مشاعره با شعر سعدی

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آری و دو تن از بازماندگان ارازل ادبی تاپیک ها را به فنا میکشند !



دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند

هزار فتنه به هر گوشه‌ای برانگیزند
 

عطار

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوش در خوابم در آغوش آمدی
وین نپندارم که بینم جز به خواب

آری و بدین سان بود که این دو اخراج گشتند ...
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
توبه کند مردم از گناه به شعبان
در رمضان نیز چشم‌های تو مستست

این همه زورآوری و مردی و شیری
مرد ندانم که از کمند تو جستست

 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا مرد سخن نگفته باشد// عیب و هنرش نهفته باشد// هربیشه گمان مبر که خالی ست// شاید که پلنگی خفته باشد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دانند عاقلان که مجانین عشق را

پروای قول ناصح و پند ادیب نیست
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد

تو را که هر چه مرادست می‌رود از پیش
ز بی مرادی امثال ما چه غم دارد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد

تو را که هر چه مرادست می‌رود از پیش
ز بی مرادی امثال ما چه غم دارد
دو چشم از ناز در پیشت فراغ از حال درویشت
مگر کز خوبی خویشت نگه در ما نمی‌باشد
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ریفیخمه ، شی موئی ؟! :w02:

از تو با مصلحت خویش نمی‌پردازم
همچو پروانه که می‌سوزم و در پروازم

 

عطار

عضو جدید
کاربر ممتاز
موگوئم موخامت!

من سری دارم و در پای تو خواهم بازید
خجل از ننگ بضاعت که سزاوار تو نیست
 

Similar threads

بالا