رد پای احساس ...

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


[SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0]شاید سال ها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت ازکنارهم بگذریم[/SIZE][/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0][SIZE=+0]و تو...
آهسته زیر لب بگویی چقدر آن غریبه شبیه خاطراتم بود.......[/SIZE][/SIZE][/SIZE]
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پشت این در به زمستان باز است
و کسی نیست نداند آن را !
کهنه دردی دارم
و سواری که ز من دور شده
و هوایی که برای تن من سنگین است​
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلکشن آهنگ ها با من... ماشین با من...
جاده‌اش با من...صدای بلند پخش و سرعت بالا توی جاده با من...
پایین دادن شیشه‌‌ی سمت تو و پیچیدن باد لای موهای تو با من...
جنگل خیس و بارون خورده با من...
جمع کردن هیزم با من...درست کردن آتیش با من...
املت دونفره با من...دوباره جاده با من...دیوونه بازی ها با من...
شکلک در آوردن ها با من...
خاموش کردن پخش و واست خوندن با من...
دریا با من...غروب با من...دوباره آتیش درست کردن با من...
ماهی سیخ کشیدن با من...واست لقمه گرفتن با من...
گرم کردنت با من...بوسیدنت با من...
توی بغل گرفتنت کنار آتیش رو به دریا با من...
خوابوندنت با من...تا صبح آتیش روشن نگه داشتن با من...
صبح واسه دیدن طلوع خورشید بیدار کردنت با من...
یه دنیا خاطره و حس خوب برات ساختن با من...
فقط بودن با تو، فقط بودن از تو، فقط بودن...
 

m.asn

عضو جدید
کیسه ی کوچک چای تمام عمر دلباخته ی لیوان بود، هرگاه حرف دلش را میزد صدایش درآب جوش میسوخت ؛کیسه ی کوچک چای ته لیوان رفت و حرفش را آهسته گفت: لیوان سرخ شد...
 

narges_F

عضو جدید
کاربر ممتاز
بایــــد بــــه بعضــــی پســــرا گفــــت :
آهــــای پســــر ...

حواســــت باشــــه ...!

ایــــن دختــــری كــــه بــــه تــــو دل داده ,

خیلی هــــا در " آرزوی نیــــم نگاهــــش " هستنــــد ...

لیاقــــت داشتــــه بــــاش ..............!
 

m.asn

عضو جدید
دلتنگی یعنی:

روبه روی دریا ایستاده باشی و خاطره ی یک خیابان خفه ات کند...
 

m.asn

عضو جدید
پرنده بر شانه های انسان نشست .

انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت : اما من درخت نیستم . تو نمی توانی روی شانه من آشیانه بسازی .

پرنده گفت : من فرق درخت ها و آدمها را خوب می دانم اما گاهی پرنده ها و آدمها را اشتباه می گیرم .

انسان خندید و به نظرش این خنده دارترین اشتباه ممکن بود.

پرنده گفت : راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی ؟

انسان منظور پرنده را نفهمید اما باز هم خندید .

پرنده گفت : نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است .

انسان دیگر نخندید . انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد . چیزی که نمی دانست چیست . شاید یک آبی دور – یک اوج دوست داشتنی .

پرنده گفت : غیر از تو پرنده های دیگری را نیز می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است . درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است اما اگر تمرین نکند فراموش می شود .

پرنده این را گفت و پر زد . انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اینکه چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد .

آنوقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت : ” یادت می آید ؟ تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم ؟

زمین و آسمان هر دو برای تو بود . اما تو آسمان را ندیدی . راستی عزیزم بالهایت را کجا جا گذاشتی ؟

” انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد . آنوقت رو به خدا کرد و گریست...
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بيا با پنجه راه برويم

روي تن اين دنيا . . .

بگذار خواب بماند . . .

نفهمد از قانونش گريخته ايم و

دل باخته ايم . . .
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دست خودم نيست

به گمانم دست توست

که مي تواند مرا

با يک سلام خشک و خالي

به آينده اميدوار کند!
 

narges_F

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
حسرت ها را می شمارمو باختن هاوصدای شکستن را... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدموبه کدام دلتنگی خندیدمکه چنین دلتنگــــــــــــــــم
[/FONT]
 

m.asn

عضو جدید
پرنده ای که رفت، بگذار برود...

هوای سرد بهانه است، هوای دیگری به سر دارد...
 

ALIREZA.F.1988

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT="tahoma,arial,helvetica,sans-serif"]گرچه غمگینم ولی از عشق آرامم هنوز[/FONT]

[FONT="tahoma,arial,helvetica,sans-serif"] عاشق و دلبسته و دلگیر از آن نامم هنوز[/FONT]
[FONT="tahoma,arial,helvetica,sans-serif"]اشک در چشمم ـ تمنا در دلم درمانده ام[/FONT]
[FONT="tahoma,arial,helvetica,sans-serif"]من نمی دانم چه خواهد شد سرانجامم هنوز...[/FONT]
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعضی چهره ها را نمی شود فراموش کرد
خدایا!
حافظه ام را بگیر!​
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه تلخ است، با بغض بنویسی و با خنده بخوانند...چارلی چاپلین
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی دلم تنگ میشود به تمام دلایلی که نیستی!!
به اجبار آرام میگیرم !
چه اجبار تلخی .......
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
غـــم ،
دیـــدن ِ مــوهــای ِ بلــند ِ زنــی سـت ..
کـه مـــخـالــفِ آمــدن ِ بــــاد ..
از تــــو ..
دور مـی شــود …!
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا