شازده کوچولو

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز

شازده کوچولو ساکن سياره کوچکي به اندازه‌ي يک خانه‌ي معمولي است و در آن‌جا گل بي‌همتايي دارد که مايه‌ي همه‌ي عواطف و دل‌خوشي‌ها و رنج‌هاي اوست. خواننده اندک اندک با سرگذشت اين موجود کوچولوي دوست‌داشتني آشنا مي‌شود و پي مي‌برد که چرا او روزي تصميم به ترک وطن مي‌گيرد و پس از عبور از شش سياره به سياره هفتم، يعني کره زمين مي‌رسد. در اين‌جا با روباهي آشنا مي‌شود که مهم‌ترين راز زندگي را بر او آشکار مي‌کند...

شازده کوچولو، اثر جاودان آنتوان دو سنت اگزوپري، نويسنده‌ي معاصر فرانسوي (1900-1942)، تاکنون به بيش از صد زبان، و در بعضي از زبان‌ها چندين بار ترجمه شده و پس از انجيل، پرخواننده‌ترين کتاب در سراسر جهان است. بر طبق يک نظر سنجي که در سال 1999 در فرانسه به عمل آمد و در روزنامه پاريزين به چاپ رسيد، شازده کوچولو محبوب‌ترين کتاب مردم در قرن بيستم بوده و از اين رو "کتاب قرن" نام گرفته است.
(به نقل از ترجمه‌ ابوالحسن نجفي)
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
دعوت‌نامه

دعوت‌نامه

دوست گرامي!
شما که اين کتاب را نخوانده‌اي و تنها کارتونش را ديده‌اي، حتما با ما همراه باش و همين‌جا بخوان. مطمئن باش، هيچ اثر برگردانده‌ شده‌اي از قبيل فيلم يا کارتون، جاي خود کتابش را تا به‌حال پر نکرده است که چه بسا بدل مشابهي را به تو ارائه داده‌است تا امروز به مجاز و با جهلي مرکب بگويي: من که مي‌دانم داستانش چيست و شازده کوچولو کيست!
دوست همراه!
تو که اين کتاب را خوانده‌اي و به بعضي از زواياي پنهانش پي برده‌اي، به پاس قدرداني از نويسنده و اثرش، آن چه بديدي بگو!
:gol:
(اين تاپيک از جانب من، روزهاي تعطيل به‌روز خواهد شد)
 
آخرین ویرایش:

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
واقعا ممنون
منو یاد چه کتاب محشری انداختید
من عاشق این کتابم
اخرش که ....
چون قراره بذارید نمی گم
فقط به نظرم که با خود نویسنده صحبت می کنه و گوسفنده.....:surprised:
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
طرح مقدمه‌اي کلي

طرح مقدمه‌اي کلي

من براي ورود به داستان و روايت‌گرداني‌اش از جانب خودم، هيچ عجله‌اي ندارم. مطالبي که مي‌آورم اگرچه شايد خشک و خارج از حوصله‌ي بعضي از مخاطبان عجول باشد، اما به نظر خودم لازم است.
پس پيش از روايت‏گرداني اجزاء كتاب، معتقدم نخست بايد نگاهي از بيرون به داستان انداخت و بعد از به دست‏آوردن تصويري كلي، وارد كوچه پس كوچه‏هايش شد؛ نيز بايد ريشه‏هايش را دريافت؛ پس به‌ناچار نيازمند جستجويي در ‏"تاریخ"‌ خواهيم بود.

دنياي ما انسان‏ها
ما انسان‏ها در يك دنيا زنده‏ايم؛ اما در يك‏دنيا زندگي نمي‏كنيم. 1 تصور آدميان از جهان، دنياي متكثري را در جامعه‏ي انساني، توليد مي‏كند: دنياي موسا، خدايي پيامبرانه دارد، دنياي شبان، خدايي انسان‏گونه دارد و دنياي يك‏ مادي‏گرا، خالي از خداست و ماده حكم‏فرمايي مي‏كند... .

مسافركوچولو هم براي خودش دنيايي دارد: در آن سرزمين، بي‏آن‏كه كليت عقل، نفي شود، پاي "تخيل" و "عاطفه" نيز به ميان مي‏آيد و براي آن‏چه بايد درك شود، شناخت قلبي و شهودي توصيه‏ مي‏شود. روي همين حساب است كه معتقدم مسافركوچولو از دنياي رمانتيك است.

مسافری از دنیای رمانتيک
در قرن 18 شاهد نهضت روشن‏گري هستيم. يكي از عمده‏ترين عقايد اين نهضت، عقل‏گرايي(راسيوناليسم) است. در دنياي اين نهضت، تصور چنين بود كه عقل بايد در همه‏ي عرصه‏ها حضور داشته باشد، چه در عرصه‏ي علوم طبيعي، چه در عرصه‏ي علوم انساني. در اين مكتب، عقل آدمي قوه‏اي است كه توان كشف هر حقيقتي را دارد.

حضور يك‏جانبه‏ي عقل، مسلما بي‏اشكال نبود و اعترضاتي درپي‏داشت. بنابراين در نيمه‏ دوم قرن 18 شاهد نهضت ديگري در مقابل روشن‏گري هستيم، به‏نام رومانتيسم. اين مكتب معتقد بود كه انسان تنها داراي عقل نيست، بلكه عواطف و تخيل نيز دارد. بهره‏گيري از تخيل و عواطف در زندگي، بسا بيشتر از عقل است. حتا تخيل منشأ رشد علوم است. دانشمندان نظريه‏پردازي‏هایی كه درعلوم‏تجربي انجام‏مي‏دهند، زاييده‏ي تخيل ايشان است. در دنياي رومانتيك، عقل‏گرايان از ابعاد ديگر انسان غافل شده، از درك حقيقت انسان آنچنان‏كه بايد، محروم شده‏اند. شناخت قلبي و شهودي، مي‏تواند به درك حقايقي منتهي شود كه عقل در درك آن ناتوان است.

ناگفته‏ نماند، هر مكتبي از جمله رمانتيسم، از افراط و انحراف نيز خالي نبوده‏است. تكيه‏اي كه در مكتب فاشيسم برجوان‏ها مي‏شود، چيزي نيست جز بهره جستن از عاطفه‏ي ناپرورده و ناپخته‏ي آنان و تعطيلی عقل به بهانه‏ي گشودن باب عاطفه. 2

در پايان شعري را از وردزورث نقل مي‏كنم كه به گمانم مسافركوچولو نيز در بخش عمده‏اي از دنيايش، سراينده‌اش است:

كافي است اين همه علم، اين همه صنعت!
آن كتاب‏هاي عقيم را ببنديد،
درعوض دلي پاك بياوريد كه بفهمد و ببيند.3
_______________________________
1. مراجعه كنيد به كتاب "ايدئولوژي شيطاني" مقاله‏ي "ما دركدام جهان زندگي مي‏كنيم؟" از عبدالكريم سروش،
2و 3. رازداني و روشنفكري و دينداري، عبدالكريم سروش، ص127.
 
آخرین ویرایش:

paras2

عضو جدید
واي مرسي آقاي خداپرست. من اين کتاب رو همونطور که توي «به تازگي چه کتابي رو خوندين" گفتم، همين يه ماه پيش مطالعه اش کردم. اما نميدونستم همچين مقدمه اي ميخواد.
:gol:
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
نگاهي به ترجمه‌ها

نگاهي به ترجمه‌ها

همان‌طور که مي‌دانيد، شازده‌کوچولو به زبان فارسي سه ترجمه دارد. اين نشان‌دهنده‌ي ظرفيت بالا و استقبال بي‌نظير از اين اثر است.
بحث من تطبیق کوچکی است از ترجمه‌ي آقايان محمد قاضي، احمد شاملو و ابوالحسن نجفی. هرکدام از دوستان، مي‌توانند نظر و رأي خود را درباره‌ي ترجمه‌ها ارائه بدهند. براي خودم کار دشواري‌ است.
شاملو به ترجمه‌اي آزاد و زباني محاوره‌اي دست زده است، از اين جهت متهم است: به متن وفادار نبوده و بيش‌تر به تأليف دست زده است تا ترجمه. براي خود من نتيجه‌ي کار مهم است: کار شاملو دلنشين و خودماني‌تر است. اين‌ صنف منتقدان به نجف دريابندري هم، چنين ايراداتي مي‌گيرند. به گمان من غيرمنصفانه است، مترجم در برگردان اثر، بايد نخست به محتوا وفادار و متعهد باشد نه لغات. اين‌ها مقدمه‌اي‌ نيست تا از ارزش ترجمه‌ي محمد قاضي و نجفي ذره‌اي کاسته باشم.


مقايسه نمونه‌‌اي از سه ترجمه:

شاملو: با چشم‏هایی که از تعجب گرد شده‏بود به این حضور ناگهانی خیره شدم. یادتان نرود که من از نزدیک‏ترین آبادی مسکونی هزار میل فاصله داشتم و این آدمیزاد کوچولوی من هم اصلاً به نظر نمی‏آمد که راه گم کرده باشد یا از خسته‏گی دم مرگ باشد یا از گشنه‏گی دم مرگ باشد یا از تشنه‏گی دم مرگ باشد یا از وحشت دم مرگ باشد. هیچ چیزش به بچه‏یی نمی‏برد که هزار میل دور از هر آبادی مسکونی تو دل صحرا گم شده‏باشد.

نجفی: با چشم‏های دریده از حیرت به این صورت خیالی نگاه می‏کردم. یادتان باشد که من هزار میل از هر آب و آبادی به‏دور بودم. ولی آن آدم‏کوچولو به نظر من نه گم‏گشته می‏نمود و نه بی‏تاب از خستگی یا گرسنگی یا تشنگی یا ترس. اصلاً ظاهرش به بچه‏ای نمی‏برد که در میان بیابان، در فاصله‏ی هزار میلی هر آب و آبادی، سرگردان شده باشد.

قاضي: باري، من با چشماني گرد شده از تعجب به اين شبح نگاه کردم. فراموش نکنيد که من در جايي بودم هزار ميل دور از هرچه آبادي بود. به نظرم هم نمي‌آمد که اين آدمک کوچولو راه گم کرده، يا از خستگي يا گرسنگي يا تشنگي يا ترس از پا افتاده باشد. به‌ظاهر نيز به بچه‌اي که در دل صحرا، در هزار ميل دور از آبادي‌ها گم شده باشد، هيچ شباهتي نداشت.

نظر سنجي: شما کدام ترجمه را دوست داريد و ترجيح مي‌دهيد براي اين‌جا از کدام ترجمه استفاده کنيم؟

پيوند دو ترجمه:
احمد شاملو (متن و صدا)
محمد قاضي
 
آخرین ویرایش:

zarnaz_a

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من چند سال پیش نوار کاستشو داشتم... عالیه.... تازگیا هم باز گوش دادمش..
خیلی دوسش دارم
ممنون جناب خداپرست
راستی اینم بگم ترجمه ی احمد شاملو بود...
ترجمه ی ابوالحسن نجفیو نخوندم.
 
آخرین ویرایش:

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
من ترجمه ی شاملو را بیشتر می پسندم،صرف نظر از این که انس بیشتری با آن دارم،به قول خدا پرست دلنشین تر و خودمانی تر است..تا نظر دیگران چه باشد و کدام را برای ادامه ی کار ترجیح دهند...
:gol:
 

arghavan.z

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون خداپرست جان بابت تاپیک جالبی که گذاشتی...
راستش من خودم هم ترجمه احمد شاملو رو خوندم...و به دلم نشست......برای جناب قاضی رو نخوندم
ولی خوشحال میشم برای جناب شاملو رو قرار بدی........:gol:
 

amin_rogh

كاربر فعال مهندسی کشاورزی
کاربر ممتاز
این کتاب پر هست از نکات ظریف.برای هر سنی و برای هر سطح فکری و برای هر برداشتی یک سری پیام داره.حتی اگه شما اگر درسنین مختلف و یا درحالات روحی متفاوتی اونو بخونید یه چیزای جدیدی توش میبینید که قبلا ندیده اید.یادم هست بعد از اینکه در کودکی این کتاب رو خونده بودم ،وقتی سرباز بودم یکی از دوستام این کتاب رو (به ترجمه شاملو)واسم پست کرد.اولش توی دلم خندیدم ولی بعدا و تا حالاازش ممنون هستم.
 
آخرین ویرایش:

ebbi

عضو جدید
باز هم تشکر مي کنم از چنين تاپيک فوق العاده اي .

من ترجمه شاملو و نجفي رو خوندم . اما براي اينکه نظر بدم گمونم بايد يک بار ديگه اين کتاب رو بخونم .
انشاء الله اگر خداوند متعال ياري کنه و کتابهايي رو که از نمايشگاه گرفتم تموم کنم، حتما اين کارو مي کنم . ولي کار شما بسيار ارزنده است کافر جون. :gol:
 

کلروفیل

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه که بودیم مسافر کوچولو بهترین کارتونی بود که به خودش جلبمون میکرد ، بزرگتر که شدیم فهمیدیم کتابی هست با اسم شازده کوچولو ، اولش که گرفتمش به ذوق روزای کودکی بود ، توش دنبال هون مسافر کوچولوی کارتون میگشتم ، اما به مفاهیمی عظیم در قالب کلماتی کودکانه رسیدم . من هر وقت این کتاب رو خوندم در مدلهای مختلف نشر ترجمه ای از شاملو بوده و متاسفانه با دیگر مترجمانش آشنایی ندارم . خیلی از جملاتش رو علامت دار کردم چون مفاهیمی عمیق رو میشه ازشون استنتاج کرد .....:gol:
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
سلام
منم مال اقای شاملو رو خوندم و چون ترجمه ی آقای قاضیو نخوندم نمی تونم قضاوت کنم.
البته ناگفته نمونه که ترجمه ی خوبی بود.
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
اول- شازده کوچولو بار ديگر به تماشای گل‌ها رفت و به آن‌ها گفت: -شما سرِ سوزنی به گل من نمی‌مانيد و هنوز هيچی نيستيد. نه کسی شما را اهلی کرده نه شما کسی را. درست همان جوری هستيد که روباه من بود: روباهی بود مثل صدهزار روباه ديگر. او را دوست خودم کردم و حالا تو همه‌ی عالم تک است.
دوم- شازده کوچولو قصه ای است از آنتوان دوسنت اگزوپری نویسنده ی مشهور فرانسوی . قصه ای که لحظه لحظه های کودکیمان با آن گره خورده است . هنوز هم وقتی دلتنگ می شویم به اخترک او می رویم ، گلش را آب می دهیم ، دو آتشفشان فعالش را گردگیری می کنیم . حتی آتشفشان غیر فعالش را هم تمیز می کنیم (چرا که به قول شازده کوچولو "آدم کف دستشو که بو نکرده شاید فعال شد") . هنوز هم به او می نگریم در حالی که موهای طلایی اش زیر نسیم نیمروزی موج می زند . قصه ای برای تمام عمرمان . برای چهار فصل گلدان زندگیمان .
سوم- قصه ی شازده کوچولو با ترجمه ی احمد شاملو و با صدای فوق الآده گرم او از اینجا قابل دریافت است . خواندنش برای بار هزار و یکم توصیه می شود!
چهارم- بسیاری شازده کوچولو را کتابی می دانند که در قالبی کودکانه عمیق ترین مفاهیم انسانی را منتقل نموده است . تایید این مدعا شهره شدن اگزوپری جهت نویسندگی برای بزرگسالان است . سایر کتاب های او برای بزرگسالان نوشته شده است . اگزوپری ۴۴ ساله یک سال پس از انتشار شازده کوچولو در یکی از سفرهایش (او یک خلبان بوده است ) گم می شود و دیگر بر نمی گردد . سرنوشتی مشابه آنچه که در کتابش برای او اتفاق می افتد . اگزوپری به گفته ی بسیاری از اطرافیانش پیوسته به دنبال کودک درونش بوده است . راوی خود اگزوپریست و شازده کوچولو رویای گم شده ی او .
پنجم- شازده کوچولو داستان از خودبیگانگی انسانهاست . داستان گم شدن ماست در مسیری دایره وار . تکراری ملال آور که او با استفاده از تمثیل اخترک ها و چرخیدن آنها به دور خود به بهترین شکلی به تصویر کشیده است . شاید یکی از دلایلی که باعث شده تا شاهکار اگزوپری کتاب برتر قرن لقب گیرد استفاده ی گسترده ی او از نماد ها باشد . کتاب در عین سهل بودن به غایت پیچیده است و با دقیق شدن به لایه های درونی داستان نوعی نگاه تازه به ابعاد وجودی انسان را در می یابیم . کتاب آنقدر پرمحتواست که به نظر من می تواند موضوع پایان نامه ی یک دانشجوی کارشناسی ادب پارسی باشد . نمادشناسی در شازده کوچولو علاوه بر درک ادبی نیاز به بینش فلسفی نیز دارد . در این نوشته من سعی کرده ام تا نگاهی کوتاه و صد البته ناقص داشته باشم به این شاهکار قرن .
ششم- شازده کوچولو تمثیلیست ازکودکی از دست رفته ی ما . آنجا که اگزوپری از این کودکی از دست رفته به "آدم بزرگی" یاد می کند . او معتقد است مشکلات زندگی به تدریج ما را از اصل وجودیمان جدا می کند و ما را در چرخشی ملال آور در اخترک تفکراتمان می اندازد . او بر این باور است که آدم بزرگ ها اصل خویش را فراموش کرده اند . در چرخش اخترکشان محو شده اند .
هفتم- گل شازده کوچولو نمادیست از دلبستگی های حقیقی وجود آدمی که در قرن آتش و خون آرام آرام به فراموشی سپرده می شوند . خارهای گل شازده کوچولو در واقع نگه دارنده هایی است که آدمی در مسیرش برای حفظ ارزش هایش به کار می گیرد . آنجا که شازده کوچولو بر بی شیله پیله بودن گل ها تاکید می کند شاید به نوعی به مقدس و درونی بودن ارزش هایمان تاکید دارد . در جهان بینی اگزوپری آدم ها که او از آنها با لفظ آدم بزرگ ها یاد می کند روز به روز درگیر مشکلات به ظاهر مهم ولی از درون تهی زندگی می شوند . آنها اسیر زندگی می شوند و به جای آنکه آنها فرمانروای زندگیشان باشند زندگی بر آنها حکومت می کند .
هشتم- شازده کوچولو برای گذر(نه فرار ) از اخترکش از پرنده های وحشی استفاده می کند . پرنده های وحشی نشانه ای از فرصت ها هستند و تجلیگاهشان در انسان های گریزان از روزمرگی است (اشاره به وحشی بودن پرنده ها ) .
نهم - یکی از تکان دهنده ترین قسمت های داستان ملاقات او با روباهیست غیر اهلی . اگزوپری به روشنی از عشق سخن می گوید . اهلی کردن و بوییدن گل ها از مختصات عشق شناسی در گفتار اگزوپری دارند . کنایه ی نویسنده به راحت الحلقوم خواستن انسانها و فرمولیزه شدن موارد به آنها از گفتار روباه آشکار می شود . انسانهای اسیر روزمرگی گرفتار تکراری ریاضی وار هستند . تاریخی ترین پیام نویسنده از زبان روباه بیان می شود: "ارزش گل تو به قدر عمری است که پایش صرف کرده ای" اگزوپری رابطه ی مستقیمی بین تکرار ملال آور(روزمرگی) و نیافتن گوهر درونی وجودمان می داند .
ده - کتاب به شدت پیچیدست و نقد های مختلفی هم پیرامونش نوشته شده است . رمزگشایی نمادهای شازده کوچولو و درک فلسفه ی عمیق کتاب کار هر کسی نیست . شاید فقط می تونیم از حسمون برداشت عقلی کنیم و برهان بیاریم.
یازدهم - نگاه کن . می بینیش .با چشم غیر مسلح حتی . شازده کوچولوئه که تو اخترکش داره به گل سرخش آب می ده در حالی که باد موهای طلایی زیباش رو آشفته می کنه . شازده کوچولو با ما گره خورده نه فقط با کودکیمان . شازده کوچولو گل سرخشو اهلی کرد ...

منبع: وبلاگ سینما پاردیسو

 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام خداپرست
بابت تاخیرم عذر می خوام
اما در مورد کتاب... همون طور که خودتم به این نکته توجه داشتی توجه به مترجم کتاب هایی که به زبان دیگه ایی هستند خیلی مهمه ..
که متاسفانه اغلب ساده از کنارش رد می شیم...
و در مورد مترجم فکر می کنم انتقال درست مفاهیم...و امانت داری از وظایف مهمه
اما در مورد این کتاب با این که کارای دیگر عزیزان مترجمو نخوندم و قضاوت مطمئنا کار درستی نیست...اما میتونم بگم کار شاملو بهتر و دلنشین تر...شاید این کتاب با این شیوه بهتر و آسون تر با مخاطبش ارتباط برقرار می کنه:gol:
 

paras2

عضو جدید
من ترجمه استاد شاملو رو خوندم. آقاي خدا پرست يعني مي خواين مطالب کتاب رو توضيح بدين؟ واقعا دستتون درد نکنه مرسي:gol:

مطلب آقا کامران هم خيلي قشنگ بود. مرسي:gol: براي اون مطلب بالايي ايشون هم بايد بگم وقتي منم اين داستانو داشتم تموم ميکردم گريه کردم. تا يه مدتم دلم براي شخصيت داستان تنگ ميشد و به ستاره ها نيگاه ميکردم. از حضور توي همچين جمعي خيلي خوشحالم.
:gol:
 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
ده - کتاب به شدت پیچیدست و نقد های مختلفی هم پیرامونش نوشته شده است . رمزگشایی نمادهای شازده کوچولو و درک فلسفه ی عمیق کتاب کار هر کسی نیست . شاید فقط می تونیم از حسمون برداشت عقلی کنیم و برهان بیاریم.
کامران عزيزم! مطلب درستي است، اما از آن هم نبايد نتايج مأيوسانه و نادرست گرفت.
کتاب شازده‌کوچولو را همگان مي‌خوانند و در حد خود مي‌فهمند و دست به تفسير مي‌زنند. به نظر من دست از تفسير نبايد برداشت هرچند ساده و مضحک يا حتا به واقع نادرست باشد.

روايت‌گرداني اين کتاب، مشق شب من در دوره کارشناسي بود. آن‌هم در بحث روش تحقيق (2)! باور کنيد تعدادي از دوستان در همان مقطع سني و تحصيلي تفسيرهاي آبکي و مضحکي مي‌کردند! اما استاد و به اشارت او، خود ما راحت تحسينش مي‌کرديم. به چند دليل:
1. از نظر خودش، برداشتش درست بود، پس بالنسبه، بهره‌اي از درستي داشت
2. بارها برداشت‌هاي سطحي و به‌ظاهر اشتباه، با دلايل خود مفسر، ذهن را به جاهايي مي‌برد که مطالبي جدي و کاملا درستي از جانب "جمع" به دست مي‌آمد.
3. گيرم که برداشتي مطلقا از متني اشتباه دربيايد، تا وقتي مطرح نشود، کي از جانب مخاطبان بايد تصحيح شود؟

پس همگان را پس از نقل متن، به تفسير دعوت مي‌کنم:‌ بدون شرم، بدون ترس... هرچه مي‌خواهد باشد. البته به اين معنا هم نيست که بدون وقت گذاشتن و خواندن عميق اين‌کار انجام شود....
به زودي کار را شروع مي‌کنيم

:gol:
 

فرهنگ

مدیر بازنشسته
من ترجمه ی شاملو و قاضی رو خوندم -واقعا شاملو خوشگلتر گفته و لی به قول کافر خدا پرست امانتدار نبوده.
ولی نگاه آدم به دوستی - بزرگی و خیلی چیزای دیگه عوض میشه.
یه جاش خیلی محشره مضمونش اینه:
وقتی به آدم بزرگا بگی دوست جدید پیدا کردم از همه چیز میپرسن اما نمیگن گل دوست داره یا نه؟ و .....
محشره این کتاب .
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
راي من براي بهترين ترجمه

راي من براي بهترين ترجمه

راستش توضيحاتي که براي ترجمه‌ي شاملو ارائه کردم، دليل بر انتخابم نبود! خود من ترجمه‌ي محمد قاضي را مي‌پسندم. با اين‌حال چون تاپيک متعلق به جمع است و رأي اکثريت محترم است، ترجمه‌ي شاملو را نقل خواهيم کرد. اگرچه مزيت ترجمه شاملو را نبايد فراموش کرد: سادگي، دل‌نشيني و خودماني بودنش را.
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
اهدانامه

اهدانامه

به لئون ورث Leon Worth

از بچه‌ها عذر مي‌خواهم که اين کتاب را به يکي از بزرگ‌ترها هديه کرده‌ام. براي اين کار يک دليل موجه دارم:
اين "بزرگ‌تر" بهترين دوست من تو همه‌ي دنيا است.
دليل ديگرم هم آن‌که اين "بزرگ‌تر" همه‌چيز را مي‌فهمد حتا کتاب‌هايي را که براي بچه‌ها نوشته باشند.
عذر سومم اين است که اين "بزرگ‌تر" تو فرانسه زندگي مي‌کند و آن‌جا گشنگي و تشنگي مي‌کشد و سخت محتاج دل‌جويي است. [1]
اگر همه‌ي اين عذرها کافي نباشد، اجازه مي‌خواهم اين کتاب را تقديم آن بچه‌يي کنم که اين آدم‌بزرگ يک روزي بوده. آخر هر آدم بزرگي هم روزي روزگاري بچه‌يي بوده (گيرم کم‌تر کسي از آن‌ها اين را به ياد مي‌آورد) پس من هم اهدانامچه‌ام را به اين شکل تصحيح مي‌کنم:

به لئن ورث
موقعي که پسربچه بود
آنتوان دوسنت اگزوپه‌ري

مترجم:
من هم برگردان فارسي اين شعر بزرگ را به دو بچه‌ي دوست داشتني ديگر تقديم مي‌کنم: دکتر جهان‌گير کازروني و دکتر محمد جواد گلبن.
ا. ش


[1]. آنتوان دو سنت اگزوپري اين کتاب را در سال 1943 در امريکا نوشته و همان‌جا منتشر کرده بود. در آن زمان، بحبوحه‌ي جنگ جهان دوم، کشور فرانسه تحت تسلط آلمان بود و فرانسويان از تنگي آذوقه و سوخت رنج مي‌کشيدند. (به نقل از ترجمه ابوالحسن نجفي)



 
آخرین ویرایش:

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
خب "بچه"‌ها!
کارمون رو از امروز شروع مي‌کنيم. کتاب از "اهدانامه" شروع مي‌شه. هرچي به ذهن‌تون مي‌رسه، بنويسين.
من هم سعي مي‌کنم، هرچه زودتر برداشت‌هاي ذهنيم رو تقديم کنم.
 
آخرین ویرایش:

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
شاید اگزوپری دل خوشی از آدم بزرگها نداشته باشد, ولی باز هم گشنگی و درد آدم بزرگها برایش اهمیت دارد. او در آخر سر کتاب را به کودکی لئون ورث تقدیم می کند. از نظر او انسانی که درکی از دوستی و پاکی داشته باشد هم قابل ستایش است حتی اگر آدم بزرگ باشد!
یکی از زیباترین جملات این بخش:
(گيرم کم‌تر کسي از آن‌ها اين را به ياد مي‌آورد)
کودکی که همه آن را فراموش کردیم!
 

Setayesh

مدیر تالار کتابخانه الکترونیکی
مدیر تالار
من فکر می کنم که مربوط به خود داستان می شه!!چون در خلال داستان نسبت به آدم هایی که به دنیا دلبستگی دارند و از یکسری تعصبات پیروی می کنند به عنوان آدم بزرگ ها انتقاد شده!!
در ضمن این یکجور رابطه بین آدم بزرگ ها و کودکانه!!خیلی ها فکر می کنند این کتاب مخصوص بچه هاست!!
 

Parisa R

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:w34:نقطه شروع داستان قبل از شروع داستان قرار داره، انگار اصلاً داستانی در کار نیست هر چی هست فلسفه ی ذهنی نویسنده است که داره یه قسمتی ش رو تو قالب داستان میگه، آدمهای دنیا همه بچه هستند ، قانون ها قانون بچه هاست و استدلالها حتی برای اهدای کتاب باید بچه ها رو راضی کنه حتی قبل اینکه اعتراضی در کار باشه چون تو عالم بچه ها دلخوری نگفته خطاست، آدم بزرگها بچه هایی هستند که بچه بودنشان رو فراموش کردند و این فراموشی ناپسند و اصل بچه بودن امتیاز محسوب میشه !
:w34:
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلیل اول تقدیم کتاب دوستی با اون شخص..... که احتمالا اهلی اش کرده و هر کس در مقابل کسی که اهلیش می کنه مسئوله:gol:
دلیل بعدی تقدیمش فهم و درک لئون ورث می دونه
و دلیل دیگش همدردی با ایشون به خاطر سختی هایی که کشیده
و در آخر از اون جا که فکر می کنه شاید هیچ کدوم از این دلایل برای تقدیم به یه آدم بزرگ کافی نباشه
سعی می کنه به یادمون بیاره که ایشون هم زمانی بچه بوده....
....
 

hekayatevafa

عضو جدید
اهدانامچه كتاب خواننده رو درگير خودش ميكنه.اونقدر كه آدمو يه بار ديگه ميبره پسر بچه ميكنه.البته در اينكه شازده كوچولو كتاب كودكان است شكي نيست اما منكر اين هم نميشه شد كه بعضي چيزها در اين كتاب واقعا از حد كتابهاي كودكان فراتر است.چيزي كه بيشتر از همه منو تحت تاثير قرار داد غمي است كه در اين كتابه .اين غم رو ميشه از همون سطرهاي آغازين اهدانامچه حس كرداما زيبايي فوق العاده خيره كننده شازده كوچولو اينها رو مي پوشونه.مخصوصا سبك حرف زدن شازده كوچولو.شازده كوچولو ميتونه نماد هركدوم از ما باشه كه دنبال دوست هستيم.بايد سعي كنيم مثل آدم بزرگها نباشيم. قلب كودكانه خودمان را حفظ كنيم.
 
آخرین ویرایش:

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی که بعضی " آدم بزرگ "ها، بچه ها رو حتی "آدم"حساب نمی کنن، میاد و از بچه ها عذر خواهی می کنه و برای کارش دلایل محکمی میاره و هر سه دلیلش هم برای بچه ها قابل فهم و درکه
آخه بچه ها هم معنای دوستی رو می فهمن_بهتر از آدم بزرگ ها_ و هم خیلی چیزها رو که آدم بزرگ ها از درکشون عاجزند،درک می کنن و هم احساس نیاز به دلجویی رو.(در واقع هر سه دلیل، درک بالایی ست که بچه ها دارن)
آخرین عذری رو که میاره،از همه جالب تره..باز هم احترام فوق العاده به بچه ها.. و دیگه این که از همون اول کتاب،یه تلنگر خیلی بزرگ به آدم بزرگ هایی می زنه که کودکی خودشون رو فراموش کردن و حتی از همین فراموشی هم بی خبرن..
 
آخرین ویرایش:

سمیه نوروزی

عضو جدید
اول از همه به خاطر راه انداختن این تاپیک و بعد به خاطر نظرای موشکافانه ی همه ممنونم.
من خودم این کتاب و تازگیا خوندم.
اول یاد فیلم "آتش بس "افتادم.کودک درون یادتونه؟
توی اون فیلم هم پاک بودن,بی ریا عمل کردن,بی غل و غش بودن می یاد اسم کودک درون رو به خودش می گیره,به خاطر پاکی کودک ها شاید.
اینجا هم یه چیزی مثل همونو می بینیم و از نظر من این کتاب برای کودک درون همه ی افراد نوشته شده.هر کسی همچین کودکی در خودش داره و این همون دلیلی که این کتاب تونسته به لئون ورث تقدیم بشه.
در واقع آدم بزرگ توی این کتاب اطلاق شده به همه ی کسایی که از خودشون فاصله گرفتن .
 
آخرین ویرایش:
بالا