دگرگونی واژگان فارسی

senobarqi

عضو جدید
دگرگونی واژگان فارسی


فرهنگ و تمدن مدرن که به دنبال جنبش رنسانس در اروپا شکل گرفت و سپس جهانگیر شد، با دید نوینی که نسبت به جهان و انسان پدید آورد، سبب انقلاب عظیمی در شکل زندگانی انسان شد.

این انقلاب که در علم و فلسفه و هنر و تکنولوژی و نظام سیاسی و اقتصادی و همۀ نهادهای اجتماعی و شیوه های رفتار انسان رخ داده است، ناگزیر بازتاب سرراستی در زبان های حامل این تمدن و فرهنگ داشته و این زبان ها را همگام با خود پیش برده و دگرگون کرده است.

این دگرگونی هم دهها هزار و چه بسا صدها هزار واژۀ تازه و هم شیوه های بیان تازه ای در خور زمینه های گوناگون زندگی و اندیشۀ مدرن پدید آورده است.


سپس با جهانگیر شدن این تمدن و فرهنگ و فروشد فرهنگ ها و تمدن های کهن در برابر نیروی زورآور آن و پراکنده شدن عوامل فرهنگی، اقتصادی، تکنیکی، و سیاسی آن و نهادهای مربوط به آنها در سراسر کرۀ زمین، ناگزیر همۀ زبان های دیگر نیز زیر نفوذ زبان های اروپایی، بویژه انگلیسی و فرانسه، و سپس آلمانی و ایتالیایی و زبان های دیگر، دگرگون شده اند و این دگرگونی که همراه با دگرگشت ساخت و شکل زندگی کمابیش در همۀ جامعه ها رخ داده، سبب وامگیری گستردۀ واژگان اروپایی و دگرگونی های واژگانی و معنایی ژرف در زبان های دیگر شده و بر اثر کولونیالیسم اروپایی و آمیختگی زبان استعمارگران با زبان های بومی در آسیا و آفریقا زبان های تازه ای نیز پدید آورده است.

بدینسان، تمدن مدرن نخست یک انقلاب زبانی در قلمرو اروپای غربی و سپس در سراسر جهان به وجود آورده است.

زبان فارسی نیز از دایرۀ این ماجرا بیرون نبوده و می توان گفت که در مدتی کمتر از صد سال، نخست آرام - آرام و سپس با شتابی روز افزون، از نظر واژگان و نیز شیوۀ بیان و رفتار با زبان دگرگشت ژرفی در آن راه یافته که همگام با دگرگونیهای شگرف اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در ایران بوده است.

بدین معنا که با دگرگونی شکل زندگی و راه یافتن اندیشه ها و هنجارها و رفتارها و ابزارهای تازه و اسباب تازۀ خورد - و - خوراک و پوشاک و مسکن و پدید آمدن نهادهای نوین سیاسی و اقتصادی و نظامی و اجتماعی و فرهنگی و دگرگون شدن چهرۀ زندگی شهری و روستایی ناگزیر واژگان و اصطلاحات و شیوۀ بیان هماهنگ با این شکل از زندگی نیز پدید آمده و رواج یافته است.

بر اثر این تحول ژرف و همه سویه بخش بزرگی از عناصر زبانی متعلق به شکل و شیوۀ زندگی گذشته، از لوازم و اسباب مادی آن زندگی گرفته تا مفاهیم و اندیشه ها و نیز زبان و اصطلاحات مربوط به نهادهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی سنتی، جای خود را به دسته ای دیگر از واژه ها و مفهومها و برداشت ها سپرده و نیز بسیاری از واژه های موجود در زبان دگرگونی معنایی یافته و بار معنایی تازه ای وام گرفته اند.

البته رخنۀ عناصر مادی و معنوی زندگی مدرن در یک جامعۀ سُنت پرست و فروبستۀ دیرینه به آسانی صورت نگرفته و با ایستادگیهای سخت روبرو بوده و همچنین بحرانهای سخت سیاسی و اجتماعی پدید آورده که هنوز نیز ادامه دارد.

همینگونه، زبان نیز به آسانی دگرگون نشده، بلکه در جامعه ای که قرنها زیر فرمانروایی ادبیات و دانشهای سنتی خود بوده و ادیبان و اهل مدرسه در آن محور ادب و دانش و فرهنگ بوده اند، ناگزیر با مقاومتهای سرسختانه روبرو بوده است.


