مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی
منعم که به عيش مي‌رَود روز و شبش
ناليدن درويش، نداند سببش
بس آب که مي‌رَود به جيحون و فرات
در باديه، تشنگان به جان در طلبش
ناليدن درويش، نداند سببش
بس آب که مي‌رَود به جيحون و فرات
در باديه، تشنگان به جان در طلبش
mahyarahimi
عضو جدید
شبان وادی ایمن گهی رسد به مرادمنعم که به عيش مي‌رَود روز و شبش
ناليدن درويش، نداند سببش
بس آب که مي‌رَود به جيحون و فرات
در باديه، تشنگان به جان در طلبش
که چند سال به جان خدمت شعیب کند
دل ياد تو آرد برود هوش ز هوش
مي بي‌لب نوشين تو کي گردد نوش؟
ديدار تو را چشم همي دارد چشم
آواز تو را گوش همي دارد گوش
(ترجيح مي‌دم ديگه شعر بچه‌ها رو بخونم، فعلا...)
مي بي‌لب نوشين تو کي گردد نوش؟
ديدار تو را چشم همي دارد چشم
آواز تو را گوش همي دارد گوش
(ترجيح مي‌دم ديگه شعر بچه‌ها رو بخونم، فعلا...)
mahyarahimi
عضو جدید
مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام
یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که ز او خصم به دام آمد و معشوقه به کام
مستی سلامت می کند پنهان پیامت می کند
آن کاو دلش را برده ای جان هم غلامت می کند
آن کاو دلش را برده ای جان هم غلامت می کند
mahyarahimi
عضو جدید
فلق جان راحت باش پاک نکن دو تا دو تا جواب می دیم 
آخرین ویرایش:
mahyarahimi
عضو جدید
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پایمستی سلامت می کند پنهان پیامت می کند
آن کاو دلش را برده ای جان هم غلامت می کند
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
فرشاد گرامی
عضو جدید
این مدعیان در طلبش بیخبرانند کانرا که خبرشدخبری باز نیامد
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
|
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |