شیطنتهای کودکیتون رو واسه بچه ها تعریف کنید!!!!

saraaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه کلا بخوام بگم چی کار کردم فکر کنم که زنده نمونم ولی یه چشمه اش اینه که یه گنجشک که داشت تخم میذاشت رو با دوستم عمل کردیم(چهار یا پنج سالم بود):biggrin:بعد گنجشکه با اجازتون مرد:w04:خلاصه اینکه من خیلی مظلوم بودم خیلی:w16:
الهی بمیرم برای اون مظلومیتت......مااااااااااااادر جاااااااااااان:w15::w15:
 

pink girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها بیاین ببینین این دخملای پاستوریزه باشگاه چیا رو دارن رو میکنن!!!!!!!!!!!!
هر چي باشيم به پاي شما كه نمي رسيم . ماشاالله آقايون تو اين كارا استادن البته فقط به كودكي ختم نمي شه ها كلا دوست دارن شيطنت كنند به سنشون هم كاري ندارن:w16::w18::w01:
 

pouya6721

عضو جدید
تو فامیل معروف بودم به شیطون شاه
از خفت گیری بچهای محل و پسر عمو و عمه گرفته تا بالا رفتن از درختای بلند.
ولی یه دونش که خوب یادمه اینکه یه بار یه یه حلب روغن 17 کیلویی کشیدم سر یه الاغ بی زبون....باقیشو دیگه خودتون تصور کنید:w15:
 

*ملینا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
ملیسا جان این تاپیک و جمع کن...جنایات کثیفی داره رو میشه...
اصلا هیچوقت نمیتونم تصور کنم که بچه ها این کارارو کردن...حیوون آزاری...
خیلی بدم اومد...تو رو خدا بچه ها شیطنت های خنده دارتون رو تعریف کنید...نه جنایت هاتون رو...
من عاشق حیوونام...اگه جلوی چشمم یه حیوون رو اذیت کنن دیوونه میشم...
از همتون خواهش میکنم....
شاید بگید بچه بودیم نمیدونستیم...اخه مگه میشه!!!
منم بچه بودم شیطونی میکردم...ولی نه این مدلی...
 

foroogh1368

عضو جدید
سلام دوستان.. بچه که بودم دنبال سگ ها میکردم ..گربه ها از دست من خواب راحت نداشتند. از دیوار راست بالا میرفتم .اما یکبار وقتی دم یک بچه گربه رو کشیدم...اونهم دستم رو گاز گرفت نمیدونید چقدر مامان بابام ترسیدن از اون روز دیگه هیچ حیوونی رو آزار ندادم.......................................................
 

ترانه

عضو جدید
کاربر ممتاز
ملیسا جان این تاپیک و جمع کن...جنایات کثیفی داره رو میشه...
اصلا هیچوقت نمیتونم تصور کنم که بچه ها این کارارو کردن...حیوون آزاری...
خیلی بدم اومد...تو رو خدا بچه ها شیطنت های خنده دارتون رو تعریف کنید...نه جنایت هاتون رو...
من عاشق حیوونام...اگه جلوی چشمم یه حیوون رو اذیت کنن دیوونه میشم...
از همتون خواهش میکنم....
شاید بگید بچه بودیم نمیدونستیم...اخه مگه میشه!!!
منم بچه بودم شیطونی میکردم...ولی نه این مدلی...

راست میگه این چه شیطنتهایی به این حرکتهای شما میگن جنایت :cry: جنایتکارها :mad:
 

lilac

عضو جدید
یه روز با خواهرم نشستیم و یه تصمیم شیطونی گرفتیم...
نشستیم نامه های عشقولانه نوشتیم و از طرف دختر ها و پسر های همسایه برا هم فرستادیم...
آخ آخ تصور کنین چیییی شد تو آپارتمان...
اوضاع به هم ریخت حسابی:D
 

saraaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه روز با خواهرم نشستیم و یه تصمیم شیطونی گرفتیم...
نشستیم نامه های عشقولانه نوشتیم و از طرف دختر ها و پسر های همسایه برا هم فرستادیم...
آخ آخ تصور کنین چیییی شد تو آپارتمان...
اوضاع به هم ریخت حسابی:D
:w15::w15::w15::w15::w15::w15:
 

tirmah

عضو جدید
یه روز با خواهرم نشستیم و یه تصمیم شیطونی گرفتیم...
نشستیم نامه های عشقولانه نوشتیم و از طرف دختر ها و پسر های همسایه برا هم فرستادیم...
آخ آخ تصور کنین چیییی شد تو آپارتمان...
اوضاع به هم ریخت حسابی:D
ایول منم این کار را کردم ولی کتکی خوردم که یادم نمی ره ولی الانشم تعریف می کنیم می خندیم
 

tirmah

عضو جدید
بچه ی خیلی خیلی شیطونی نبودم خیلی هوام را داشتند ولی عاشق زنگ خانه اپارتمان زدن و فرار کردن داشتم وای چقدر کیف می داد می زدم و می گفتند کیه منم می گفتم می شه بیاد جلوی در و فرار می کردم
 

miladmh

عضو جدید
یادم میاد وقتی بچه بودم هر چی جوجه رنگی مامنم واسم می خرید میذاشتمش تو سنگ پرون اینقدر می چرخوندم که بمیرن خدا بیامرزدشون
 

m0nire

عضو جدید
کاربر ممتاز
منیره مامان این چه کاری بود کردی ؟:surprised:
من دستیار بودم مامانی

واي چه حركت جالبي :w12: خيلي با حال بود:w16: نظرت چيه ما با هم يه گروه تشكيل بديم من رو حيوانات آبي تحقيق مي كنم شما هم روي زميني ها :w10:
:w05::w05:من الان رو حشرات کار میکنم:w16:

الهی بمیرم برای اون مظلومیتت......مااااااااااااادر جاااااااااااان:w15::w15:
:w05::w05:مظلومم دیگه

اصلا هیچوقت نمیتونم تصور کنم که بچه ها این کارارو کردن...حیوون آزاری...
خیلی بدم اومد...تو رو خدا بچه ها شیطنت های خنده دارتون رو تعریف کنید...نه جنایت هاتون رو...

ولی ملینا جون انصافا وقتی اون حیوون مرد من از غصه خواب و خوراک نداشتم.فکر میکردیم داریم کمکش میکنیم ولی وقتی مرد خیلی اذیت شدیم:w04:
 

m0nire

عضو جدید
کاربر ممتاز
یادمه توی مهدکودک خوابم گرفت
رفتم توی یک اتاق و واسه اینکه مزاحم نداشته باشم
در رو قفل کردم(چهار سالم بودا)

از خواب که بیدار شدم یادم نبود در رو چه جوری قفل کردم و مسلما نمیتونستم بازش کنم

اتاق توی زیرزمین بود.مامانم و مربیا سرشون رو چسبونده بودن به شیشه به من میگفتن بپیچش به چپ
من هنوز دست چپ و راستم رو تشخیص نمیدادم

این تازه کمترین کار منه


اینو از وبلاگم کپی -پیست کردم:w05:
 

m0nire

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوتا پسرخاله هام.کوچیکه محسن بزرگه مهدی.
با اینا فوتبال بازی میکردم

من همیشه توی تیم مهدی بودم چون محسن خیلی ادعا داشت

یه دفعه یه پنالتی گرفتیم ازش .مهدی به من گفت تو بزن(دل بچه رو خوش کنه دیگه).
محسن هم به شدت کرکری میخوند که عمرناش گل بخورم و (یه سال از من بزرگتره)

گل خورد به چه فضاحتی
دیگه بازی نکرد
 

m0nire

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالا میام باز میگم چه کارا کردم.اینجا رو واست شلوغ میکنم مامانی:w05:
 
آخرین ویرایش:

SerpentoR

عضو جدید
کاربر ممتاز
6 سالم بود با پسر خالم بازی سرعت عمل میکردیم، من رو تخته چکش میزدم اون دستشو میاورد زیر چکش و میکشید عقب که یهو.....:cry::cry::cry:
 

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز

foroogh1368

عضو جدید
اولین بار و آخرین باری که مادرم برام جوجه خرید 8 سالم بود عاشق رنگ قرمزش بودم انقدر دوستش داشتم که شبها کنار خودم می گذاشتمش و میخوابیدم اما یک روز صبح بیدار شدم و دیدم ..... خفه شده :cry::cry::cry::cry:هیچی شب جابه جا شده بودم رو اون بخت برگشته ....چه مراسمی براش گرفتم چقدر گریه کردم .......
 

SerpentoR

عضو جدید
کاربر ممتاز
مادرم میگه بچه بودی ازت غافل میشدیم میرفتی خاک باغچه رو میکندی کرم خاکیا رو در میاوردی بوس میکردی. توجیهت هم این بود که خیلی نرم هستن:hate::hate::hate::hate::hate::hate::hate:
 

cerulean.del

عضو جدید
کاربر ممتاز
من بچه بودم پول خورد ها رو جمع میکردم میبردم تو حیاط چاله میکندم دفنشون میکردم که بزرگتر که شدم اونا بشن زیر خاکی و من پولدار شم...شایدم از پینوکیو تاثیر گرفته بودم و میخواستم درخت پول در بیاد .....
 

.Soheil

عضو جدید
کاربر ممتاز
دمپایی رو بر میداشتم زنبورای لب حوض خونه مادر بزرگ رو میکشتم خیلی حال میداد
 

sharlin

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو حیاطمون مارمولک زیاد داشتیم..
با چوب چشش و در می اوردم دمبشم می کندم می انداختمش بره..
هی می خورد به درو دیوار می خندیدم:eek::eek:
:biggrin:
 

saraaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو حیاطمون مارمولک زیاد داشتیم..
با چوب چشش و در می اوردم دمبشم می کندم می انداختمش بره..
هی می خورد به درو دیوار می خندیدم:eek::eek:
:biggrin:
:surprised::surprised::surprised::surprised::surprised:
آبجییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی:cry:
 

saraaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
با این چیزایی که بچه ها تعریف می کنن، قربون خودم برم که انقدر آروم بودم!!!!!!!!
:w07::w07::w07:
 

pink girl

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا همه با حيوانات مشكل داشتن ؟؟!! آقا بحث رو عوض كنيم جنايتا داره رو مي شه ...
 

Hengameh IT

عضو جدید
زنگ در خونه همسايه ها رو ميزديم و در ميرفتيم بعد قايم ميشديم صاحب خونه ميومد بيرون كلي بهش ميخنديدم كه سر كار رفته
ولي يه بار مچمون رو گرفتن
 
بالا