دوست داشتین در کدوم یک از ادوار تاریخ متولد میشدین ؟!

دوست داشتین در کدوم یک از ادوار تاریخ متولد میشدین ؟!


  • مجموع رای دهندگان
    134

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام اولا بگم تو این باشگاه فکر نمیکنم کسی به اندازه ستاره خانم مطلب تو این تالار گذاشته باشن و حقیقتا لذت بردم
اما در مورد حرفی که به بنده گفتین . ببینید دوست من میخوام بحث تاریخی راه بندازم که چرا شما از فلان دوره حمایت میکنید در حدی که آرزو میکنید ای کاش در اون دوره متولد میشدید نه اینکه بیام بگم چرا این دوره رو قبول ندارید . من میگم هر کی هر جا نظرشه بیاد بگه و البته دلیل انتخابشو اونم تاریخی نه چیز دیگه .
اما اینکه میگین متعصبانه با گزینه ها و انتخاب کننده ها برخورد میکنم . ببینید تا حدودی حق رو به شما میدم و قبول دارم ولی باور کنید محدودیت گزینه ها دلیلشه . گزینه هیچکدامم به نحوی اونها رو جبران میکنه . اما در برخورد با شرکت کننده ها خب من حقیقتا آن چنان که باید و شاید تاریخ آمریکا رو نمیدونم و البته چیزهایی که در کتب تاریخ و تاریخ این کشور دیدم برام قابل قبول نیس که کسی بخواد آرزو کنه در این جور کشوری متولد بشه . من میگم بیان دلیلشونو بگن تا بحثیم البته تاریخی بشه وقتی میگیم تاریخ یعنی گذشته نه حال نه آینده . شاید بعضی دوستان بگن به دلیل پیشرفت تاریخی که داشته ولی من میگم ژاپن پیشرفتش بیشتر نبوده چرا به آخرین گزینه رای ندادین . البته یک گزینه هم که در موردش صحبت کردم گذاشتم ببینم اون شخص با این همه رسوایی این چنین کشوری چه دلیلی داره و آیا اصلا تاریخی در مورد اون هست .
بعضیها هم خب هم به هخامنشیان رای دادن هم آمریکا اینم اصلا برای من قابل قبول نیس . تاریخ پر افتخار تنها کوروش هخامنشی کجا با کشوری مثل آمریکا

امیدوارم توضیحاتمو متوجه شده باشین:gol:

سپاس از شما به خاطر توضیحتون....
شاید انتخاب یک گزینه برای شما قابل قبول نباشه اما این نظر شخصی هر فرد که طبق سلیقه خودش انتخاب کنه...
 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
سیلااااااااااااااااااااااااام
محمد جون دمت گرم
با این که دقیقا متوجه نشدم موضوع چیه ولی نظرمو میگم
من گزینه ی ایران رو زدم و دوره های تاریخی رو هم برام فرق نمیکنه
احساس غرور میکنم از این که در سرزمینی زندگی میکنم که زمانی جایگه بزرگان تایخ و انسانیت بوده
با مردمی هم کلام میشم که به مهرورزی و انسان دوستی شهره اند
با حکومت ها کاری ندارم چون سیاست پر از دروغ و فساد.......... کیه که ندونه رژیم اسراییل غاصبه یا امریکا حکومتی که براساس دیدگاه فراماسونی شکل گرفته و افتخاراتش قبرستان سیاه پوستا و گاوچرونای وحشیه....
سوالی که پیش میاد اینه که اگر بر فرض من در سرزمین ایران متولد نمیشدم عقایدم چگونه بود؟
جواب من به این سوال اینه که حقیقت همه جا قابل رویته و اگر ما به دنبال هدف متعالی بشر که همون بندگی خداست بریم به روشنی و حقیقت نایل میشیم
من فکر میکنم این وسعت نگاه ماست که به جهان هویت میده و باعث میشه که که سرزمینها اشیا نمادها موجودات شکل بگیرن حالا چه من در ایران به زندگی کنم چه در فرانسه چه در اسراییل و امریکا فرقی نمیکنه.............
اعتقاد من اینه که شاید تمام تاریخ کشور من افتخار آمیز نباشه ولی نام ایران همواره افتخار آمیزه:gol:
ممنونم میلاد جان واقعا قشنگ گفتی بله حقیقت امر همینه . شما نمیتونی بگی من دینی انتخاب نمیکنم یا دستورات دینم رو اجرا نمیکنم چون شرایط حاکمیت یا فضای این جامعه بهم اجازه نمیده بله اعمال و تبلیغات اونها موثره ولی اگه شما بازیت نیاد و به دنبال حقیقت بگردی که همون بندگی خداست متوجه میشی که حقیقت جلو چشمته حالا ممکنه بعضیا یه پرده نازکیم روش بکشن ولی نور حقیقت انقدر فراوونه که هیچ مانعی نمیتونه خاموشش کنه و جلوشو بگیره .
این البته در مورد بحث زندگی بود و من تولد رو بیشتر اشاره داشتم .
البته شما در این باره اشاره کردی منم تا حدودی قبول دارم ولی ببین بحث من سرآرزو هست نه اینکه شما به اجبار تو اون کشور متولد بشی . قطعا شما دوس داری بهترین مکان از دیدگاه خودت متولد شی که شما دوست عزیزم مثل خودم ایران رو بهترین میدونی ممنون و این قطعا به گذشته پر افتخار این کشور برمیگرده :gol:
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
سپاس از شما به خاطر توضیحتون....
شاید انتخاب یک گزینه برای شما قابل قبول نباشه اما این نظر شخصی هر فرد که طبق سلیقه خودش انتخاب کنه...
ممنون بله قطعا . خب ما هم همینو میخوایم بدونیم و چه خوب که اونایی که رای دادن بگن و اگه تاریخی باشه چه بهتر .
شاید نظر منم تغییر کنه وبا اونا هم عقیده بشم اما بازم میگم توجه کنید نمیگم زندگی میگم تولد . تبادل اطلاعات و گفتگو برای همینه

 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
هخامنشیان خوبن کلا دوستشون دارم
ممنونم از شما ولی میتونم بپرسم چرا به فلسطین رای دادین ؟ کشوری که به نظرم تاریخش غم انگیز و هولناکه به دلیل ظلمی که بهش شده و اینکه مظلوم واقع شده
لعنت بر جنایتکاران ، لعنت

 

f.mohebbi

عضو جدید
ممنونم از شما ولی میتونم بپرسم چرا به فلسطین رای دادین ؟ کشوری که به نظرم تاریخش غم انگیز و هولناکه به دلیل ظلمی که بهش شده و اینکه مظلوم واقع شده
لعنت بر جنایتکاران ، لعنت

خواهش می کنم
من به فلسطین رای دادم؟؟؟؟؟؟؟:eek:
من غلط کنم ، مگه جونم رو از سر راه آوردم که به فلسطین رای بدم:surprised:
من تو همین ایران خیلی هم راحتم
اشتباه می کنید ها:razz:
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
نفر اولی که به پهلویها رای داد که نیومد توضیح بده بنابراین ما منتظر نفر دوم هستیم چه تاریخ ارزشمندی این دوستان از پهلوی میدونن که ما نمیدونیم !
 

majid_mz

عضو جدید
کاربر ممتاز
نفر اولی که به پهلویها رای داد که نیومد توضیح بده بنابراین ما منتظر نفر دوم هستیم چه تاریخ ارزشمندی این دوستان از پهلوی میدونن که ما نمیدونیم !
من به دوره هخامنشی رای دادم ... اما مطمئنا" دوره پهلوی هم ارزشمندیهایی داشته... همه دوره ها موفقیت ها و ناکامیهایی داشته ... مثلا در مورد قاجارها همه میدونن ناکامیها بیشتر بوده تا موفقیت ها و تو دوره هخامنشیان بر عکس ... اینم بگم بحث متولد شدن با زندگی کردن یه خورده انتخاب رو سخت کرده .. همه ما این دوران رو تجربه کردیم .. میدونیم واسه کسانی مثل ما زندگی تو دورانی که برق نبوده ( و همینطور امکانات بیشمار دیگه) خیلی سخته .. منظور من از انتخابم این بود که دوست داشتم زندگی تو اون دوران و ایام رو حس میکردم ...
 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به دوره هخامنشی رای دادم ... اما مطمئنا" دوره پهلوی هم ارزشمندیهایی داشته... همه دوره ها موفقیت ها و ناکامیهایی داشته ... مثلا در مورد قاجارها همه میدونن ناکامیها بیشتر بوده تا موفقیت ها و تو دوره هخامنشیان بر عکس ... اینم بگم بحث متولد شدن با زندگی کردن یه خورده انتخاب رو سخت کرده .. همه ما این دوران رو تجربه کردیم .. میدونیم واسه کسانی مثل ما زندگی تو دورانی که برق نبوده ( و همینطور امکانات بیشمار دیگه) خیلی سخته .. منظور من از انتخابم این بود که دوست داشتم زندگی تو اون دوران و ایام رو حس میکردم ...
بله حرف شما صحیحه گفتم تولد که به واقع میشه افتخارآمیزترین دوره ایران . به نظرم اونیکه به پهلوی رای داده یعنی اون رو هم افتخارآمیزترین تصور کرده در شرایطی که من قاجار و پهلوی رو بدترین دوران میدونم خواستم دلیلشونو بدونم همانطور که از همه پرسیدم .
حتی اون شخصی که به فلسطین رای دادن و ............... .
ببینید هدفم اینه که بحث تاریخی بشه بحثی که در کتابها نوشته شده هر چند بعضی تحریفی ولی حقیقتا مطلبی که در تاریخ نوشته شده اصلش قطعا اتفاق افتاده . خیلی دوس داشتم بحث تاریخی بشه حتی در مورد سایر کشورها ولی فعلا ............ فقط یک نفر لطف کرد و در مورد کشور سوئیس تونستیم یه حرف تاریخی زده باشیم.
 

majid_mz

عضو جدید
کاربر ممتاز
بله حرف شما صحیحه گفتم تولد که به واقع میشه افتخارآمیزترین دوره ایران . به نظرم اونیکه به پهلوی رای داده یعنی اون رو هم افتخارآمیزترین تصور کرده در شرایطی که من قاجار و پهلوی رو بدترین دوران میدونم خواستم دلیلشونو بدونم همانطور که از همه پرسیدم .
حتی اون شخصی که به فلسطین رای دادن و ............... .
ببینید هدفم اینه که بحث تاریخی بشه بحثی که در کتابها نوشته شده هر چند بعضی تحریفی ولی حقیقتا مطلبی که در تاریخ نوشته شده اصلش قطعا اتفاق افتاده . خیلی دوس داشتم بحث تاریخی بشه حتی در مورد سایر کشورها ولی فعلا ............ فقط یک نفر لطف کرد و در مورد کشور سوئیس تونستیم یه حرف تاریخی زده باشیم.

البته در مورد قاجار با شما موافقم اما پهلوی رو نه ... نمیگم بهترین دوران بوده اما فکر نکنم بدترین بوده باشه ...
هر دورانی رو باید با تحولات اون زمان مقایسه کرد .. مثلا اگه دوره پهلوی تموم نمیشد .. مطمئنا باز هم اینترنت به ایران میومد .. گاز کشی و برق کشی انجام میشد .. ماشین ها جدید تر میشد .. خیابون ها بیشتر میشد ...تعداد مدارس هم همینطور .. بیمارستان ها هم همینطور ... همیشه تو بهمن ماه یه آماری اعلام میشه که تو سال 57 ما اینقد از فلان چیز رو داشتیم .. الان اینقدر .. این مطمئنا مقایسه درستی نیست .. البته حق با شماست ... اینجا بهتره مطالب تاریخی بیان بشه .. اما سیاست هم طبیعتا یه بخشهایی از تاریخ به حساب میاد دیگه .. نه؟؟
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
البته در مورد قاجار با شما موافقم اما پهلوی رو نه ... نمیگم بهترین دوران بوده اما فکر نکنم بدترین بوده باشه ...
هر دورانی رو باید با تحولات اون زمان مقایسه کرد .. مثلا اگه دوره پهلوی تموم نمیشد .. مطمئنا باز هم اینترنت به ایران میومد .. گاز کشی و برق کشی انجام میشد .. ماشین ها جدید تر میشد .. خیابون ها بیشتر میشد ...تعداد مدارس هم همینطور .. بیمارستان ها هم همینطور ... همیشه تو بهمن ماه یه آماری اعلام میشه که تو سال 57 ما اینقد از فلان چیز رو داشتیم .. الان اینقدر .. این مطمئنا مقایسه درستی نیست .. البته حق با شماست ... اینجا بهتره مطالب تاریخی بیان بشه .. اما سیاست هم طبیعتا یه بخشهایی از تاریخ به حساب میاد دیگه .. نه؟؟
ممنون بله منم اصلا موافق مقایسه دوران نیستم ولی به نظرم حق داریم در یک موقعیت زمانی کشورمون رو با کشورهای دیگه مقایسه کنیم . مثلا ایران در زمان هخامنشی و صفوی کجا بود کشورهای دیگه کجا ؟ دوره قاجار چه بلاهایی که به سر مملکت نیورد هرچند که افرادی چون امیرکبیر بودند که خدمات بزرگی رو برای کشور انجام دادن ولی شاهان چه کردند .
دوره پهلوی از لحاظ علم ، صنعت و خودکفایی و حتی دین مقایسه کنید با کشورهای اون موقع حکومت پهلوی کیا رو به دانشگاه راه میداد و سطح سواد چگونه بود ؟
البته در دوره پهلوی اشخاصی چون مصدق بودند که .............. . اما در مورد این حرفتون قبول به احتمال زیاد میومد ولی به چه هدفی در کشوری که مستعمره شده بود . اصلا مگه تو همین قرن کشورهایی مثل افغانستان ، فلسطین ، عراق و خیلی کشورهای آفریقایی دیگه نداریم که مثلا موبایل دو ساله به کشورشون اومده و به واقع در دسترس مردم قرار گرفته . خیابونها مدرن قطعا میشد ولی جهان اون موقع کجا بود الآنم کشورمون عقبه و باید خیلی زحمت بکشه ، مثلا مونوریل چی شد و ............. . بله سیاست جزئی از تاریخه ولی من به شخصه سیاست رو مربوط به عملکرد یک شخص میدونم نه کلی حرف زدن چه میدونم آزادی بیان که حتی خیلی جاها میتونه سیاسی بشه و ........... . تاریخی بیایم با کتب تاریخ حرف بزنیم با مدرک و نوشته ها و مربوط به گذشته نه حال . البته در همه این موارد بایستی حواسمون باشه که سیاست رو دخیل نکنیم که خلاف قوانین باشگاه عمل کرده ایم و به شخصه نمیخوام برای باشگاه مشکلی پیش بیاد و از دوستان میخوام حتما رعایت کنند به عنوان زننده تایپیک میگم و امیدوارم که حقوق یکدیگر و حقوق جمع کثیری از هم باشگاهیان احترام بذاریم . موفق باشید .

 

majid_mz

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستش دوست عزیز خوب یا بد بحث سیاسی تو این سایت ممنوعه .. متاسفانه جایی هم نیست که بشه راحت نظرات رو بیان کرد .. منم با نظام شاهنشاهی مخالفم .. اما شاه میتونه فقط یه اسم باشه که.. (این جای جمله رو نوشته بودم اما ویرایش کردم و پاک کردم که شر نشه سایت رو ببندن)... و اینکه مستعمره بودن ... ... دیگه نمیتونم توضیح بدم ... بیخیال .. دوستان نظراتشون رو دادن و ما هم استفاده میکنیم ..
 
آخرین ویرایش:

nice_Alice

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
همون 5سالي از تاريخ كه معلوم نيست كي چه كار ميكرده(قهوه ي تلخ)!!! كي حكومت ميكرده!!! به نظرم خيلي بايد جالب بوده باشه!!!
 

Sarp

مدیر بازنشسته
من حداقل 10 سال هست که تو دنیای تاریخ و فرهنگها و تمدنها سیر میکنم !
به خاطر تاریخ زبان فرانسه رو هم تا حدودی (تا جایی که بتونم گلیم رو از آب بیرون بکشم) یاد گرفتم !
همیشه هم راجع به یه تاریخ از منابع بسیار گوناگونی استفاده کرده ام تا تحریفها و تناقضات واسم رو بشه !

من آرزو داشتم و دارم که بتونم در تاریخ سفر کنم !


محمد میبینم که با توجه به انتخاب هرکس یه پست دربارش میزنی !
مثل پست سوئیس و . . .
ولی این تاریخی که من میخوام با توجه به موضوع تایپیک (مجبورم یه دوره تاریخی رو انتخاب کنم) انتخاب کنم ، متاسفانه مطلبی پیدا نخواهی کرد که کپیش کنی تو تایپیک !
من دلم میخواست در دوره ایلخانی و حکومت نوادگان چنگیز حضور داشتم !
دوره ای که در ایران این همه چهره ای منفور ازش به جا مونده ! (چون منافع شونیزم اینجور ایجاب میکنه) !
دوره ای که در تاریخ ایران جایی به جز لعنت و نفرین نداره !

