از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم...خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید.....نکرد ان همدم دیرین مدارا/مسلمانان مسلمانان خدارا
از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم...خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید.....نکرد ان همدم دیرین مدارا/مسلمانان مسلمانان خدارا
الا یا ایها الساقی ادر کاسا ونا ولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلهانکرد ان همدم دیرین مدارا/مسلمانان مسلمانان خدارا
آن یار که عهد دوستداری بشکست.....می رفت و منش گرفته دامان در دستالا یا ایها الساقی ادر کاسا ونا ولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
تا معطر کنم از لطف نسیمش مشام...شمه ای از نفحات نفس یار بیار....شرمنده تشکر ندارمآن یار که عهد دوستداری بشکست.....می رفت و منش گرفته دامان در دست
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید/قفسم برده به باغی و دلم شاد کنیدتا معطر کنم از لطف نسیمش مشام...شمه ای از نفحات نفس یار بیار....شرمنده تشکر ندارم
دولت پیر مغان باد که باقی سهل است...دیگری گو برو ونام من از یاد ببرمن نگویم که مرا از قفس آزاد کنید/قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
راضی مشو که طعنه ی طوفان روزگار......جز در هوای زلف تو دارد مشوشمدولت پیر مغان باد که باقی سهل است...دیگری گو برو ونام من از یاد ببر
من از رندی نخواهم کرد توبه ...ولو ادیتنی بالهجر والحجرراضی مشو که طعنه ی طوفان روزگار......جز در هوای زلف تو دارد مشوشم
روی تو کس ندیده هزارت رقیب هست......در غنچه ای و صدت عندلیب هستمن از رندی نخواهم کرد توبه ...ولو ادیتنی بالهجر والحجر
تحصیل عشق ورندی آسان نمود اول...آخر بسوخت جانم در کسب این فضایلروی تو کس ندیده هزارت رقیب هست......در غنچه ای و صدت عندلیب هست
لب بر لبم بنه به نوازش دمی چو نی.......تا بشنوی نوای غزل های دلکشمتحصیل عشق ورندی آسان نمود اول...آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
مرا نیست ره ورسم لقمه پرهیزی...چرا ملامت رند شراب خواره کنملب بر لبم بنه به نوازش دمی چو نی.......تا بشنوی نوای غزل های دلکشم
ما را رها کنید در این رنج بی حساب/با قلبی پاره پاره و با سینه ای کبابمرا نیست ره ورسم لقمه پرهیزی...چرا ملامت رند شراب خواره کنم
بی عمر زنده ام من واین بس عجب مدار...روز فراق را که نهد در شمار عمرما را رها کنید در این رنج بی حساب/با قلبی پاره پاره و با سینه ای کباب
رهرو آن نیست که گهی تند وگهی خسته رود/رهرو آن است که آهسته و پیوسته رودبی عمر زنده ام من واین بس عجب مدار...روز فراق را که نهد در شمار عمر
دوش می آمدو رخساره بر افروخته بود..........تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بودرهرو آن نیست که گهی تند وگهی خسته رود/رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا....سر ها بریده بینی بی جرم و بی جنایترهرو آن نیست که گهی تند وگهی خسته رود/رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
دلم را مشکن و در پا مینداز..............که دارد در سر زلف تو مسکندوش می آمدو رخساره بر افروخته بود..........تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
ترسم که صرفه ای نبرد روز باز خواست نان هلال شیخ ز آب حرام مادر زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا....سر ها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
ای دل غم دیده حالت به شود دل بد مکن....وین سر شوریده باز اید به سامان غم مخور......................ترسم که صرفه ای نبرد روز باز خواست نان هلال شیخ ز آب حرام ما
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش زمان زمان چو گل از غم، کنم گریبان چاکدلم را مشکن و در پا مینداز..............که دارد در سر زلف تو مسکن
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند/گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدنددوش می آمدو رخساره بر افروخته بود..........تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم...کز سر زلف ورخش نعل در اتش دارمروش دیدم که ملایک در میخانه زدند/گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس گوئی ولی شناسان رفتند از این ولایتای دل غم دیده حالت به شود دل بد مکن....وین سر شوریده باز اید به سامان غم مخور......................
تازیان را غم احوال گران باران نیست...پارسایان ومددی تا خوش و اسان برومرندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس گوئی ولی شناسان رفتند از این ولایت
مکن کاری که بر پا سنگت آیو/جهان با این فراخی تنگت آیوتازیان را غم احوال گران باران نیست...پارسایان ومددی تا خوش و اسان بروم
وصل تواجل را ز سرم دور همي داشت---از دولت هجر تو كنون دور نماندستمکن کاری که بر پا سنگت آیو/جهان با این فراخی تنگت آیو
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند/تو را از نامه خواندن ننگت آیو
مستی ما از می انگور نیست .............مستی ما از شرابی دیگر استتازیان را غم احوال گران باران نیست...پارسایان ومددی تا خوش و اسان بروم
تا ز بندت شدم آزاد گرفتار شدم..........هست آزادی ما ،عین گرفتاری ماوصل تواجل را ز سرم دور همي داشت---از دولت هجر تو كنون دور نماندست
تا مرا عشق تو تعليم سخن گفتن كرد...خلق را ورد زبان مدحت وتحسين من است....شرمنده تشکر ندارم دیگهمستی ما از می انگور نیست .............مستی ما از شرابی دیگر است
تنها سکوت مانده و حرفی نمیزنی ......حس میکنم که عاشق دنیای بی منی ....تا مرا عشق تو تعليم سخن گفتن كرد...خلق را ورد زبان مدحت وتحسين من است....شرمنده تشکر ندارم دیگه
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |