دست‌نوشته‌ها

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
نمی دانم چرا
بعضی ادمها
گاهی اوقات
به جا ی عشق و محبت
تنفر و بی مهری می کارند
و به جای
صلح و وصال
جنگ و جدل و جدایی درو می کنند
اخر در کار این جماعت مانده ام
که چرا زبانشان از نیش مار گزنده تر است
و رفتارشان سرد و بی رحم است
به جای نشان دادن این همه زیبایی که حول ما در این هستی بی کران فوران می کند
عدل به سراغ نقاط تاریک می روند
و انها را بزرگ می کنند
و کمی درباره فلسفه اش فکر نمی کنند
که این نقاط هم دلیلی هستند برای فرار به سوی زیبایی
نه نشان دادن محض سیاهی
نمی دانم
نمی دانم خداااااااااا
:(
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
و من ،
تنهاییم را به آغوش میکشم
و هم نوا باباران...
به خوابی عمیق پناه میبرم...
ریتم ِ سکوت ِ تنهایی
و همهمه ی قطرات ِ باران
کاش خوابم ابدی باشد
من از تکرار این روزها ،خسته ام...
خ س ت ه...

 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
درهر ثانیه
تکه ایی از خودم را می سازم
تکه های کوچک
کنار هم
همانند پازلی
گسترده شده اند
از فرش
تا عررش بی نهایت
و هر ادم
چه دانسته و نادانسته
در حال ساختن
پازل خودش است
و هر ادم
در هر لحظه
پا در بهشت
یا جهنمی می گذارد
که خودش خواسته و ساخته
 

خواب ستاره

عضو جدید
نگاه خیس تو به عشق های هورمونی شباهتی نداشت
احساس من به تعین قلمرو حیوان درنده مناسبتی نداشت
گرمای وجودت بوی الکل نداشت
شعر های من رنگ نیرنگ نداشت
لحظه های تو انتظار و بیقراری نداشت
قرص های من والیوم و فلوکستین نداشت
باک بنزینت حسرت بنزین نداشت
رویاهای من عقرب و افعی نداشت
و تو ما را غرق در نداشته هایمان کردی
 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
بهار است
باد می وزد
بادی شدید
بادی سرد می وزد
شیشه ها تکان می خورند
در ها سرو صدا می کنند
پرده ها شلاق میزنند
و
من

از خودم می پرسم
مگر بهار نیست؟

می ترسم
نکند
پاییز بازگشته

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی حرف میخواهی بزنی اما سکوت میکنی
لحظاتی هست که دلت غافلگیری میخواهد اما هیچ کس نمیداند چگونه غافلگیرت کند
لحظاتی هست که دلت میخواهد گوشی شنوا بشنود سخنانت را اما درست زمانی که دیگر تمایلی به حرف زدن نداری گوشی شنوا میاید ولی دیر امده
همیشه خدا را دوست بدار عشق بندگان خدا زیبا است اما تا زمانی که ادمها عشق را بازیچه هوسبازی خود میکنند نازیبا میشود
عاشق یک نفر باش ان هم خدا و منتظر دوست داشتن کسی باش که تو را به خدا نزدیکتر میکند و تو نیز او را به خدا نزدیک میکنی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
هر وقت زندگی خواست فیتیله پیچت کنه بذار بکنه وقتی از زمین بلند شدی خاک تنت بتکون لبخند بزن به سرمستیش بابت به خاک مالیدنت اما تو قلبت بجای درد کشیدن بگو خدا شکرت که اینجا فیتیله پیچم کردی همینکه دستم گرفتی تا نرم اون سمتی خیلی ممنونتم

ایناز
 

F iona

عضو جدید
کاش زندگی هم مثل فیلم ها، موسیقی داشت!
آن وقت هربار که آن موسیقی باز به گوشمان میخورد، به یاد آن قسمت های زندگی می افتادیم!
نه!
اینطوری سخت تر هم می شود حتی
پاک کردن خاطراتی که تنها متعلق به تو هستند
و تنها با بودن تو ساخته شده اند
مثل فیلمی که هرگز برای کسی نمایش داده نشود
مثل آهنگی که هرگز برای کسی اجرا نشود
مثل کتابی که هرگز خوانده نشود
تنها از آن توست و برای تو !
برای تو ساخته شده، نواخته شده، نوشته شده
بدون اینکه بتوانند روزی به یکی از شاهکارهای سینما، موسیقی یا ادبیات تبدیل شوند!
می روند !
زندگی ست دیگر!



I didn't hear you leave,
I wonder how I am still here
I don't want to move a thing,
It might change my memory
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی موی سپید و توی آینه دیدم
آهی بلند از ته دل کشیدم
تازیر لب شکوه رو کردم آغاز
عقل هی ام زد که خودت رو نباز
عشق باید پادر میونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه



حواست این روزا به خودت هست؟

تازگیا چقدر برای خودت وقت گذاشتی؟

برای خود خودت

عمر داره مثل برق و باد می گذره

دو روز دیگه حسرت این روزا رو نخوری
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی چیزی یا کسی رو نداشته باشی فقط یک غم داری نداری

اما وقتی داشته باشی و هزار تا مشکل و غم داشته باشی

چه اجباری به داشتنش

عطایش را به لقایش بخشیدیم نباشه خیلی بهتره
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعد از مدت‌ها باز سری به تالار گفتگوی آزاد زدم
و باز هم از دیدن هموطنانی که یا تنها به خاطر منافع خودشون از شادی و خوشحالی مردم، و پیشرفت این کشور ناراضی هستن، یا از روی نفهمی و حماقت تمام از شادی مردم ناراضی هستن، تاسف خوردم
خیلی وقت پیش‌ها بایست به عقل خود رجوع می‌کردیم و اندکی به نتیجه می‌رسیدیم و تنها به گفته‌های کوتاه و خلاصه بسنده نمی‌کردیم، ولی کماکان منافع یک عده، در قبال اکثریت! شایدم دلیل دوم
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
و دستانت،
آرامگاهی ست ابدی..
برای روزهایی که نمی آیند!
و صدایی که این بار از تو می گوید...
و لحظه هایی که می گذرد..
ما ،در نقاب روزها و لحظه ها..
تنها،
کنـــارِ هم...
با دستانـــی به وسعتِ بودن...
این بار، چه عاشقانه خواهیــم زیست...

.
.
پ.ن: مخاطب خاص نداره،برای اون دسته از عزیزانی که همیشه با عشق زندگی کردنذ و تولدی دوباره رو آغار کردن...!:redface::gol:
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هفته پیش که همه درگیر عید و خوشحالی بودم من دقیقا تو روز عید سه تا از دوستامو از دست دادم

خیلی سخته تو تشییع جناره و خاکسپاری و مراسم سه تا از دوستات شرکت کنی

دوتا متاهل با بچه های کوچیک

یکیشون هم روزی که عقد کرده بود فوت کرد


حالا هی بشین برای خودت الکی مشکل بتراش و غصه بخور

کاش درک می کردیم که زندگی ارزش غم و غصه خوردن نداره

هرچه پیش آید خوش آید
 
آخرین ویرایش:

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم برایت تنگ شده
من نمیدانم چرا وقتی ما انسانها وقتی کنار عزیزترینمان هستیم قدر با هم بودن را نمیدانیم
و وقتی از هم دور میشویم غمگینیم
من نمیتوانم درک کنم چرا چرا
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کاش جای حرف زدن معنای سکوتم را میفهمیدی
 

gelayor14

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هفته پیش که همه درگیر عید و خوشحالی بودم من دقیقا تو روز عید سه تا از دوستامو از دست دادم

خیلی سخته تو تشییع جناره و خاکسپاری و مراسم سه تا از دوستات شرکت کنی

دوتا متاهل با بچه های کوچیک

یکیشون هم روزی که عقد کرده بود فوت کرد


حالا هی بشین برای خودت الکی مشکل بتراش و غصه بخور

کاش درک می کردیم که زندگی ارزش غم و غصه خوردن نداره

هرچه پیش آید خوش آید
به یاد عزیزان از دست رفته...

می رود عمر و نمی ماند قراری بر دل تنگم
کجا گردم به دنبالت که پر غم شد دل تنگم
دلت آمد به تنهایی روی از پیش جمع ما
کجا یابم تو را دیگر بجز یادت به جمع ما
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ببین رفیق اگر فکر میکنی خیلی جوانمردی برو تو خیابون انوقت ببینم میتونی بازم ادعا کنی جوانمردی !!!!!

ایناز
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی وقت ها درگیر گیری می شوم که بی ربط ترین آویزه زندگی ام خواهد بود
و تو با صبوری تمام فقط نگاه می کنی تا من این درد سنجاق شده را در نهایت آرامش بعد از طوفان باز کنم
گاهی به هزار و یک دلیل خستگی را بهانه می کنم که در جا بزنم
و به اشاره ای راهی جدید نمایان می کنی تا من این خستگی ناچار از روزگار را درجا بگذارم و بگذرم...
کاش کمی فقط کمی بیش از آنچه باید صبورتر باشم...
می دانم تو آرزویی ماورای خواسته ام برایم خواهی ساخت...
smart student
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به یاد عزیزان از دست رفته...

می رود عمر و نمی ماند قراری بر دل تنگم
کجا گردم به دنبالت که پر غم شد دل تنگم
دلت آمد به تنهایی روی از پیش جمع ما
کجا یابم تو را دیگر بجز یادت به جمع ما
ممنون لطف دارید شما


یادمان باشد حرفی نزنیم كه به كسی بر بخورد، نگاهی نكنیم كه دل كسی بلرزد،
خطی ننویسیم كه آزار دهد كسی را

خوبه قبل از اینکه حرفی بزنیم چیزی بنویسیم کمی بیشتر فکر کنیم

که نکنه شاید بی غرض دلی را بشکنیم
 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز

صدای ما رو

از پشت شیشه ی مانیتور می شنوید...

مانیتوری که الان ، خیلیا پشتش بغض دارن

مانیتوری که الان ، خیلیا دستشون

زیر چونشونه

در ضمن ،

پشت همین مانیتور هم خیلیا دلشون گرفته.....
 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
عـاشـق اون لحـظه ایـم کـه

بـا هیـجـان بـرام یـه چـیـزی رو تـعـریف مـیـکـنه
انــقــد مـیـون تـعریـف کـردن مـیخـنـده
کـه مـن هـیچی نـمیـفـهـمم
جـز صـدای خـنـده های شـیـریـنـش
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آدم وقتی دندونشو می کشه

چند روز اول جاش درد می کنه

بعدش تا لثه خوب بشه کمی درد داری

بعد از مدتی کلا فراموش می کنی که روزی اصلا دندونی داشته

آدم ها رو مثل اون دندونه از زندگیت بکش بنداز بیرون
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بیا این راه را بگیر و برو
از گیوه هایم گذشته اما تو نگذشتی
امتداد تیر گیوتین چراغ برق است
سر بزرگ چشمانم را میبندم امروز میخواهم با باز نبودن چشمانم شب شود
میزی که خورشت سرم را سرو میکردم با مهمان ناخوانده پر شده
چشمان دسر ترسناک نگاهم میکند
سوپراستار کلمات هم که باشی روز بازنشستگیت نزدیک میشود
ارشیتکت هم برای خانه پرستو طرح میریزد اما خانه اش در ناکجاست
زمستان هم گذشت هنوز فصل یخبندان من تمام نشده

ایناز
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
می دونی..
عادت کردن به خیلی چیزها برات میشه یه عادت همیشگی.
مثل هم نشینی و صحبت کردن در کنار بعضی از آدم ها.
مثل عبور...
عبور و قدم زدن مسافتی که همیشه دوست داری از اونجا بگذری.
مثل مست شدن از عطر
شکوفه های گیلاس.
مثل
خندیدن بی دلیل به کودکی سرخوش.
مثل رفتن ورسیدن به جاده ایی که همیشه از اونجا کلی
خاطره داری.
مثل ....
ما آدم ها از یک جایی به بعد دیگه زندگی نمی کنیم.
فقط
عادت به زندگی کردن می کنیم.
و من چقدر این عادت همیشگی رو دوست دارم ...


:gol:
 
بالا