رفتن...

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نوای رفتنت می آید به گوش...
از آمدنت چند پلک نگذشته...
باز من باید انتظار پیشه کنم....در تنهایی...تا به کِی؟!
و تو می روی به کجا؟!

سوال ها همه بی جوابند...
اگر میبینـی هنــوز تنهـــام ، بخـــاطر عشــق تــو نیست !

مــن فقـط میتــرســـم ..

میترســـم همـــه مثــل تـــو باشنــد ...​

__________________
 

DOZI

اخراجی موقت
دراين بازار نامردي به دنبال چه ميگردي؟

نمي يابي نشان هرگز توازعشق وجوانمردي!

بروبگذر از اين بازار'' ازاين مستي وطنازي

اگرچون کوه هم باشي در اين دنيا تو مي بازي
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]حالا که می روی[/FONT]

[FONT=&quot]مرا تا سرِ سطر برسان[/FONT]

[FONT=&quot]رفتن[/FONT]

[FONT=&quot]نوشتن ها دارَد[/FONT] !
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]کاش می دانستی رفتنت چه به روزگارم می آورد[/FONT]...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مقصر نبودی
عاشقی یاد گرفتنی نیست
هیچ مادری گریه را به کودکش یاد نمی دهد
عاشق که بودی
دستِ کم
تشری که با نگاهت می زدی

دل آدم را پاره نمی کرد
مهم نیست
من که برای معامله نیامده ام
اصل مهم این است
که هنوز تمام راه ها به تو ختم می شوند
وتو در جیب هایت تکه هایی از بهشت را پنهان کرده ای
نوشتن
فقط بهانه ای است که با تو باشم
اگر چه
این واژه های نخ نما قابل تو را ندارند .
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حالا که می روی

مرا تا سرِ سطر برسان

رفتن

نوشتن ها دارَد !
گاه گاهی دل من

دوست دارد که برای تو فقط تنگ شود


می زند شور دلم

گاه برای تو فقط


دوست دارد نگرانت باشد


و برای گذر از هر خطر و حادثه ای


ديده بانت باشد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش می دانستی رفتنت چه به روزگارم می آورد...

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]مثل خارم رو زمین توی صحرا تو مثل بارون تندی داری سبزم میکنی [/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]اگه تنهام رو زمین توی شبها تو مثل ماه بزرگی که نگاهم میکنی[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]توی شنزارای خالی اگه بارون نگیره نمی مونه خار تنها توی خشکی میمیره[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]چی بگم من تکو تنها وقتی تاریکی میاد توی تاریکی میترسم اگه مهتاب بمیره[/FONT]


[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]​
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
مقصر نبودی
عاشقی یاد گرفتنی نیست
هیچ مادری گریه را به کودکش یاد نمی دهد
عاشق که بودی
دستِ کم
تشری که با نگاهت می زدی

دل آدم را پاره نمی کرد
مهم نیست
من که برای معامله نیامده ام
اصل مهم این است
که هنوز تمام راه ها به تو ختم می شوند
وتو در جیب هایت تکه هایی از بهشت را پنهان کرده ای
نوشتن
فقط بهانه ای است که با تو باشم
اگر چه
این واژه های نخ نما قابل تو را ندارند .
به دريا بزن قايقت مي شوم ...حقيرم ولي لايقت مي شوم... من عاشق شدن را بلد نيستم ...تو يادم بده عاشقت مي شوم.
 

samiyaran

عضو جدید
خانِ اول رفتن...آمدنِ...
و خانِ هفتمش...لحظه ی وداع....

نمی دونم چرا تو هر دوش..یک میزان اشک می ریزیم...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی باید گذر کرد از خاطرات
گاهی باید رفت تا بشوی خاطره اما دست نیافتنی
اخر انکه اینگونه باعث رفتنت میشود انقدر نامهربان هست که نمیفهمد درد دل عاشقم را
میروم تا کمی اسوده شود خیالت از نبودنم
تا با دیگران خوش باشی
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]سخت می ترسیدم[/FONT]
[FONT=&quot]ازروزی که من[/FONT]
[FONT=&quot]ازنژادشیشه باشم[/FONT]
[FONT=&quot]وشکستنی[/FONT]
[FONT=&quot]وتو از نژادجاده باشی[/FONT]
[FONT=&quot]ورفتنی[/FONT]
[FONT=&quot]تورفتی[/FONT]
[FONT=&quot]من هم شکستم[/FONT]
[FONT=&quot]چه تلخ[/FONT]........
[FONT=&quot]بی حساب شدیم[/FONT]..........
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
اوصافم را میبری دوستم
اما نمیدانی که من لایق نیستم
نمیگویم متواضعم
اما تنها میگوییم
هر چه مینویسم را بخوان ان هم با
دلت نه با چشم
شاید
روزی دیگر نوشته ای
از من نیابی
انوقت من
تنها در کوهی از غم گم شده ام که دیگر راه بازگشتی برایم نمانده
شاید هم انقدر خسته از خودم شوم که ننویسم
اما خوب میدانم
اگر مهربانی و لطف دوستان نبود
من هرگز نمینوشتم
اخر از نوشتن هراس دارم
از اینکه حرفهایم باعث رنجش کسی شود غمگین میشوم
یا اینکه نفهمد حرف دلم را
اما مینویسم
بخاطر
عشقی
که در وجودم هست
ان هم بخاطر تمام دوستانم


گاهی لازم نیست بگویی میروم فقط برو بدون اینکه غرورت را زیر پا کسی که لیاقت ندارد له کنی


از تمام دوستانی که به نوشته هام اهمیت میدادن کمال تشکر دارم
موفق باشید
بعد از این نمینویسم
 
  • Like
واکنش ها: DOZI

noom

عضو جدید
[FONT=&quot]ســانـتــیــاگــو:خــُب بـهـتـره بـه چــیـزایـی کـه نـدارم فـکـر نـکـنـم.بـه جـاش بـه چـیـزهـایــی کـه دارم فـکـر مـی کـنـم...مـن یـه عـالـمـه امـیـد دارم...بـهـتـره بـه امـیـدم فـکـر کـنـم[/FONT][FONT=&quot].!

1990 The Old Man and the Sea [/FONT]
[FONT=&quot]پیرمرد و دریا[/FONT]
 

noom

عضو جدید
[h=5][FONT=&quot]دست‌های تو را که می‌گیرم[/FONT][FONT=&quot]
دیگر از همه چیز
دست می‌کشم ...
---
حافظ ایمانی[/FONT][/h]
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
حال که می روی
سلام مرا به بی قراری
دریاها برسان
و بگو که اینجا چراغیست خاموش
که
گرمای انگشتان
پرمهری را طلب می کند
برای نوازش کلید هستی
که روشن کند دنیایش را


 

مهندس2010

عضو جدید
رفتن برای رسیدن زیباست...
کاش دلیل رفتن همه این باشد...
نه رفتن و فراموش کردن....
 
  • Like
واکنش ها: noom

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخر هم نفهمیدم
دردم را چگونه بگویم!
درد کشیدم...؟
درد گرفت...؟
درد آمد...؟
چرا هیچوقت برای درد
فعل "رفتن" صرف نمیشود؟



 
  • Like
واکنش ها: noom

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
کفشهایم که جفت می شوند :
دلم هوای رفتن میکند ،
من کودکانه بیقرار تو میشوم
بی آنکه فکر کنم
چه کسی
دلتنگ من خواهد شد ؟ ؟ ؟



 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران می بارد امشب ، دلم غم دارد امشب


آرام ِِِِِِِ جان ِِِِِِِ خسته رَََََََه می سپارد امشب


در نگاهت مانده چشمم ، شاید از فکر سفر برگردی امشب


از تو دارم یادگاری ، سردیه این بوسه را پیوسته بر لب


قطره قطره اشک چشمم ، می چکد با نم نم ِِِِ باران به دامن


بسته ای بار ِِ سفر را ، با تو ای عاشق ترین بد کرده ام



رنگ ِ چشمت رنگ دریا ، سینه ی من دشت غم ها


یادم آید زیر ِ باران با تو بودم ، با تو تنها


این کلام ِِ آخرینت برده میل زندگی را از سر من


گفته ای شاید بیایی از سفر امّا نمی شه باور ِ من


رفتنت را کرده باور ، التماسم را ببین در نگاهم


زیر باران گریه کردم ، بلکه باران شوید از جانم گناهم
 

noom

عضو جدید
[FONT=&quot]بلند شو آرايش كن
دلم برای سرمه ات تنگ شده
برای رنگ تازه ی گيسويت
برای همان رقص ساده و نگاه آرام كه می اندازی
با توام
بلند شو دير شده
بايد برويم و زود برگرديم
دلم برای آمدن از مهمانی تنگ شده
وقتي كه خسته روی تخت مي افتی
و حواست نيست كه زيبا شده ای


رسول ادهمی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
بـــاران که می بارد دلم برایت تنگ تر می شود...

راه می افتم ...

بدون چتر ...


من بغض می کنم...

آســـــمان گریه .
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز


دلتنگی
چه حس بدی است....
تنهایی چه حس بدی است
کاش...
پاره ای
ابر میشدم
دلم
مهربانی می بارید
کاش...
نگاهم شرار نور میشد
آشتی میدادش
و
که
دوست داشتن چه کلام کاملی است
و
من...
چقدر
دلم تنگ دوست داشتن است!

 

samiyaran

عضو جدید
اندکی آرام تر...

من توان ندارم پا به پایت بدوم...

من هنوز در آمدنم...

تو در اوجِ رفتن...

اندکی مجال بده...نفسم جا بیاید...

باز می دوم به دنبالت:redface:
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
”سـرد اسـت و مـن تـنهایـم “
چـه جمـلـه ای !
پــــُر از کـلیـشه …
پـــُـر از تـهـوع …
جـای ِ گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی :
” ســرد اسـت “…
یـخ نمـی کنـی …
حـس نـمی کنـی …
کـه مـن بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه
چـه سرمایـی را گـذرانـدم …
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روانه
چه گذشت ؟
- زنبوری پر زد
- در پهنه...
- وهم. این سو ، آن سو، جویای گلی.
- جویای گلی ، آری ، بی ساقه گلی در پهنه خواب ، نوشابه آن..
- اندوه. اندوه نگاه: بیداری چشم، بی برگی دست.
- نی. سبدی می کن، سفری در باغ.
- باز آمده ام بسیار، و ره آوردم: تیناب تهی.
- سفری دیگر، ای دوست، و به باغی دیگر.
- بدرود.
- بدرود، و به همراهت نیروی هراس.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنها باد

سایه شدم، و صدا کردم:

کو مرز پریدن‌ها، دیدن‌ها؟ کو اوج نه من، دره او؟

و ندا آمد: لب بسته بپو.

مرغی رفت، تنها بود، پر شد جام شگفت.

و ندا آمد: بر تو گوارا باد، تنهایی تنها باد!

دستم در کوه سحر او می‌چید، او می‌چید.

و ندا آمد: و هجومی از خورشید.

از صخره شدم بالا. در هر گام، دنیایی تنهاتر، زیباتر.

و ندا آمد: بالاتر، بالاتر!

آوازی از ره دور: جنگل‌ها می‌خوانند؟

و ندا آمد: خلوت‌ها می‌آیند.

و شیاری ز هراس.

و ندا آمد: یادی بود، پیدا شد، پهنه چه زیبا شد!

او آمد، پرده ز هم وا باید، درها هم.

و ندا آمد: پرها هم.
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میگن وقت رفتن زیاد ناهش نکن وقتی میخواد بره بذار بره نه اینکه همش التماسش کنی غرورت نشکن برای ادمی که رفتنی هست نگه دار برای ادمی که تا ابد کنارت میمونه
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
”سـرد اسـت و مـن تـنهایـم “
چـه جمـلـه ای !
پــــُر از کـلیـشه …
پـــُـر از تـهـوع …
جـای ِ گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی :
” ســرد اسـت “…
یـخ نمـی کنـی …
حـس نـمی کنـی …
کـه مـن بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه
چـه سرمایـی را گـذرانـدم …
 
Similar threads

Similar threads

بالا