مشاعرۀ سنّتی

hiva13

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیریست که با خنده ای از عشق تو نشکفت
اما به لب او همه دم خنده جانبخش
شبانگاهان که نور نقره ماه
فرو بارد به البرز
شکوه وروشنی بخشد به هر باغ
بلورین پیکرت را
چو قوئی چابک ومست
به آب چشمه ای روشن رها کن
چو گل در چشمه نور
شنا کن
 

rezamoazami22

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبانگاهان که نور نقره ماه
فرو بارد به البرز
شکوه وروشنی بخشد به هر باغ
بلورین پیکرت را
چو قوئی چابک ومست
به آب چشمه ای روشن رها کن
چو گل در چشمه نور
شنا کن

نماز کردم و از بیخودی ندانستم
که در خیال تو عقد نماز چون بستم
 

rezamoazami22

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب تاریک و سنگستان و مو مست
قدح از دست مو افتاد و نشکست
نگهدارنده اش نیکو نگهداشت
وگرنه صد قدح نفتاده بشکست

تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی را
 

rezamoazami22

عضو جدید
کاربر ممتاز
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا