من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد
در غم ما روزها بی گاه شد** روزها با سوزها همراه شد
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا رامن چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهات خواهد شد آشکارا
نمیبینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبودهست خود آشنایی
تو کز محنت دیگران بی غمیمنتظرت می مانم
هم ازآن بیش
که عبور ثانیه از هزاره ی مرگ
هم ازآن بیش
که تحمل علف در بارش تگرگ.
منتظرت می مانم
هم ازآن بیش
که شمارش بی حساب روز
هم ازآن بیش
که چندوچون هنوز
منتظرت می مانم
می مانم تا آفتاب از مغرب معجزه برآید و
تکلم حیرت از حلول درخت.
سید علی صالحی
میازار موری که دانه کش استما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه **هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنیديه دل ميگه برم برم يه دلم ميگه نرم نرم
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود
یارب چه چشمه ایست محبت که من ز آن // یــک قــطـــره خــوردم و دریــــا گریـســتــمدلي دارم كه درمانش تو باشي
سري دارم كه سامانش تو باشي
یارب چه چشمه ایست محبت که من ز آن // یــک قــطـــره خــوردم و دریــــا گریـســتــم
[FONT="]من خيره به آئينه و او گوش به من داشت[/FONT]
[FONT="]گفتم كه چسان حل كني اين مشكل ما را[/FONT]
[FONT="]بشكست و فغان كرد كه از شرح غم خويش[/FONT]
[FONT="]اي زن، چه بگويم، كه شكستي دل ما را[/FONT]
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم / صد درد را به گوشه چشمی دوا کنیماز اين شب هاي بي پايان
چه ميخواهم به جز باران
كه جاي پاي حسرت را بشويد از سر راهم
نگاه پنجره رو به كوير آرزوهايم
از اين شب هاي بي پايان
چه ميخواهم به جز باران
كه جاي پاي حسرت را بشويد از سر راهم
نگاه پنجره رو به كوير آرزوهايم
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا رامن به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه ** ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خس بی سرو پایم که به سیل افتادم ** او که میرفت مرا هم به دل دریا برد
یار اگر جلوه کند دادن جان این همه نیست /عشق اگر خیمه زند ملک جهان این همه نیستای عشق منم از تو سرگشته و سودایی
من در همه ی عالم مشهور به شیدایی
یار اگر جلوه کند دادن جان این همه نیست /عشق اگر خیمه زند ملک جهان این همه نیست
تو آني كز آن يك مگس رنجه اي
كه امروز سالارو سر پنجه اي
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |