شازده کوچولو

ali.mehrkish

عضو جدید
شازده كوچولو

شازده كوچولو

سلام....
من اين كتاب چند روز پيش به پيشنهاد يه نفر كه اونم شازده كوچولو رو دوست داشت خوندم...كلي از كتاب خوشم اومد(زياد)....امروز كتابم رو دست خواهر كوچيكم ديدم....پرسيدم چه طور بود؟
گفت:من نفهميدم چي ميگه ولي عكساش قشنگ بود...مخصوصا مار بوآي باز و بستش و خنديد....
راستش بخواين حق داشت نفهمه چون چيز عجيبي براش نداشت....قضيه براي من عجيب بود و جالب .نه كه خداي نكرده بزرگ شدما...نه.....از بچگيم دور شدم....:gol:
............mechanic is everything
 

امیر Amir

عضو جدید

شازده کوچولو ساکن سياره کوچکي به اندازه‌ي يک خانه‌ي معمولي است و در آن‌جا گل بي‌همتايي دارد که مايه‌ي همه‌ي عواطف و دل‌خوشي‌ها و رنج‌هاي اوست. خواننده اندک اندک با سرگذشت اين موجود کوچولوي دوست‌داشتني آشنا مي‌شود و پي مي‌برد که چرا او روزي تصميم به ترک وطن مي‌گيرد و پس از عبور از شش سياره به سياره هفتم، يعني کره زمين مي‌رسد. در اين‌جا با روباهي آشنا مي‌شود که مهم‌ترين راز زندگي را بر او آشکار مي‌کند...

شازده کوچولو، اثر جاودان آنتوان دو سنت اگزوپري، نويسنده‌ي معاصر فرانسوي (1900-1942)، تاکنون به بيش از صد زبان، و در بعضي از زبان‌ها چندين بار ترجمه شده و پس از انجيل، پرخواننده‌ترين کتاب در سراسر جهان است. بر طبق يک نظر سنجي که در سال 1999 در فرانسه به عمل آمد و در روزنامه پاريزين به چاپ رسيد، شازده کوچولو محبوب‌ترين کتاب مردم در قرن بيستم بوده و از اين رو "کتاب قرن" نام گرفته است.
(به نقل از ترجمه‌ ابوالحسن نجفي)


سلام فدات شم...

امروز این کتاب رو خریدم...
حس لذت بخشی داشت...خریدن پر فروش ترین کتاب دنیا...

انشلا الله وقت بکنم و بخونمش...

امروز کتاب فروشی بودم...کتاب ها باهام حرف میزدند....


بچه ها به خدا توی ادمها نمیشه آرامش رو پیدا کرد
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
راز جاودانگي "شازده‌کوچولو" (1)

راز جاودانگي "شازده‌کوچولو" (1)

تأخير مرا ببخشاييد دوستان!
نمي‌دانيد در اين هفته چه بر من گذشت! چه کاغذها پاره کردم و از نو نوشتم و باز به دلم ننشست... تا به حال اين‌قدر براي نوشتن عاجز نشده بودم و قلمم يبوست نگرفته بود!
همه‌ي اين‌ها به خاطر ازدحام مطالبي بود که به ذهنم هجوم مي‌آورد. مانده‌بودم از کجا "شروع" کنم.
آن‌چه در پيش است، نماينده‌‌ي بخشي از برداشت‌هاي ذهني من است، برخي ديگر هم با گذر زمان در ذهنم شايد مدفون شوند.
........

رازها و رمزها

هميشه رازها و رمزها وسوسه‌گرند و توجه ما را به خود جلب کرده، به زورآزمايي مي‌طلبند. اين رزمگاه به تلاشي لذت‌بخش دعوتمان مي‌کند و با اجابتش، به‌يقين نيرومندتر و بالغ‌تر مي‌شويم.
رازها و رمزها، ادبي و شاعرانه هم نباشند، باز هم "تخيل" پا درمياني مي‌کند و براي يافتن راه‌هاي ممکن، دنياي نامحدود و لذت‌بخشي را پيش روي‌مان قرار مي‌دهد. (تا الان پاي چند لذت به ميان آمد؟)
نکته: کتاب شازده کوچولو، پر از راز و رمز از دانستني‌هاست که يافتن‌‌شان، خود راز و رمزي ديگر است!

رازي نهفته در اهدانامه

چند روز پيش، با يکي از آشنايان در حال مرور مطالب دوستان بودم تا به سخن hekayatevafa رسيديم:
در اينكه شازده كوچولو كتاب كودكان است شكي نيست اما...

اين جمله حتا با تبصره‌ي بعدش، چنان فاميل ما را عصباني کرده بود، گويي قصدداشت نشان به نشان حکايت وفا را بيابد تا مجابش کند...!
حرفش اين بود:‌ مخاطبان سني "شازده کوچولو" چه گروه سني هستند؟ و چه کساني اين کتاب را به پرخواننده‌ترين کتاب قرن تبديل کرده‌اند، کودکان يا بزرگ‌سالان؟ آيا به واقع کودکان اين کتاب را با اين همه رمز و راز مي‌فهمند و از آن استقبال مي‌کنند؟
سخنانش واقعيت داشت، گروه سني را درست مي‌گفت و غيرقابل انکار بود. پس بعيد نيست وقت نگارش، مخاطبان ذهني اگزوپري، امثال همان مخاطبان شريعتي در کتاب يك جلوش تا بينهايت صفر، "بچه‌هاي ريش‌دار" بوده باشند!

اما به اهدانامه که نيک مي‌نگريم، مؤلف با صراحت "بچه‌ها" را خطاب قرار داده، از ايشان پوزش مي‌طلبد؛‌ چرا که کتاب را به يک بزرگ‌سال تقديم کرده است؛ نيز براي به دست آوردن دل ايشان، پس به "بچگي" او تقديم کرده‌است.
پس سخن حکايت وفا بايد درست باشد...!

اما با فاصله‌ي کمي به سخن مترجمي مثل شاملو که بر مي‌خوريم، مي‌بينيم:
من هم برگردان فارسي اين شعر بزرگ را به دو بچه‌ي دوست داشتني ديگر تقديم مي‌کنم: دکتر جهان‌گير کازروني و دکتر محمد جوادگلبن.

البته اين معما به بزرگي و سودمندي معماهاي داخل کتاب نيست، اما به هرحال براي دست‌گرمي و شروع بد نيست تا حساب خود را دانسته باشيم...

(در ضمن، بدون هيچ‌گونه تعارف سخنان همه دوستان به‌يقين خواندني و آموختني بود... اگر مثل حکايت وفا، اشاره‌اي به آن‌ها نشد، در ‌بي‌سودمند بودن‌شان نبود، در جنجالي نبودنشان بود!)
 
آخرین ویرایش:

امیر Amir

عضو جدید
یک جای کتاب نوشته...

و من شغل شریف نقاشی رو رها کردم...

آدم بزرگ ها گفتند برو دنبال جغرافی...

این دقیقا ایران ماست...
به علایق توجه نمیشه...
طرف برای اینکه واقعا در زندگی و امرار معاش کم نیاره باید سمت رشته ای بره که دوست نداره ولی جامعه دوست داره...

من دوست داشتم جهانگردی بخونم ولی شدم صنایعی:)
 

ویدا

عضو جدید
به نظر من, گروه سنی مخاطب شازده کوچولو,هردو گروه کودک و بزرگسال هستند.
این دو گروه هر کدام با توجه به نوع نگاه خود این کتاب را می خوانند.برای یک کودک,شازده کوچولو , بدون گره,ابهام و پیچیدگی,همانند تمام داستان های دیگر پایان می یابد.با این که او حتی ذره ای از راز کتاب را هم متوجه نشده.اما این کتاب در ذهن انسانی که به رشد عقلی رسیده اما هنوز کودک درونش زنده است,پر از پیچ و خم است.دلپذیر و آموزنده... برای همین است که شاملو کتابش را به دو بزرگسال که روح بی غل و غش کودکانه ای دارند هدیه می دهد.در صورتیکه نظرم درست نیست,لطفا آگاهم کنید.ممنون
 

Parisa R

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به نظر من, گروه سنی مخاطب شازده کوچولو,هردو گروه کودک و بزرگسال هستند.
این دو گروه هر کدام با توجه به نوع نگاه خود این کتاب را می خوانند.برای یک کودک,شازده کوچولو , بدون گره,ابهام و پیچیدگی,همانند تمام داستان های دیگر پایان می یابد.با این که او حتی ذره ای از راز کتاب را هم متوجه نشده.اما این کتاب در ذهن انسانی که به رشد عقلی رسیده اما هنوز کودک درونش زنده است,پر از پیچ و خم است.دلپذیر و آموزنده... برای همین است که شاملو کتابش را به دو بزرگسال که روح بی غل و غش کودکانه ای دارند هدیه می دهد.در صورتیکه نظرم درست نیست,لطفا آگاهم کنید.ممنون


برای یک کودک هم بدون ابهام و پیچیدگی نیست!!!کودکان را دست کم نگیرید ، آنها فقط نگاه استدلالی بزرگترها را ندارند و بنابراین راحت تر می پذیرند!
 

ebbi

عضو جدید
یک جای کتاب نوشته...

و من شغل شریف نقاشی رو رها کردم...

آدم بزرگ ها گفتند برو دنبال جغرافی...

این دقیقا ایران ماست...
به علایق توجه نمیشه...
طرف برای اینکه واقعا در زندگی و امرار معاش کم نیاره باید سمت رشته ای بره که دوست نداره ولی جامعه دوست داره...

من دوست داشتم جهانگردی بخونم ولی شدم صنایعی:)

دوست عزيزم، امير جان!
در ابتدا بايد بگم من با آواتار جديدت خيلي خيلي حال کردم . ;)
بعد از ابتدا بايد بگم من جهانگردي خوندم، اصلن ناراحن نباش، اصلا آش دهن‌سوزي نيست. (به جون مامانم)
و مطلب بعد در مورد اين که دقيقا ايران ماست:
اول که قربون دل پُرت برم. :cry: دوم اينکه اگزوپري اين مشکل رو توي يک جامعه ديگه داره مطرح مي کنه (خودش متولد فرانسه است و موقع نوشتن اين کتاب در امريکا زندگي مي کرده) پس باز هم خيالت راحت مشکل از همه دنياست نه فقط ايران. :gol:
 

امیر Amir

عضو جدید
دوست عزيزم، امير جان!
در ابتدا بايد بگم من با آواتار جديدت خيلي خيلي حال کردم . ;)
بعد از ابتدا بايد بگم من جهانگردي خوندم، اصلن ناراحن نباش، اصلا آش دهن‌سوزي نيست. (به جون مامانم)
و مطلب بعد در مورد اين که دقيقا ايران ماست:
اول که قربون دل پُرت برم. :cry: دوم اينکه اگزوپري اين مشکل رو توي يک جامعه ديگه داره مطرح مي کنه (خودش متولد فرانسه است و موقع نوشتن اين کتاب در امريکا زندگي مي کرده) پس باز هم خيالت راحت مشکل از همه دنياست نه فقط ايران. :gol:
سلام ابراهیم جان,
چشم تسلیم...
ای بابا دل من پر نیست به خدا:)
همه حرف هات رو قبول دارم...

 
  • Like
واکنش ها: ebbi

ebbi

عضو جدید
من ترجمه قاضي رو هم خوندم.
بايد بگم هر چند در اين مورد فقط مي تونم نظر شخصي بدم اما ترجمه آقاي قاضي به دل من هم بيشتر نشست. مي تونم بگم اين ترجمه واقعا لطيف و زيباست.

در مورد آخر کتاب من شخصا گريه ام نگرفت (عجب سنگدليم ها)
اما چند جا بود که يک دفعه اشک توي چشمام حلقه زد و واقعا لرزيدم.
يکي مبحث مرگ خود اگزوپري که در «در مورد نويسنده» ترجمه آقاي قاضي بود؛
از اونجايي که همه مي دونيد ايشون خلبان بودن، و در آخرين پروازشون شکار هواپيماهاي آلماني شدند. افسر آلماني که اين کار رو انجام داده بود، بعد از اينکه گزارش داد و مشخص شد که خلبان اگزوپري بوده، دست بر قضا از طرفداران اگزوپري بوده و بعد از فهميدن اين موضوع ساعت ها گريه مي کنه. من شخصا وقتي اينجا رو خوندم نزديک بود زار بزنم.
يکي هم بحث اهلي کردن: همونجايي که مي گه يه گلي دارم که گمونم منو اهلي کرده باشه. واقعن تنم لرزيد، و با يک احساس مطبوعي که نمي تونم براتون شرح بدم نزديک بود بزنم زير گريه.

ضمنن به نظر من اين کتاب به هيچ وجه براي بچه ها نيست. در واقع براي بزرگترهايي‌ست که بچه ها (يا بچه‌گي خودشون) رو فراموش کردن.

به پيوست صحبت هاي کافر عزيز، من شخصا قصد داشتم يه مقاله در مورد اين کتاب بنويسم. و دليل اين که اين کار رو انجام ندادم هم اين هست که واقعن عاجز شدم . واقعا نميشه (شايد يه روزي اين کارو کردم). ان‌شاءالله.
:gol:
 

ویدا

عضو جدید
برای یک کودک هم بدون ابهام و پیچیدگی نیست!!!کودکان را دست کم نگیرید ، آنها فقط نگاه استدلالی بزرگترها را ندارند و بنابراین راحت تر می پذیرند!
نظرت کاملا درسته پریسا جون؛بچه ها از کنار بعضی ابهامات توی زندگی شون میگذرن.و این به خاطر اهمال بزرگتر هاشونه.بارها و بارها واسه خودم پیش اومده که کودکی چیزی رو که نمی دونستم ازم پرسیده.گاهی وقت ها دست به سرش کردم اما گاهی منبعی رو برای دونستنش معرفی کردم.بچه ها دچار گره می شن ولی گره رو باز نشده رها می کنند.البته بعضی از بچه ها...
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
راز جاودانگي "شازده‌کوچولو" (2)

راز جاودانگي "شازده‌کوچولو" (2)

رازها و رمز‌هاي ادبي

"شازده کوچولو" کتاب‌چه‌اي صرفاً از رازها و رمزهاي دانستني [1] نيست؛‌ بلکه "داستاني" است که به زيور آرايه‌هاي ادبي آراسته شده، تخيل و لذتي دو چندان را حامل است.
تنها معماهاي علمي داراي راز و رمز نيستند، بلکه آرايه‌هايي مثل استعاره، مجاز و کنايه نيز داراي راز و رمز هستند اما از نوع هنري و ادبي...
چنان‌چه مي‌دانيد، نويسنده با به‌کارگيري آرايه‌هايي مثل استعاره، کشف روابط پنهان در کلام خود را به عهده‌ي خواننده مي‌گذارد و از او مي‌خواهد تا با تلاش ذهن، با تأمل و درنگ دريابد که چه‌گونه يک جمله معمولي به بياني هنري تبديل شده است. جستجو و کاوش ذهن آغاز مي‌شود و هرچه اين کاوش بيش‌تر باشد، "لذت ادبي" بيش‌تر خواهد بود.

به من بگوييد، چرا اين جمله جاودانه در تاريخ باقي نمي‌ماند:
صبحه ديگه، شراب حاضره، پاشو بنوش!
اما اين مصرع از حافظ با همان ترجمه، در ذهن تاريخ باقي مانده‌است:
خورشيد مي ز مشرق ساغر طلوع کرد!

نتيجه:
"شازده کوچولو" را رازها و رمز‌هايي است: هم دانستني، هم ادبي... همه‌ي اين‌ها لذايذي را فراهم آورده و دوست‌داشتني و ماندگارش کرده است.

[1]. مي‌گويم "دانستني" نه "علمي" چون منظورم scienceعلوم حسي نيست.
 
آخرین ویرایش:

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
رازها و رمز‌هاي ادبي

"شازده کوچولو" کتاب‌چه‌اي صرفاً از رازها و رمزهاي دانستني [1] نيست؛‌ بلکه "داستاني" است که به زيور آرايه‌هاي ادبي آراسته شده، تخيل و لذتي دو چندان را حامل است.
تنها معماهاي علمي داراي راز و رمز نيستند، بلکه آرايه‌هايي مثل استعاره، مجاز و کنايه نيز داراي راز و رمز هستند اما از نوع هنري و ادبي...
چنان‌چه مي‌دانيد، نويسنده با به‌کارگيري آرايه‌هايي مثل استعاره، کشف روابط پنهان در کلام خود را به عهده‌ي خواننده مي‌گذارد و از او مي‌خواهد تا با تلاش ذهن، با تأمل و درنگ دريابد که چه‌گونه يک جمله معمولي به بياني هنري تبديل شده است. جستجو و کاوش ذهن آغاز مي‌شود و هرچه اين کاوش بيش‌تر باشد، "لذت ادبي" بيش‌تر خواهد بود.

به من بگوييد، چرا اين جمله جاودانه در تاريخ باقي نمي‌ماند:
صبحه ديگه، شراب حاضره، پاشو بنوش!
اما اين مصرع از حافظ با همان ترجمه، در ذهن تاريخ باقي مانده‌است:
خورشيد مي ز مشرق ساغر طلوع کرد!

