زندگي را سخت نگير

sami1984

عضو جدید
کاربر ممتاز
يك قصه قديمي چيني در مورد زني كه تنها پسرش را از دست داده بود، چنين حكايت مي‌كند؛ او با اندوه نزد يك مرد مقدس رفت و گفت: چه نيايشي يا چه افسوني مي‌توانيد انجام دهيد تا پسرم را به زندگي برگردانيد؟
آن مرد در پاسخ به او گفت: برو و براي من دانه‌اي خردل از خانه‌اي بياور كه هرگز با غم آشنا نشده باشد. با استفاده از آن دانه، غم و اندوه را از زندگيت دور مي‌كنم.
زن با شنيدن اين سخن فورا به جستجوي دانه خردل رفت. پس از مدتي به عمارت باشكوهي رسيد؛ در زد و گفت: من در جستجوي خانه‌اي هستم كه هرگز با غم و اندوه آشنا نشده باشد. آيا اين همان خانه است؟
ساكنان خانه گفتند قطعا اشتباه آمده‌اي و شروع كردند به توصيف هزارها غمي كه براي آنها اتفاق افتاده بود. زن با خود گفت: چه كسي مي‌تواند به اين مردم بيچاره و بدبخت‌تر از من كمك كند؟
پس ماند تا آنها را آرام كند و پس از مدتي دوباره در جستجوي آن خانه كه هرگز با غم آشنا نشده باشد به راه افتاد. اما هر كجا كه مي‌رفت چه به خانه رعيتي، چه مسافرخانه و چه خانه‌هاي شهري، پيوسته با حكايت‌هايي از غم و اندوه آشنا مي‌شد.
در اين مسير او به قدري درگير كمك به مردم براي كاهش اندوهشان شد كه خواسته خود را براي به دست آوردن دانه خردل جادويي فراموش كرد و هرگز تشخيص نداد كه در حقيقت اين جستجو، غم و اندوه را از زندگي او خارج كرده است.
اين يك افسانه است؛ افسانه‌اي كه شايد به نوعي در زندگي ما نيز رخ نموده باشد. افسانه‌اي كه مانند قصه‌هاي ديگر مي‌تواند راهي را به ما بنماياند يا آنچه را كه گره مي‌پنداشته‌ايم برايمان باز كند.
خيلي از ما بر اين باوريم كه مشكلات ما بزرگ‌ترين مشكلات جهان هستند؛ هيچ‌كس مانند ما با سختي‌ها و ناهنجاري‌ها رودررو نيست و ديگران زندگي‌اي به مراتب شيرين‌تر و لذت‌بخش‌تر از ما دارند! و اين درست نقطه آغاز اشتباه است.
همه ما بايد بدانيم هر فردي در طول زندگي، از كودكي تا كهنسالي، با درد و رنج دست و پنجه نرم مي‌كند و هيچكدام از ما نمي‌توانيم از بروز نااميدي و نارضايتي در زندگي جلوگيري كنيم؛ و نيز بايد اين را هم بدانيم كه ميزان رنج بردن انسان‌ها نمي‌تواند با يكديگر مقايسه شود؛ ما همه به يك روش و با يك نسخه از پيش تعيين شده شفا پيدا نمي‌كنيم. بعضي از ما بعد از گذراندن يك دوره غمبار، حركتي جديد را آغاز مي‌كنيم و قوي‌تر مي‌شويم. برخي هرگز به طور كامل شفا نمي‌يابند و بعضي از افراد هم ياد مي‌گيرند با درد زندگي كنند و بدبختانه در اين وضعيت مي‌مانند و ديگر قادر به حركت نيستند.
براي اين‌كه نتوانيم يكي از افراد گروه اول باشيم بايد ياد بگيريم كه گام اول در يادگيري اين نكته كه زندگي را سخت نگيريم، آن است كه از حركت بايستيم و خود را در زمان حال قرار دهيم. پس خيلي ساده، يك نفس عميق بكشيد و در همان حال كه نفس مي‌كشيد، احساس كنيد كه نفس‌تان قلب شما را پر مي‌كند. همان‌گونه كه ريه‌هاي‌تان از هوا پر مي‌شود به بلند شدن قفسه سينه و انبساط شكم‌تان توجه كنيد. روي تنفس‌تان توجه كامل داشته باشيد و سپس اجازه دهيد هوا از ريه‌هاي‌تان خارج شود و به انقباض قفسه سينه و شكم‌تان نگاه كنيد. اين يك تكنيك خيلي ساده است كه شما را از موضوعي كه مشغول‌تان كرده و افكاري كه احساسات شما را تحت تاثير قرار داده، دور مي‌كند.
اين كار وقتي كه شما احساس ترس، خشم، گيجي، غم يا تنش مي‌كنيد، مفيد است. فرقي نمي‌كند شما در كداميك از اين حالت‌ها باشيد، در هر كدام كه هستيد، بدانيد در زمان حال نيستيد. در آن هنگام، شما درگير افكارتان هستيد و اين فكرها شما را به گذشته يا آينده مي‌برند. براي مثال اگر عصباني هستيد، چيزي را كه در گذشته اتفاق افتاده، تجسم مي‌كنيد. اگر هم بيمناك هستيد، به چيزي مي‌انديشيد كه هنوز اتفاق نيفتاده است. در همه اين حالت‌ها بايد تلاش كنيد به زمان حال بازگرديد و آرام شويد.
كتاب «زندگي را سخت‌ نگير» با چنين نگاهي نوشته شده است؛ براي اين كه به ما بياموزد مي‌توانيم و قادريم كه در هر روز از زندگي، شادي و در هر مشكلي، هدفي تازه را بيابيم.
چه شما به اين ديدگاه باور داشته باشيد و چه نداشته باشيد، مطالعه اين كتاب به شما كمك مي‌كند تا سختي‌ها را راحت‌تر پشت سر بگذاريد.
 

Similar threads

بالا