سردار رشید اسلام حاج احمد متوسلیان

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
فردا 15 فروردین ماه سالروز ولادت سردار رشید اسلام حاج احمد متوسلیان، موسس و فرمانده پر افتخار لشکر 27 محمد رسول الله(ص) است.


 
آخرین ویرایش:

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
حاج احمد متوسلیان ؛ فرمانده اسطوره ای و شیر در زنجیر

حاج احمد متوسلیان ؛ فرمانده اسطوره ای و شیر در زنجیر

حاج احمد متوسلیان در سال 1332 ، مقارن با كودتای سیاه آمریكایی در محله امامزاده سیداسماعیل خیابان مولوی تهران متولد شد .وی دوران تحصیلات خود را در دبستان اسلامی «مصطفوی» سپری كرد. از همان كودكی ضمن اشتغال به درس و مدرسه به رغم نارسایی قلبی و ضعف توان جسمی در مغازه شیرینی ‌فروشی پدرش-" ‌ قنادی متوسلیان یزدی " - واقع در بازار تهران مشغول شد.

احمد ده ساله بود كه قیام مردم مسلمان تهران در پانزدهم خرداد سال 1342 در دفاع از رهبر نهضت حضرت امام خمینی و سركوبی وحشیانه مردم توسط رژیم پهلوی را به نظاره نشست.او پس از پایان تحصیلات مقطع ابتدایی در هنرستان صنعتی اخباریون، ثبت ‌نام كرد و در كلاس شبانه این هنرستان مشغول به تحصیل در رشته برق صنعتی شد كه موفق شد تحصیلات متوسطه را در سال 1351باموفقیت به اتمام رسانده و دیپلم فنی دریافت كند .

متوسلیان بعد اخذ دیپلم در یك شركت خصوصی تأسیسات فنی ، استخدام و مشغول به كار شد. همزمان نیز با تشكل‌ های مكتبی و سیاسی پیرو خط امام (ره) رابطه تنگاتنگی برقرار كرد. او در این دوران مسئولیت پخش مخفیانه اعلامیه‌ ها و پیام‌های رهبر در تبعید انقلاب، حضرت امام ، در سطح محلات جنوبی شهر تهران را برعهده داشت .

در بهار سال 1357 احمد به بهانه مأموریت شغلی در خارج از مركز راهی شهرستان خرم‌آباد شد و برای عادي‌ سازی تحركات خود در سطح استان لرستان و سهولت فعالیت‌ نیمه مخفی خود به عنوان كارگر برق آغاز به كار كرد. وی در آنجا مشغول پخش اعلامیه بود كه به همراه دو نفر از دوستانش دست گیر می شود.

متوسلیان به محض دستگیری بدلیل اینكه آن دو دوستش متاهل بودند، تمام مسئولیت چاپ و تكثیر اعلامیه ها را برعهده گرفت در نتیجه محكوم به زندان شد . .در زندان فلك‌الافلاك خرم‌آباد او در زیر سخت ‌ترین شكنجه‌ ها مقاومت كرد و دم بر نیاورد.وی با روی كارآمدن دولت ازهاری و ترفند جدید رژیم، مبنی بر آزادی زندانیان سیاسی ، در هفتم آذر 1357از زندان آزاد شد وبه محض آزادی از زندان نیز به خدمت زیر پرچم احضار شد.

احمد متوسلیان پس از اعزام به خدمت ابتدا درمركز زرهی شیراز دوره تخصصی تانك را با موفقیت طی كرد و با درجه گروهبان دومی و رسته سازمانی فرمانده تانك به شهر مرزی سرپل ذهاب در غرب كشور اعزام شد. به رغم فضای سراسر خفقان حاكم بر ارتش طاغوت، گروهبان دوم زرهی احمد متوسلیان از كمترین فرصت‌ها برای افشای ماهیت ضداسلامی رژیم در بین سربازان هم ردیف خود به نحو احسن استفاده مي‌كرد. با فرار شاه و همزمان با گسترش تظاهرات مردمی و فرار روزافزون نظامیان مسلمان از پادگان‌ها وی نیز در اوایل بهمن 1357 به تهران بازگشت و بلافاصله نقش رابط و هماهنگ كننده تظاهرات مردمی در محلات جنوبی شهر تهران را برعهده گرفت.

متوسلیان در جریان درگیري‌های مسلحانه روزهای سرنوشت ساز 21، 22 بهمن سال 1357 همیشه حاضر بود و بي‌پروا و بدون خستگی ، رهبری مصاف مردم مسلح بانیروهای روحیه باخته ساواك و گارد مزدور شاهنشاهی را برعهده داشت.

احمد متوسلیان با به ثمر رسیدن نهضت مردم ایران و تشكیل سپاه وارد سپاه شد. دوره سوم آموزش نظامی سپاه را در سعدآباد تهران گذراند و فعالیت خود را رسما در سپاه آغاز كرد . در بهار سال 1358 و آغاز درگیري‌ های گنبد وی به آنجارفت. در بازگشت از درگیری گنبد و تشكیل گردان‌های رزمی سپاه، فرماندهی گردان دوم سپاه به احمد واگذار شد.

در همین زمان امپریالسیم جهانی با ایجاد درگیری در كردستان به جنگ با انقلاب برخاست .احمدمتوسلیان و رزم‌آوران همراهش در وهله نخست عازم بوكان شدند و توانستند شهری را كه حكم ستاد پشتیبانی و لجستیك ائتلاف ضد انقلاب را داشت با مدد لیاقت و تدبیر و قدرت فرماندهی ، آزاد و اشرار مسلح را متواری كنند. متوسلیان با گروهش سپس روانه مهاباد شد. این شهررا نیز كه ضدانقلاب آن را دژ شكست‌ ناپذیر خود مي‌نامید، با یك نقشه حساب شده و استعانت از پروردگار، آزاد كرد.و به سقز رفت و آنجا را نیز از لوث ضد انقلابیون پاكسازی كرد .

ضدانقلاب كردستان كه سنندج را در اختیار داشت، سرمست از این توفیق ، نیروهای انقلاب را به رویارویی فرا مي‌خواند. براساس ضرورت آزادسازی سندج ، احمد به اتفاق معاون سلحشور خود شهید محمد توسلی همراه با جمعی از رزمندگان سپاه و ارتش و با هدایت شهید بروجردی به سنندج یورش بردند. و پس از نبردی مردانه و به شهادت رسیدن تعدادی از رزمندگان ، سندج را نیز آزاد كردند.

حاج احمد متوسلیان در زمستان سال 1358 از طرف شهید بروجردی مأموریت یافت كه ضمن پاكسازی جاده پاوه كرمانشاه، حلقه محاصره‌ای را كه ضدانقلاب بر گرد شهر پاوه كشیده بود در هم بشكند. ضد انقلاب با استفاده از امكانات و تجهیزات اهدایی ابرقدرت‌ها كه زندگی را بر مردم شریف و مسلمان پاوه تنگ كرده بود، با آتش كور خود از ارتفاعات مشرف به شهر، خانه‌ها، مدارس، مساجد، و معابر عمومی را بي‌وقفه نشانه می گرفت لذا متوسلیان با اتخاذ طرحی نظامی توانست محاصره پاوه را بشكند و مردم مظلوم آن دیار را از زیر سلطه ضدانقلابیون نجات دهد.

حاج احمد متوسلیان پس از فتح پاوه به حكم سردار بروجردی به سمت فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد . در این دوران وی طی عملیات‌های مختلف توانست ارتفاعات و مناطق حساس منطقه را پاكسازی كند.

دراردیبهشت‌ 1359 متوسلیان بار دیگر كوله ‌بار سفر بست و راهی مریوان شد. و به دستور بروجردی مسئولیت آزادسازی این شهر را برعهده گرفت .شهری كه مركز عمده فعالیت های ضد انقلابیون كومله بود. وی در این عملیات نیز سربلند خارج شد و توانست این شهر را نیز از تصرف دشمنان انقلاب آزاد كند .

پاییز سال 1360 احمد به همراه تنی چند از سلحشوران جنگ و از جمله شهید همت به سفر روحانی حج مشرف شدند كه در بازگشت از این سفر تحفه ‌ای تبرك یافته به نام نامی حضرت خاتم‌الانبیا را به ارمغان آورد و در تقارن 27 رجب‌المرجب عید مبعث تیپ 27 محمد رسول‌الله (ص) را بنا نهادند.

این تیپ با یارانی از مریوان و پاوه و همدان شكل گرفت و حاج احمد به فرماندهی این تیپ منصوب شد و در صبحدم سرد یكی از آخرین روزهای دیماه 1360 حاج احمد پس از وداعی گرم و پرشور با باقیمانده نیروهای سپاه مریوان راهی دیار جنوب شد و پادگان دو كوهه با ساختمان های نیمه ‌سازش، پذیرای سیل نیروهای بسیجی بود كه برای تشكیل گردان‌ های تیپ محمد رسول‌الله (ص) سرازیر شده بود.

روز اول فروردین 1361 عملیات فتح‌ المبین آغاز شد و تیپ محمد رسول‌الله (ص) به فرماندهی حاج احمد متوسلیان علاوه بر مأموریت‌هایی كه داشت مأمور خاموش كردن توپخانه عراق شد. تیپ حضرت رسول با هدایت و فرماندهی حاج احمد دراین امر موفق شد و فتح‌المبین بزرگی به وقوع پیوست. عملیات بیت‌المقدس دومین عملیاتی بود كه حاج احمد و تیپ نوپایش در آن شركت داشتند كه در این عملیات نیز این تیپ نقش بزرگی داشت .

حاج احمد متوسلیان پس از فتح خرمشهر و تثبیت مواضع رزمندگان اسلام در آنجا، اواخر خرداد ، طی ماموریتی همراه یك هیات عالي‌رتبه سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی ایران‌، به سوریه و لبنان سفر مي‌كند تا راههای كمك به مردم مظلوم و بي‌دفاع لبنان را از نزدیك بررسی كند‌. در جریان یورش ظالمانه اسرائیل به جنوب لبنان در سال 1361 اطلاع دادند كه بیروت محاصر شده و ساختمان سفارتخانه جمهوری اسلامی ایران در معرض خطر است. موسوی كاردار سفارت ایران از حاج احمد كه در لبنان بود خواست برای تخلیه اسناد موجود در سفارتخانه اقدام كند.

صبح روز چهاردهم تیرماه 1361 حاج احمد آماده حركت شد. همگی اصرار داشتند كسی دیگر به جای او به این مأموریت اعزام شود . اما حاج احمدمتوسلیان اصرار داشت كه خودش این كار را انجام دهد. در ساعت 30/12 دقیقه ظهر روز 14 تیر سال 1361 اتومبیل سفارت جمهوری اسلامی ایران در لبنان هنگام عزیمت به بیروت در یك پست ایست و بازرسی موسوم به حاجز باربرا به فاصله 40 كیلومتری بیروت متعلق به شبه نظامیان مارونی (حزب كتائب) متوقف شد و چهار سرنشین آن به رغم داشتن مصونیت دیپلماتیك توسط تروریست‌ های جیره‌ خوار رژیم تل‌آویو به گروگان گرفته شدند
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای با نفس امام خو كرده
زان رایحه كسب آبرو كرده
سرمست ز باده كلام او
توفیق شهادت آرزو كرده
یك قوم تو را شهید می‌خوانند
یك قوم تو را اسیر میداند
چه کنم که ناجوان مردان
تصویر تو را زخویش می رانند
ای بلبل در چمن نگنجیده
ای یوسف در وطن نگنجیده
ای نوردو چشم پیركنعانی
ای كاكل غرق خون برآشفته
در بوته آزمون بر آشفته
تو كیستی آنكه نور نوشیده
پیراهنی از حضور پوشیده
تندیسه غیرت وجوانمردی
بر ظلمت شام غم خروشیده
من كیستم؟ آنكه در وطن مانده
در بند حجاب خویشتن مانده
چشمی به در امید خشكیده
در حسرت بوی پیرهن مانده
ای زمزم كوثری مرا دریاب
وی پنجه حیدری مرا دریاب
دستانم هر تپش عطش دارد
وی لطف برادری مرا دریاب
دریاب كه بی تو سخت درماندم
در مصر غم تو در به در ماندم
از پیرهنت حوالتی بفرست
بی‌برگ عبور پشت در ماندم
ای جبهه به خاك جبهه‌ها سوده
در معركه‌ها دمی نیاسوده

وی اسوه استقامت و ایثار
در مصر شكنجه‌ها نفرسوده

ای گمشده حصار پیچیده
وی ماه به شام تار پیچیده

دستان كدام فتنه رویت را
در پرده‌ای از غبار پیچیده؟

 

mreza0

عضو جدید
ای شهید! ای آنكه بر كرانه‌ی ازلی و ابدی وجود برنشسته‌ای! دستی برآر و ما قبرستان ‌نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون كش. شهيد آويني


حاج احمد منتظرت هستيم

"ما بايد پرچ اسلام را در انتهاي افق بر زمين بكوبيم"

اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ،....

اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
پروردگارا اگر میان من و او موت که بر تمام بندگانت قضاى حتمى قرار داده‏اى جدایى افکند پس مرا از قبر برانگیز در حالى که کفنم را ازار خود کرده و شمشیرم را از نیام برکشیده و لبیک گویان دعوتش را که بر تمام مردم شهر و دیار عالم لازم الإجابه است اجابت کن





 

شاهده

عضو جدید
پیرمرد روحانی

عمليات فتح‌المبين در پيش بود، مهمات کافي براي يک عمليات بزرگ نداشتيم. همگي نگران، به دنبال چاره‌اي مي‌گشتيم، غصه پايان اين عمليات بيشتر از هرچيز بر دلم سنگيني مي‌کرد. براي اينکه کمي آرام شوم به طرف تانکر رفتم تا وضو بگيرم و نماز بخوانم» صداي قدمهاي کسي را پشت سرم شنيدم، سريع برگشتم چند قدم آن طرفتر، پيرمردي با چهره‌اي نوراني ايستاده بود دستي به شانه‌ام زد،‌ با صدايي روحاني گفت:«پسرم! خيلي به فکر امکانات دنيايي هستي، اينها همه وسيله‌هاي ناچيز و بي‌مقدار اين دنيا هستند به آنها دل نبند توکل به خدا و ائمه داشته باش .بعد از اين عمليات بيت‌المقدس در پيش است و تو به لبنان مي روي، سفر به لبنان براي تو بازگشتي ندارد.....
 

شاهده

عضو جدید
اومی دانست چگونه خواهد رفت

آن روزها منافقين فعاليتهاي خود را به حداكثر رسانده بودند. افرادي چون حاج احمد هدف‌هاي مهمي براي آنها به شمار مي‌رفتند. حاجي در تهران بود و با هم عازم مقر سپاه بوديم، ماشين، شيشه‌هايش شكسته بود. بچه‌ها به حاج احمد گفته بودند كه ماشين را عوض كند، چون ممكن است سر يك چراغ قرمز، منافقان در ماشين نارنجك بياندازندو يا به هر صورت ديگري به ايشان آسيبي برسانند. حاجي كه اين صحبت‌ها را شنيدند با لبخند مليحي گفتند: «ضد انقلاب در كردستان نتوانست مارا از پا در آورد، بعثي‌ها هم نتوانستند از ما خلاص شوند، اين منافقين هم نمي‌توانند هيچ غلطي بكنند. من از خدا خواسته‌ام در جبهه جنگ با شقي‌ترين آدم‌ها يعني اسراييلي‌ها كشته شوم و اطمينان دارم كه خدا دعاي مرا استجابت مي‌كند.
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیروزی خرمشهر

پیروزی خرمشهر

برادر ها، کار خیلی بزرگی انجام شده. عظمت این کار را خودمان درک نمی کنیم، ولی بعدها تاریخ عظمت این کار را بیان می کند.
از همه اینها مهمتر، خبر رسیده وقتی به اما خبر آزادی خرمشهر را داده اند، ایشان لبخند زده اند. صرف همین لبخند امام، برای ما بزرگترین تسلی قلب محسوب می شود.
ما آنقدر سعادت داشتیم که قلب امام را شاد کنیم، قلب ملت را شاد کنیم. شاد کردن این ملت، برادرها، بزرگترین نعمتی است که خداوند در زمان بودن ما، به ما عطا کرده. این بزرگترین اجری است که خدا به ما داده. کمتر آدمهایی پیدا می شوند که اجر اعمالشان را در حیات دنیوی شان از خدا گرفته باشند.

حاج احمد متوسلیان- 1361/3/7:gol:

 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
حاج احمد متوسليان

حاج احمد متوسليان

سال شمار زندگي

-1332،تولد در تهران
.


-1355،گرفتن ديپلم در رشته برق صنعتي از هنرستان صنعتي شماره 4 تهران
.


-1356،تحصيل در رشته الكترونيك،دانشگاه علم و صنعت تهران
.


-1357،دستگيري در خرم آباد توسط مأموران ساواك،درشهريورماه
.


-1357،سه ماه شكنجه و زنداني توسط عوامل رژيم شاه
.


-1357،عضويت در كميته هاي انقلاب و مشاركت فعال در تشكيل سپاه تهران
.


-1357،فرماندهي واحد ضربت سپاه منطقه 6 تهران
.


-1358،عزيمت به كردستان در تابستان
.


-1358، ابفاي نقش در آزاد سازي شهر هاي مهاباد،سنندج،سقز،بانه و پاوه.
.


-1358،فرماندهي عمليات سپاه پوه در دي ماه.
.


-1359،عزيمت به مريوان و آزاد سازي اين شهر به همراه شهيد صياد شيرازي در خرداد ماه.
.


-1359،انتصاب به فرماندهي سپاه مريوان در تير ماه
.


-1359،عمليات هاي متعدد و آزاد سازي شهر هاي مهم و استراتژيك در مدتفرماندهي سپاه مريوان.
.


-1360،تشرف به مكه مكرمه به همراه محمد ابراهيم همت و محمود شهبازي در مهر ماه.
.


-1360،عزيمت به خوزستان به منظور تأسيس تيپ محمد رسول الله(ص)در دي ماه.
.


-1360،شركت در عمليات فتح المبين در شمال خوزستان.
.


-1361،شركت در عمليات بيت المقدس در جنوب خوزستان .
.


-1361،فرملندهي قواي اعزامي محمد رسول الله(ص)اعزامي به سوريه و لبنان در خرداد ماه.
.


-1361،ربوده شدن توسط عوامل رژيم صهيونيستي در راه عزيمت به بيروت در تير ماه.
.




در ادامه مجموعه خاطرات شهيد حاج احمد متوسليان از كتاب(مي خواهم با تو باشم) قرار داده خواهد شد.:gol:
.
.

 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چهاردهم تیر ماه سالگرد به گروگان گرفته شدن چهار دیپلمات ایران بدست مزدوران رژیم صهیونیستی است .

حاج احمد متوسلیان در سال 1332 ، مقارن با كودتای سیاه آمریكایی در محله امامزاده سیداسماعیل خیابان مولوی تهران متولد شد .وی دوران تحصیلات خود را در دبستان اسلامی «مصطفوی» سپری كرد. از همان كودكی ضمن اشتغال به درس و مدرسه به رغم نارسایی قلبی و ضعف توان جسمی در مغازه شیرینی ‌فروشی پدرش-" ‌ قنادی متوسلیان یزدی " - واقع در بازار تهران مشغول شد.
احمد ده ساله بود كه قیام مردم مسلمان تهران در پانزدهم خرداد سال 1342 در دفاع از رهبر نهضت حضرت امام خمینی و سركوبی وحشیانه مردم توسط رژیم پهلوی را به نظاره نشست.او پس از پایان تحصیلات مقطع ابتدایی در هنرستان صنعتی اخباریون، ثبت ‌نام كرد و در كلاس شبانه این هنرستان مشغول به تحصیل در رشته برق صنعتی شد كه موفق شد تحصیلات متوسطه را در سال 1351باموفقیت به اتمام رسانده و دیپلم فنی دریافت كند .
متوسلیان بعد اخذ دیپلم در یك شركت خصوصی تأسیسات فنی ، استخدام و مشغول به كار شد. همزمان نیز با تشكل‌ های مكتبی و سیاسی پیرو خط امام (ره) رابطه تنگاتنگی برقرار كرد. او در این دوران مسئولیت پخش مخفیانه اعلامیه‌ ها و پیام‌های رهبر در تبعید انقلاب، حضرت امام ، در سطح محلات جنوبی شهر تهران را برعهده داشت .
در بهار سال 1357 احمد به بهانه مأموریت شغلی در خارج از مركز راهی شهرستان خرم‌آباد شد و برای عادي‌ سازی تحركات خود در سطح استان لرستان و سهولت فعالیت‌ نیمه مخفی خود به عنوان كارگر برق آغاز به كار كرد. وی در آنجا مشغول پخش اعلامیه بود كه به همراه دو نفر از دوستانش دست گیر می شود.
متوسلیان به محض دستگیری بدلیل اینكه آن دو دوستش متاهل بودند، تمام مسئولیت چاپ و تكثیر اعلامیه ها را برعهده گرفت در نتیجه محكوم به زندان شد . .در زندان فلك‌الافلاك خرم‌آباد او در زیر سخت ‌ترین شكنجه‌ ها مقاومت كرد و دم بر نیاورد.وی با روی كارآمدن دولت ازهاری و ترفند جدید رژیم، مبنی بر آزادی زندانیان سیاسی ، در هفتم آذر 1357از زندان آزاد شد وبه محض آزادی از زندان نیز به خدمت زیر پرچم احضار شد.
احمد متوسلیان پس از اعزام به خدمت ابتدا درمركز زرهی شیراز دوره تخصصی تانك را با موفقیت طی كرد و با درجه گروهبان دومی و رسته سازمانی فرمانده تانك به شهر مرزی سرپل ذهاب در غرب كشور اعزام شد. به رغم فضای سراسر خفقان حاكم بر ارتش طاغوت، گروهبان دوم زرهی احمد متوسلیان از كمترین فرصت‌ها برای افشای ماهیت ضداسلامی رژیم در بین سربازان هم ردیف خود به نحو احسن استفاده مي‌كرد. با فرار شاه و همزمان با گسترش تظاهرات مردمی و فرار روزافزون نظامیان مسلمان از پادگان‌ها وی نیز در اوایل بهمن 1357 به تهران بازگشت و بلافاصله نقش رابط و هماهنگ كننده تظاهرات مردمی در محلات جنوبی شهر تهران را برعهده گرفت.
متوسلیان در جریان درگیري‌های مسلحانه روزهای سرنوشت ساز 21، 22 بهمن سال 1357 همیشه حاضر بود و بي‌پروا و بدون خستگی ، رهبری مصاف مردم مسلح بانیروهای روحیه باخته ساواك و گارد مزدور شاهنشاهی را برعهده داشت.
احمد متوسلیان با به ثمر رسیدن نهضت مردم ایران و تشكیل سپاه وارد سپاه شد. دوره سوم آموزش نظامی سپاه را در سعدآباد تهران گذراند و فعالیت خود را رسما در سپاه آغاز كرد . در بهار سال 1358 و آغاز درگیري‌ های گنبد وی به آنجارفت. در بازگشت از درگیری گنبد و تشكیل گردان‌های رزمی سپاه، فرماندهی گردان دوم سپاه به احمد واگذار شد.
در همین زمان امپریالسیم جهانی با ایجاد درگیری در كردستان به جنگ با انقلاب برخاست .احمدمتوسلیان و رزم‌آوران همراهش در وهله نخست عازم بوكان شدند و توانستند شهری را كه حكم ستاد پشتیبانی و لجستیك ائتلاف ضد انقلاب را داشت با مدد لیاقت و تدبیر و قدرت فرماندهی ، آزاد و اشرار مسلح را متواری كنند. متوسلیان با گروهش سپس روانه مهاباد شد. این شهررا نیز كه ضدانقلاب آن را دژ شكست‌ ناپذیر خود مي‌نامید، با یك نقشه حساب شده و استعانت از پروردگار، آزاد كرد.و به سقز رفت و آنجا را نیز از لوث ضد انقلابیون پاكسازی كرد .
ضدانقلاب كردستان كه سنندج را در اختیار داشت، سرمست از این توفیق ، نیروهای انقلاب را به رویارویی فرا مي‌خواند. براساس ضرورت آزادسازی سندج ، احمد به اتفاق معاون سلحشور خود شهید محمد توسلی همراه با جمعی از رزمندگان سپاه و ارتش و با هدایت شهید بروجردی به سنندج یورش بردند. و پس از نبردی مردانه و به شهادت رسیدن تعدادی از رزمندگان ، سندج را نیز آزاد كردند.
حاج احمد متوسلیان در زمستان سال 1358 از طرف شهید بروجردی مأموریت یافت كه ضمن پاكسازی جاده پاوه كرمانشاه، حلقه محاصره‌ای را كه ضدانقلاب بر گرد شهر پاوه كشیده بود در هم بشكند. ضد انقلاب با استفاده از امكانات و تجهیزات اهدایی ابرقدرت‌ها كه زندگی را بر مردم شریف و مسلمان پاوه تنگ كرده بود، با آتش كور خود از ارتفاعات مشرف به شهر، خانه‌ها، مدارس، مساجد، و معابر عمومی را بي‌وقفه نشانه می گرفت لذا متوسلیان با اتخاذ طرحی نظامی توانست محاصره پاوه را بشكند و مردم مظلوم آن دیار را از زیر سلطه ضدانقلابیون نجات دهد.
حاج احمد متوسلیان پس از فتح پاوه به حكم سردار بروجردی به سمت فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد . در این دوران وی طی عملیات‌های مختلف توانست ارتفاعات و مناطق حساس منطقه را پاكسازی كند.
دراردیبهشت‌ 1359 متوسلیان بار دیگر كوله ‌بار سفر بست و راهی مریوان شد. و به دستور بروجردی مسئولیت آزادسازی این شهر را برعهده گرفت .شهری كه مركز عمده فعالیت های ضد انقلابیون كومله بود. وی در این عملیات نیز سربلند خارج شد و توانست این شهر را نیز از تصرف دشمنان انقلاب آزاد كند .
پاییز سال 1360 احمد به همراه تنی چند از سلحشوران جنگ و از جمله شهید همت به سفر روحانی حج مشرف شدند كه در بازگشت از این سفر تحفه ‌ای تبرك یافته به نام نامی حضرت خاتم‌الانبیا را به ارمغان آورد و در تقارن 27 رجب‌المرجب عید مبعث تیپ 27 محمد رسول‌الله (ص) را بنا نهادند.
این تیپ با یارانی از مریوان و پاوه و همدان شكل گرفت و حاج احمد به فرماندهی این تیپ منصوب شد و در صبحدم سرد یكی از آخرین روزهای دیماه 1360 حاج احمد پس از وداعی گرم و پرشور با باقیمانده نیروهای سپاه مریوان راهی دیار جنوب شد و پادگان دو كوهه با ساختمان های نیمه ‌سازش، پذیرای سیل نیروهای بسیجی بود كه برای تشكیل گردان‌ های تیپ محمد رسول‌الله (ص) سرازیر شده بود.
روز اول فروردین 1361 عملیات فتح‌ المبین آغاز شد و تیپ محمد رسول‌الله (ص) به فرماندهی حاج احمد متوسلیان علاوه بر مأموریت‌هایی كه داشت مأمور خاموش كردن توپخانه عراق شد. تیپ حضرت رسول با هدایت و فرماندهی حاج احمد دراین امر موفق شد و فتح‌المبین بزرگی به وقوع پیوست. عملیات بیت‌المقدس دومین عملیاتی بود كه حاج احمد و تیپ نوپایش در آن شركت داشتند كه در این عملیات نیز این تیپ نقش بزرگی داشت .
حاج احمد متوسلیان پس از فتح خرمشهر و تثبیت مواضع رزمندگان اسلام در آنجا، اواخر خرداد ، طی ماموریتی همراه یك هیات عالي‌رتبه سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی ایران‌، به سوریه و لبنان سفر مي‌كند تا راههای كمك به مردم مظلوم و بي‌دفاع لبنان را از نزدیك بررسی كند‌. در جریان یورش ظالمانه اسرائیل به جنوب لبنان در سال 1361 اطلاع دادند كه بیروت محاصر شده و ساختمان سفارتخانه جمهوری اسلامی ایران در معرض خطر است. موسوی كاردار سفارت ایران از حاج احمد كه در لبنان بود خواست برای تخلیه اسناد موجود در سفارتخانه اقدام كند.
صبح روز چهاردهم تیرماه 1361 حاج احمد آماده حركت شد. همگی اصرار داشتند كسی دیگر به جای او به این مأموریت اعزام شود . اما حاج احمدمتوسلیان اصرار داشت كه خودش این كار را انجام دهد. در ساعت 30/12 دقیقه ظهر روز 14 تیر سال 1361 اتومبیل سفارت جمهوری اسلامی ایران در لبنان هنگام عزیمت به بیروت در یك پست ایست و بازرسی موسوم به حاجز باربرا به فاصله 40 كیلومتری بیروت متعلق به شبه نظامیان مارونی (حزب كتائب) متوقف شد و چهار سرنشین آن به رغم داشتن مصونیت دیپلماتیك توسط تروریست‌ های جیره‌ خوار رژیم تل‌آویو به گروگان گرفته شدند.

منبع سایت آوینی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شركت در دفاع مقدس

حاج احمد در سال 1360 پس از بازگشت از مراسم حج،ماموريت يافت تا رزم بي‌امان خود را در جبهه هاي جنوب ادامه دهد. او از طرف سردار فرماندهي محترم كل سپاه مامور شد با به كارگيري برادران سپاه مريوان و پاوه تيپ محمد رسول الله (ص)-كه بعدها به لشكر تبديل شد- را تشكيل دهد و فرماندهي تيپ مذكور را نيز خود به عهده گيرد. پس از مدتي زمينه اجراي عمليات بيت المقدس در دستور كاريگانهاي رزمي قرار گرفت. حاج احمد علاوه بر مسئوليت خطير فرماندهي تيپ،در تمامي ماموريتهاي شناسايي شركت داشت و با نفوذ به قلب مواضع دشمن از نزديك راه كارهاي مناسب عمليات را شناسايي مي‌كرد. در شب دهم ارديبهشت ماه سال 1361عمليات بيت المقدس آغاز شد و رزمندگان اسلام به فرماندهي حاج احمد از دو محور به مواضع دشمن يورش بردند. نقطه آغاز عمليات،منطقا دارخوين به سمت جاده اهواز-خرمشهربوده با عبور نيروها از رود متلاطم كارون به سمت دژ«مارد»جهت‌دهي شده بود و با وجود حجم سنگين آتش كور و بي‌وقفه يگانهاي توپخانه ارتش بعث عراق ،رزمندگان اسلام توانستند نيروها دشمن را در اين محورها زمين‌گير كنند و كليه تانكهاي آنها را دفع نمايند. يكي از فرماندهاي عملياتي جنگ در مورد نقش حساس ايشان در عمليات بيت المقدس مي‌كويد:«اگر فرماندهي قاطع و عمل به موقع در بعد از ظهر روز اول عمليات بيت المقدس روي جاده اهواز-خرمشهر حاج احمد نبود عمليات به مشكلات زيادي برخورد مي‌كرد. او در همان جا اسلحه كلاشينكف خود را به دست گرفت و تا مرز شهادت ايستادگي كرد و رزمندگان نيز با تاسي به او مقاومت بسياري از خود نشان دادند كه در نهايت جاده اهواز-خرمشهر حفظ شد. او به رغم جراحت و زخمي كه از ناحيه پا داشت حاضر به ترك ميدان نبرد نشد و با صلابت و اقتدار تمام از دژهاي مستحكم و ميادين متعدد مين،نيروهايش را عبور دادو در نهايت ساعت 11 صبح روز سوم خردادماه سال 1361رزم آوران تيپ 27حضرت رسول(ص)با جلوداري سردار حاج‌احمد متوسليان در كنار ساير يگانهاي سپاه به خاك مطهر خرمشهر قدم نهادند .ايشان در عصر همان روز طي سخنان كوتاهي خطاب به دريادلان بسيجي در برابر مسجد جامع خرمشهر چنين گفت:


«همه عزيزان ما كه تا امروز در خونشان غوطه ور شده و به شهادت رسيده‌اند براي حفظ اسلام عزيز بوده هرچند داغ فراقشان جگر ما را سوزاند،اما خدا را شكر كه بالاخره توانستيم امروز با آزادي خرمشهر قلب اماممان را شاد كنيم.»

در پي آزادسازي خرمشهر،حاج احمد در معيت ساير سرداران فاتح خرمشهر به محضر فرمانده كل قوا حضرت امام خميني(قدس سره )اين سرداران دلاور به ويژه حاج احمد را به گرمي مورد تفقد خاص خويش قرار دادند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
فرمانده واقعي

فرمانده واقعي

فرمانده واقعي


وقتي در مريوان بوديم،براي انجام امور نظافت نوبت بندي كرده بوديم و هر روز،يك نفر وظيفه نظافت را بر عهده داشت.روزهاي چهارشنبه ي هر هفته نوبت حاج احمد بود،او با وجود مسئوليت سنگين فرماندهي،در هر حال و موقعيتي،سخت مقيد بود كه نوبت انجام مسئوليت نظافت را رعايت كند.
هيچ كاري هر چقدر هم كه مهم بود،مانع حضور سر وقت او براي نظافت نمي شد.سفره مي انداخت و جمع مي كرد.غذا و چاي آماده و تقسيم مي كرد.خيلي تميز ظرف ها را مي شست.سنگر،محوطه و حتي دستشويي و توالت ها را به دقت نظافت و ضدعفوني مي كرد.
شايد بعضي ها چنين اعمالي را براي يك فرمانده شاخص نظامي جاز نمي دانستند،اما حاج احمد منطق ديگري داشت.او مي گفت:«فرمانده كسيه كه تو خط مقدم،برادر بزرگتره و در ساير مواقع كمترين و كوچكترين برادر بچه رزمنده هاست.»حاج احمد با اين رفتار خود بر قلب بچه ها حكومت مي كرد.

منبع كتاب مي خواهم با تو باشم(خاطرات احمد متوسليان)
 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
فكر تميز ،فكر كثيف

فكر تميز ،فكر كثيف


به استحمام مردم دقت خاصي داشت.يك بار به من گفت:«دقت كن،اين روستايي ها هفته اي يكبار استحمام كنن.»خنديدم و گفتم:«برادر احمد،به ما چه مربوطه!»گفت:«چي چي به ما چه مربوطه؟به ما ربط داره ،خوب هم ربط داره.اينها بايد هفته اي يه روز استحمام كنن و شما بايد بر اين امر نظارت داشته باشي.حتي بچه هاشون هم بايد استحمام كنن.حالا زنهاشون رو كه نمي تونيم بفهميم ميرن حمام يا نه،ولي بقيه شون رو حتما چك كنيد.»

آن موقع در آبادي ها و روستاهاي كردستان دو چيز نبود.يكي حمام شخصي و ديگري توالت شخصي.توالت ها همه توي مساجد بود و اگر كسي مي خواست به آنجا برود بايد از سر آبادي يا ته آبادي مي آمد و به مسجد ميرفت.
به دستور حاج احمد،شوراي ده را جمع كرديم و به آنها گفتيم كه همه بايد بلا استثنا به حمام بروند.بعد هم براي اينكه نظارت جدي داشته باشيم،پزشك امدادگر محور را ميفرستاديم توي ده كه مردم را به بهانه ي مريضي تست كند و به آنها بگويد كه اگر حمام نرويد بيماري هاي واگيردار شيوع پيدا مي كنند.
يك بار از حاج احمد پرسيدم:«برادر احمد،ما كه رفتيم و دستور شما را اجرا كرديم،اما علت اين همه پافشاري شما براي استحمام مردم دهاتي و روستايي چيه؟»
گفت:«اينجا وقتي بين بدن كثسف و بدن تميز فرق قائل بشن،فرق لباس تميز و لباس كثيف رو بدونن،اونوقت مي تونن بفهمن فكر كثيف با فكر تميز چه فرقي داره!اون موقع مي تونن تشخيص بدن فكر كومله و دمكرات تميزه يا كثيف.مثل اينها مثل بچه اي مي مونه كه توي شكم مادره،هي پاشو مي كشي بيرون،مي گه نمي خوام بيام بيرون.فكر ميكنه همه ي دنيا اون جاست،اما وقتي مياد بيرون و با دنيايي جديد آشنا ميشه،تازه مي فهمه كي به كيه!»
منبع كتاب مي خواهم با تو باشم(خاطرات احمد متوسليان)
 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
لغو مرخصي

لغو مرخصي


وقتي در ماه هاي آغازين جنگ ،بني صدر از اعزام نيرو به كردستان جلوگيري كرد،حاج احمد مجبور شد براي رفع اين نقيصه وحفظ عناصر موجود در مريوان به شيوه هاي مختلفي متوسل شود،از جمله سخت گيري در اعطاي مرخصي.
يكي از برادران نقل مي كند:ما در واحد ادوات كار مي كرديم و آموزش خمپاره ديده بوديم.مدت مأموريت مان در مريوان رو به اتمام بود و تصميم داشتيم به تهران برگرديم.يك روز پاي قبضه خمپاره انداز روسي مشغول جابجايي جعبه هاي مهمات بوديم كه حاج احمد به سراغمان آمد.
بعد از احوال پرسي به من گفت:«شنيدم مي خواي بري؟»
گفتم:«بله»
گفت:«توخجالت نمي كشي؟»
گفتم:«چطور برادر احمد؟خب،مأموريتمون تموم شده،حالا هم بايد برگرديم سر زندگيمون.»
حاج احمد دست انداخت شانه مرا فشار داد و گفت:«برادر،تو ظرف اين مدت لااقل هزار تا خمپاره زدي.هر گلوله دونه اي اين قدر قيمت داره.اگه روي هم حساب كنيم كلي از بيت المال خرج تو شده تا فوت و فن كارو ياد گرفتي.از هزار گلوله اي كه زدي ،نهصد تاي اون به هدف نخورده .همه ي اينها انجام شده تا تو كاردان شدي.حالا همين قدر بايد خرج يكي ديگه بشه و هزار گلوله خمپاره حيف كنه تا تازه بشه يكي مثل تو.روي همين اصل،براي حفظ بيت المال هم كه شده،برادر جون تو بايد توي جبهه بموني.»
اين برخورد بزرگوارانه حاج احمد چنان روي ما تأثير گذاشت كه شيفته مرام او شده و در مريوان ماندگار شديم.
منبع كتاب مي خواهم با تو باشم(خاطرات احمد متوسليان)
 
آخرین ویرایش:

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
قاطعيت

قاطعيت



مقام معظم رهبري آمده بودند مريوان.عراقي ها كه اين قضيه را فهميده بودند با هواپيماهايشان آمدند و دزلي را بمباران كردند.ما هم آقا را برگردانديم.

بني صدر بك پسر خواهر داشت كه فرمانده لشكر 28 كردستان بود،او به نيروهيش دستور داده بود كه توپ ها را بردارند و عقب نشيني كنند.
وقتي حاج احمد نيرو ها را كه در حال عقب رفتن بودند،مي بيند و علت را جويا مي شود،سراغ فرمانده توپخانه لشكر 28 كه يك سرهنگ بود مي رود و او را به باد كتك مي گيرد كه«نامرد چرا بر مي گردي عقب؟توپ ها رو كجا مي بري؟»
در جلسه اي كه بعد از ظهر همان روز در روابط عمومي سپاه با حضور آقا تشكيل شد،همان فرمانده لشكر آمده بود تا از حاج احمد شكايت كند.در همين حين شهيد بروجردي به ما گفت كه احمد را بياوريد بيرون و توجيه كنيد تا جلوي آقا كاري نكند.
در جلسه پسر خواهر بني صدر گفت:«متوسليان فرمانده ي توپخانه ي منو به باد كتك گرفته.»تا اين جمله رو گفت،حاج احمد با قاطعيت خاصي گفت:«بله كه زدم،چرا عقب نشيني كردين،شما غلط كردين عقب نشيني كردين!»و بعد چنان با مشت روي ميز شيشه اي كه جلويش بود زد كه شيشه ميز شكست و ريخت.
منبع كتاب مي خواهم با تو باشم(خاطرات احمد متوسليان)
 
آخرین ویرایش:

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غضب مقدس سردار ( خاطره ای از سردار حاج احمد متوسلیان )
هنگامی كه سعادت یار شد و با او در پاوه همرزم بودم، هرگاه می‌دیدمش ، لباسهایش بوی دود می‌داد و این علتی نداشت جز اینكه هر شب تا صبح بر روی قله‌های مرتفع و سرد «مریوان» كنار بچه‌های بسیجی دور آتش می نشست و با آنها گرم می‌گرفت تا دل سرما را بسوزاند! بیخود نبود كه بچه ها عاشق حاج احمد بودند. حاج احمد كه ما از خشم و غضبش می‌ترسیدیم و گریزان بودیم، بر قلبهای بچه‌های بسیجی غلبه داشت و محبتش سایه افكنده بود.
سال 1359 در بهداری سپاه مریوان مشغول كار بودم. چند روزی به مرخصی( تهران) رفته بودم. نیم ساعتی از برگشتنم نگذشته بود و همراه بچه‌ها دور سفره مشغول صرف ناهار بودیم. لحظه‌ای نگذشته بود كه شهید «ممقانی» با عجله آمد و خیلی سریع گفت:
ـ بلند شو زود برو حاج احمد باهات كار داره…
با تعجب پرسیدم: «حاج احمد از كجا خبردار شد كه من از مرخصی برگشتم؟»
ممقانی اظهار بی‌اطلاعی كرد و گفت: «من نمی‌دونم، فقط به من گفت صدات كنم.»
سریع و با عجله بلند شدم و رفتم داخل بخش بیمارستان. حساب خشم و غضب حاجی را داشتم و می دانستم كه حاجی بیخودی عصبانی نمی‌شود. حاجی را دیدم كه غضبناك جلوی بخش منتظرم ایستاده بود. به هر جرأتی كه بود جلو رفتم و سلام كردم. اصلاً جواب سلامم را نداد. خیلی تند، مثل پدری كه دست بچه‌ای را كه خطایی از او سرزده می‌گیرد و او را می‌كشد به طرف محل كار خطایش، دستم را گرفت و كشان كشان برد داخل یكی از اتاقها، جوان مجروحی را نشان داد كه روی تخت خوابیده بود. با غیظ گفت:
دستهای مجروح را كه آستینهایش پاره و خونی بود از نظر گذراندم، خیلی ناجور خون ریخته بود و دستهایش سرخ و سیاه شده بود . حاج احمد رو به بسیجی مجروح كرد و گفت:
ـ چند روزه كه اینجا بستری هستی؟
مجروح گفت: «حدود یك هفته». حاجی پرسید: «چرا دستهایت خونی است؟» جوان گفت: « خب تیر خوردم، خونی شده.» حاجی با همان عصبانیت پرسید: «كسی دستهایت را نشسته؟» مجروح گفت: «نه».
حاج احمد با همان غیظ به مجروح گفت: چرا خودت دستهاتو نشستی؟» او گفت: «خب نمی‌تونستم راه برم، برام سخته.» حاجی گفت: «از كسی نخواستی كه دستهایت رو بشوره؟» مجروح گفت : «چرا، چند بار به پرستارها گفتم ولی كسی به حرف و خواسته ‌ام توجهی نكرد» در نهایت حاجی از او پرسید: «از این بیمارستان راضی هستی؟» كه بسیجی مجروح گفت: «نه! خیلی اذیتم می‌كنند….. با همین دستهای خونی غذا خوردم و…»
حرفهای مجروح، مثل پتك بر سرم فرود می‌آمد. حاج احمد با چشمانی سرخ از خشم رو به من كرد و گفت: « چرا وضع اینجا این جوری است؟» گفتم: «آخه برادر احمد، من یك ساعت نمی‌شه كه از مرخصی اومدم.» این حرف عصبانیت او را بیشتر كرد و غرید:
تو یك ساعته كه از مرخصی اومدی و به این بخش سر نزدی و قبل از سرزدن به مجروحها رفتی پای غذا خوردنت؟…
در همان حال چنگالی را كه روی میز بود برداشت و به طرفم پرت كرد و من خیلی سریع گریختم.
داد و فریاد حاجی بالا گرفت. به او گفتم اجازه بدهد كه من توضیح بدهم. یك ربعی كه از قضیه گذشت، نشست گوشه‌ای و شروع كرد به گریستن. می‌دانستم همیشه این گونه بود. او كه در جنگ و رویارویی با دشمن از هیچ چیز نمی‌ترسید و باكی نداشت، در برابر ناراحتی بچه بسیجی‌ها زار زار می‌گریست و مثل پدری دلسوز می‌سوخت. با هق هق گریه گفت:
ـ آخه تو خجالت نمی‌كشی؟ بچه‌ها با این عشق و علاقه اینجا بجنگند بعد مجروح بشن و بیان توی این بیمارستان بخوابند اون وقت شما به این راحتی كوتاهی كنید؟
گفتم: «آخه حاجی، اینجا توی بیمارستان، سلسله مراتب داره…» هنوز حرفم تمام نشده بود كه حاجی سرم فریاد زد:
ـ این سلسله مراتب بخوره توی سرت. سلسله مراتب كه نمی‌تونه به یه مجروح، خوب برسه به چه درد می‌خوره؟
با همان خشم از در بیمارستان خارج شد و رفت. خیلی ناراحت شدم، نمی‌دانستم چطوری مسئله را حل كنم.
شب، حاج احمد مرا خواست. پهلویش كه رفتم با گریه مرا در آغوش كشید و از اینكه آن طوری برخورد كرده بود عذر خواست، بدجوری حالم را گرفت. چون تقصیر از ما بود. با گریه گفت:
ـ به خدا دلم برای بچه‌های بسیجی می سوزه، پدر و مادرشان با یك امید و آرزویی اینها را بزرگ كرده‌اند و به این راحتی برای رضای خدا از آنها دل كنده‌اند و فرستاده‌اند اینجا، اون وقت ما درباره رسیدگی به وضعشان كوتاهی می‌كنیم. راوی:مجتبی عسگری(از همرزمان حاج احمد متوسلیان)
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
7302_258.jpg