اما هجوم سیلابوار اندیشه ها و عوامل فرهنگی و فنی مدرن به درون جامعۀ سنتی ایران و پدید آمدن نهادهای نوین و قشر دانش آموختگان و کارشناسانی که حامل فرهنگ و تمدن مدرن اند، ناگزیر این سدهای مقاومت را شکسته و واقعیت زندگی و عمل همراه با دیگر عوامل، زبان را نیز دگرگون کرده است.

در پی همین دگرگونیهای فراگیر و ژرف است که ما امروز با هزاران واژۀ وام گرفته از زبانهای اروپایی در حوزۀ زندگی روزانه تا قلمروهای تخصصی گوناگون روبرو هستیم. این واژه ها از وسایل ترابری (حمل و نقل) گرفته تا خوراک و پوشاک و هر زمینه ای از زمینه های زندگی مادی و معنوی امروزی را شامل می شود.


برای یادآوری مشتی از آشناترین آنها را نام می بریم:


اتوبوس، مینی بوس، تاکسی، موتور، ماشین، کلاج، ترمز، رادیو، تلویزیون، کاست، کت، کراوات، ژاکت، بلوز، دوپیس، کتلت، سوپ، سالاد، اسپاگتی، پوره، ترافیک، پارک، پارکینگ، پارکوی، اتوبان، پست، تلگراف، تلفن، تمبر، پاکت، پوستر، گرافیک، اوزالید، افست، تئاتر، سینما، تنیس، پینگ پونگ، فوتبال، والیبال، فیزیک، شیمی، ایدئولوژی، سوسیالیسم، ناسیونالیسم و هزاران واژۀ دیگر که در صدها زمینۀ علمی و فنی به کار می روند.

در جوار این وامگیری زبانی، با ورود نهادها و ابزارها و تکنیکهای نوین می بینیم که صدها واژۀ فارسی از درون دگرگونی معنایی یافته و با نیازهای علمی یا اداری یا سیاسی و فرهنگی و فنی زندگی نوین سازگار شده اند و، در واقع، بار معنایی خود را از واژه های معادل خود در زبانهای فرانسه و انگلیسی گرفته و از معنای دیرین خود یا گسسته اند و یا رابطۀ چندانی با آن ندارند. از این دست است


واژه هایی که امروز در زبان سیاسی و اجتماعی ما بسیار رواج دارند مانند:


حزب، سیاست، دولت، فرهنگ، آزادی، قانون، ملت، انقلاب، طبقه، روزنامه، جامعه، اداره، که در جوار یا ذیل هر یک از آنها دستگاه اصطلاحات تازه ای شکل گرفته است.

بر این مجموعه می توانیم در زمینۀ زندگی مادی و اسباب و اشیاء هم واژه هایی مانند یخچال، برق، دنده، فرمان، صفحه و صدها مانند آنها را بیفزاییم که امروز در قلمروهای تازه ای به کار می روند و اشیاء تازه ای را می نامند.

در کنار اینها صدها واژه یا ترکیب نوساختۀ فارسی قرار می گیرد که برای بیان مفاهیم تازه در زمینه های گوناگون ساخته شده اند مانند:


همه پرسی، واژگان، جشنواره، ماهواره، سنگواره، بهداشت، بهداری، بهیار، بخشنامه، آیین نامه، ابر قدرت، رسانه، دور بُرد، هوا بُرد، هواپیما، دانشکده، دانشگاه، گذرنامه، برنامه ریزی، آسیب شناسی، مردمشناسی، و جز آنها.

همچنین کاربرد برخی از واژه ها موجود در زبان برای بیان مفاهیم علمی، فنی، و اداری جدید، همچون پرستار، پاسبان، بازرس، کارآگاه، پرونده، دادخواه، دادرس، مدیر، روان، هنجار، و جز آنها.

با این دگرگونیهاست که در عین حال صدها یا هزاران واژۀ مربوط به شکل زندگی گذشته نیز اندک - اندک از قلمرو زندگی امروز بیرون رفته و تنها در لغت نامه ها یا کتابهای کهن باید سراغشان را گرفت،

مانند:


قبا، شبکلاه، چراغ موشی، کرسی، کُماجدان، بند انداز، کحال، حکیمباشی، نزله بند، جِنگیر، بَزَک، شمشیرگر، تَرکش دوز، علاف، رویگر، سربینه، هشتی، طاقچه، اندرونی، بیرونی، قورچی، سورچی، عملۀ خلوت، داروغه، محتسب، و جز آنها.

به این ترتیب است که امروز با هزاران واژه ای که زبان فارسی دراین صدساله از زبانهای اروپایی وام گرفته و یا چند هزار واژه ای که برای بیان مفاهیم نوین علمی و فنی و سیاسی و فلسفی و اقتصادی و اجتماعی و اداری و جز آنها از درون خود بیرون داده و یا با بخشیدن و بار معنایی تازه برای نیازهای نوین بسیج کرده و همچنین با بیرون رفتن صدها واژه از گردونۀ کاربرد روزانه یا ادبی یا علمی و اداری و فنی، دستگاه واژگانی این زبان دگرگونی شگرفی یافته است.


این تحول شگرف نه تنها در زبان کارگاه صنعتی و کارخانه و وزارتخانه و ارتش و مدرسه و دانشکده که در کارگاه هر خیاط و نجار و آرایشگر و آشپز نیز رخ داده و نه تنها نام اشیاء تازه فراوانی به آنها راه یافته که شیوه ها و هنجارهای نوین کار و کارکرد ماشینها و دستگاهها نیز زبان و اصطلاحات دیگری را طلبیده است که یا از زبانهای اروپایی گرفته یا از درون خود پدید آورده است.

و اما، این دگرگونیها تنها مربوط به واژگان زبان و محدود به آن نیست بلکه شیوۀ گفتار و نوشتار و حتا کمابیش ساخت نحوی زبان را نیز دربرمی گیرد. گرایش به شیوۀ نوین گفتار و نوشتار رفته - رفته تمامی شیوۀ رفتار با زبان و صورت بیان اندیشه ها را دگرگون کرده است.

دور افکندن شیوۀ نثر پر آب - و - تاب و گرانجان منشیانه، که در آن کمابیش معنا فدای لفظ می شد و زبان بازیچه ای در دست نویسنده بود، و پرهیز از بازیهای زبانی سنتی و به کارگفتن زبان برای بیان مفاهیم جدید و دقت بخشیدن به آن و گسترش دامنۀ کاربرد آن در زمینه های علمی، فنی، ادبی، سیاسی، نقد هنری و جز آنها، از جملۀ این دگرگونیهاست. چنین رفتاری با زبان، که فرهنگ و تمدن مدرن می طلبد، ناگزیر بسیاری از معیارهای ذوقی و ادبی سنتی را برهم زده و معیارهای تازه ای به جای آن نشانده است.

نزدیکی زبان نوشتار به گفتار و اصل - قرار - گرفتن سادگی و روانی و رسایی نوشتار کمابیش بخش عمده ای از عادتها و شیوه های نوشتاری دیرینه را بر هم زده و، در نتیجه، نثر فارسی را از وَرای چند قرن دوباره به ساده نویسی و روانی نخستین آن در سده های چهارم و پنجم و ششم نزدیک کرده است. یکی دیگر از آثار این گرایش، که عوامل سیاسی و، ایدئولوژیک نیز در آن اثر داشته است، کاهش میزان آمیختگی فارسی با عربی است.

این آمیختگی در نثر ادیبانه و منشیانه و ملایانه گاه تا به جایی رسیده بود که از زبان فارسی در نوشتار جز مشتی حرف ربط و اضافه و مقداری دستور زبان کمابیش چیزی باقی نگذاشته بود و در چند سدۀ اخیر نثرهایی داریم که بیش از نود درصد واژه های آن عربی است، اما گرایش به سادگی و روانی و همچنین ضرورت کاربرد علمی و فنی زبان فارسی در پهنۀ نیازهای نو سبب شده است که این میزان از آمیختگی فارسی با عربی پیوسته رو به کاهش رود و زبان فارسی هر چه بیشتر به مایه های واژگانی خود تکیه کند و از جمله بسیاری از واژه های از یاد رفتۀ فارسی که در منتهای شعر و نثر کهن دیده می شود زندگانی دوباره یابد و این روند تا به امروز همچنان ادامه دارد و کار پاکسازی و ساده سازی زبان فارسی بسیار پیشرفت کرده است.

یکی از آثار مهم زبانی برخورد با تمدن و فرهنگ نو زنده شدن دستگاه واژه سازی زبان فارسی و دوباره - زایا - شدن آنست.

بدین معنا که در دوران نخست این برخورد به سبب عادتهای دیرینه هنوز واژه سازی به سبک عربی و در قالب زبان عربی رواج داشت و اگر به عنوانهای کتابهایی که در دوران نخست پس از بنیانگذاری مدرسۀ دارالفنون ترجمه شده، توجه کنیم این نکته بخوبی روشن می شود.

اما سپس دورانی فرا رسید که نویسندگان و مترجمان از شیوۀ کهن رویگردان شده و به ساده کردن زبان و نزدیک کردن شیوۀ بیان به سبک بیان اروپایی پرداختند و این سرآغاز آن بود که زبان فارسی دوباره استقلال خود را بازیابد و قواعد ترکیب سازی و آوردن واژه های نو در آن به یاد آورده شود.

البته، رشد ناسیونالیسم نوین در ایران همچنین آگاهی به اینکه زبان فارسی از خانوادۀ زبانهای هند - و - اروپایی ست و دارای ساخت خویشاوند با آنها، در این جریان بسیار موثر بود تا اینکه بنیانگذاری «فرهنگستان» در سال 1314 این کار وارد مرحلۀ نوینی کرد.


«فرهنگستان» با نهادن چند صد واژه و اصطلاح اداری و علمی و فنی، که بیش از هشتاد درصد آنها هم اکنون در زبان فارسی به کار می رود، نشان داد که زبان فارسی با پیروی از قاعده های ترکیب سازی خود، میدان بسیار پهناوری برای گسترش دامنۀ واژگان خود دارد و همین شیوه را تا کنون نویسندگان و مترجمان ایرانی که با متنهای علمی و فلسفی و فنی سر - و - کار دارند، دنبال کرده و در این چند دهه صدها واژۀ علمب و فنی و فلسفی و هنری بر گنجینۀ واژگان فارسی افزوده اند، چنانکه اکنون زبان فارسی نسبت به پنجاه یا صد سال پیش توانایی بسیار برای بیان مفاهیم مدرن یافته و بخش کمابیش مهمی از آن را در خود جذب کرده و، در نتیجه، همان نسبت به زبان سنتی و دیرینه فاصله گرفته و از آن دور شده است.



--------------------------------------------------------------------------------


بن نوشت:
آشوری، داریوش - بازاندیشی زبان فارسی (ده مقاله)؛ تهران: نشر مرکز، 1375.
 

senobarqi

عضو جدید
قالب­های شعر فارسی

قالب­های شعر فارسی

قالب­های شعر فارسی


. قصیده :


شعری است که بیت اول با مصراع­های زوج هم قافیه باشد و بیت­های آن از 15 بیت بیشتر بالاتر است.

محتوای قصیده رثا، حکمت، عرفان و فلسفه و ... است.

ساختار قصیده و اجزای تشکیل دهنده­ی آن به ترتیب زیر است :

الف : تغزل (تَغَزُّل - تشبیت - نسیب) مقدمه­ی قصیده است با مضامینی چون عشق، یاد جوانی و وصف طبیعت و ...

ب : تخلص (تـَخـَلــّـُص) : پیوند میان مقدمه و تنه­ی اصلی قصیده است.

پ : تنه­ی اصلی : مقصود شاعر است با محتوایی چون مدح، رثا، پند و اندرز، حکمت، عرفان.

ت : شریطه و دعا : شامل دعا برای جاودانه بودن ممدوح است و در پایان قصیده و در جواب جمله­هایی شرطی می­آید.

مطلع و مقطع : بیت نخست و پایانی قصیده است.

نکته : در دوره­های بعد، نوع دیگری از تخلص در ادب فارسی رایج شد و آن آوردن نام هنری شاعر در پایان غزل و قصیده است.

شکل قصیده

------------× ------------× مطلع
------------ ------------× تغزل
------------ ------------×

------------ ------------× تخلص

------------ ------------×
------------ ------------×
------------ ------------×
------------ ------------× تنه­ی اصلی
------------ ------------× شریطه یا
------------ ------------× دعا

------------ ------------× مقطع



2. غزل :


قالب شعری است که بیت نخست با مصراع­های زوج هم قافیه است، تعداد بیت­های آن بیشتر از 7 تا 12 بیت است.

محتوای غزل­ها عشقی، عرفانی، عاشقانه - عارفانه و بعد از مشروطه سیاسی - اجتماعی شده است.

شکل غزل

------------× ------------×
------------ ------------×
------------ ------------×
------------ ------------×
------------ ------------×
------------ ------------×
------------ ------------×



3. قطعه :

شعری است حداقل دو بیت که معمولا مصراع­های زوج آن هم قافیه است.
محتوای قطعه بیشتر اخلاقی، اجتماعی، آموزشی و تعلیمی، مدح و هجو است.

شکل قطعه

------------ ------------×
------------ ------------×
------------ ------------×
------------ ------------×



4. ترجیع بند :


غزل­هایی است هم وزن با قافیه­های متفاوت که بیت یکسان مُصرَّعی آن­ها را به هم می­پیوندند.
به هر غزل یک «خانه» یا «رشته» و به بیت تکراری میان آن­ها «ترجیع» یا «برگردان» می­گویند.
قالب ترجیع بند ویژه­ی شعر فارسی است.
درون مایه­های ترجیع بند عشق، مدح و عرفان است.

شکل ترجیع بند


------------× ------------×
------------ ------------×
------------ ------------×
------------#
------------#
------------+ ------------+
------------ ------------+
------------ ------------+
------------#
------------#



5. ترکیب بند :



قالب شعری است چند بخش که هر بخش آن از نظر قافیه و درون مایه همانند قصیده و غزل است، این بخش­ها را بیت مصرع و بدون تکرار به هم پیوند می­دهد.

شکل ترکیب بند

------------× ------------×
------------ ------------×
------------ ------------×
------------#
------------#
------------+ ------------+
------------ ------------+
------------ ------------+
------------*
------------*


ادامه دارد....
 

senobarqi

عضو جدید
درد شناسي زبان فارسي

درد شناسي زبان فارسي

بازگشت به تاریخ نظم و نثر در زبان فارسی و ارزیابی آن از دیدگاهی امروزین برای بازسازی زبان اهمیت اساسی دارد و مساله ای که می باید در باب آن درنگ دوباره کرد مسالۀ رابطۀ تاریخی زبان فارسی با زبان عربی ست.

این نکته درست است که زبان سره، یعنی زبانی که هیچ آمیختگی با واژه های زبان دیگر نداشته باشد، زبانی است تنگ میدان و چه بسا جز زبانهای قبیله های فروبسته در جنگلهای آمازون یا آفریقا نتوانیم چنین زبانی را در تمام پهنۀ متمدن و تاریخدار جهان بیابیم.


یعنی همسایگی و داد - و - ستد و جنگ - و - ستیز میان قومها و ملتها ناگزیر سبب داد - و - ستد عناصر فرهنگی می شود که زبان نیز از مهمترین آنهاست. اما این درآمیختگی ها هنگامی سودمندند که به باور شدن بینجامند و افقها و امکانات تازه ای را نشان دهند، ولی به ساخت اساسی فرهنگ و زبان آسیب نرسانند.


همچنین بسیار دیده شده است که فرهنگی و زبانی قوی و چیره، فرهنگها و زبانهای دیگر را در خود بلعیده تا به جایی که چیزی از آنها بجای نگذاشته است. این نیز یکی از راههای دگرگونی فرهنگی است. اما داستان زبان فارسی در برابر زبان عربی داستان پهلوانی است که چندان قدرت بازو داشته است که در برابر پهلوانی قوی و جهانگیر ایستادگی کند، اما همچنین از درگیری دایم با او گرفتار ناتوانی شده و قوتش رفته است.


فارسی و عربی چه به عنوان دو زبان همسایه چه به عنوان دو زبان در قلمرو یک فرهنگ دینی می بایست با یکدیگر رابطه و داد - و - ستد داشته باشند، چنانچه داشته اند، و می بایست بسیاری از واژه ها را از یکدیگر بگیرند، چنانچه گرفته اند. اما، همچنانکه همۀ آشنایان می دانند، این جریان در مورد زبان عربی به غنای آن زبان یاری کرده و در مورد زبان فارسی روند دیگری در کار بوده که به ریشۀ زبان فارسی آسیب رسانده و آن را سترون و دست - و - پا بسته و نازا کرده است.

به این معنا که آنچه عربی از فارسی گرفته به درون دستگاه زبانی خود برده و آنسان که نیاز داشته و در خور دستگاه صرفی زبان بوده بکار برده است، اما، بعکس، در زبان فارسی واژه های عربی با تمام ویژگیهای صرفی و زبانی خود وارد شده و ویژگیهای دستگاه صرفی خود را چنان به فارسی تحمیل کرده اند که اندک - اندک آن مشتی از واژه های فارسی را نیز که در زبان نوشتار مانده بود، پیرو خود گردانده اند (نمونه هایش «نزاکت» و «فرامین» و «میادین» و بکار بردن های تأنیث در مطابقۀ صفت و موصوف و تنوین بر سر واژه های فارسی).


زبان فارسی جز از زبان عربی، مانند همۀ زبانهایی که با فرهنگ و تمدن جهانی رابطه دارند، از زبانهای دیگر نیز وام گرفته است، چنانچه در زبان فارسی از روزگاران دیرینه دهها و صدها واژه از آرامی و هندی و سریانی و یونانی و ترکی و در این اواخر از فرانسه و روسی و انگلیسی وارد شده است. اما اگر باریک شویم می بینیم که عمدۀ این واژه ها از مقولۀ اسم هستند یعنی کمابیش واژه هایی بوده اند برای نامیدن چیزهایی که با وارد شدن در محیط زندگی ما نام خود را نیز با خود می آورده اند، چنانچه سپر، دیهیم، پیاله، فنجان، لگن، کلید، لنگر، صندل، نرگس، پسته، الماس، زمرد، مروارید و... از یونانی؛ و شنبه، کاسه، شیپور، جهود، تابوت، توت، شاقول، از سریانی؛ و شکر، کوتوال، شغال، نارگیل، کرباس، لاک، ... از هندی؛ و اردو، آذوقه، ایلغار، اتاق، الاغ، ... از ترکی به فارسی آمده اند و بومی شده اند، همینگونه است انبوه نامهای چیزها که در چند دهۀ اخیر از زبان های اروپایی آمده اند، اما کمتر موردی است که ما فعل و قید و صفت و حرف را نیز از زبان دیگر گرفته باشیم، بلکه کمابیش این نامها را در جمله ها با قالب فارسی و با قالب فعل و قید و صفت فارسی بکار می بریم،


چنانکه از شکر اینهمه اسم و صفت و فعل مرکب ساخته ایم:



شکرریز، شکربار، شکرخوار، شکرشکن، شکر خوردن، شکرین، شکرساز، شکرسازی، شکرخیز، نیشکر، ... ولی مصدر شکرسازی را از هندی و الماسی تراشی را از یونانی نگرفته ایم، همچنانکه غارتیدن و کوچیدن و چاپیدن را هم از ریشه ترکی ساخته ایم. اما در مورد واژهای عربی که قبیله ای به زبان فارسی کوچ کرده اند، وضع عکس اینست یعنی یکباره صدر، صادر، صدور، مصادره، تصدیر، صدارت؛ و صدق، صادق، مصدق، مصدِّق، صداقت، تصدیق، صدیق؛ و خاص، مخصوص، اخص، تخصیص، خصوص، خصایص، تخصص، اختصاص، ... با هم آمده اند و با تمامی ویژگیهای صرفی خود، و از اینگونه شاید هیچ واژه ای در آن زبان نمانده باشد که از دستبرد فضلای مفضال ما در امان مانده باشد و زیب زبان گهربار و کلک شکرخوار خود نکرده باشند ! و با اینهمه، اگر بپذیریم که زبان انبوهی از تکواژه ها نیست بلکه جمله ها و ساختمان نحوی زبان است که یکایک واژه ها را معنادار می کند، در می یابیم که مساله مسالۀ ریشۀ یکایک واژه ها و اینکه از کجا آمده اند نیست، چنانچه اهل زبان نیز بدون توجه به خاستگاه اصلی واژه ها آنها را بکار می برند. اما، در عین حال، هر زبانی طبیعتی دارد و مزاجی و دستگاه گوارشی که واژه های بیگانه بنا به طبع و پذیرندگی آن دستگاه وارد آن می شوند، و اگر معده ای را از همه گونه چیزهای بدگوار و ناگوار بینباریم حاصل جز نفخ و شکم درد نخواهد بود، چنانچه زبان نثر فارسی قرنها است که گرفتار نفخ و «سوء هاضمه» است.


