آخرين صلوات
آقا زاده گرامي مرحوم آيت الله شرعي رحمة الله عليه فرمودند.
پدرم اوائل طلبگي از داراب جهت کسب معارف اسلامي به لار رهسپار شدند در آن روزگار که پيمودن راهها تنها بوسيله
چهار پايان انجام مي شد و طبعا مسافرت به سختي و کندي صورت مي گرفت پدرم در لار در دلش شوري پيدا مي شود
که ديگر تحمل غربت و دوري از مادر متقي و مهربان برايش ميسر نبود ناچار به کنار شهر به سراغ قافله هايي که عازم
داراب بودند مي شتابد متوجه مي شود همه چهار پاداران مالهايشان را به مسافران اجاره داده اند و دو چهار پا ديگر دارند
ولي ايشان تنها يک نفر است و چهار پا دار هم حاضر نيست به يک مسافر قناعت کند.
مرحوم آيةالله شرعي ناچارا کرايه هردو را مي پردازد و مقداري جنس که در لار نسبت به داراب فراوانتر بوده خريداري کرده
روي يکي از آن چهارپاها بار نموده و حيوان ديگر را مرکب خود قرار داده و به سمت داراب حرکت مي کنند پس از رسيدن به
شهر داراب و ورود به منزل مشاهده مي کند که مادرشان مشغول جارو کردن است مادر چون پسر را مشاهده مي کند
مي گويد: غلامحسين آمدي؟ الآن آخرين صلواتم تمام شد.
معلوم است که اين مادر پرهيزکار، بوسيله صلوات بر محمد و آل محمد(ص) حاجتش را از خدا طلب کرده و آن آمدن فرزند
از سفر بوده است و احتمال دارد مادر نيت کرده بود . براي هر يک از معصومين (ع) صد صلوات بفرستد و به لطف حق تعالي
به محض پايان ختم صلوات خداي مهربان او را به حاجتش رساند و آن شوري که در دل فرزند وارد شده همان علي القاعده
مامور حق بوده که او را رهسپار شهرش سازد.