مروری بر زندگانی جاویدالاثرمتوسلیان

در سال 1332 در تهران متولد شدند.

در سال 1354 دستگیری بوسیله ساواک به جرم فعالیت علیه رژیم منحوس پهلوی پنج ماه زندانی انفرادی در فلک الافلاک خرم آباد

سال 1365رابط و هماهنگ کننده تظاهرات در محلات جنوبی شهر تهران

اعزام به کردستان اسفندماه 1357برای سرکوب اشرار آن منطقه

1358ماموریت برای آزادسازی جاده پاوه-کرمانشاه

1359ماموریت برای آزادسازی شهر مریوان

دی ماه 1360عملیات سرنوشت ساز محمّد رسول الله (ص)

تاسیس تیپ 27 حضرت رسول(ص)

ساعت 11 صبح روز سوم خرداد سال 1361تیپ 27 حضرت رسول(ص)به فرماندهی ایشان وارد خرمشهر شد.

اواخر خرداد سال 1361ماموریت به لبنان برای سرکوب رژیم غاصب صهیونیستی

14تیرماه 1361اسارت بوسیله مزدوران فالانژ



نحوه اسارت

در چهاردهم تیر سال 1361،اتومبیل هیات نمایندگی دیپلماتیک کشورمان حین ورود به شهر بیروت و در هنگام عبور پست ایست و بازرسی،مزدوران حزب فالانژ اتومبیل رامتوقف و چهار سرنشین خودرو مزبور به رغم مصونیت دیپلماتیک-توسط آدم ربایان دست نشانده رژیم تروریستی تل آویو گروگان گرفته شده و پس ازشکنجه و بازجویی،به نظامیان اسرائیلی تحویل گردیدند،که از سرنوشت آنان تاکنون اطلاعی در دست نیست. در حالی که همرزمان آن مهاجر الی الله ،مشتاقانه چشم به راه هستند تا خبری ازاو و همرزمانش برسد.

 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
از حاج احمدمتوسلیان پرسیدند چرا اسم لشکررو گذاشتی لشکر27محمدرسول الله"ص"؟؟؟!!!
چرا 27؟؟؟؟!!!
گفت ؛2ضربدر7میشه 14یعنی 14معصوم علیه السلام
2رواز 7کم کنی میشه 5یعنی 5تن آل عباعلیه السلام
2روبا7جمع کنی میشه 9که همون (تسعة المعصومین من ذریة الحسین علیه السلام )
2روکنار 7بذاری میشه 72یعنی یاران امام حسین "ع" درکربلا....
ازهرطرفی به اهل بیت ختم میشه ....
شادی روح شهداء الخصوص سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان صلوات ...
 

Mr. Lawyer

دستیار مدیر کل در تالار حقوق
کاربر ممتاز
از حاج احمدمتوسلیان پرسیدند چرا اسم لشکررو گذاشتی لشکر27محمدرسول الله"ص"؟؟؟!!!
چرا 27؟؟؟؟!!!
گفت ؛2ضربدر7میشه 14یعنی 14معصوم علیه السلام
2رواز 7کم کنی میشه 5یعنی 5تن آل عباعلیه السلام
2روبا7جمع کنی میشه 9که همون (تسعة المعصومین من ذریة الحسین علیه السلام )
2روکنار 7بذاری میشه 72یعنی یاران امام حسین "ع" درکربلا....
ازهرطرفی به اهل بیت ختم میشه ....
شادی روح شهداء الخصوص سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان صلوات ...
الهم صلی علی محمد و آل محمد:)
 

Similar threads

بالا