دست‌نوشته‌ها

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
پشت به همه که می کنی
باز سایه شان در زندگیت هست
بیا به انان که پشت نمودی
دست دراز کن
شاید در بلندترین شب سال یکیشان تنها باشد
و لبخندت امیدی برای زندگی

آیناز
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
اناری می چینم،دانه میکنم...
قطره ایی می چکد بر روی چشمانم...
می سوزد، مثل دلــــم ...
این سوزش بند نمی آید.
اشکی می چکد از چشمانم...
به دلم وعده داده ام تا آمدنت تمام انارها رو دانه کنم.
دل نواز های شاملو بخوانم...
موهای پریشان را شانه کنم...
لباس سفید بپوشم..
و به رسم بودنت با هم یلدایی دیگر بر پا کنیم.
وقتی باشی هر شب من بلندترین شب سال است!

:gol:

پ.ن:دلتنگتم، زودتر بیا..
 

hanna0

عضو جدید
قلمی برداشتم که آنچه را که به ذهنم خطور میکند بنویسم
چه فخری میفروشد این قلم و کاغذ
برای بیان تو و ناگفته های دلم
دلم بینهایت سکوت کرده
چرا که سکوت تو مرا غصه دار کرده
نمی دانم چه میخواهد بنویسید این دل
رنج میکشد از بس تو را نوشتند
مغرور باش
بداخلاق
خودخواه
میخواهم همیشه بهانه ای داشته باشم برای نوشتن تو
این دلتنگی و دوری را سنجاق کردم به دلم
من به صبوری و تحمل درد عادت دارم
از جدی بودن
اخم و نگاهت میترسم
انگار زمستان در نبود تو به خواب ابدی رفته
عاقبت میرسم به خانه ات هرچند در خیالم خفته باشی
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]
[/FONT]

هانا
 

کربلایی

مدیر بازنشسته
هنوزم گاهی میام باشگاه
اولین کاری که میکنم، یه نگاه به اون بالای صفحه میندازم، پیام های شما: خالی
هیچ خبری نیست... سوت و کور.. نه اتفاقی، نه خبر جدید، نه بحث و جدلی، نه پیامی.. هیچی .. هیشکی

یادش بخیر یه زمانی تا صفحه رو باز میکردی خیلیا پیام داده بودند.. خیلیا که الان پدر شدن یا مادر..
مهندس شدند، دکتر شدند.. خیلیا که رفتند خارج، بعضیا هم مثل من اسیر خاطرات..

کار دومم اینه که میرم صفحه شخصیمو باز میکنم و پیام های شش هفت سال پیشمو مرور میکنم...
یادش بخیر
جوون بودیم، انرژی داشتیم، امید به آینده داشتیم...

بعد میام تالار ادبیات و دونه دونه تاپیک های قدیمی رو زیر و رو میکنم دنبال یه نشونی از دستان مجازی که از صد تا دوست حقیقی، حقیقی تر بودند برام

خلاصه که کنم..
دنیای غریبی است این دنیای مجازی!
میای! میبینی! خوشت میاد! عضو میشی! میخونی! دوست میشی! لایک میکنی! لایک میشی! یاد میدی! یاد میگیری!
بعد یهو میبینی نیست!!!
رفته!!!
دیگه نیست! همین...
بعضی ها حتی یک تابلوی "تمام شد! تا اطلاع ثانوی تعطیل میباشد. لطفا بیخود زرت زرت سر در این خراب شده نزنید" هم نمی زنند سر در پروفایلشان...
امیدوارم هر جا که هستند خوش و خرم باشند..
 
آخرین ویرایش:

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هنوزم گاهی میام باشگاه
اولین کاری که میکنم، یه نگاه به اون بالای صفحه میندازم، پیام های شما: خالی
هیچ خبری نیست... سوت و کور.. نه اتفاقی، نه خبر جدید، نه بحث و جدلی، نه پیامی.. هیچی .. هیشکی

یادش بخیر یه زمانی تا صفحه رو باز میکردی خیلیا پیام داده بودند.. خیلیا که الان پدر شدن یا مادر..
مهندس شدند، دکتر شدند.. خیلیا که رفتند خارج، بعضیا هم مثل من اسیر خاطرات..

کار دومم اینه که میرم صفحه شخصیمو باز میکنم و پیام های شش هفت سال پیشمو مرور میکنم...
یادش بخیر
جوون بودیم، انرژی داشتیم، امید به آینده داشتیم...

بعد میام تالار ادبیات و دونه دونه تاپیک های قدیمی رو زیر و رو میکنم دنبال یه نشونی از دستان مجازی که از صد تا دوست حقیقی، حقیقی تر بودند برام

خلاصه که کنم..
دنیای غریبی است این دنیای مجازی!
میای! میبینی! خوشت میاد! عضو میشی! میخونی! دوست میشی! لایک میکنی! لایک میشی! یاد میدی! یاد میگیری!
بعد یهو میبینی نیست!!!
رفته!!!
دیگه نیست! همین...
بعضی ها حتی یک تابلوی "تمام شد! تا اطلاع ثانوی تعطیل میباشد. لطفا بیخود زرت زرت سر در این خراب شده نزنید" هم نمی زنند سر در پروفایلشان...
امیدوارم هر جا که هستند خوش و خرم باشند..

این رسم آدم هاست

تا هسنی و بهت نیاز دارن ازت یاد می کنن
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بعضی خبرها از یه دوست ادم خیلی خوشحال میکنه
و چقدر خوبه شنیدن این خبرها از جانب دوستانم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
همه میگویند امید زیباست
اما من میگویم از امید زیباتر
اوج ناامیدیست
همه میگویند لبخند زیباست
من میگویم اوج هق هق که با بالشت خفه اش میکنی
زیباتر هست
همه میگویند زندگی زیباست
من میگویم مرگ زیباست( آیناز)
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هنوزم گاهی میام باشگاه
اولین کاری که میکنم، یه نگاه به اون بالای صفحه میندازم، پیام های شما: خالی
هیچ خبری نیست... سوت و کور.. نه اتفاقی، نه خبر جدید، نه بحث و جدلی، نه پیامی.. هیچی .. هیشکی

یادش بخیر یه زمانی تا صفحه رو باز میکردی خیلیا پیام داده بودند.. خیلیا که الان پدر شدن یا مادر..
مهندس شدند، دکتر شدند.. خیلیا که رفتند خارج، بعضیا هم مثل من اسیر خاطرات..

کار دومم اینه که میرم صفحه شخصیمو باز میکنم و پیام های شش هفت سال پیشمو مرور میکنم...
یادش بخیر
جوون بودیم، انرژی داشتیم، امید به آینده داشتیم...

بعد میام تالار ادبیات و دونه دونه تاپیک های قدیمی رو زیر و رو میکنم دنبال یه نشونی از دستان مجازی که از صد تا دوست حقیقی، حقیقی تر بودند برام

خلاصه که کنم..
دنیای غریبی است این دنیای مجازی!
میای! میبینی! خوشت میاد! عضو میشی! میخونی! دوست میشی! لایک میکنی! لایک میشی! یاد میدی! یاد میگیری!
بعد یهو میبینی نیست!!!
رفته!!!
دیگه نیست! همین...
بعضی ها حتی یک تابلوی "تمام شد! تا اطلاع ثانوی تعطیل میباشد. لطفا بیخود زرت زرت سر در این خراب شده نزنید" هم نمی زنند سر در پروفایلشان...
امیدوارم هر جا که هستند خوش و خرم باشند..

هزاران لایک...خوندم این پیامو بغضم گرفت:cry:
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
هیچ کس از یه دیونه نمیپرسه حالت چطوره
اما میدونی یه روزی از من دیونه میپرسی حالم چطوره
تو از بالا نگاهم می کنی من از پایین
تو روی پاهاتی و من زیر یه خروار خاکم

آیناز
 
آخرین ویرایش:

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی یکی کیاد توی زندگیت که می گی خدا رو شکر که قبلیا رفتن :)

جمله سنگینی گفتم
 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هیچ کس از یه دیونه نمیپرسه حالت چطوره
اما میدونی یه روزی از من دیونه میپرسی حالم چطوره
تو از بالا نگاهم می کنی من از پایین
تو روی پاهاتی و من زیر یه خروار خاکم

آیناز

:cry::cry:
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
عینکم میذارم کنار قلمی که هر وقت دلم میگره مینویسم
گاهی عینکم سر می رود
نمیدانم چرا خیس می شود ولی میدانم دیگر کسی چشمانم را نخواهد دید

ایناز
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه خاکی گرفته اینجا


در پیج و خم این زندگی گاهی باید توقف کرد و از مناظر زندگی لذت برد

گاهی برای خودت وفت بگذار
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر وقت دلت گرفت میگویی خدا هست ولی گاهی چقدر خوب بود دوستانت نیز در لحاظت گرفتگی دلت حضور داشتند انوقت کمی بار غمهایت را با انان تقسیم میکردی

هیچ گاه همه اسرارت را به دوستانت نگو شاید روزی دشمنت شوند و ضربه ای سخت برتو وارد کنند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
عروسک گردان عزیز کمی نخهایت را شل بگیر
اینجا کسی در حال خفه شدن هست
فریادهای بلند که بی صدا خفه می شوند
و لبخنده هایی که در نطفه خفه می شوند
چقدر در میان این نخها باید شنا کرد
کمی چوبت را کنار بگذار و بر صحته ای که ساختی بیا
شاید بفهمی نگاه عروسکت را وقتی بی تفاوت تماشایت می کند

آیناز
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
خیلی وقتها عینک میزنم
میخواهم دنیا را همانطور سیاه ببینم که دنیایم سیاه هست
مگر رنگ قرمز رنگ هست
مگر شادی زیباست
دنیای که در ان پر از تاریکی و غم هست این ها را چه میفهمد
گاهی فقط سیاه میکند دلی را که روزی معنای شادی را میفهمید


آیناز
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
باور نکن روزگارم را
اینجا عروسکی پوشالی نشسته به روزگارش مینگرد
تنها میخواهم از میان این عروسک دربیایم
خسته ام از زندگی
از لبخندهای که هیچ کس غم پشتش را نفهمید
از کسانی که فقط میخواهند مرا همان شکلی ببیند که خود میپسندند
اما
نههههههههههههه
دیگر کافیست
میخواهم پرواز کنم این پیله سالهاست برایم تنگشده
گاه گداری دستی را بیرون میاورم
ولی هنوز هم نگرانم
اگر کسی خودم را دوست نداشته باشد
انوقت باید بمیرم یا زندگی کنم؟
این روزها سوال زیاد بر من حاکم شده
فقط لبخند خواهم زد بر تمام انها که این عروسک پوشالی را بیشتر دوست میدارن
کاش کمی خودم را دوست میداشتید
انوقت میفهمید درد درد درد میکشد این تنها
شاید انگاه تمامش میکردید و یا میرفتید یا خودش را دوست میداشتید
سالهاست میخواهم فقط یک سوال کنم
چه کسی خودم را دوست دارد؟


آیناز
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی شده ته دلت یجوری باشه گاهی ادم فکر میکنه یکی داره بهش فکر میکنه انوقت میره تو فکر یعنی کی داره بهم فکر میکنه اما هر چقدر هم فکر کنی نمیفهمی مگر اینکه یه جای بری که با اونیکه بهت فکر میکرد یکسان باشه یا بهت زنگ بزنه بگه وای نمیدونی از سر صبح دارم باهات حرف میزنم و تو لبخند بزنی و بگی منم همینطور اینجوری خیلی قشنگه
امیدوارم همیشه همچین دوستی تو زندگیتون باشه دوستی که بهش فکر کنید و بهتون فکر کنه
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تو این زندگی اگر کسی بهت گفت دوستت دارم فقط باید بپرسیم تا کی چون بعضی آدمها دوست داشتنشان مدت داره وقتی دیر به دیر میادسراغت و هر بار برای جواب ندادن به گوشیش بهانه داره باور کن که تاریخ انقضای تموم شده جای اینکه بهش بگی دوستت دارم برو تو شلوغی دورش متوجه نمیشه حتی اگر بشه شونه بالا میندازه و میگه که به درک
 
بالا