شعر نو

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
فریدون مشیری

فریدون مشیری

يك آسمان پرنده




يك آسمان پرنده رها روي شاخه‌ها،
در باغ بامداد.

يك آسمان پرنده،
سرگرم شستشو
در چشمه‌سار باد!

يك آسمان پرنده،
در بستر چمن
آزاد، مست، شاد...

از پشت ميله‌ها،
بغضي به هاي هاي شكستم،
قفس مباد!
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی جهان رااز ریشه جهنم
و آدم رااز عدم
و سعی از ریشه ی یأس می آمد
وقتی که یک تفاوت ساده در حرف
گفتار را به کفتر تبدیل می کرد
باید به بی تفاوتی واژه هاو واژه های بی تفاوتی
مثل نان دل بست
نان را از هر طرف که بخوانی نان است



"قیصر امین پور"
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سعید بیابانکی

سعید بیابانکی

ای قاصدکان خوش خبر چندی است
گرد در و بام من نمی‌گردید
از قاصد روزهای بارانی
رفتید ولی خبر نیاوردید

**
ای قاصدکان خوش خبر اینجا
کار من دل گرفته بی‌صبری است
این خانه شبیه خانه نیما
از هر طرفی که می‌روی ابری است

**
در شعر اگر من و رفیقانم
از حافظ و از فروغ می‌گوییم
اما به هوای سکه‌ای زرین
پشت سر هم دروغ می‌گوییم
**

امروز اگر من و رفیقانم
تیغ آخته‌ایم بر گلوی هم
دیروز پر از بگو مگو بودیم
«ما چون دو دریچه روبه‌روی هم»

**
بی‌شاعر روزهای بارانی
«هر لحظه غمی و هر غمی دردی»
خنجر همه در کف رفیقان است
ای وای چه روزگار نامردی

**
سنگیم میان شهر سنگستان
شعر از غم ما مگر فروکاهد
شاعر! غزلی ترانه‌ای بیتی...
این شهر هوای تازه می‌خواهد

**
با وعده به هیچ می‌فروشندت
ای وای چه روزگار ارزانی
آی ای اخوان که خفته‌ای در طوس
بر خیز که سرکنی زمستانی

**
چندی است به لاک غم فرو رفته است
این شهر فسونگر برادر کش
از سکه فتاده غیرت و مردی
ما شاعرکان به سکه‌ای دلخوش

**
ای قاصدکان خوش خبر چندی است
این خانه دل گرفته کم‌نور است
آشفتگی ترانه‌های من
از دوری قیصر امین‌پور است...
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
چـه خـوب بـود
اگـر بیـن مـن و تـو
نـه رودی بـود و نـه کـوهی
و نـه سایـه هیـچ نا امیـدی
و نـه هیـچ آفـتاب تـند سوزانی
بیـن مـا فـقط راهی بـود
همـوار
و صـاف
و روشن
که قـلبهای ما را بـهم می پیـوست
که تـن های ما را بـهم می پیـوست
ولی دیگر مرا امیـد رفـتنی به چنیـن راهی نیـست ...
گامهایـم از رفـتنـی در تاریکی
به ستـوه آمده اند
تنـم آرزوی فـرامـوشی را دارد
ولی هنـوز قلبـم چـون شمـعی
می سوزد
و من بـریـن کـوره راههای نا همـوار
به امیـد دیـدار تـو
روان هستـم.


بيژن جلالي
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
صدای مهربان لای لايت کو ؟
لبت کو ؟ بوسه ات کو ؟ گونه هايت کو؟
نوازش های با جان آشنايت کو؟
بيا ، نور نگاهت را چراغ شامگاهم کن !
بيا آن دست های گرم را پشت و پناهم کن !
بيا
در اين سياهی ها ،
نگاهم کن ! نگاهم کن !...
 

Dandalion

عضو جدید
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با توام[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ای لنگر تسکین[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ای تکانهای دل[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ای آرامش ساحل[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با توام[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ای نور[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ای منشور[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ای تمام طیفهای آفتابی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ای کبود ِ ارغوانی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ای بنفشابی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با توام ای شور ، ای دلشوره ی شیرین[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با توام[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ای شادی غمگین[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با توام[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ای غم[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]غم مبهم[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ای نمی دانم[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هر چه هستی باش[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اما کاش...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نه، جز اینم آرزویی نیست:[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هر چه هستی باش[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اما باش[/FONT]​

قیصر امین پور
 

sufia89

عضو جدید
بیراهه رفته بودم آن شب

دستم را گرفته بود و می کشید

زین بعد

همه عمرم را بیراهه خواهم رفت...

حسین پناهی
 

f.dehestani

عضو جدید
پشت دریا شهریست که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
بامها جای کبوتر هاییست که به فواره ی هوش بشری مینگرند
دست هر کودک شهر شاخه ی معرفتیست
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز کن پنجره ها را ايدوست
هيچ يادت هست
که زمين را عطشی وحشی سوخت؟
برگها پژمردند ؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هيچ يادت هست؟
توی تاريکی شبهای بلند ،
سيلی سرما با تاک چه کرد؟
با سر و سينه گلهای سپيد
نيمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هيچ يادت هست؟
 

amir ut

عضو جدید
هما مير افشار کتاب گلپونه ها

هما مير افشار کتاب گلپونه ها


باز پاييز است ...
باز اين دل از غمي ديرينه لبريز است
باز مي لرزد به خود سر شاخه هاي بيد سرگردان
باز مي ريزد فرو بر چهره ام باران


باز رنجورم خداوندا پرشانم
باز مي بينم كه بي تابم و گريانم

باز پاييز است ...
باز اين دنيا غم انگيز است
باز پاييز است و هنگام جدايي ها
باز پاييز است و مرگ آشنايي ها
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
از تهی سرشار

جویبارلحظه ها جاری ست

چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب واندر آب بیند سنگ


دوستان و دشمنان را می شناسم من،

زندگی
را دوست می دارم؛


مرگ
را دشمن.

وای،اما با که باید گفت این؟ من دوستی دارم

که به دشمن خواهم از او التجا بردن!

جویبار لحظه ها جاری .


"مهدی اخوان ثالث"
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز کن پنجرا را
من تورا خواهم برد
به سر رود خروشان حيات
آب اين رود به سرچشمه نمی گردد باز
بهتر آنست که غفلت نکنيم از آغاز و
باز کن پنجره را ! -
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
به که می اندیشی...

به که می اندیشی؟
کیست در زاویه ی دید دو چشمان چنان جنگل تو؟
که عمیق است و پر افسون و غمین
از تو بیزارم و از ان که در اعمال خیال تو کند رقص وجود
از تو بیزارم و از بود ونبود
***
نشان از من چه می جویی،تورا دیگر نمی خواهم
حدیث دل چه می گویی، تورا دیگر نمی خواهم
به بزم باده نوشانم مجو، ساغر شکستم من
ره بیهوده می پویی، تورا دیگر نمی خواهم


هما مير افشار
 

amir ut

عضو جدید
فروغ عزيز دفتر عصيان

فروغ عزيز دفتر عصيان

[FONT=&quot]عاشقم، عاشق ستارهء صبح[/FONT]
[FONT=&quot]عاشق ابرهای سرگردان[/FONT]
[FONT=&quot]عاشق روزهای بارانی[/FONT]
[FONT=&quot]عاشق هر چه نام تست بر آن[/FONT]
[FONT=&quot]می مکم با وجود تشنهء خويش[/FONT]
[FONT=&quot]خون سوزان لحظه های ترا[/FONT]
[FONT=&quot]آنچنان از تو کام می گیرم[/FONT]
[FONT=&quot]تا بخشم آورم خدای ترا![/FONT]
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نمي دانستم كه نمي آيي
رويا درباد خنك آنسوي درختا ن عشق بازي مي كرد
ما سوارانديشه ي صبح
درمسيرتقديرآبي بسرعت در راه بوديم
دل ماشين چشم انتظار اداره مي تپيد
تعدادمان اندك بود
نمي دانستيم كه محبت سبز را درك مي كني يا نه
اين بودكه هرلحظه سراغ قلب ترا مي گرفتم
اگر درحوزه ي كينه هاي سياه زندگي مي كنی
چاره اي نيست كه جور ترا برگرده بكشم
ما گردنمان نازكتر از ني ترانه مي خواند
آمديم ,صحبت كرديم, خنديديم و با لاخره رسيديم
هيچ چيز زيبا تر از آواز عاشقانه ي خورشيد نيست
چشم ودلمان روشن, كه قصد پيوستن داري ... :gol::gol:
 

amir ut

عضو جدید
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
بوسه های تو تسکینم می دهد
خوابی شیرین
که در انتظار تعبیرش نبودی
بارانی
که دانه دانه تمیز می شود
و روی گونه من می نشیند
کاسه ئی از صدف که فرشتگانش پاک کرده اند
تا از لبخندت پر شود

این جایی تو
در آتش دست های من
و تشنه و بی امان می باری
می باری
و تسکینم می دهی

 

amir ut

عضو جدید
شعری منتشرنشده از احمد شاملو

شعری منتشرنشده از احمد شاملو




سكوت‏آب
می‏تواند
خشكی ‏باشد و فریاد عطش:
سكوت‏گندم
می‏تواند
گرسنه‏گی ‏باشد و غریو پیروزمندانه‏ی قحط:
همچنان كه ‏سكوت ‏آفتاب
ظلمات ‏است ـ
اما سكوت ‏آدمی‌فقدان‏ جهان ‏و خداست:
غریو را
تصویر كن!

مهرماه 1370
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی
خواهم امد،و پیامی خواهم آورد.
در رگ ها نور خواهم ریخت.
و صدا خواهم در داد:ای سبدهاتان پر خواب!سیب آوردم،سیب سرخ خورشید.
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
در همه خوابهايم شهري را مي بينم
و انتظار كاري ناتمام
كاري كه عمر كفاف پايانش را نمي دهد
كاري كه تمام نشود زندگي آغاز نخواهد شد
در همه خوابهایم انتهای قصه را می بینم

شاعر ماهان مهراوه
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو غمت را با من قسمت کن
علف سبز چشمانت را با خاک
تا مداد من
در سبخ زار کویر کاغذ
باغی از شعر برانگیزد
تا از این ورطه بی ایمانی
بیشه ای انبوه از خنجر برخیزد
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
بشکن سکوت شب را
و نگذار سکوت
در کوچه های بی کسی
طنين انداز شود
و لمس کن حس غريب ديوارهای تاريک را
که چگونه در بی کسی و سکوت به سر می برند.
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن دورها پونه‌زاری هست هنوز
پونه‌زاری پُر از عطرِ آهوانی
که هر عصرِ تشنه می‌آمدند
به چشمه‌ی ريواس و رازيانه می‌رسيدند
اما هرچه بو می‌کشيدند
ديگر از آن آدمی‌زاده‌ی پری‌وارِ دره‌ها
رَدی نبود.
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن دورها پونه‌زاری هست هنوز
پونه‌زاری پُر از عطرِ آهوانی
که هر عصرِ تشنه می‌آمدند
به چشمه‌ی ريواس و رازيانه می‌رسيدند
اما هرچه بو می‌کشيدند
ديگر از آن آدمی‌زاده‌ی پری‌وارِ دره‌ها
رَدی نبود.
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
از تمامی یِ صداها
صدای آشنای تو می رسد
در شعر ارابه های پا برهنه
نبض آخرینِ هوای آفتاب
از سرِ انگشتان تو آغاز می شود
امشب حال خویش را می دانم
با چشمانی سرخ و بی حاصل

 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
نیایش من
بوسیدن آدمی است
هنوز هم رسول سادگان منم
رفیق شما
که اهل هوای علاقه اید..

 

amir ut

عضو جدید
فروغ فرخزاد

فروغ فرخزاد

[FONT=&quot]اکنون نهال گردو[/FONT]
[FONT=&quot]آنقدر قد کشیده که دیوار را برای برگ های جوانش[/FONT]
[FONT=&quot]معنی کند[/FONT]
 

Similar threads

بالا