رد پای احساس ...

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
یـه وقتــایــی هست که دوست داری عشقـت خــواب باشـه

و خیلـی حرفــا رو تو خـواب بهش بگـی...

بگــی کــه بـِـدونِ اون میمیــری...

بگــی کـه از بـودنِش خُــدا رو ممنــونـی...

بگــی کــه تمــوم دنیــای تــو، تـــویِ اون خُـلاصِـه شـده...

یـا حتـی آروم ببوسیـش و خیـالت راحت باشـه کـه آرووم خـوابیــده...

و تـا صبـح بهـش نگــاه کنــی و از دوسـت داشتنـش لـذت ببــری...
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه در دلِ من
چه در سرِ تو
من از تو رسیدم به باورِ تو
تو بودی و من ، به گریه نشستم برابرِ تو
به خاطر تو
به گریه نشستم
بگو چه کنم ...
با تو ، شوری در جان
بی تو ، جانی ویران
از این ، زخمِ پنهان
می میرم ...
نامت در من باران
یادت در دل طوفان
با تو ، امشب پایان
می گیرم ...
نه بی تو سکوت
نه بی تو سخن
به یادِ تو بودم
به یادِ تو من
ببین غمِ تو رسیده به جان و دویده به تن
ببین غمِ تو رسیده به جانم ،
بگو چه کنم...
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بهترين دوست اگر نيستی!
لااقل بهترين دشمنم باش ...

غم خوارم اگه نيستی!!!
لااقل بزرگترين غمم باش ...

هر چه هستی!!! بهترين باش! ...
چون
بهترين ها! هميشه در خاطر می مانند ...

پس
در خاطرات بدم !!!...
بهترين باش!
 

m.asn

عضو جدید
چه رسم جالبیست!!!

محبتت را می گذارند پای احتیاجت

صداقتت را می گذارند پای سادگیت

سکوتت را می گذارند پای نفهمیت

نگرانیت را می گذارند پای بیکسیت

و آنقدر تکرار می کنند که خودت هم باورت می شود

که تنهایی و بیکس و محتاج...
 

khanommohandes

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه وقتایی لازم نیست حرفی زده شه بین دو نفر...

همین که دستت رو آروم بگیره.....

یه فشار کوچیک بده.....

این یعنی من هستم تا آخرش.....

همین کافیه....!
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با خدا باید بنشینیم دو تایی
دور میزی ترجیحا گرد
متقاعدش کنم که تنهایی چقدر درد بزرگی ست
تا لبخند بزرگی شاید
بر صورتِ گرد ِ زمین نقاشی کند
 

narges_F

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفت
.
بی آنکه مرا به خدا بسپارد نمی دانم
.
.
خدا
را فراموش کرد یا
.
.
مرا....!
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به بعضی ها باید گفت هــــی‌ فـــلانــی نردبـــان هــوس را بـردار و از اینـجـا بــرو،
با ایــــــن‌ چــیــــزهــا قـــدت به عــــشــق نـمـی رسد !
عـــشـــق بـــال مـــی‌خــواهــد کـه تـــو نـــــــداری . . .
 

narges_F

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا
.
انــتخاب واحــد دنــیا را که خــودت برایــمان انــجام دادی!
.
.
کــاش لااقــل
سیــستم حــذف و اضــافــه ای نــازل
مــیکــردی.
.
.
خیــلی از واحــد هــا را بــاید
.
"حــــذفـــــــ "
کــنم. . . .!
 

narges_F

عضو جدید
کاربر ممتاز
پ.ن:مُهم نیست ..
کِه تـو بآ مـَن چـِه میکُنـی ..
بیا ببیــن .. بـَرای تـو ...
مـَن بآ خـودم چـِه میکُنـم . .!

 

narges_F

عضو جدید
کاربر ممتاز

من رابــطه هایی را دوســت دارم که دو طــرفه اند...
هــر دو می‏کوشــند برای ادامــه دار شــدنش...
.
.
هــر دو خطــر می کنــند...
هــر دو وقــت می گــذارند...
هــزینه می کنــند...

هر دو برای یک لحظــه بیــشتر، در کنــار هــم بــودن
با زمــان هــم می‏جنــگند...