نتيجه:
"شازده کوچولو" را رازها و رمز‌هايي است: هم دانستني، هم ادبي... همه‌ي اين‌ها بر لذايذي را فراهم آورده و دوست‌داشتني و ماندگارش کرده است.

[1]. مي‌گويم "دانستني" نه "علمي" چون منظورم scienceعلوم حسي نيست.
کافر جان به قدری زیبا بود که حرفی برای گفتن باقی نگذاشتی!:gol:
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
راز جاودانگي "شازده‌کوچولو" (3)

راز جاودانگي "شازده‌کوچولو" (3)

زبان و دنياي کودکان!

1. نگاه فيلسوفانه
تا به‌حال در کنار تعريف رايج فلسفه، به اين تعريف برخورده‌ايد: فلسفه يعني پاسخ به پرسش‌هاي کودکانه!
در نگاه اول، تعريفي خنده‌دار و موهن مي‌نمايد. اما اين تعريف از جانب کساني است که خود فيلسوف بوده‌ و براي فلسفه احترام بسياري قائل بوده‌اند.
اصولا پرسش‌هاي کودکان، همان پرسش‌هاي اوليه و بنيادين است: از هستي، از مرگ، از تولد... فلسفه‌ نيز عهده‌دار پاسخ به همين پرسش‌هاي بنيادين و هستي‌شناسانه است.
قدمت اين تعريف در گزارش تاريخي سوتر به يونان باستان برمي‌گردد: شگفت آن‌که نخستين مدافعان فلسفه دقيقاً بر اين نظر بودند که فلسفه "بازي کودکانه‌"‌اي است که به عنوان نوعي فعاليت آموزشي براي تربيت ذهن‌هاي جوان سودمند است....[1]


متأسفانه کودک پس از مواجهه با طفره رفتن "آدم بزرگ‌"ها از پاسخ به پرسش‌ها، نيز شنيدن پاسخ‌هاي "عجيب و غريب" از پرسش‌هايش خسته شده، دست برمي‌دارد و کم‌کم به دنياي روزمره‌ي بزرگ‌ترها راه مي‌يابد.

2. دنياي رؤياها
"تخيل" شيرين و کودکانه دنياي ديگر بچه‌هاست. من بر ارزش و اهميت اين مسئله خيلي پافشاري کرده، هم‌گام و هم‌راه با "شازده کوچولو" خودم و همگان را به اين‌دنيا دعوت مي‌کنم.
در "طرح مقدمه‌" اي که ذکر کرده‌ام، يادي از مکتب رمانتيسم داشته‌ام. راسيوناليست‌ها(عقل‌محور‌ها) اگر به توسعه‌ي فلسفه دست زدند، رمانيست‌ها بر گسترش هنر و عرفان(نه به معناي مصطلح اسلامي) همت گماشتند. ايشان تأکيد کردند: تخيل مقدمه و راه کشف راز‌هاي علمي است، و بدون آن دنيا گورستاني سرد و بي‌معني است. [2]

خود من وقتي به مناظري مراجعه مي‌کنم که در کودکي هم با آن مواجه بوده‌ام، مي‌بينم امروز در برابر لذت بردن از آن همه زيبايي چه‌قدر زمخت شده‌ام! هنر، دعوت ما به دنياي ظريف و پر احساس کودکانه است. تا کودک نشوي، هنرمند نمي‌شوي! و تا ديوانه نشوي، کودک نمي‌شوي!


چنين است که دلمان گاهي براي کودکي و کارهاي غيرعاقلانه سخت تنگ مي‌شود. نيز چنين است که بزرگ‌ترها، هنرمندان را به‌خاطر همين کودکانه‌هاي‌شان، "ديوانه" مي‌پندارند.

[1]. پرسش‌هاي زندگي، فرناندو سوتر، ترجمه عباس مخبر.

[2]. نظير اين سخن را استاد ابوالحسن صبا درباره موسيقي مي‌گويد.
 
آخرین ویرایش:

Keivan Keihanipour

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام....
من اين كتاب چند روز پيش به پيشنهاد يه نفر كه اونم شازده كوچولو رو دوست داشت خوندم...كلي از كتاب خوشم اومد(زياد)....امروز كتابم رو دست خواهر كوچيكم ديدم....پرسيدم چه طور بود؟
گفت:من نفهميدم چي ميگه ولي عكساش قشنگ بود...مخصوصا مار بوآي باز و بستش و خنديد....
راستش بخواين حق داشت نفهمه چون چيز عجيبي براش نداشت....قضيه براي من عجيب بود و جالب .نه كه خداي نكرده بزرگ شدما...نه.....از بچگيم دور شدم....:gol:
............mechanic is everything

نمی‌دونم این شازده کوچولو چرا هیچ‌وقت قدیمی نمی‌شه............

:w27:
 

Keivan Keihanipour

عضو جدید
کاربر ممتاز
من این کتاب و نخوندم:cry:
اما مثل اینکه نمی شه نخوند ..........
الان می رم دنبال PDF کتاب ;)
البته خیلی از جملات زیبای دوسنت اگزوپری رو خوندم


پیشنهاد می‌کنم حس زیبای ورق زدن این کتاب رو با خوندن روی مونیتور خراب نکنین.
شازده کوچولو باید تو کتابخونه تا همیشه پیشتون باشه تا وقتی دلتون تنگ شد برین و ...........
 
آخرین ویرایش:

Parisa R

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زبان و دنياي کودکان!

1. نگاه فيلسوفانه
تا به‌حال در کنار تعريف رايج فلسفه، به اين تعريف برخورده‌ايد: فلسفه يعني پاسخ به پرسش‌هاي کودکانه!
در نگاه اول، تعريفي خنده‌دار و توهين‌آميز مي‌نمايد. اما اين تعريف از جانب کساني است که خود فيلسوف بوده‌ و براي فلسفه احترام بسياري قائل بوده‌اند.
اصولا پرسش‌هاي کودکان، همان پرسش‌هاي اوليه و بنيادين است: از هستي، از مرگ، از تولد... فلسفه‌ نيز عهده‌دار پاسخ به همين پرسش‌هاي بنيادين و هستي‌شناسانه است.
قدمت اين تعريف در گزارش تاريخي سوتر به يونان باستان برمي‌گردد: شگفت آن‌که نخستين مدافعان فلسفه دقيقاً بر اين نظر بودند که فلسفه "بازي کودکانه‌"‌اي است که به عنوان نوعي فعاليت آموزشي براي تربيت ذهن‌هاي جوان سودمند است....[1]

متأسفانه کودک پس از مواجهه با طفره رفتن "آدم بزرگ‌"ها از پاسخ به پرسش‌ها، نيز شنيدن پاسخ‌هاي "عجيب و غريب" از پرسش‌هايش خسته شده، دست برمي‌دارد و کم‌کم به دنياي روزمره‌ي بزرگ‌ترها راه مي‌يابد.

2. دنياي رؤياها
"تخيل" شيرين و کودکانه دنياي ديگر بچه‌هاست. من بر ارزش و اهميت اين مسئله خيلي پافشاري کرده، هم‌گام و هم‌راه با "شازده کوچولو" خودم و همگان را به اين‌دنيا دعوت مي‌کنم.
در "طرح مقدمه‌" اي که ذکر کرده‌ام، يادي از مکتب رمانتيسم داشته‌ام. راسيوناليست‌ها(عقل‌محور‌ها) اگر به توسعه‌ي فلسفه دست زدند، رمانيست‌ها بر گسترش هنر و عرفان(نه به معناي مصطلح اسلامي) همت گماشتند. ايشان تأکيد کردند: تخيل مقدمه و راه کشف راز‌هاي علمي است، و بدون آن دنيا گورستاني سرد و بي‌معني است. [2]

خود من وقتي به مناظري مراجعه مي‌کنم که در کودکي هم با آن مواجه بوده‌ام، مي‌بينم امروز در برابر لذت بردن از آن همه زيبايي چه‌قدر زمخت شده‌ام! هنر، دعوت ما به دنياي ظريف و پر احساس کودکانه است. تا کودک نشوي، هنرمند نمي‌شوي! و تا ديوانه نشوي، کودک نمي‌شوي!

چنين است که دلمان گاهي براي کودکي و کارهاي غيرعاقلانه سخت تنگ مي‌شود. نيز چنين است که بزرگ‌ترها، هنرمندان را به‌خاطر همين کودکانه‌هاي‌شان، "ديوانه" مي‌پندارند.

[1]. پرسش‌هاي زندگي، فرناندو سوتر، ترجمه عباس مخبر.

[2]. نظير اين سخن را استاد ابوالحسن صبا درباره موسيقي مي‌گويد.

ممنون بسیار شیوا بود!
همین فلسفه ی کودکانه در کتابهای شل سیلور استاین نیز مشهود است ، گاه جمله ای کودکانه راز فلسفه ای بزرگ را برایم گشوده است!
از این همه ظرافت ممنونم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Keivan Keihanipour

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون بسیار شیوا بود!
همین فلسفه ی کودکانه در کتابهای شل سیلور استاین نیز مشهود است ، گاه جمله ای کودکانه راز فلسفه ای بزرگ را برایم گشوده است!
از این همه ظرافت ممنونم!

کتابای عمو شلبی و نقاشی‌هاش هنوز تنهایی کودکانه‌‌ی منو پر می‌کنه.
:w21:
 
  • Like
واکنش ها: ebbi

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
راز جاودانگي "شازده‌کوچولو" (4)

راز جاودانگي "شازده‌کوچولو" (4)

راز اعجاز شازده کوچولو

نمي‌دانم با اصطلاح "سهل ممتنع" چه‌قدر آشناييد. اغلب آثار کودکان سهل ممتنع‌اند... خلق‌شان به ظاهر سهل و ساده است اما در عمل کار دشواري در حد محال‌اند. سال‌ها پيش به يک نقاشي از نقاشان بزرگ برخوردم –الان نامش يادم نيست، کسي در حد ون‌گوگ يا پيکاسو... بود- نقاشي دقيقاً کودکانه بود و طعن منتقدان را به‌همراه داشت. نقاش در پاسخ ايشان گفته‌بود: توانگري در هنر آن است که هروقت اراده کني چيزي خلق کني، بتواني. براي ما(نقاشان حرفه‌اي) دنيا را از چشم کودکان ديدن، و با اشکال هندسي محدود و ابتدايي، نقشي زدن، دشوارتر است تا نقشي رئال و حرفه‌اي آفريدن.
بحث سهل ممتنع در آثار ادبي کودکان، حکايتي ديگر است. يکي از دشواري‌هاي گفت‌وگو با کودکان و ارتباط با ايشان، محدوديت لغات و مفاهيم ذهني ايشان است. ارائه‌ي مفاهيمي عميق با کلماتي ابتدايي و ساده بسيار سخت است. و اعجاز "شازده‌کوچولو" در همين است که به "ايجاز" و با لغاتي "محدود" در حد ظرفيت ذهني کودکان، توانسته‌است مفاهيمي عميق و دشوار را ارائه کند!
چنين است که شايد شازده کوچولو را يک کودک هم بخواند و چه بسا داستان را از جانب خود بفهمد و هيچ احساس کمبودي نکند، اما متوجه "درک" مفاهيم عميق پنهان در لايه‌هاي داستان نشود.
 
آخرین ویرایش:

بابك خرمدين

عضو جدید
پیشنهاد می‌کنم حس زیبای ورق زدن این کتاب رو با خوندن روی مونیتور خراب نکنین.
شازده کوچولو باید تو کتابخونه تا همیشه پیشتون باشه تا وقتی دلتون تنگ شد برین و ...........


كيوان جان سلام
خيلي كامل و قشنگ گفتي بهتر از اين نميشه گفت! دمت گرم. اين جمله رو من فقط براي يه كتاب ديگه شنيدم (چنين گفت زرتشت). من خيلي وقت پيشا اين كتب رو خوندم، ولي كامل" يادم مياد كه خيلي باهاش حال كردم.
اتفاقا" همين چند روز پيش يادم مياد به يكي از آشنايان پيشنهاد دادم كه بخوندش....
دلشاد باشيد
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
متن کتاب (1)

متن کتاب (1)

1


يک‌بار شش سالم بود تو کتابي به اسم قصه‌هاي واقعي –که درباره‌ي جنگل بکر نوشته شده‌بود- تصوير محشري ديدم از يک مار بوآ که داشت حيواني را مي‌بلعيد. آن تصوير يک چنين چيزي بود:



تو کتاب آمده بود که «مارهاي بوآ شکارشان را همين‌جور درسته قورت مي‌دهند، بي‌اين‌که بجوندش. بعد ديگر نمي‌توانند از جا بجنبند و تمام شش ماهي را که هضمش طول مي‌کشد، مي‌گيرند مي‌خوابند.»
اين را که خواندم، راجع به چيزهايي که تو جنگل اتفاق مي‌افتاد کُلي فکر کردم و دست آخر توانستم با يک مداد رنگي اولين نقاشيم را از کار درآرم. يعني نقاشي شماره‌ي يکم را که اين‌جوري بود:



شاهکارم را نشان بزرگ‌ترها دادم و پرسيدم از ديدنش ترس‌تان برمي‌دارد؟
جوابم دادند: -چرا کلاه بايد آدم را بترساند؟
نقاشي من کلاه نبود، يک مار بوآ بود که داشت يک فيل را هضم مي‌کرد. آن‌وقت براي فهم بزرگ‌ترها برداشتم توي شکم بوآ را کشيدم. آخر هميشه بايد به آن‌ها توضيحات داد. –نقاشي دومم اين جوري بود:



بزرگ‌ترها بم گفتند: کشيدن مار بوآي باز يا بسته را بگذارم کنار و عوضش حواسم را بيش‌تر جمع جغرافي و تاريخ و حساب و دستور زبان کنم. و اين جوري شد که تو شش سالگي دور کار ظريف نقاشي را قلم گرفتم. از اين که نقاشي شماره‌ي يک و نقاشي شماره‌ي دواَم يخ‌شان نگرفت دل‌سرد شده بودم. بزرگ‌ترها اگر به خودشان باشد هيچ وقت نمي‌توانند از چيزي سردرآرند. براي بچه‌ها هم خسته‌کننده است که همين جور مدام هرچيزي را به آن‌ها توضيح بدهند.
ناچار شدم براي خودم کار ديگري پيدا کنم و اين بود که رفتم خلباني ياد گرفتم. بگويي نگويي تا حالا به همه جاي دنيا پرواز کرده‌ام و راستي راستي جغرافي خيلي بم خدمت کرده. مي‌توانم به يک نظر چين و آريزونا را از هم تميز بدهم. اگر آدم تو دل شب سرگردان شده باشد جغرافي خيلي به دادش مي‌رسد.
از اين راه راست که من تو زندگيم با گروه گروه آدم‌هاي حسابي برخورد داشته‌ام. پيش خيلي از بزرگ‌ترها زندگي کرده‌ام و آن‌ها را از خيلي نزديک ديده‌ام. گيرم اين موضوع باعث نشده درباره‌ي‌ آن‌ها عقيده‌ي بهتري پيدا کنم.
هر وقت يکي‌شان را ديده‌ام که يک خرده روشن‌بين به نظرم آمده با نقاشي شماره‌ي يک‌ام که هنوز هم دارمش، محکش زده‌ام ببينم راستي راستي چيزي بارش هست يا نه. اما او هم طبق معمول در جوابم درآمده که:
« اين يک کلاه است.» - آن وقت من هم ديگر نه از مارهاي بوآ باش اختلاط کرده‌ام نه از جنگل‌هاي بکر دست‌نخورده نه از ستاره‌ها. خودم را تا حد او آورده‌ام پايين و باش از بريج و گُلف و سياست و انواع کراوات‌ها حرف زده‌ام. او هم از اين‌که با يک چنين شخص معقولي آشنايي به‌هم رسانده‌ سخت خوش‌وقت شده.
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
سفارش‌هايي مؤکد!

سفارش‌هايي مؤکد!

خب اين‌ هم فصل نخست کتاب. فقط چند سفارش دارم که با احترام تقديم مي‌کنم:

1. مثل "اهدانامه" هرچه به ذهن‌تان مي‌رسد، بي‌باکانه بنويسيد. به درستي و نادرستي‌اش کار نداشته‌باشيد. هيچ‌کس اين‌جا معصومانه نمي‌انديشد و برداشت نمي‌کند. چه بسا برداشتي به ظاهر ناممکن و نادرست، درهاي ناگشوده‌اي را به روي ما بگشايد.

2. پيشاپيش حرکت نکنيد. اگر در مورد اين متن مطلب يا پرسشي نداريد، صبر کنيد تا به متن مورد نظرتان برسيم.

3. تا حد ممکن از اسپم و گفت‌وگوي غيرضروري بين مطالب بپرهيزيد! دفتر تالار به گفت‌وگوي شما اختصاص دارد.
:gol:
 
آخرین ویرایش:
بالا