بسیاری از کسانی که در زمینۀ بهکرد و بازسازی زبان فارسی در این چند دهه گام زده اند، دچار یک خطای بنیادی شده اند و آن اینکه یکباره و یکسره با هر واژۀ «بیگانه» به دشمنی برخاسته اند و چه بسا دست - و - پایی نیز زده اند که برای یکایک آنها چاره ای بیندیشند، اما همیشه کامیاب نبوده اند و علت آن نیز همین اندیشۀ نادرست است که گمان می کنند تمامی واژه های زبان باید از ریشۀ اصلی زبان باشند. بی گمان ریشۀ واژه ها مهم است اما نه چندان که از همۀ واژه های «بیگانه» چشم پوشیم. زیرا به بسیاری از آنها نیاز واقعی داریم. ملاک فارسی بودن یا نبودن واژه ها نیز آنست که گردش آنها در دستگاه صرفی زبان چگونه است و چگونه جذب شده اند. برای مثال، واژه ای مانند «خبر» مهم نیست که از ریشۀ عربی است، در حالی که با این واژه کوتاه دو سیلابی می توانیم ترکیبهای گوناگون بسازیم مانند: خبردار، خبرگیر، خبرچین، خبرگزار، خبرگزاری، خبرساز، خبرسازی، خبردهی، خبررسانی، خوش خبر، بد خبر، بی خبر، با خبر ... ولی اِخبار (از باب اِفعال) و استخبار و مخابره و مخبر و هر واژۀ دیگری ازین دست فارسی نیست، زیرا پیروی خود را از زبان اصلی از دست نداده و با هویت دستوری زبان اصلی وارد شده است. همینگونه فتنه، فتنه انگیز، فتنه خیز، فتنه گر، فتنه انگیختن، فتنه ساز، فتنه سازی، فتنه گری، پرفتنه. فارسی است اما تفتین و مفتن ومفتون و ... فارسی نیست، و بهر حال «خبر» و «فتنه» واژه هایی هستند دارای چنان بار معنایی ضروری که به هیچ روی از آنها چشم نمی توان پوشید، چنانکه فتنه در کنار آشوب و طغیان و انقلاب و شورش، حاشیۀ معنایی خاصی دارد که در برخی جاها از آن نمی توان گذشت.

اما ملاک دیگر اینست که با شم درست و ذوق سلیم بازشناسیم که از سیلابی که از عربی به فارسی روان شده چه ها زائد و بی فایده است و چه ها ضروری و مورد نیاز.


باز برای مثال، در جایی که زیانمند و زیان آور و زیانکار و پرزیان و زیان رسان را داریم وارد کردن «مضر» خیانتی است به زبان و سنگین کردن بیجای بار آن.


و یا کسی که «متوالیاً» را به جای پیوسته و پیاپی و تازه - به - تازه و نو - به - نو بکار برد دست به جنایتی در حق زبان زد.

آری، مشکل اساسی، همچنانکه امروزه بسیاری از اهل نظر و صاحبان قلم متوجه شده اند آنست که زبان فارسی زبانی است از نظر دستگاه صرفی پیرو دو دستور زبان جداگانه که به علت ساختمان ناهمگونشان با هم جوش خوردنی نیستند و، در واقع، برای آموختن زبان نوشتاری فارسی باید دو زبان را آموخت، زیرا، بمثل، کشتن و کشنده و کشته از یک دستگاه دستوری است و قتل و قاتل و مقتول از آن دستگاه دستوری دیگر، و به همین دلیل زبانی ست سرگردان و بی در - و - پیکر. حال آنکه زبان عربی هر اندازه هم که از فارسی وام گرفته باشد و حتا اگر، چنانچه برخی ادعا کرده اند، بیشتر ریشه های واژه های عربی نیز از فارسی یا پهلوی باشد، باز هم هر چه را از هر جا گرفته باشد آنها را در دستگاه زبانی خود گوارده و از آن خود کرده است. همین سلامت دستگاه گوارشی زبان عربی ست که به آن اجازه می دهد واژه ها و مفاهیم اروپایی را نیز در دستگاه خود بگوارد و عربها نیازهای زبانی تازۀ خود را چه بسا بسیار آسانتر از ما بر آورند، اما فلج شدن دستگاه گوارشی زبان فارسی در طول هفت - هشت قرن سبب شده است که هر گاه یک مشتق تازه (مثل رسانه) از مایه های درست و سالم زبان ساخته شود با پوزخند یا هیاهوی استادانه روبرو شود، زیرا این کار با عادتهای زبانی ما ناسازگار است. زیرا استادان ما عادت داشته اند همیشه واژۀ تازه را از عربی بگیرند یا به شکل عربی جعل کنند و هرگز به ذهنشان نمی گذاشته است که زبان فارسی نیز می تواند و باید از مایۀ خود و بنا به قاعده های درست خود واژه های تازه بسازد. و بویژه با بکار بردن پیشوندها و پسوندها در موارد تازه مخالفند زیرا یکی از آثار هفت - هشت قرن چیرگی زبان و نثر منشیانه بر فارسی همین فرسودن و از میان بردن پیشوندها و پسوندهای فارسی بوده است.

امروزه هزاران واژۀ عربی در حوزۀ زبانی ما قرار دارد که به علت عادت کردن به وجودشان متوجه زیانهای حضورشان نیستیم.


یکی از دلیلهای رایج در دفاع از آنها اینست که اینها «فارسی» شده اند و بسیاری از آنها را ما به معناهایی بکار می بریم که هیچ عرب زبانی نمی فهمد. اما کسانی که این دلیلها را می آورند متوجه آسیبهای ساختی این «فارسی شده» ها به زبان فارسی نیستند. بویژه امروز که زبان فارسی نیاز دارد از مایه های خود واژه های تازه بسازد. برای مثال، امروز در گوش بسیاری از ما بکار بردن «رجعت» بجای «بازگشت» هیچ چیز ناجور یا ناخوشایند در خود ندارد.

اما فسادی که این واژه و واژه های مانند آن به بار آورده است بسیار بزرگتر از آنست که گمان می کنیم. زیرا عادت چنان بوده است که «رجعت» اندک - اندک راجع و مرجوع و مراجعه و ارجاع و ترجیع و تراجع و... را نیز به دنبال بیاورد و رفته - رفته بازگردانده و بازگردان و بازگرداندنی و گشت و واگشت و واگرد و بسیاری دیگر از این مایه از یادها ببرد.


کسی که قوۀ چشایی زبانی اش بنا به این عادت خراب شده باشد، اگر، مثلا قرار باشد واژۀ Convertor را به فارسی برگرداند، ذهنش به جای آنکه به سراغ «واگردان» برود، به سراغ نمی دانم کدام اسم فاعل از کدام باب خواهد رفت.


نمونه های بسیار این قضیه را می توان در واژه سازیهای دست - و - پا شکستۀ متخصصان نا آشنا با روح زبان در بسیاری زمینه ها از زمینه های فنی گرفته تا علوم انسانی دید. عمدۀ این مشکل از آنجا برمی خیزد که ما عادت نداریم و به خود حق نمی دهیم که بر اساس قالبهایی که در دست داریم واژۀ تازۀ فارسی بسازیم، و در نتیجه، چه عربی - فارسیهای آب نکشیده که از کار در نمی آوریم !

آسیب های بنیادی که از راه دانش فروشی منشیان و اهل علم به فارسی رسیده بی شمار است و عادتهای زیانباری که اینگونه رفتار با زبان در ما پدید آورده سبب شده است که زبان فارسی نتواند نیازهای تازۀ خود را چنانکه باید برآورد. باز برای مثال، هنگامی که هضم و هاضمه جای گواردن و گوارش را می گیرد، یعنی رفته رفته چنان جا را برای این فعل درست و زیبا و کارآمد فارسی تنگ می کند که اندک - اندک غریب به نظر می آید یا واژه «شیکی» که فقط برای بازیهای شیک زبانی باید نگاه داشت، همراه آن دیرگوار و زودگوار و خوشگوار و بدگوار و گوارا و گواردنی و ناگوار جای خود را به ترکیبهای زشت و ناهنجار و سترونی مثل «سوء هاضمه» و «سهل الهضم» و «بطیء الهضم» می دهند و آنگاه دیگر نمی توانیم، مثلا برای واژه ای مثل Dispepsia واژۀ کهن و درست و دقیق «دژگواری» را زنده کنیم.
 

Similar threads

بالا