من عاشــــق رابطــه‏های دو طــرفــه‏ام.
رابطه هــایی که بــرای هر دو طرف ادامــه ‏اش،
با ارزش‏تــرین چــیز دنــیاست.
بــــرای هــــر دو...!

 

m.asn

عضو جدید
باران کـه ميبـارد دلـم بـرايت تنـگ تـر مي شـود


راه مي افـتم بـدون ِ چـتـر...



من بـغض مي کنـم، آسمـان گـريـه
 

ghazal.

کاربر فعال
و به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت
 

ghazal.

کاربر فعال
من به تو خنديدم
چون كه مي دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسايه سيب را دزديدي
پدرم از پي تو تند دويد
و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك
لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمي خواست به خاطر بسپارد
گريه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت...
 

ghazal.

کاربر فعال
" خداحافظ"
خداحافظ رفیق نارفیق من!
تو هم رفتی!

تو هم از کوی من چون دیگران بی اعتنا رفتی!
تو هم
با اولین بوران پاییزی چو انبوه درختان برگ و بر کندی
تو هم رفتی!

تو رفتی و نفهمیدی
که من دیوانه ات بودم
چه شوری در من افکندی
چه سان دلداده ات بودم!

تو رفتی و دل من مرد
رفاقت سوخت
صداقت را نخستین باد پاییزی ز پیش ما به یغما برد!

دل من بر یتیمان تو می سوزد
همه کوچه ز کوچ تو یتیم و بینوا گشته ست
تمام بیدلان اینک ز سوگت اشک می بارند
تمام بلبلان اکنون ز هجر خانمان سوزت ، سکوتی تلخ می رانند.
زمان در شیونت گویی چو قلبت منجمد ماندست
هوای دل ز بهت دوریت امشب چو احساس تو یخ بسته ست
درختان در نبود تو عجب بی تاب و لرزانند
تمام عاشقان امشب سرود گریه می خوانند!

خداحافظ رفیق نارفیق من!
تو رفتی و ندانستی
از این بیداد بیگاهت چه سان چون بید می لرزم!
چه سان برسوگ احساسم شبی صد شمع می بندم!

دلم هرگز نمی پنداشت تو هم چون دیگران باشی
تو هم چون بیوفا مردم
رفیق نیمه راه عمر من باشی!

تو رفتی و مرا بر لب نوای کاش و حسرت هاست
که ای کاش آن حبیب من محبت را به سر می برد،
که کاش آن نا رفیق من رفاقت را به سر می برد!

تو رفتی و من آخر هم نفهمیدم
چرا از عشق ترسیدیم؟!
چرا از بیم شور و مهر و شیدایی
مثال موج لرزیدیم؟!


خداحافظ رفیق نارفیق من!
خداحافظ نمی گویم تو را ای مهربان همراه!
که می خواهم تو را تا لحظه بدرود عالم یار خود دانم
که می خواهم
وجودم را فدای لحظه دیدار تو سازم
خداحافظ نمی گویم
نرو ! ای مهربان یارم
خداحافظ
.
.
نمی گویم!
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
از "نبـــــــــودنــــــت" دلـــگـــير نيـــســـتم...
از اينـــکـــه روزگــــــاري "بــــــودي"، دلگـــيــــرم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

בخـتــَــر ڪـﮧ بــآشے
میـבونـــے اَوّلــــیـטּ عِشــق زنـבگیـتــ پـــِבرتـــﮧ

בخـتــَــر ڪـﮧ بــآشے
میـבونـــے مُحکــَم تــَریـטּ پَنــآهگــاه בنیــآ آغــوشِـ گــَرمـِ پـــِבرتـــﮧ

בخـتــَــر ڪـﮧ بــآشے

میـבونــے مــَرבانـــﮧ تـَریـטּ בستـــــے ڪـﮧ مـیتونے تـ ـو בستـِـت بگیـــریو בیگـﮧ اَز هـــیچے نَتــَرسے
בســــتاے گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِבرتـــﮧ

בخـتــَــر ڪـﮧ بــآشے
میـבونــے هـَـــمـﮧ ے בنیــا پـבرتــﮧ

בخـتــَــر ڪـﮧ بــآشے
میـבونــے هَر ڪُـجاے בنیـا هَمـ بـــآشے چــﮧ بـاشـﮧ چـــﮧ نَبــاشـﮧ
قَویتــریـטּ فِرشتــــﮧ ے نِگهبـــاטּ پـــِבرتـــﮧ

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلخــــور ڪه میشَـوم , بغـض میــڪنم

می آیم پشـت صفحـه ی مانیتــورم

ڪامنـت مینویسـم ُ صورتڪ میگــذارم

صورتڪی ڪه میخنـددو پشتـش قایم میشــوم

ڪه فڪـــر ڪنی میخنــدمو بخنـــدی...