دوره ای که یکی از ادوار باشکوه تاریخ تمدن ایران بوده ! و حتی شبه جزیره هند !
دوره ای که زن نه قبل از آن و نه بعد از آن ، چنان منزلتی پیدا نکرده !
دوره ای که این همه دانشمند و ادیب و . . .به جامعه تاریخ ایران معرفی کرده !
دوره ای که بزرگترین و کاردان ترین وزرا ازش در یادها مونده !
یکی از دوره هایی که بهترین بناهای تاریخی ازش به یادگار مونده !
دوره ای که با این همه عظمت ، کمترین یادی ازش تو کتابهای تاریخ مدارس و عموم نشده !

دوره ای که برای منافع پان آریائیسم ، ازش به عنوان یکی از دوره های منفور تاریخ ایران یاد میشود !
 

نفس نفس

عضو جدید
:w11::w17::w40::w14::w42::w21:دز زمان هخامنشیان.
طبق مطالعه ای که داشتم عدالت به شکل زیبایی در تمامی ارکان حکومت پدیدار بود.مردم در انتخاب دین آزاد بودند.این طور نبود که دین سپر بلا شود
 

majid_mz

عضو جدید
کاربر ممتاز
من حداقل 10 سال هست که تو دنیای تاریخ و فرهنگها و تمدنها سیر میکنم !
به خاطر تاریخ زبان فرانسه رو هم تا حدودی (تا جایی که بتونم گلیم رو از آب بیرون بکشم) یاد گرفتم !
همیشه هم راجع به یه تاریخ از منابع بسیار گوناگونی استفاده کرده ام تا تحریفها و تناقضات واسم رو بشه !

من آرزو داشتم و دارم که بتونم در تاریخ سفر کنم !


محمد میبینم که با توجه به انتخاب هرکس یه پست دربارش میزنی !
مثل پست سوئیس و . . .
ولی این تاریخی که من میخوام با توجه به موضوع تایپیک (مجبورم یه دوره تاریخی رو انتخاب کنم) انتخاب کنم ، متاسفانه مطلبی پیدا نخواهی کرد که کپیش کنی تو تایپیک !
من دلم میخواست در دوره ایلخانی و حکومت نوادگان چنگیز حضور داشتم !
دوره ای که در ایران این همه چهره ای منفور ازش به جا مونده ! (چون منافع شونیزم اینجور ایجاب میکنه) !
دوره ای که در تاریخ ایران جایی به جز لعنت و نفرین نداره !

دوره ای که یکی از ادوار باشکوه تاریخ تمدن ایران بوده ! و حتی شبه جزیره هند !
دوره ای که زن نه قبل از آن و نه بعد از آن ، چنان منزلتی پیدا نکرده !
دوره ای که این همه دانشمند و ادیب و . . .به جامعه تاریخ ایران معرفی کرده !
دوره ای که بزرگترین و کاردان ترین وزرا ازش در یادها مونده !
یکی از دوره هایی که بهترین بناهای تاریخی ازش به یادگار مونده !
دوره ای که با این همه عظمت ، کمترین یادی ازش تو کتابهای تاریخ مدارس و عموم نشده !

دوره ای که برای منافع پان آریائیسم ، ازش به عنوان یکی از دوره های منفور تاریخ ایران یاد میشود !

سلام .. میشه راجع به این دوران یکم بیشتر توضیح بدید؟؟
 

majid_mz

عضو جدید
کاربر ممتاز
این دوران فکر نکنم نیاز به توضیح داشته باشه
هم آثار علمی و ادبیش هنوز موجوده
و هم آثار و بناهای تاریخیش
خوب یکم توضیح بدید ... چون من فکر نکنم بشه به دورانی که نوادگان چنگیز مغول به ایران ما حکومت میکردن افتخار کرد.... همونطور که نمیشه به دوران حکومت اعراب و اسکندر و .. تو ایران افتخار کرد ..البته مطمئنا ادیبان و دانشمندان تو هر دورانی هم بودن ...همین بزرگان ایرانی بودن که در نهایت حکومت رو به ایرانیا برگردوندن ... بناهای تاریخی هم که تو سایر دوران کم نداریم .. از چغازنبیل گرفته تا تخت جمشید و پاسارگاد.. از هنر صفویان تو اصفهان ... حتی بناهای بجا مونده از کاخ های قاجار ... ارگ بم ... و ...
حالا حداقل دلایلتون رو توضیح بدید .. شاید من بد برداشت کردم..
 

Sarp

مدیر بازنشسته
خوب یکم توضیح بدید ... چون من فکر نکنم بشه به دورانی که نوادگان چنگیز مغول به ایران ما حکومت میکردن افتخار کرد.... همونطور که نمیشه به دوران حکومت اعراب و اسکندر و .. تو ایران افتخار کرد ..البته مطمئنا ادیبان و دانشمندان تو هر دورانی هم بودن ...همین بزرگان ایرانی بودن که در نهایت حکومت رو به ایرانیا برگردوندن ... بناهای تاریخی هم که تو سایر دوران کم نداریم .. از چغازنبیل گرفته تا تخت جمشید و پاسارگاد.. از هنر صفویان تو اصفهان ... حتی بناهای بجا مونده از کاخ های قاجار ... ارگ بم ... و ...
حالا حداقل دلایلتون رو توضیح بدید .. شاید من بد برداشت کردم..
شما که همه این خدمات و شکوفائیها رو مدیون خود ایرانیها میدونین و نقش پادشاه رو نادیده میگیرید ، چند نمونه از خدمات هخامنشیان رو بشمرید !
البته منظور من این شعار نوشته ها نیست !
خدماتی مثل وضع قانون توسط سومریان و یا اختراع خط میخی توسط سومریان که داریوش اول هم با وجود فاصله زمانی چندین هزار ساله با این تمدن ، سنگ نوشته های خودش رو به سه زبان میخی و اکدی و ایلامی نوشته !
.
.
.
.
البته از این دست مثال زیاد هست !
و من هم قصد بحث تاریخی ندارم

منظور اینه که بدونم تعریف شما از تمدن و فرهنگ و . . .چیه !
 

majid_mz

عضو جدید
کاربر ممتاز
شما که همه این خدمات و شکوفائیها رو مدیون خود ایرانیها میدونین و نقش پادشاه رو نادیده میگیرید ، چند نمونه از خدمات هخامنشیان رو بشمرید !
البته منظور من این شعار نوشته ها نیست !
خدماتی مثل وضع قانون توسط سومریان و یا اختراع خط میخی توسط سومریان که داریوش اول هم با وجود فاصله زمانی چندین هزار ساله با این تمدن ، سنگ نوشته های خودش رو به سه زبان میخی و اکدی و ایلامی نوشته !
.
.
.
.
البته از این دست مثال زیاد هست !
و من هم قصد بحث تاریخی ندارم

منظور اینه که بدونم تعریف شما از تمدن و فرهنگ و . . .چیه !
توو متنی که من نوشتم .. از کجاش میشد فهمید که من نقش پادشاهان رو ندیده گرفتم؟؟
منظور شما از فرهنگ و تمدنی که میگید چیه؟؟؟
شما گفتی آثار علمی و ادبی اون دوران .. منم گفتم دانشمند و ادیب و عارف و .. زیاد داشتیم ... حتی تو دوران فاجعه باری مثل قاجاریه .. امیر کبیرها رو داشتیم ... گفتید بناهای تاریخی .. گفتم اونم که زیاد داشتیم ... .. دست آخرم توضیح ندادید... منم دنبال بحث نبودم .. فقط خواستم دلایلتون رو بدونم .... به هر حال نظر شما هم محترمه ... موفق باشید ....
 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
من حداقل 10 سال هست که تو دنیای تاریخ و فرهنگها و تمدنها سیر میکنم !
به خاطر تاریخ زبان فرانسه رو هم تا حدودی (تا جایی که بتونم گلیم رو از آب بیرون بکشم) یاد گرفتم !
همیشه هم راجع به یه تاریخ از منابع بسیار گوناگونی استفاده کرده ام تا تحریفها و تناقضات واسم رو بشه !

من آرزو داشتم و دارم که بتونم در تاریخ سفر کنم !


محمد میبینم که با توجه به انتخاب هرکس یه پست دربارش میزنی !
مثل پست سوئیس و . . .
ولی این تاریخی که من میخوام با توجه به موضوع تایپیک (مجبورم یه دوره تاریخی رو انتخاب کنم) انتخاب کنم ، متاسفانه مطلبی پیدا نخواهی کرد که کپیش کنی تو تایپیک !
من دلم میخواست در دوره ایلخانی و حکومت نوادگان چنگیز حضور داشتم !
دوره ای که در ایران این همه چهره ای منفور ازش به جا مونده ! (چون منافع شونیزم اینجور ایجاب میکنه) !
دوره ای که در تاریخ ایران جایی به جز لعنت و نفرین نداره !

دوره ای که یکی از ادوار باشکوه تاریخ تمدن ایران بوده ! و حتی شبه جزیره هند !
دوره ای که زن نه قبل از آن و نه بعد از آن ، چنان منزلتی پیدا نکرده !
دوره ای که این همه دانشمند و ادیب و . . .به جامعه تاریخ ایران معرفی کرده !
دوره ای که بزرگترین و کاردان ترین وزرا ازش در یادها مونده !
یکی از دوره هایی که بهترین بناهای تاریخی ازش به یادگار مونده !
دوره ای که با این همه عظمت ، کمترین یادی ازش تو کتابهای تاریخ مدارس و عموم نشده !

دوره ای که برای منافع پان آریائیسم ، ازش به عنوان یکی از دوره های منفور تاریخ ایران یاد میشود !
خب قبل از اینکه به شما دوست گلم پاسخ بدم خوب است چند مطلب در مورد مغولستان ، چنگیز خان و ایلخانان تقدیم کنم . بعد نظرم رو خواهم گفت .
دلیل اینکه بنده کپی پیست میکنم به این شرحند یک دوس ندارم حرف بی مدرک و منبع و به خصوص از خودم بزنم
کپی پیس میکنم که نگن اینا ساخته های ذهن توهست . دلیل دوم : دوس دارن بقیه هم به این روش رو بیارن
و هر حرفی که میزنن بگن از چه کتاب و منبعی خوندن . اما همه این منبع اوردنا برای اینه که اونا رو کنار هم بزاریم و تناقضاتشو بررسی کنیم . اون وقت رو اونا بحث کنیم ببینیم واقعا چی میتونسته باشه و چه بوده .
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
مغولستان

مغولستان

کشور مغولستان زادگاه و خاستگاه قوم مغول می‌باشد.
مغولها بیش از هر کشوری به چین دست درازی می‌کردند و امپراتوران چین برای آسایش از دست ایشان دست به ساخت دیوار چین زدند.!
نخستین مردمانی که از مغولستان برخاستند و کشورهای دیگر را به ویرانی کشیدند هون‌ها به رهبری آتیلا بودند
بزرگ‌ترین رهبر تاریخی مغولها چنگیزخان بود که توانست قبیله‌های مغول را یکپارچه سازد و رقیبان را نابود گرداند.
وی نخست چین را گشود. آنگاه به ایران و اروپا تاخت و خونریزیهای بسیار پدید آورد. فرزندان او تا سالها فتحهای نیای خود را پی می‌گرفتند.
پس از چنگیز و فرزندانش سرزمین مغولستان گمنام ماند.در زمان نزدیک به ما این سرزمین زیر چیرگی شوروی گردانده می‌شد.
سیاست

پس از جنگ جهانی دوم مغولستان تحت‌تأثیر عواقب شوم جنگ و فراز و نشیب‌های فراوان و نفوذ قدرت‌های بزرگ مانند چین و اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفت.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Elbegdorj-2.JPG
رئیس جمهور مغولستان


در ۱۹۲۴ حزب خلق مغول به حزب انقلابی خلق مغولستان تغییر نام داد و مغولستان در اکتبر ۱۹۴۵ طی یک همه‌پرسی عمومی به استقلال دست یافت و از لحاظ سیاسی به دو قسمت تقسیم شد: یک منطقه خودمختار در جمهوری خلق چین موسوم به «مغولستان داخلی» و دیگر جمهوری خلق مغولستان موسوم به «مغولستان خارجی» که در ۱۹۴۶ به‌وسیله دولت چین به‌رسمیت شناخته شد.
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
چنگیز خان

چنگیز خان

چنگیز خان که اسم اصلیش “تیموجین” بود در خانواده ای ریس قبیله ای “بورجیگین” (و یا در لهجه ای هزاره گی “بورجیگای”) متولد شد . او از سنین طفولیت با دیگر هم سن و سالانش فرق داشت. تاتاران با قتل پدرش او و خانواده ای او را با مشکلات بزرگی مواجه ساختند. با وجود این که بیش از یازده سال نداشت او مشکلات خود و خانواده ای خود را برطرف میکرد و به آینده و اهداف برنامه ریزی شده ای که در ذهن داشت میاندیشید. او توانایهای خود را سنجیده روز بروز به آینده امیدوارتر میشد. او شخص خانواده دوست و مردم دوستی بود که همه برنامه های آینده اش صرف برای رفع مشکلات و بهبود وضعیت مردمش بود.
تیموجین با دختری بنام “بورته” که دختر خان یکی از قبایل مغول بود ازدواج کرد و از همین طریق تحت حمایت نظامی و سیاسی پدر آن دختر قرار گرفت. او شخصیتی داشت که دیگران به سادگی تحت تاثیر وی قرار میگرفتند. او بعد از شکست دادن تاتاران و چندین پیروزی های سیاسی و نظامی دیگر توانست شایسگی خود را در میان سران اقوام تورک و مغول ثابت کند و از طرف مردم لقب “چنگیز خان” (و یا “خان کبیر”) را کسب نماید.
چنگیز خان با متحد ساختن اقوام تورک و مغول و با شکست دادن کسانی که مخالف این کار بودند او بعد از اتحادیه ای هون ها که نیاکان قدیم ترکان و مغولان بودند توانست اتحادیه ای را برپا سازد که نظیرش را در تاریخ نمیتوان پیدا کرد. اما این اتحاد قویی را که در میان مردمش بوجود آورده بود، هدف نهایی او نبود، بلکه این آغاز مرحله های بعدی بود که او را قدم به قدم به هدف اصلیش نزیکتر و نزدیکتر میبرد.
چنگیز خان امید آن فردایی را داشت که سرزمینش تبدیل به مرکزی گردد که تبادلات فرهنگی، علمی و تجاری در آنجا صورت گیرد. بعد از پیروزی های پی در پی لشکرش که دشمنان و رقیبان سرزمینش را فلج کرده بود او توانست حکومت عظیمی را بنا کند که همه ای اهداف و آرزوهای اصلی او را بتواند براورده نماید.
امپراتوری عظیم مغول دورافاده ترین مناطق آسیا را با اوروپا وصل نمود. تجارت و گردشگری دوباره در مسیر جاده ای ابریشم جان گرفت. فقر و بیکاری آهسته آهسته از میان مردمی که شامل آن امپراتوری بود ماه به ماه کاهش پیدا میکرد. جهانی سازی برای اولین بار در تاریخ از همان دوران آغاز شد.
برخلاف تعریفی که عده ای کثیری از نویسندگان از چنگیز خان دارند که او را “مرد خشن” تعریف نموده اند، او در حقیقت حاکم خلاق و دانایی بود که تغیرات بزرگی را برای اصلاح ساختن نظام حکومتی سنتی که در میان قبایل تورک و مغول در مغولستان برپا بود بوجود آورد.! یکی از کارهایی که همه محققان تاریخ را به تعجب در آودر تدوین کتاب قانون چنگیز خان (یاسا)(1) بود که در قرن دوازده هم میلادی نوشته شده بود. از دادوگرفتهای داخلی در میان قبیله ها و حقوق همسایه داری تا نظام حکومتی همه مطابق “یاسا” اداره میشد.
او حاکم روشنفکری بود که با رفتار و موضع گیری هایش مخالفت خود را علیه تبعیض دینی و نژادی آشکار ساخته بود. برخلاف اکثر حکمرانان تاریخ، در دوران حکومت چنگیز خان همه مذاهب و مردم از هر قبیله و نژاد آزادانه و بدون هیچ ممانعتی به فعالیتهای مذهبی و فرهنگی خود ادامه میدادند.
شدیدترین حمله به شخصیت و حکومت چنگیز خان از طرف نویسندگان فارسی زبان صورت میگیرد !چون چنگیزخان بر علیه حکمرانی که در سرزمین امروزی ایران و افغانستان حکومت میکرد جنگیده بود. متاسفانه آنها نکته ای مهمی را نادیده میگیرند. و آن این که چنگیز خان از طرف حکمران ایران مجبور به حمله شد. چند تن از هیات تجاری چنگیز خان که بقصد معاملات تجاری به دیدن حکمران ایران رفتند توسط آن حکمران بقتل رسیدند و سرهایشان را با پیامی از طرف همان حکمران به چنگیز خان فرستاده شد. او در متن پیام خود گفته بود که “حکومت چادرنشین” چنگیز را حکومت نمیداند و با آنها هیچ روابط تجاری و غیر تجاری برقرار نخواهد کرد چون آنها را دشمن میدانست. به همین دلیل بود که چنگیز خان حکم جنگ علیه آن حکمران را صادر کرد. آن حاکم چون قبلا هیچ آگاهی در باره ای شخصیت چنگیز خان و لشکر نیرومند و نترسی که تربیت داده بود نداشت اشتباه بزرگی را مرتکب شد که باعث سرنگونی حکومتش گشت.
در دوران حکومتهای تورک و مغول چه در دوران امپراتوری مغول یا چه قبل از آن خدمات بزرگی را آنها به فرهنگ و ادبیات فارسی ارائه نموده اند. در دوران حکومت مغولان فرهنگ و زبان فارسی نه تنها از بین نرفت بلکه رشد سریعتری پیدا کرد.قبل از هجوم مغولان زبان فارسی تقریبا از رسمیات افغانستان و ایران جای خود را از دست داده بود و در عموم در حال از بین رفتن بود. زبان عربی تبدیل به زبان رسمی شده بود و در بین مردم جا افتاده بود. رهبران مغول از طریق اشعار و ادبیات فارسی از تفکر و اندیشه های نوینی که اسلام آنها را به فرهنگ و ادبیات فارسی بخشیده بود دلچسپی خاصی پیدا کردند.
چنگیز خان قبل از هر عملیات و جنگ با دشمن در کوه های اطراف میرفت و برای پیروزی لشکرش و برای رسیدن به اهدف نهای اش دعا میکرد. یکی از خاطره هایی که از چنگیز خان بجا مانده است از قرن دوازده میلادی میباشد که برای اولین بار داخل سرزمین اسلامی شده بود. او سرزمین مسلمان نشینی را در آسیای میانه که در اوزبیکیسنان امروز واقع بود فتح کرد و خواست تا از یکی از مساجدی که آنجا بود دیدن کند. وقتی چنگیز خان داخل مسجد شد، بعد از تمرکز و دقت فراوان به اطرافش در بین مسجد، پرسید که “در اینجا مسلمانان چه کار میکنند؟”. مردم محل به جوابش گفتند “اینجا مسجد است، جایی که ما عبادت خدا را بجا میاوریم”. چنگیز خان چون خود یکتا پرست بود از این هم فکری با مسلمانان اظهار رضایت و خورسندی کرد. او به “تنگریزم” (2) و یا “خدای آسمانها” که عقیده ای دیرینه ای ترکان و مغولان بود ایمان داشت، و او را پرستش میکرد.
گرچه او قبل ازمرگش میگفت که “عمرم یاری نکرد تا همه ای جهان را تبدیل به یک حکومت میکردم” اما با وجود آن هم او توانسته بود حکومتی را بوجود بیاورد که تاریخ بشر تا امروز امپراتوریی را به آن عظمت ندیده است
منبع :Mongols, by Galadriel Findlay Watson, page 17
Why the sky is blue: discovering the color of life, by Götz Hoeppe,page 2
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادامه

ادامه

نزديک به سي سال طول کشيد تا چنگيز خان توانست، به زور، عشاير متعدد مغول را که کمر به نابودي يکديگر بسته بودند، زير پنجه ي آهنين خود متحد کند. اما بيست سال، از ١٢٠٥ تا ١٢٢٧، کافي بود تا ايلغارهاي وحشيانه حدود١٥٠هزار سوار، آسيا را به خاک و خون بکشند و از اقيانوس آرام گرفته تا درياي سياه،ميليون ها قرباني بر جاي گذارند. و سرانجام، درگذشت خان بزرگ بود که، در آخرينلحظه، اروپاي غربي را از خظر نابودي نجات داد. تهاجم با نسل کشي مردم تنگوت، ازپادشاهي سي هيا واقع در شمال غرب چين آغاز شد. جنگي سخت در گرفت که صدها هزار کشتهدر پي داشت و در جريان آن دهها شهر آباد به طور کامل منهدم و استان ها نابود و برايهميشه به دشت هاي باير تبديل شدند. قتل عام عظيم ٦٠٠ هزار تنگوت حاصل اين جنگ بود: «تا آخرين نفرشان نابود شدند. خان اين ملت را از صحنه ي روزگار محو کرد.».
سپس نوبت به امپراتوري کين در شمال شرقي چين رسيد.مغول ها در بهار ١٢١١، در شمال ديوار بزرگ، يک ارتش ٥٠٠ هزار نفري را درهم شکستند،به طوري که ده سال بعد، هنوز هم تا چشم کار مي کرد، انبوه استخوان هايي که در اثرتابش آفتاب سفيد شده بودند، مشاهده مي شد. مغول ها به اين سرزمين سرازير شدند و ازجمله تمام ساکنان پايتخت را قتل عام کردند. آنها به تعقيب سيلي از مهاجران وحشت زدهکه در برابرشان مي گريختند، پرداختند. روستاها و کشتزارها را ويران کردند، عاملقحطي و گرسنگي شهرها بودند و با آتش سوزي، غارت، تجاوز و کشتار، هر چه بر سر راهشان قرار داشت نابود مي کردند.
در ١٢١٥، آنها شهر بزرگ پکن را ابتدا محاصره و سپستسخير کردند. ٦٠ هزار زن، براي آن که به چنگ فاتحان نيافتند، خود را از بالايباروهايي که به طول ٤٣ کيلومتر در اطراف شهر کشيده شده بود، به پايين افکندند. دههاهزار تن که از شدت گرسنگي دچار ضعف شده و به آدمخواري متوسل شده بودند، قتل عامشدند. شيوع بيماري هاي همه گير و به ويژه تيفوس، دهها هزار کشته بر ارقام قبليافزود و مهاجمان را وادار کرد شهر را، پس از غارت کردن و سوزاندن هر چه که بود، ترککنند؛ آنها رفتند، با باري عظيم از غنايم، شامل زنان اسير و پسر هاي جوان، طلا،جواهرات، ابريشم و ... آنهايي که جان سالم به در برده بودند براي بقا تلاش ميکردند، بدون پناهگاه، بدون غذا و بدون آب، در ميان خرابه ها و جنازه هايي که طي ماههاي متوالي تجزيه و فاسد مي شدند.
خيلي زود گرسنگي و قحطي به ساير استان ها سرايت کرد وميليون ها چيني را روانه ي جاده ها ساخت تا به هجرت مردمي که از برابر مغول ها ميگريختند، بپيوندند. شرايطي بود پر از هرج و مرج که در آن فساد و راهزني، نبردهايچريکي و شورش هاي دهقاني مانند «قيام سرخ جامگان» که طبق معمول با وحشي گري بينظيري سرکوب شد، رواج مي يافت. همه جا و به مدت چندين دهه، زمين هاي کشاورزي پسنشستند، شهر ها و روستاهاي ويران شده به قهقرا رفتند و نا امني و زورگويي عريان وخشن بر مناسبات اجتماعي چيرگي يافتند. اين سناريو به خوبي جا افتاده بود و مقدر بودکه در تمام آسيا و در سرتاسر جهان، تا به امروز، همچنان تکرار شود.
سومين هجوم که از همه بدتر بود امپراتوري پهناورترک-ايراني خوارزم، در برگيرنده ي ايران، ماوراءالنهر و افغانستان را آماج خودساخت. مهد تمدني بيش از هزار ساله با شهرهاي شکوه مندش: سمرقند، بخارا، گرگنج، بلخ،مرو ، نيشابور، باميان، هرات، غزني ...
براي انهدام يکي از پيش رفته ترين قلمروهاي موجودجهان، نابودي مزارع و قنوات، غارت شهرهاي پر رونق و تبديل شان به تلي از خاکستر،ورشکستگي تجارت و پيشه وري، به بردگي کشاندن و آواره ساختن جمعيت ها، به طور کامل،و قتل عام ميليون ها انسان توسط مغول ها، تنها دو سال، از ١٢٢٠ تا ١٢٢٢، کفايتکرد.
اسيري در کار نبود: از لشگرها و پادگان هاي مغلوب،سربازاني را که در ميدان رزم کشته نشده بودند، يک به يک گردن مي زدند؛ همين طور، درشهرهاي تحت محاصره که بيش از اندازه مقاومت نشان داده بودند، هر موجود زنده اي را.آنها را چندين ماه، «مانند خوک ها، در خوکداني، در انتظار مسلخ»، حبس مي کردند و درگروه هاي دهها هزار نفري، در ميان دريايي از خون اعدام مي کردند. جنازه ي آنهاخوراک لاشخورها مي شد، از کله ها، مناره ها مي ساختند، يک طرف مردان و در طرف ديگرزنان و کودکان، و اين راه و رسمي بود که تا چند قرن بعد، همچنان، در امپراتوريعثماني و در منطقه ي بالکان ادامه يافت. در نيشابور و در هرات «نه سر ماند بر تن،نه تن بر سري»، همه را، «حتا سگ ها و گربه ها» را، به طرز فجيعي به قتلرساندند.
در همان هنگام، در غرب، يورش وحشيانه ي ديگري جريانداشت که حاصل اش ويراني آذربايجان بود و سوزاندن، غارت و کشتار هر چه بر سر راهقرار مي گرفت. مهاجمان شهرهاي قم، زنجان و قزوين را از روي نقشه ي جغرافيا محوساختند، همه مردم همدان را سر بريدند و بعد، گرجستان را به همان سرنوشت دچار کردند؛لشکريان مسيحي را در هم شکستند و بعد از آن، ائتلافي از شاهزادگان روسي را در نبردکالکا، در ٣١ مه ١٢٢٢، تار و مار کردند. شکست خوردگان زنداني جملگي اعدام شدند،شاهزادگان را زير تخته هاي چوبي خواباندند تا با ضربه هاي سم ستوران مغول لگدکوبشوند. اين، روز عزاي تاريخ روس بود و آغاز انقياد آنها نسبت به آن چه بعدها «قبيلهي زرين» ناميده شد. اين وضعيت بيش از دو سده به درازا کشيد.
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
خب این دوتا نوشته بود یکی بد میگفت یکی خوب البته اشتراکاتی داشتن به نظرم حرف صحیح اینه چمگیز خان خوب بود ولی برای کشور خودش ، او دنبال شاید اهداف بزرگی بود ولی به اسم کشورش و خودش و کسامیکه مخالفش بودن رو ناجور سرکوب میکرد . او برای سایر ملتها احترام قائل نبود میگفت با ما باشید کارتون نداریم ولی اگه خلاف این باشید بایستی از صحنه روزگار محو شید .
ببینید حقیقتیه پادشاه ایران در دوره خوارزم شاه کار بدی کرد ولی چنگیز خان همه ایراانیان را چون پادشاهشون دید که این حقیقتا تصور نادرستیس .
آغاز برخوردهای چنگیز خان با خوارزمشاهیان

ماجرای حاکم اترار و بازرگانان مغول

خان مغول در آغاز خواهان روابط تجاری و بازرگانی با دولت خوارزمشاهی بود که این رابطه را لازمه دوستی و برقراری مناسبات مودت آمیز می‏دانست. در جریان همین تحولات، تعدادی از بازرگانان مسلمان، از قلمرو سلطان تعدادی اجناس از قماش و البسه به ولایت خان مغول بردند. چنگیز در آغاز ورود این هیئت بازرگانی از ایران، با خشونت و تندی رفتار کرد، اما سرانجام از آنان دلجویی نمود و آنها را با خشنودی به وطن بازگرداند. در بازگشت این هئیت، تعدادی بازرگان مغول که حدود چهار صد و پنجاه تن بودند و ظاهراً اکثرشان مسلمان بودند (؟)، با مقداری اجناس و مال التجاره به همراه هیئت ایرانی به قلمرو سلطان خوارزمشاه فرستاده و نامه‏ای مبنی بر تمایل به برقراری و توسعه روابط بین دو دولت تقدیم کرد. اما غایر خان، حاکم اترار، این بازرگانان را که از سر حد آن ناحیه وارد قلمرو سلطان شده بودند، به اتهام جاسوسی در همان جا توقیف کرد، و با اجازه سلطان که در آن هنگام در ولایت عراق بود و گزارش غایر خان را نشانه سوء نظر چنگیز خان تلقی می‏کرد، آنها را به قتل رساند .

حمله ی چنگیز خان به قلمرو خوارزمشاهیان
چنگیز سفیری ویژه به دربار سلطان خوارزمشاه فرستاد و درباره این پیشامد توضیح خواست، اما سفیر نیز به دستور سلطان به قتل رسید.
چنگیز خان برای تلافی این اهانت، هجوم به قلمرو سلطان را اجتناب ناپذیر یافت «614 ق / 1217 م».
جنگ به فرار سلطان خوارزمشاهی انجامید ! و در اندک مدت ماوراء النهر، خراسان و عراق عرصه کشتار و ویرانی مغول شد.
مقاومت جلال الدین منکبرنی هم مانع از ادامه هجوم چنگیز نشد.
در این تهاجم گسترده که پسران چنگیز
جوجی، توشی و تولی
هم با او همراه بودند، دنیای اسلام را فاجعه‏ای مواجه ساخت که حاصل آن قتل عام، ویرانی و پریشانی بی سابقه ای بود.

چنگیز خان پس از ده سال به مغولستان بازگشت تا این که در بستر جان سپرد «624 ق / 1227 م».

اما فرمانروایی مغولان در ایران، چهل سال بعد از شکست و فرار سلطان محمد خوارزمشاه از مقابل لشکر مغولان، بنیاد نهاده شد و سلسله فرمانروایی ایلخانان نام گرفت.
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
حکومت ایلخانیان

حکومت ایلخانیان

مقدمه

« چنگیز که ده سال بعد در بازگشت به مغولستان در بستر جان سپرد(624) طی این لشکرکشی که پسرانش جوجی، توشی و تولی هم با او همراه بودند،* دنیای اسلام را با محنت و فاجعه یی مواجه ساخت که حاصل آن کشتار عام و ویرانی و پریشانی بی سابقه بود. فاجعه یی که تا مدتها بعد یادآوری آن نیز برای مورخ دردناک و مایۀ تألم خاطر می نمود. با این حال فرمانروایی مغول در ایران، تقریبا چهل سال بعداز شکست و فرار سلطان محمد خوارزمشاه از پیش هجوم چنگیزخان به وسیلۀ هولاگو نوادۀ چنگیز بنیاد شد.قبل از آن بخش عمدۀ این سرزمین همراه خوارزم و ماوراءالنهر به وسیلۀ خان مغول معروض تاخت و تاز گشت و هرچند سلطان محمد از پیش حملۀ قوم، با وحشت و اضطرابی بیمارگونه فرار کرد و در تنهایی و یبکسی جان داد(617)، پسرش جلال الدین لااقل کوششی بیهوده اما دلاورانه در دفع دشمن به جای آورد اما آنچه از آن کشش و کوشش حاصل گشت فقط ویرانی و کشتار بیشتر بود.* ولایات فتح شدۀ وی از خراسان و جبال و تا اران و مغان در تحت فرمان حکام نظامی و کشوری مغول در حقیقت دچار هرج و مرج شد. در پایان ماجرا که چنگیز به تختگاه خود بازمی گشت بخش عمدۀ ایران زیر و رو شده بود لیکن،از قلمرو خان هچنان جدا مانده بود.»

-هولاگو(651-663)
« مغولان تازه وارد که این بار در موکب هولاگو به ایران آمدند با مغولهایی که چهل سال پیش همراه چنگیز به تاخت و تاز آمده بودند تفاوت بسیار یافته بودند. با دینای اسلام خیلی بیشتر آشنایی پیدا کرده بودند و از غارتگران وحشی گونه عهد چنگیز خیلی معتدل تر و مجرب تر به نظر می رسیدند. لشکرکشی هولاگو برخلاف لشکرکشی چنگیز با طرح ونقشه یی پیش پرداخته همراه بودند. منازل بین راه از پیش معین شده بود، راه ها برای عبور لشکر آماده و حتی پل ها و گدارها تعمیر و ترمیم شده بود. این بار تجربه به فرمانروای مغول نشان داده بود که برای ایجاد یک قدرت پایدار در ایران،* برچیدن بساط خلیفه و اسماعیلیه ضرورت دارد و آنها به جای کشتار و تخریب بیهوده و بی نقشۀ سابق می بایست این دوقطب متضاد دنیای اسلام را که به خاطر جنبۀ مذهبی خویش مانع از استقرار فرمانروایی آنها در ایران بشمار می آمدند از بین بردارد. وقتی موکب هولاگو در شعبان 653 از مغولستان به سمرقند رسید هدف وی درواقع غیر از سعی در تجهیز و رهبری مغولهایی که از سالها پیش در اطراف این ولایات بیکار و تا حدی مورد نفرت عام مانده بودند، توسعۀ قلمرو مغول در جانب غربی بود که نیل به آن در گرو دفع اسماعیلیه و برچیدن بساط قدرت خلیفۀ عباسی بود. از همان آغاز ورود هولاگو به خراسان، ملوک اطراف با هدایا برای اظهار طاعت و تبعیت به اردوی خان آمده بودند و بدینگونه قلمرو آنها آمادۀ تسلیم بود.*
در محاصرۀ قلاع اسماعیلیه رکن الدین شاه آخرین خداوند الموت هم خواه ناخواه در ذی القعده 654 به موکب وی پیوست و با آنکه در تسخیر این قلاع به هولاگو کمک هایی نیز کرد سرانجام در دنبال تسخیر این قلاع، وی نیز شربت هلاک چشید و دولت خداوندان الموت در 654 خاتمه یافت. بعداز آن هولاگو از همدان ایلچی هایی برای اعلام الزام فرمانبرداری نزد خلیفۀ عباسی به بغداد فرستاد. اما جوابی که به پیغام او داده شد نه معقول بود نه موافق با رسوم معمول در پذیرایی ارباب سفارت. خلیفه، خواه ناخواه هدایایی برای او ارسال داشت و در عین حال سعی کرد او را از عواقب شوم در افتادن با خاندان عباسیان بترساند. اما هیچ
چیز از حرکت هولاگو به جانب بغداد مانع نیامد و بزودی تختگاه عباسیان به محاصره حرکت هولاگو افتاد. مستعصم خلیفه ناچار به اردوی هولاگو آمد و بغداد در صفر 656 معروض کشتار و غارت شد. خلیفه و اولادش با عدۀ کثیری از رجال دولت وی به قتل رسیدند.* تعداد کشتگان بغداد به قولی بر هشتصد هزار تن بالغ شد که البته مبالغه یی آشکارست. معهذا خلافت، که به رغم مساعی الناصرلدین الله هرگز نتوانسته بود رونق عهد منصور و هارون و معتصم را دوباره به دست آورد وجودش در مشروع نشان دادن قدرت های محلی، و سقوطش در آنچه بعداز واقعۀ بغداد بر جامعۀ مسلمین رفت ، قابل ملاحظه بود و د ر افکار عامه و حتی شاعران عصر، از جمله سعدی تأثیر دردآمیز نهاد با اینهمه چون هولاگو حکومت بغداد و عراق را به عطاملک جوینی یک والی مسلمان داد این تأثیر تا حدی تخفیف یافت.*
بعداز فتح بغداد هولاگو آهنگ فتح شام کرد. واین آهنگ ظاهرا ناظر به اتحاد با صلیبی ها و برانداختن حکومت مسلمین در شام و فلسطین و مصر بود. قلعۀ اربل را با تحمل زحمت از دست اکراد مسلمین در شام و فلسطین بیرون آورد. ولایت جزیره - جزیرۀ ابن عمر، را که در شمال عراق بین دجله و فرات واقع بود- به سبب آنکه امرای کوچک حاکم در نواحی مخلتف آن دایم با یکدیگر در حال ناسازگاری و ستیز بودند تا حدی به آسانی فتح کرد. موصل را به صلح گشود .* نصیبین والرها را هم تسخیر کرد. بعد از عبور از فرات مقاومت شدید حلب را که آمادۀ تسلیم نبود با خشونت و کشتار بیرحمانه فرو نشاند و دمشق را که از سرنوشت حلب درس عبرت گرفته بود بدون مقاومت در تصرف خود یافت. اما درین میان، وصول خبر درگذشت برادرش منکوقاآن - خان مغولستان که وی حکومت و دولت خود را از او داشت- هولاگو را به ترک شام و عزیمت به مغولستان وادار کرد.*
معهذا باقی ماندۀ سپاه او، که تحت فرمان کیتوبوقا سردار مغول در شام ماند، در محلی به نام عین جالوت در فلسطین از یک دسته سپاه ممالیک تحت حکم سیف الدین قدوز مصر در رمضان 658 شکست خورد واین واقعه که اولین شکست قطعی مغول از سپاه مسلمین بود هرچند به قدرت نظامی هولاگو لطمه یی وارد نیاورد ضربت سختی به حثیت نظامی مغول و افسانۀ شکست ناپذیری آنها وارد کرد. شام و مصر را هم از خطر اتحاد مغول با صلیبی ها رهایی داد. در واقع با آنکه هولاگو خود آیین بودایی داشت نفوذ زوجه اش دوقوزخاتون که در مسیحیت تصب هم داشت موجب شده بود که او برای برانداختن اسلام در شام و مصر خود را مصمم سازد و غلبۀ صلیبی ها را در آن نواحی تأمین کند. شکست و قتل کیتوبوقا هم به همین سبب که نقشۀ او را در فتح شام ومصر که موجب ارضاء خاطر دوقوزخان می شد بر هم زد، وی را به شدت متأثر و نومید ساخت.* کیتوبوقا که خود نیز مثل زوجۀ ایلخان از قوم کرائیت مغول بود و آیین مسیحی داشت که از آغاز فتح دمشق شروع به تبدیل کردن مساجد آن به کلیسا کرده بود. سیف الدین قدوز فاتح عین جالوت هم به مجرد دست یافتن بر او در کشتنش درنگ نکرد.*
در بازگشت از مغولستان، هولاگو به تحکیم قدرت و دفع مدعیان پرداخت. پسرعم و مدعی عمدۀ خود برکای پسر جوجی را که در دشت قبچاق حاکم بود اما غالبا با بر ضد وی تحریک می کرد در اران نزدیک شماخی در جمادی 661 مغلو ب نمود. ممالک خود را نیز بین پسران و امرای مطیع دست نشاندۀ خویش تقسیم کرد. از جمله خراسان و جبال را به پسرش اباقا، اران و آذربایجان را به پسر دیگرش یشموت داد. معین الدین پروانه را شحنۀ مغول و روم وامیر انکیانونام را شحنۀ مغول در فارس کرد. وزارت خود را نیز که از آغاز ورود به ایران به امیر سیف الدین خوارزمی داده بود، در اواخر به دنبال قتل او در 661، به شمس الدین محمد جوینی برادر عطاملک جوینی داد که حکومت بغداد را به او داده بود. هولاگو در آباد کردن خرابی هایی که لشرکی هایش موجب آن شده بود اهتمام کرد.* ابنیه یی هم به وجود آورد که از جمله یک معبد بودایی در خوی و قصری در دامنۀ جبال آلاتاغ بود. رصدخانه یی هم درمراغه ساخت برای به وجود آوردن زیجی که خواجه نصیرالدین طوسی مأمور تهیۀ آن گشت. خود او هم چندی بعد در سنین چهل و هشت سالگی بیمار شد و در حوالی دریاچه ارومیه در ربیع الثانی 663 درگذشت. در کوه شاهو که برابر دهخوارقان بود او را به خاک سپردند. گفته اند بر آیین مغول برایش دخمه ساختند جسد او را با زر و جواهر و عده یی دختران خوبروی در آنجا با هم دفن کردند تا در عالم دیگر هم به وحشت تنهایی دچار نیاید. تختگاه او دراواخر عمر در مراغه بود، غنایم و اموالش را هم در قلعه یی دریک جزیره واقع در ارومیه ذخیره کرد.* که بعدها به زیر آب رفت و از آن نشانی به دست نیامد.»
2- اباقاخان(663-681)
« بعداز فوت هلاگو، پسرش اباقاخان ایلخان گشت. وی تختگاه خود را از مراغه به تبریز منتقل کرد اما زمستان ها را در بغداد و اران به سر می برد، تابستان ها را در تبریز و در کوهستانهای آلاتاغ که پدرش در آنجا قصری شاهانه به وجود آورده بود. اباقاخان هم مثل پدر با آنکه آیین بودایی داشت از آیین مسیح حمایت می کرد و هم مثل او با آنکه دستگاه و سپاه مستقل داشت نسبت به خان بزرگ - خان مغولستان- اظهار تبعیت می نمود.* وی دختر امپراطور میخائیل پالئولوگوس فرمانروای بیزانس را که مریم نام داشت و نامزد پدرش هولاگو بود، به عقد ازداج خود درآورد و تحت تأثیر این زن و نیز تحت تأثیر تربیت مادر مسیحی خود دوقوزخاتون - که در 663 وفات یافت- نسبت به عیسویان علاقه یافت و سعی کرد تا در شام بر ضد مسلمین با صلیبی های فرنگ اتحاد برقرار سازد. چندبار هم بین سالهای 668 وو 673 نمایندگان او نزد پاپ و پادشاهان اروپا رفت و آمد کردند اما مذاکرات، بدانگونه که منافع واقعی پاب و مسیحیت را به نحو قابل اعتمادی تأمین نماید منجر به اتحاد نشد. فقط مسلمین شام و فلسطین را به شدت از وی متنفر کرد واین خود موجب تقویت جناح دشمنان وی شد که ممالیک مصر بودند و فتح عین جالوت به وسیلۀ آنها تحقق یافته بود.*
اباقاخان هم مثل پدر، با شاهزادگان مغول که در مجاورت قلمرو وی حکومت داشتند ناچار به درگیری شد.و این نکته اعتماد اورا نسبت به سرداران مغول متزلزل نمود. ماجرای درگیری با برکای، فرمانروای دشت قبچاق در دوران او هم ادامه یافت. بین قوای طرفین چندبار در نواحی شروان و دربند تلاقی روی داد(664) اما مرگ برکای به این ماجرا خاتمه داد و اباقا از یک کشمکش خانوادگی رهایی یافت. معهذا بلافاصله دچار کشمکش دیگر شد. این بار با براق خان فرمانروای اولوس جغتای در ماوراءالنهر. این کشمکش هم سخت شد و خراسان در 666 یکچند به دست رقیب افتاد. دفع شرّ مدعی مدتها وقت گرفت و دشمنی ها و سوءظن هایی رابین وی و بعضی امراء موجب گشت.*
اباقاخان، که شکست عین جالوت را نمی توانست فراموش کند و تلافی آن را برای نقشه های خود که شامل اتحاد با صلیبی ها بود، لازم می دید برای رفع اهانتی که از این شکست به سپاه مغول وارد شده بود لشکر به شام برد. اما از بیبرس حاکم مملکوک مصر شکست خورد و از پیشرفت بازماند(669). در ابلستان، در ولایت کاپادوکیه هم سپاه او نتوانست از ورود بیبرس به قلمرو وی مانع آید(675). اما این شکست به خیانت شحنۀ مسلمان وی، معین الدوله پروانه که گفته شد با بَیبرس تبانی داشت منسوب و به توقیف ، محاکمه و اعدام وحشیانۀ او منجر گشت.
جنگی هم که به فرماندهی برادر خود، منگوتیمور، در مصر به راه انداخت منجر به فتح نشد. قلاوون حاکم مملکوک مصر، سپاه وی را در رجب 680 به شدت مغلوب و منهزم کرد و بدینگونه ایلخان مغول از اندیشۀ جبران واقعۀ عین جالوت مأیوس گشت. در اواخر عمر،اباقاخان، به سعایت مخالفان نسبت به شمس الدین جوینی صاحبدیوان و برادرش عطاملک حاکم بغداد در 679 سوءظن پیدا کرد . و نفوذ آن خاندان در دربار وی کاستی گرفت. اما منجر به سقوط آنها نشد و چندی بعد در محرم 681 اباقاخان درگذشت.»
3- تَکودار(681-683)
« بعداز اباقاخان، برادرش تَکودار به ایلخانی رسید. اباقاخان پسر خود ارغون ار به جانشینی نامزد کرده بود اما یاسای مغول سلطنت را حق ارشد شاهزادگان می دانست و ناچار در ربیع الاول 681 نوبت به تکودار رسید. نام وی را بعضی محققان نگودار ضبط کرده اند. از ریشه مغولی به معین اولین اما ظاهرا ضبط مغملو بر شواه قوی تر مبتین باشد.* تکودار، قبل از سلطنت ظاهرا مسیحی شده بود. معهذا به مجرد جلوس اسلام آورد و به سلطان احمد تکودار موسوم شد. وی اسلام آوردنش را به علمای بغداد و سلطان مصر هم اعلام کرد و این واقعه موجب شعف و خرسندی مسلمین شد، چرا که این نیز یک شکست دیگر بود که بعداز عین جالوت بر حیثیت مغول وارد شد. ازین رو بود که امرای مغول ناخرسندی نشان دادند، ارغون بر ضد وی قیام کرد. تکودار فرار کرد لیکن گرفتار و در جمادی الاولی 683 کشته شد.* مدت فرمانروایی او سه سال و سه ماه بود.»
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ادامه

ادامه

4- ارغون(683-690)
«ارغون که بعداز تکودار مقام ایلخانی یافت حکومت بغداد را به بایدو نوادۀ هولاگو واگذاشت، حکومت روم را به برادر خود گیخانتو سپرد، حکومت مازندران و خراسان را هم به پسر خود غازان داد و امیرنوروز از امرای بزرگ مغول را پیشکاراو کرد. خودش هم سیاست پدر را در جلب عیسویان و سعی در اتحاد با سلاطین عیسوی بر ضد مصر دنبال کرد.* در همان اوایل جلوس، شمس الدین صاحبدیوان را در شعبان 683 به سعایت مخالفانش به قتل آورد - برادرش عطاملک پیش از آن در ذی الحجه 681 هلاک شده بود و با قتل صاحبدیوان، خاندان جوینی هم منقرض شد - و فرزندانش نیز به امر ارغون به هلاکت رسیدند. چندی بعد سعدالدوله یهودی را ، که طبیب دربارش بود به وزارت برگزید و او یکچند با اهتمام در رفع اجحاف از رعیت، خود را مورد علاقۀ عام ساخت اما برای مقابله با امراء مخالف،* که غالبا مسلمان بودند ارغون را به مخالفت با اسلام برانگیخت و حتی او را به الزام رعیت به بت پرستی تشویق کرد و به امر ارغون عده یی از مخالفان خود را از سر راه دور کرد. دراین یبن ارغون به سختی بیمار شد و سعدالدوله از جانب مخالفان ظاهرا متهم به مسموم کردن او گردید و به دست مخالفان کشته شد. ارغون چند روز بعد در ربیع الاول 690 وفات یافت و او نیز به آیین مغول،* مثل جدش هولاگو با تشریفات دینی قوم به خاک رفت. وی نیز مثل جد و پدر در مدت فرمانروایایی خویش نسبت به خان مغولستان - قوبیلای قاآن - اظهار فرمانبرداری می کرد و خود را تابع و دست نشاندۀ او می شمرد.»
5- گیخاتو(690- 694)
« بعداز فوت ارغون، ایلخانی به برادرش گیخاتو در رجب 690 رسید. وی، در همان آغاز فرمانروایی با شورش ترکمانان روم بر ضد مغولان آنجا مواجه شد و خود برای رفع آن شورش، لشکر به روم برد و آن فتنه را فرو نشاند (691). وزارت خود را به صدرالدین زنجانی داد. او را صدر جهان لقب داد و قدرت فوق العاده ای به او تفویض کرد، حتی در عزل و نصب شاهزادگان و امراء.*
گیخاتو بعداز نیل به فرمانروایی اوقات خود را به کلی به عیش و عشرت سپرد. بوالهوسی و ولخرجی او موجب شد که خزانه تهی شود و ناچار به تدبیر و تشویق صدر جهان به نشر وترویج نوعی پول کاغذی به نام چاو اقدام کرد اما چاو که یک بدعت مورد قبول عامه واقع نشد و لاجرم متروک گردید. گیخاتو به سبب افراط در بوالهوسی و شهوت رانی مورد نفرت شدید ارکان دولت گشت. وی درین کار چندان افراط کرد که به زنان و دختران امرای خویش نیز دست درازی کرد.*
بایدو نوادۀ هولاگو که به خاطر او از قبول سلطنت که بعداز ارغون به او پیشنهاد شد، خودداری کرده بود چون یک بار در مجلس او در مستی مورد اهانت شدید او واقع شد، در مقابل وی سر به شورش برداشت. امرای گیخاتو هم که از او ناخرسندی داشتند او را در صحرای مغان فرو گرفتند و به بایدو تسلیم کردند. بایدو هم به قتل او فرمان داد (694).»
6- بایدو(از جمادی الاولی تا ذی القعده 694)
« بایدو در جمادی الاولی 694 در همدان به سلطنت نشست.
سلطنت بایدو دوام نیافت و ضعف نفس خود وی و اعمال نفوذ بدخواهانۀ امراء مانع از استحکام آن شد. با شورش غازان پسر ارغون مواجه شد که داعیۀ فرمانروایی داشت. تلاقی دو سپاه که در حدود مراغه در رجب 694 روی داد، به صلح انجامید. اما چون امراء غازان، خاصه امیرنوروز، او را دوباره بر ضد بایدو تشویق به لشکرکشی کردند، وی بار دیگر بر ضد ایلخان لشکر به آذربایجان آورد.
بایدو که طالب صلح بود،* از جنگ خودداری کرد حتی از پیش غازان گریخت اما در نزدیک نخجوان دستگیر شد و به امر غازان در ذی القعده 694 به قتل رسید. سلطنت او فقط هشت ماه طول کشید.»
 
بالا