اشڪهایمـ میـــــــآیند و من مدام با صورتڪ مجازی ام میخندم ...^_^
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


ڪاشـــــ فقط بوבـے

وقتـے بغض مـےڪرבم!

بغلم مـےڪرבـے و مـےگفتـے...

ببینمـــــ چشمـــــاتو

منـــــو نگاه کـטּ...

اگه گریـ ـہ کنـے قهـــــر مـےڪنم میرمـــــا!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کـاش

از بـیـن ایـن هـمـهـ آدم هــایـی کـهـ

" پـیــشـم " هـسـتـند

یـکـی

" پـــشـــتــــــم " بـود ...!
 

ghazal.

کاربر فعال
"با تو"
بيا با هم بخوانيم
شكوه لحظه‌ها را
بيا با هم ببينيم
سكوت ياسها را
بيا باهم بخنديم
وفاي بي‌وفا را
بيا با هم بگرييم
شكست لاله‌ها را
بيا با هم بلرزيم
شروع بادها را
بيا با هم بسازيم
تمام سازها را
بيا با هم بغريم
تمام دردها را
بيا با هم هميشه
به هم عاشق بمانيم
بيا به حرمت عشق
من و تو ، ما بمانيم
چرا كه بي‌تو من هم
نگاهي سرد دارم
دلي پر درد دارم
بيا باهم بمانيم
 

ghazal.

کاربر فعال
تو مهتابي تو بي تابي
تو روشن تر ز هر آبي
تو خوبي پرز احساسي
ولي من خسته و تنها
و شايد سرنوشت اينست
و شايد سهم من اينست
و شايد ها و بايد ها .......
و اينک در دلم گرماي عشق توست
که چون خورشيد هستي سوز ميماند
که جان مي بخشد و گرمي ولي ناگاه مي ميرد
و بعد از آن زمستاني پر از سرما
که مي ميرد در آن هر آنچه از احساس مي رويد
و تاريکي و تنهائي و ياد دل انگيزت
که با خود مي برد من را به شهر آشنائي ها،به عصر هم صدائي ها
و مي آرد به ياد من شب سرد جدائي را
و آن موسيقي غم انگيزو غم افزا
و تو با آن همه خوبي
و تو با آن صداي غرق مهجوري
ومن با اشک و با گريه به تو گفتم حقيقت را چنان که بود
و تو خنديدي و گفتي که حرفت عاقلانه نيست
که حرفت در دل سنگم ندارد هيچ تاثيري
و بسيارند آنان که به من گويند دائم اين سخن ها را
و گفتي ديگرت فرصت براي هم صدائي نيست
وليکن بود ميدانم !
و من بي هيچ چون و چرا گفتم:
خداحافظ !خداحافظ ............
و تو رفتي و من ماندم در اين غربتگه ديرين
کنار عطر ياد تو به ياد آن غم شيرين
به سر آمد بهار ما خزان شد روزگار ما
ومن ديدم تو را در کوچه باغ آشنايي مان
که با ياري دگر بهار ديگري را پيش رو داري
ومن را در زمستان غم عشقت رها کردي !
ومن از تو بريدم چون تو را با ديگري ديدم
و ديدم حاصل عشقم به جز ننگ تو چيزي نيست !
پشيمان گشته ام از عشق ولي ديگر گزيري نيست
براي قلب عاشق هم به جز سوختن راهي نيست
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـی تو

تنهـاییـم را پک می زنم

تـا ریـه هایـم زنـدگـی را کـم بیـاورد

و شـرعـی ترین خودکـشـی را تجـربـه کنـم!!
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا