دانستنیهایی درباره تـــــــــورم

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
مبارزه باتورم منفی

مبارزه باتورم منفی

[h=1]مبارزه باتورم منفی[/h]


نویسنده: یوریکو کوایک
منبع: پراجکت سندیکیت
مترجم: مینا خرم
درحالی که گردهمایی کاردینال‌ها برای انتخاب جانشین پاپ بندیکت شانزدهم در رم مرکز توجه جهانیان بود، یک کنفرانس مشابه در توکیو برگزار شد تا ريیس جدید بانک مرکزی این کشور را انتخاب کنند. همان طور که در واتیکان سیاست و نه بحث‌های تعلیمی، زیربنای تصمیم‌گیری است؛ در ژاپن نیز سیاست برای انتخاب ريیس بانک ژاپن از اهمیت زیادی برخوردار است.
در ماه دسامبر گذشته، شینزوآبه رهبر حزب لیبرال دموکرات پس از بیش از سه سال همراهی با اپوزیسیون، کنترل دولت را به دست آورد و برای بار دوم به عنوان نخست وزیر این کشور برگزیده شد. او در مبارزات انتخاباتی خود و پس از رسیدن به قدرت تجدید حیات بنیادی اقتصاد ژاپن را در دستور کار خود قرار داد. اقتصاد ژاپن برای دو دهه از تورم منفی و بی‌ثباتی روز افزون سیاسی و استراتژیک رنج می‌برد.
بازارهای مالی در پی پیش‌بینی عملکرد دولتی به رهبری حزب لیبرال دموکرات (با حزب جدید کومیتو به عنوان یک شریک ائتلافی)، شروع به تضعیف پول ملی ژاپن (ین) کرده‌اند. بازار سهام ژاپن نیز مانند بازارهای مالی واکنش نشان داده و از زمان انتخابات افزایش 30 درصدی را تجربه کرده است.
سیاست‌های اقتصادی سه‌گانه شینزو آبه در رسانه‌های جهانی به عنوان اقتصاد آبه‌ای یا «آبه نومیکس» شناخته می‌شوند. این سیاست‌ها در کشور خودش ژاپن به عنوان «تیر‌های سه‌گانه» معرفی شده‌اند که یادآور داستان قرن شانزدهمی هستند. در این داستان موری موتوناری صاحب سه پسر بود، او روزی از هر یک از آنها خواست تا یک تیر پیکان چوبی را بشکنند. همه بدون هیچ مشکلی تیر را شکستند، سپس هر سه تیر را در کنار هم قرار داد و هیچ یک موفق به شکستن سه تیر نشدند. این داستان نشان می‎دهد که آنچه به نظر شکننده می‌رسد، در کنار بقیه می‌تواند بسیار محکم و آسیب‌ناپذیر باشد. او با این داستان فرزندانش را به اتحاد دعوت کرد.
این سیاست‌های سه‌گانه آبه شامل افزایش مخارج مالی، مقررات‌زدایی از بخش‌های دیوان‌سالاری اقتصاد ژاپن و انبساط پولی است. هزینه‌های مالی تکمیلی نیز به مدت 15 ماه وجود خواهد داشت که بر اتمام سریع فعالیت‌های عمومی مورد نیاز برای بهبود شرایط بعد از زلزله سال 2011 شرق تاکید دارد. استراتژی رشد شامل هدف قرار دادن بعضی صنایع مانند طب است که به عنوان مثال، هزینه‌های بیشتری بر تحقیقات سلولی که توسط برنده جایزه نوبل شینیا یاماناکا انجام می‌شود، صورت می‌گیرد. همچنین سیاست‌هایی را که هدفشان بهره‌گیری از قدرت زنان است را برجسته می‌كند؛ چرا که در ژاپن در مقایسه با بقیه اقتصادهای مدرن نقش زنان در بازار کار کمتر است. از ابتدا مشکل اصلی سومین سیاست آبه بوده‌است. ريیس کل فعلی بانک ژاپن، ماساکی شیراکاوا، دیدگاه‌های متفاوتی در مورد سیاست‌های پولی و مالی مورد نظر آبه دارد. در واقع این آقای شیراکاوا بود که به عنوان ريیس بانک ژاپن در مارس 2006 تصمیم گرفت تا سیاست‌های انبساط پولی را که توسط نخست وزیر وقت جونیچیرو کویزومی که در آغاز سال 2004 به اجرا درآمده بود، قبل از موعد مقرر خاتمه دهد.
زمانی که ريیس بانک ژاپن در سال 2008 انتخاب شد، شیراکاوا در ابتدا به عنوان یک نامزد ناکام شناخته می‌شد، اما نامزدهای معرفی شده توسط دولت لیبرال دموکرات نخست وزیر تارو آسو (که هم اکنون وزیر دارایی آبه است) بارها و بارها توسط مجلس سنا که توسط حزب مخالف دموکرات کنترل می‌شد، رد شدند. حزب دموکرات ادعا می‌کرد که این نامزدها بیش از حد به وزارت امور مالی ژاپن نزدیک هستند و امکان عمل مستقل وجود ندارد، اما در واقع دلیل رد آنها این بود که حزب دموکرات تلاش می‌کرد با مانع تراشی برای دولت لیبرال دموکرات، این دولت
را ساقط کند.
تردید و عدم قطعیت برای مدت زمان طولانی حاکم بود، اما از آنجا که ژاپن باید برای اجلاس وزرای مالی هفت قدرت برتر جهان موسوم به گروه 7 نماینده‌ای به عنوان ريیس بانک ژاپن داشته باشد، در آخرین لحظات توافقات صورت گرفت و شیراکاوا به عنوان ريیس بانک ژاپن انتخاب شد.
در طول دوران پنج ساله تصدی‌گری بانک ژاپن، شیراکاوا موضع سیاسی قوی را اتخاذ کرد. او اصرار داشت که سیاست‌های انبساطی پولی هیچ سودی برای اقتصاد ژاپن که از رکود طولانی مدت رنج می‌برد، ندارد. در تمام آن مدت، او تحت فشارهای سیاسی بود تا یک تورم مثبت را هدفگذاری کرده و به چرخه تورم منفی در این کشور پایان دهد، اما او تاکنون از تنظیم چنین هدفی سر باز زده است. فقط در ژانویه سال‌جاری بعد از پیروزی حزب لیبرال دموکرات در انتخابات، بانک ژاپن رشد پولی در حدود دو درصد را هدف گذاری کرده و برای رسیدن به این هدف به انتشار اوراق مشترک با دولت پرداخته است. این فضایی است که در آن ريیس بعدی بانک ژاپن یا پاپ بعدی انتخاب می‌شود، اما به جای بحث پیرامون سیاست‌های پولی، تنها سوالی که مدام تکرار می‌شود این است که جانشین شیراکاوا از کدام بخش بوده و آیا از وزارت مالی، محیط آکادمیک یا محیط کسب و کارها انتخاب می‌شود؟
هدف آبه نومیکس فرار از دو دهه تورم منفی است. هدف آبه این نیست که با توجه به شکایت‌هایی که در مورد کاهش ارزش ین وجود دارد، تضعیف ین را تشویق کند، اما با توجه به اینکه هیچ نشانه‌ای از بهبود در اقتصاد اروپا دیده نمی‌شود و همچنین رشد نگرانی‌هایی که در مورد رکود چین وجود دارد، ژاپن نمی‌تواند به این روند ادامه دهد. ژاپن به عنوان یک ذی‌نفع مسوول بین‌المللی باید اقتصاد خود را برای ارائه کاتالیزورهای رشد جهانی تحریک کند. دولت آبه در حال حاضر اعلام کرده است که ‌هاروهیکو کورودا، ريیس بانک توسعه آسیا و معاون امور بین‌المللی وزیر سابق دارایی، انتخاب آنها برای ريیس بانک ژاپن و جانشین شیراکاوا است. با وجود اختلافات حزبی، مخالفان با انتصاب فردی که چشم‌انداز و مهارت‌های اجرایی مورد نظر برای عمل شجاعانه را داشته باشد، مخالفت نخواهند کرد. ژاپن نمی‌خواهد همیشه برای مبارزه با تورم منفی دست بسته باشد.
 

sajad 3000

کاربر فعال تالار اقتصاد ,
کاربر ممتاز
تورم و آثار آن بر سرمایه گذاری

تورم و آثار آن بر سرمایه گذاری

اما تورم بر اقتصاد و بویژه سرمایه گذاری چه اثراتی خواهد داشت؟ تورم سبب بروز مشکلات عدیده ای در اقتصاد می شود. یکی از اثرات تورم، آسیب رسانی به قشر بازنشسته و افرادی است که دارای درآمد ثابت می باشند. با افزایش قیمتها، این دسته از مصرف کنندگان، قدرت خرید گذشته را نسبت به آینده از دست می دهند. پیش بینی چنین روندی در آینده، کاهش رشد اقتصادی را بهمراه خواهد داشت. زیرا اقتصاد نیازمند میزان مشخصی پس انداز است تا بوسیله آن سرمایه گذاریهای تقویت کننده اقتصاد را تامین مالی نماید. دیگر این که تورم ، پیش بینی معامله گران و تجار نسبت به آینده را با مشکل روبرو می کند. در چنین حالتی، تصمیم گیری در مورد مقدار تولید بسیار مشکل است. زیرا تولیدکنندگان میزان تقاضا برای تولیداتی که برای پوشش هزینه ها مجبور به افزایش قیمت آنها شده اند را نمی توانند پیش بینی کنند. تورم حاد نه تنها عملیات موسسات مالی و بازارهای یک کشور را دچار اخلال می کنند، بلکه انگیزه پیوستن به سایر بازارهای دنیا را نیز کاهش می دهد. تورم عامل بروز عدم اطمینان در خصوص قیمتهای آینده ، نرخ بهره و نرخ ارز می شود. و این امر به نوبه خود باعث افزایش انواع ریسک در میان شرکای تجاری بالقوه و در نتیجه کاهش روابط تجاری می شود. در زمینه بانکداری تجاری نیز، تورم ارزش پس انداز سپرده گذاران را کاهش داده و در نتیجه کاهش میزان وام بانکها را بدنبال خواهد داشت.عدم اطمینان ناشی از تورم، ریسک مربوط به سرمایه گذاری و فعالیتهای تولیدی کارخانجات و بازارهای مختلف را افزایش می دهد.

تاثیر تورم بر پورت فوی یک موسسه مالی به نوع اوراق بهادار در اختیار (سهام، اوراق، گواهی سپرده، ...) بستگی دارد. با سرمایه گذاری در بازار سهام، دیگر شخص نگرانی بابت تورم نخواهد داشت. در درازمدت، درآمد و اندوخته های یک شرکت برابر با نرخ تورم افزایش خواهد یافت. تورم می تواند سرمایه گذاران را بواسطه کاهش اعتماد آنها نسبت به سرمایه گذاری دارای بازده درازمدت بی انگیزه کند. مشکل اصلی در رابطه با سهام و تورم در این است که بازده یک شرکت را براحتی می توان از پیش تخمین زده و در مورد آن اغراق نمود. در صورت وجود تورم حاد، یک شرکت در شرایطی قرار می گیرد که گویا عملکرد مطلوبی دارد. علاوه بر این، هنگامیکه درآمد یک شرکت مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد، تورم می تواند مشکل ساز شود. و بروز چنین مشکلی بستگی به تکنیک و روشی دارد که شرکت برای ارزش گذاری موجودی کالای خود مورد استفاده قرار می دهد.

تاثیرات تورم بر سرمایه گذاری بصورت مستقیم و غیر مستقیم بروز می کند. تورم هزینه معاملات و کسب اطلاعات مورد نیاز را افزایش می دهد. هزینه هایی که بطور مستقیم باعث جلوگیری از توسعه اقتصادی می شود. برای مثال، زمانیکه تورم باعث بی ثباتی ارزشهای جاری می شود، برنامه ریزی در زمینه سرمایه گذاری با مشکل روبرو می شود. تمایل به انجام معاملات در زمان عدم امکان پیش بینی تورم و نامشخص بودن قیمتها از بین می رود. این عدم تمایل به انجام معاملات به مرور زمان باعث خودداری از سرمایه گذاری و به تبع آن کاهش رشد اقتصادی خواهد شد. در این رابطه، تورم با کاهش سرمایه گذاری، رکود مالی را بدنبال خواهد داشت (هلر اشتاین، 1997). در چنین شرایطی، واسطه ها اشتیاق خود برای تامین سرمایه درازمدت را از دست می دهند. در نتیجه هم وام دهندگان و هم وام گیرندگان دیگر تمایلی به انعقاد قراردادهای درازمدت نخواهند داشت. تورم بالا اغلب با نظارت و کنترل شدید همراه خواهد بود. زیرا دولتها برای حمایت از بخشهای خاص اقتصادی به اقداماتی دست خواهند زد. برای مثال، در محیطهای با تورم حاد سقف نرخ تورم اعمال خواهد شد (مورلی، 1971).

سخت ترین ضربه تورم بر سرمایه گذاران دارای درآمد ثابت وارد می شود. برای مثال، فرض کنید سال گذشته یک سرمایه گذار 1000 دلار اوراق خزانه با سود 10% خریداری می کند. آیا بازده 100 دلاری (10%) واقعی است؟ خیر. زیرا تورم پیش بینی شده در سال مثبت بوده است.قدرت خرید سرمایه گذار کاهش یافته و بنابراین از ارزش بازده اوراق او نیز کاسته شده است. مقدار تورم ناشی از بازده بایستی مد نظر قرار گیرد. اگر تورم 4% بوده است، بنابراین سود واقعی 6% می باشد. با استفاده از معادله فیشر (Fisher) (نرخ بهره جاری – نرخ تورم = نرخ بهره واقعی) می توان به تفاوت بین نرخ بهره جاری و نرخ بهره واقعی پی برد. نرخ بهره جاری، نرخ رشد پول سرمایه گذاران محسوب می شود. در حالیکه نرخ بهره واقعی، افزایش قدرت خرید است. در مثال فوق، با نرخ بهره 10% ، نرخ بهره واقعی بهره 6% می باشد. در یک نوع اوراق بهادار خزانه تضمین شده است که سود مورد انتظار بواسطه تورم کاهش نخواهد یافت و این نوع اوراق دارای خاصیت ضد تورمی می باشند. در رابطه با اوراق عادی خزانه، پرداخت سود ثابت است و تنها اصل سرمایه هماهنگ با نوسانات نرخ بهره، دچار نوسان می شود. بازدهی اوراق عادی شامل پیش بینی سرمایه گذاران در مورد تورم نیز می شود. بنابر این هنگام پائین بودن تورم، بازده هم معمولاً پائین است و با افزایش تورم، معمولاً بازده نیز افزایش می یابد. اوراق بهادار ضد تورمی خزانه مانند انواع دیگر اوراق خزانه است و تنها تفاوت در این است که اصل و پرداخت سود به شاخص قیمت مصرف کننده (CPI) بستگی دارد و برای جبران تورم ، افزایش می یابند. همین ویژگی در مورد دیگر اوراق خزانه نیز صادق است. هنگامیکه اوراق ضد تورمی خزانه و یا اوراق با شاخص تورم خریداری می کنید، هر شش ماه، سود شما پرداخت می شود و پرداخت اصل سرمایه در زمان سررسید اوراق صورت می گیرد. تفاوت در این است که پرداخت سود و اصل سرمایه بواسطه شاخص قیمت مصرف کننده برای جبران تورم بطور خودکار افزایش می یابد. بنابر این اوراق ضد تورمی خزانه مطمئن ترین نوع اوراق سرمایه گذاری محسوب می شوند. زیرا در این اوراق قدرت خرید تضمین شده است. اما باید توجه داشت که بواسطه امنیت و ریسک پائین این اوراق، نرخ سود آنها نیز پائین تر است.

تورم سبب بروز نگرانی بویژه در میان بازنشستگان می شود. نگرانی این قشر از مردم به تطبیق میزان تورم با مقدار مستعمری و سرمایه گذاری های مالی آنها بستگی دارد. برنامه ریزی برای بازنسشتگی نیازمند پیش بینی قیمتها در آینده است. تورم این پیش بینی را با مشکل روبرو می سازد. زیرا حتی یک افزایش مختصر و پیش بینی نشده در سطح کلی قیمتها، می تواند به مرور زمان سبب کاهش قابل ملاحظه ای در ارزش واقعی پس اندازها شود. در حال حاضر، بیمه تامین اجتماعی یکی از شاخصهای تورم است و یک تغییر مختصر در آن، سبب کاهش اثرات تورم بر بازنشستگی خواهد شد.

بطور کلی تورم پایدار سبب آسیب رسانی به رشد درازمدت و سیستم مالی می شود. افزایش در تورم منجر به کاهش سود واقعی و کاهش ارزش پول و نیز دیگر دارایی ها می شود. سود پائین باعث اخلال در بازارهای مالی و کاهش سرمایه گذاری می گردد. سود واقعی پائین تر به بازارهای اعتباری نیز آسیب می رساند. در نتیجه، تورم بالا، سبب کاهش عرضه اعتبار مورد نیاز برای سرمایه گذاری و تامین مالی شده و به اقتصاد آسیب می رساند. (بلوم، 1978)

با توجه به موارد فوق می توان عنوان داشت که تورم به چند طریق بر سرمایه گذاری تاثیر گذاشته و کاهش رشد اقتصادی را به همراه خواهد داشت. منبع و سرچشمه تورم، پول و عرضه آن است. سرمایه گذاران باید بتوانند سود خود را برای اتخاذ تصمیم های سرمایه گذاری پیش بینی کنند. اگر مردم نتوانند به پول اعتماد کنند، از آن در روابط تجاری خود کمتر استفاده خواهند کرد. این امر سبب سرمایه گذاری و تولید کمتر و کاهش تعاملات مثبت اجنماعی خواهد شد. از دیگر آثار تورم می توان به انجام معاملات نامطمئن تر بمنظور اجتناب از مشکلات ناشی از عدم امکان پیش بینی قیمتها اشاره کرد.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
مارپیچ عامل تورم نیست

مارپیچ عامل تورم نیست

[h=1]مارپیچ عامل تورم نیست[/h]

پویا جبل عاملی - گفته می‌شود که نرخ بهره بالاتر، هزینه استفاده از سرمایه را به عنوان نهاده‌ای از تولید افزايش می‌دهد و این به معنای افزایش قیمت تمام شده کالا و در نتیجه تورم است. از سوی دیگر بنگاه‌ها استدلال می‌آورند که افزایش دستمزد‌ها به معنای هزینه بیشتر و افزایش قیمت تمام شده کالا است و آنها نیز برای آن که از حداقل سود خود محافظت کنند، قیمت بیشتری برای کالا‌ها و خدمات خود طلب می‌کنند. آیا می‌توان این گزاره را به خودی خود به معنای تورم بیشتر دانست؟
شاید درک این مساله خیلی ساده باشد که وقتی هزینه تولید برای تمامی بنگاه‌ها بیشتر شود، خود به خود سطح عمومی قیمت‌ها در کل اقتصاد افزایش یابد. این همان بحث «مارپیچ قیمت-دستمزد» است که به اعتقاد برخی یکی از عوامل ایجاد‌کننده تورم است. موضوع وقتی از منظر نظریه‌پردازان این تئوری بغرنج تر می‌شود که بازار‌ها به صورت رقابت کامل نیز نباشند و از همین روی چون قدرت قیمت گذاری وجود دارد، موجب می‌شود تا مارپیچ خود را به شکل آشکارتری نشان دهد. آیا به‌راستی این مارپیچ عامل تورم در اقتصاد ایران است؟ آیا برای جلوگیری از تحقق آن بايد زنجیره را از یک جا قطع کرد و مثلا حقوق نیروی کار را افزایش نداد؟
اما توجه به یک نکته مهم است. عواملی که از کانال هزینه موجب افزایش تورم می‌شوند، عواملی هستند که در کوتاه‌مدت رخ می‌دهد و اگر نقدینگی افزایش نیافته باشد این عوامل نمی‌توانند بر تورم موثر باشند. اگر هزینه کل بنگاه‌ها افزایش یابد و قیمت تمام شده کالا‌ها بیشتر شود، تنها در صورتی این افزایش تداوم خواهد یافت، که نقدینگی وجود داشته باشد که این قیمت تمام شده را پوشش دهد وگرنه در سطح قیمتی جدید، کمبود تقاضا وجود داشته و در نتیجه قیمت کاهش می‌یابد. به عبارت دیگر، این نقدینگی است که عامل کلیدی تورم است، نه عوامل هزینه‌ای. اگر نقدینگی افزایش نیافته باشد، شاید با افزایش هزینه نیروی کار، یک بنگاه قیمت خود را افزایش دهد و بنگاه‌های دیگر نیز چنین کنند، اما اگر به ازای این افزایش، نقدینگی در اقتصاد ایجاد نشده باشد، تورم افزایش نمی‌یابد.
به این شکل اگرچه مطلبی که نظریه‌پردازان مارپیچ قیمت- دستمزد می‌گویند برای بسیاری ملموس است اما بدون افزایش نقدینگی این مارپیچ کار نخواهد کرد. البته در همین جا بايد به نکته ظریف دیگری نیز اشاره کرد و آن این است که به یک طریق این عوامل دخیل در مارپیچ می‌تواند موجب تورم شود و آن زمانی است که بر نقدینگی تاثیر گذارد. چطور؟ بر فرض اگر میزان افزایش حقوق کارکنان دولت بیش از درآمد آنان باشد و دولت برای پرداخت آن مجبور به استقراض از بانک مرکزی شود، پایه پولی و نقدینگی افزایش یافته و در نتیجه تورم افزون می‌شود؛ یا فرض بگیرید فلان صنعتی را که به دلیل افزایش هزینه‌هایش، از شورای پول و اعتبار طلب خط اعتباری کند. بنابراین مارپیچ وقتی از کانال نقدینگی بر اقتصاد تاثیر گذارد، اثرش تورم‌زا خواهد بود. در شرایط فعلی، اگرچه از منظر راقم افزایش دستمزد‌ها نیز می‌تواند بر نقدینگی اثر گذارد، اما عوامل عدیده دیگری هستند که کوهی از نقدینگی را بر اقتصادی با رشد منفی آوار کرده‌اند و در این ستون، پیش از این در مورد آنها سخن گفته‌ایم.
بنابراین سیاستگذار به جای تمرکز بر عوامل هزینه‌ای در ایجاد تورم مانند افزایش حقوق و دستمزد، باید بیش از همه از اقداماتی بر حذر باشد که موجبات رشد نقدینگی را فراهم می‌کند.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
تورم سیاسی ترین مفهوم اقتصادی

تورم سیاسی ترین مفهوم اقتصادی

د
تورم سیاسی ترین مفهوم اقتصادی

بیکاری ، اشتغال ، تورم و... از جمله مفاهیمی است که مورد توجه اقتصادانان و سیاستمداران کشورها قرار دارد تا با تنظیم آن شرایط اقتصادی جامعه را بهبود بخشند و مردم جامعه را به رفاه برسانند کاهش میزان تورم کاهش میزان بیکاری و افزایش رشد اقتصادی 3 مقوله ی جدی در مباحث اقتصاد کلان است ؛ در این میان اهمیت تورم بیشتر از شاخصهای دیگر است زیرا تغییر در این میزان یا تحت تاثیر دو میزان دیگر قرار می گیرد یا آن را تحت تاثیر قرار می دهد دستیابی به سطح قابل قبولی از رشد قیمتها به گونه ای که هم به رشد اقتصادی کمک کند و هم ثبات اقتصادی به همراه داشته باشد یکی از اهداف مهم تمام سیاستگذران اقتصادی است . امروزه توجه به تورم و جلوگیری از افزایش بی رویه ی آن نه تنها برای ایجاد ثبات اقتصادی و امنیت اقتصادی اهمیت دارد بلکه برخی معتقدند قشر فقیر جامعه از تورم بیش از سایر عوامل آسیب می بینند تا جایی که برخی از مسئولان اقتصادی تورم را تنها مشکل بزرگ اقشار آسیب پذیر معرفی کرده اند بنابراین یکی از راهکارهای اجرایی مبارزه با فقر جلو گیری از رشد بالای قیمتهاست .

تاکنون پژوهشهای بسیار زیادی برای شناسایی عوامل موثر بر تورم انجام شده و بسته به مبانی نظری موجود درباره ی چگونگی شکل گیری تورم کارهای تجربی بسیار متنوعی انجام شده در کلی ترین بیان تورم عبارت است :

از افزایش عمومی و مداوم قیمتها

بنابراین ، ویژگی اصلی تورم تداوم وعمومیت افزایش قیمتهاست ؛ افزایش ناگهانی قیمتها و همچنین افزایش تحت یک یا چند کالای ویژه تورم به حساب نمی آید . برای اندازه گیری میزان تورم از شاخصی به نام « میزان تورم » استفاده می شود که نوسانات قیمت کالا و خدمات را در یک سال نسبت به سال پایه می سنجد .

تورم را بر حسب معیارهای مختلفی میتوان طبقه بندی کرد

برحسب شدت تورم را به 4 نوع مختلف تقسیم بندی می کنند که عبارتند از :

- تورم اجتناب ناپذیر

- تورم خزنده

- تورم تازنده یا شدید

- فوق تورم یا ابر تورم

تورم اجتناب ناپذیر که عوامل سیاسی و اجتماعی به وجود آورنده ی آن هستند معمولا تا 3 درصد در نظر گرفته می شود این نوع توم تاحدودی برای اقتصاد مفید می باشد زیرا موجب برانگیختن تولید کننده و سایر عوامل تولید می شود .

تورم بین 3 تا 10 درصد تورم خزنده به شمار می آید که در آن قیمتها به آرامی افزایش و در نتیجه قدرت خرید مردم کاهش می یابدو افراد جامعه به آرامی اثرات تورمی را حس می نمایند .

در تورم شدید شاخصها بیشتر از 10 درصد ، سالیانه افزایش می یابد و اثر آن به گونه ای است که واحد های تجاری و اقتصادی آن را از طریق مبلادلات خود به طور مستقیم احساس می کنند و در تصمیمات اقتصادی خود دخالت می دهند به یقین این نوع تورم مسائل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را در پی خواهد داشت و دولتها نمی توانند نسبت به آن بی تفاوت باشند .

نوع ویژه ای از تورم شدید که در آن افزایش سطح عمومی قیمتها میزان بیش از 50 درصد را به دنبال دارد فوق تورم یا ابر تورم نامیده می شود که نمونه بارز آن دربین دوجنگ جهانی در کشور آلمان رخ داد که اثرات آن برکسی پوشیده نیست.

تورم را از نظر نوع برخورد مقامات اقتصادی کشور با آن می توان به «تورم باز » و « تورم مهار شده » تقسیم کرد .

در تورم باز یا آشکار میزان افزایش قیمتها بیشتر از افزایش حجم پول در جریان است علت این امر آن است که در این نوع تورم یا قیمتها اصلا مهار نمی شوند یا در صورت مهار شدن از تاثیر یا کارائی لازم برخوردار نیست در تورم مهار شده یا سرکوب شده میزان افزایش قیمتها کمتر از افزایش حجم پول در گردش است در این نوع تورم دولت با وضع قوانین و مقررات ضد تورمی یا اعمال سیاستهای اقتصادی تورم را مهار می کند برای این منظور دولت ممکن است حداکثر صرفه ی مجازی را برای افزایش نرخ دستمزد و قیمت کالا و خدمات تعیین کند و مراحل تولید و توزیع برخی از کالاهای اساسی را تحت کنترل خود در آورد این قبیل سیاستها که به طور کلی سیاستهای در آمدی نامیده می شود یکی از روشهای مهار تورم بویژه در شرایط بحرانی مانند زمان جنگ است روشن است که توفیق اجرای این سیاستها بستگی به کارادد نظام سیاسی و ادری کشور دارد .

به هر حال تورم از هر نوعی که باشد می تواند هزینه هایی را به اقتصاد تحمیل کند زیرا تورم موجب کاهش قدرت خرید مردم می شود ؛ در وضعیت تورمی دارندگان ثروت ترازهای نقدی خود را به دارایی های دیگر که قیمتشان همپای تورم بالا رود تبدیل می کنند تا در مواقع ضروری آن را به پول نفد تبدیل کنند ، کاهش مقدار ترازهای نقدی واقعی در شرایط تورمی به نوبه ی خود تخصیص بهینه منابع اقتصادی را تحت تاثیر قرار می دهد آشکار است که این فرآیند هماهنگی بین دارایی ها با بهره و پول نقد ، مستلزم مراجعات مکرر به بانکها و سایر مراکز ذیربط است به همین دلیل تورم هزینه های رفاهی نیز به همراه خواهد داشت .

تورم پیش بینی نشده یا غیر منتظره که در آن مردم نمی توانند خود را با تغییر قیمتها به طور کامل هماهنگ کنند آثار زیان باری از جمله بدتر کردن توزیع درآمد ، ایجاد نا اطمینانی در اقتصاد دارد بطور کلی تورم یک پدیده ی کلان اقتصادی است و بر مجموع ساز و کارهای اقتصادی جامعه از قبیل قیمت ، درآمد ، تولید ، توزیع ، مصرف و سرمایه گذاری تاثیر می گذارد.

صرف نظر از جنبه ی اقتصادی ، تورم آثار و ابعاد سیاسی و اجتماعی گسترده ای دارد زیرا تورم همانند بیکاری در واقع با زندگی فرد فرد جامعه ارتباط مستقیم وروز مره دارد و اغلب مردم چون باید در قبال افزایش قیمتها و دستمزد ها ، تدابیر و اقدامات مناسبی اتخاذ نمایند به نحوی با تورم درگیر می شوند. از این رو به جرات می توان گفت ثبات وسلامت رژیم های سیاسی و اجتماعی تا حد زیادی در گرو مهار تورم است به علت آثار زیانبار یاد شده بیشتر دولتها بویژ طی دو دهه ی اخیر کاهش نرخهای تورم را هدف اصلی سیاستهای اقتصادی خود قرار داده اند

نظریه های تورم

نظریه های تورم در صدد تبیین و ماهیت تورم بر می آیند و هر یک علت یا علل ویژه ای را در بوجود آمدن تورم دخیل می دانند . نظریه های ارائه شده در زمینه ی تورم را می توانیم اینگونه دسته بندی کرد :

- نظریه های پولی

- نظریه های مبتنی بر فشار هزینه

- نظریه های کینزی

- سایر نظریه ها

در ادامه به توضیح مهمترین آنها یعنی نظریه های پولی می پردازیم :

به عقیده ی طرفداران نظریه های پولی تورم منحصرا پدیده ای نشات گرفته از افزایش عرضه ی پول است هنگامی که عرضه ی پول در کنترل بانک مرکزی قرار می گیرد انتشار اضافی پول توسط بانک مرکزی که احتمالا به دستور دولت صورت می گیرد موجب افزایش قیمتها خواهد شد به عقیده ی طرفداران این نظریه تنها راه کنترل تورم عبارت است از اقدام مصممانه ی دولت به محدود کردن افزایش عرضه ی پول

محور اصلی نظریه های پولی این گزاره است که در بلند مدت افزایش عرضه ی پول شرط لازم برای افزایش سطح قیمتها فقط از تغییر حجم پول سرچشمه می گیرد و جهت علیت از جهت رشد پول به سمت تورم است به عقیده ی فریزمن که از طرفداران اصلی نظریه های پولی است در کوتاه مدت علل زیادی را برای تغییرات قیمتها می توان یافت اما در بلند مدت میزان پول هر کشور تعیین کننده ی نرخ تورم در آن کشور است در واقع طرفداران این نظریه معتقدند که هرگز تورمی در مدت طولانی وجود نداشته است که طی آن موجودی پول افزایش نیافته باشد این اعتقاد بدان معنی است که محرکه ی اولیه ی تورم هر چیزی می تواند باشد یعنی افزایش عرضه ی پول شرط لازم برای تورم است .



محمد رضا نعمتی
 

sajad 3000

کاربر فعال تالار اقتصاد ,
کاربر ممتاز
چرا تورم در ایران کاهش نمی‌یابد؟

چرا تورم در ایران کاهش نمی‌یابد؟

چرا تورم در ایران کاهش نمی‌یابد؟

«هر پیچی را نمی‌توان با آچار فرانسه باز کرد.» هر ابزاری برای باز کردن پیچ‌های خاصی ساخته شده و به همین ترتیب هر نهادی برای حل یک مشکل خاص ایجاد شده است. «باید فهمید چه نهادی برای حل چه مشکلی ساخته شده است.» این همان درسی است که به گفته «فرهاد نیلی» ترکیه از نرخ تورم بالای خود گرفت اما ما نگرفتیم. رئیس پژوهشکده پولی بانکی بانک مرکزی که در اتاق تهران و در جمع فعالان بخش خصوصی در مورد «پول، تورم و نقش بانک مرکزی» سخن می‌گفت بزرگ‌ترین خطر پیش روی ما را عادت کردن به تورم مزمن می‌داند. همان که باعث شده تا سیاستگذار ما هیچ‌گاه درد تورم را آن قدر حس نکند که کنترل تورم را به اولویت سیاست‌های خود تبدیل کند. به گفته فرهاد نیلی سیاستگذار ما عاشقی دلباخته دو معشوق است؛ به هنگام برنامه‌نویسی قول کنترل تورم و حجم پول می‌دهد و در مواجهه با مردم قول رفاه و تزریق منابع. توبه کردن‌های پی در پی و توبه شکستن‌های مداوم کار سیاستگذار ما شده است. وعده دادن به مردم آن قدر حلاوت دارد که می‌توان برایش همه توبه‌های نوشته‌شده در برنامه‌ها را شکست. آستانه تحمل ما هم نسبت به تورم آن‌قدر بالا رفته است که دیگر نسبت به آن عکس‌العمل نشان نمی‌دهیم. تورم ملایم، مزمن و ماندگار را نه تنها سیاستگذار پذیرفته بلکه مردم هم با آن کنار آمده‌اند و تا زمانی که این پذیرش همگانی وجود دارد طبیعتاً اراده‌ای برای کنترل تورم وجود نخواهد داشت. با این همه نیلی تاکید دارد که اکنون آن فرصت تاریخی ایجاد شده است؛ باید پذیرش عمومی برای کنترل تورم ایجاد شود چرا که تورم در کوتاه‌مدت هزینه‌های رفاهی در‌بر خواهد داشت. عموم باید از دولت این را بخواهند و «حال که نظام می‌خواهد در انتخابات پیش رو یک تمرین سیاسی بکند و فرصتی برای یادگیری سیاسی ایجاد شده چرا بیشترین مطالبه اجتماعی از داوطلبان ریاست جمهوری ارائه راهکار آنها برای کنترل تورم نباشد؟»

در ابتدا اشاره کنم که برای شروع بحث مجبور بودم تصمیم بگیرم چه نکاتی را برای مخاطب دانسته فرض کنم تا به نقطه شروع برسم. آنچه ارائه می‌دهم با این پیش‌فرض در واقع مرور مختصری بر مبانی نظری پول و بانکداری است و پس از آن وارد مباحث تجربی مربوط به سیاست پولی و تورم می‌شوم. سعی کرده‌ام این بحث را در چهار سرفصل پول، بانکداری، بانک مرکزی و تورم ارائه دهم. ابتدا مختصری درباره مبانی نظری بانکداری و فرآیند خلق پول توضیح می‌دهم و بعد مروری بر تجربه‌های جهانی خواهم داشت که وضعیت در جهان به چه شکل است و در نهایت به ایران خواهم پرداخت.

مبانی نظری بانکداری
در اقتصاد، ما با سه نوع تصمیم‌گیرنده روبه‌رو هستیم: خانوارها، بنگاه‌ها و دولت. این تصمیم‌گیرنده‌ها در دو بازار کالا و عوامل تولید (کار و سرمایه) با یکدیگر تعامل می‌کنند؛ یعنی خانوارها کالاها و خدماتی را که بنگاه‌ها تولید می‌کنند در بازار کالا می‌خرند. در این تعامل، خانوارها پرداخت‌کننده و بنگاه‌ها دریافت‌کننده‌اند. یک رابطه اقتصادی دیگر هم در بازار عوامل تولید، بین خانوارها و بنگاه‌ها برقرار است که در آن، خانوارها عرضه‌کننده نیروی کار و بنگاه‌های اقتصادی خریدار هستند. طبیعتاً اینجا نیروی کار از ناحیه خانوارها به بنگاه‌ها ارائه و دستمزد از ناحیه بنگاه‌ها به خانوارها پرداخت می‌شود.
دولت به عنوان مصرف‌کننده و نیز تولیدکننده در این مناسبات وارد می‌شود. دولت یکسری خدمات به خانوارها عرضه می‌کند اما نمی‌تواند این خدمات را بفروشد چون اکثر خدمات دولت قابل فروش نیست. بنابراین هزینه تولید آنها را از طریق مالیات تامین می‌کند. پس مالیات، فروش اجباری کالاها و خدماتی است که دولت به خانوارها عرضه می‌کند. دولت این کار را با بنگاه‌های اقتصادی هم انجام می‌دهد و چون نمی‌تواند خدمات خود از قبیل تامین امنیت، دفاع، دیپلماسی و سیاستگذاری را به خانوارها و بنگاه‌ها بفروشد، در مقابل، مالیات می‌گیرد. منتها چون به خانوارها و بنگاه‌ها یارانه هم پرداخت می‌کند بنابراین تفاضل بین مالیات دریافتی و یارانه‌های پرداختی به عنوان خالص مالیات قلمداد می‌شود.

براساس این دریافت‌ها و پرداخت‌ها می‌توان برای هر یک از این سه تصمیم‌گیرنده اقتصادی، یک تراز بودجه ارائه کرد. طبیعتاً هر کدام از این سه کارگزار اقتصادی در قید بودجه، دریافت‌ها و پرداخت‌هایی دارند. به عنوان مثال، دریافت‌های خانوار شامل دستمزد بابت کاری است که عرضه کرده، سرمایه‌ای که احیاناً در تملک‌اش بوده و به بنگاه‌ها اجاره داده و همچنین یارانه‌ای که از دولت دریافت می‌کند. در مقابل پرداخت‌هایش خرید کالاها و خدمات مصرفی و مالیات است که به بنگاه‌ها و یا به دولت پرداخت می‌کند.
دریافت‌ها و پرداخت‌ها در هر مقطع زمانی لزوماً با هم برابر نیستند. حتی ممکن است طی یک دوره زمانی طولانی هم با هم برابر نباشد. بنابراین ممکن است در هر یک از این نهادهای اقتصادی مازاد یا کسری داشته باشیم. به عنوان مثال، برخی خانوارها مازاد و برخی دیگر کسری دارند. بنابراین نهاد چهارمی وارد می‌شود که تراز‌کننده این کسری‌ها و مازادهاست. به طور مشخص بانک‌ها از طریق مناسبات مالی با سه نهاد دیگر، بالانس‌کننده کسری‌ها و مازادها هستند؛ لذا در کنار ارتباط‌های قبلی، یک ارتباط جدید با عنوان ارتباط موسسات اعتباری با دولت، خانوارها و بنگاه‌های اقتصادی شکل می‌گیرد. این نهاد چهارم، مازادها را جذب و کسری‌ها را تامین می‌کند. پس کار بانک می‌شود انتقال منابع مالی از اشخاص حقیقی و حقوقی که مازاد دارند به اشخاصی که کسری دارند. فعالیت اول را سپرده‌پذیری و فعالیت دوم را تامین اعتبار و به مجموع دو فعالیت، واسطه‌گری مالی می‌گویند.
بانک یک کار دوم هم انجام می‌دهد و آن ارائه خدمات پرداخت است. خانوارها با بنگاه‌های اقتصادی در بازار کالاها و خدمات میلیون‌ها تعامل دارند؛ کالا و خدمات می‌خرند و نیروی کار (وقت خودشان) را می‌فروشند. این معاملات نیاز به پرداخت دارد؛ پرداخت‌هایی که طرفین آن لزوماً با هم رویارویی فیزیکی ندارند. نظام بانکی با ابزارهایی که برای پرداخت در اختیار آحاد اقتصادی قرار می‌دهد، با زیر‌ساختی که برای پرداخت‌ها مهیا می‌کند و با مدیریت و راهبری شبکه پرداخت، معاملات آحاد اقتصادی با یکدیگر را تسهیل می‌کند.
پس بانک دو کار اصلی انجام می‌دهد: واسطه‌گری مالی و ارائه خدمات پرداخت. تفاوت دو کار در این است که بانک در یک جا سود و در جای دیگر کارمزد می‌گیرد. تفاوت دوم این است که در واسطه‌گری، عملیات بالای خط ترازنامه ثبت می‌شود و تعهد ایجاد می‌کند. اما بابت خدمات پرداخت تعهدی ایجاد نمی‌شود و پس از پرداخت و دریافت معامله فیصله پیدا می‌کند. بنابراین کارگزار اقتصادی وقتی از بانک خارج می‌شود در عملیات نوع دوم عملیات تسویه شده در حالی که در اولی تسویه نشده، ماندگار است و آثار ترازنامه‌ای دارد.

اگر برای هر یک از این سه تصمیم‌گیرنده اقتصادی یک ترازنامه در نظر بگیریم، می‌توانیم بگوییم خانوار، دولت و بنگاه یک ترازنامه برای مجموع منابع و مصارف‌شان دارند. دولت یک ترازنامه و بنگاه هم یک ترازنامه دارد. بنابراین می‌شود یک ترازنامه تلفیقی برای هر کدام از اینها بسازیم که معمولاً در حسابداری کلان این کار انجام می‌شود. نکته جالب این است که همه اینها یک آیینه یا در واقع یک نگاتیو دارند که همان ترازنامه بانک است. به عبارت دیگر ترازنامه بانک، نگاتیو ترازنامه تمام آحاد اقتصادی است که در جامعه فعالیت اقتصادی دارند. هر جا که یکی از آحاد اقتصادی مازاد دارد مثل دارایی‌های مالی خانوار، به شکل بدهی در ترازنامه بانک می‌نشیند. پس هر قلم مازاد در ترازنامه اقتصادی اشخاص حقیقی و حقوقی، وقتی در ترازنامه بانک منعکس شود، در سمت بدهی می‌نشیند. برعکس بدهی‌های افراد اعم از دولت، بنگاه‌ها و خانوارها به دارایی‌های بانک تبدیل می‌شود.
پس اگر اقتصاد بسته باشد جمع جبری ترازنامه کل اقتصاد صفر می‌شود، اما اگر اقتصاد باز باشد مازادش صادر و کسری‌اش در قالب کالا یا خدمت وارد می‌شود. انعکاس جمع جبری ترازنامه یک اقتصاد، در قالب تراز حساب جاری تراز پرداخت‌ها منعکس می‌شود. بنابراین میلیون‌ها اتصال بین ترازنامه خانوار، بنگاه‌ها و دولت وجود دارد و ترازنامه تلفیقی موسسات سپرده‌پذیر به نوعی آیینه تمام‌نمای اقتصاد است. هر ترازنامه‌ای یک مابه‌ازا در ترازنامه بانک‌ها دارد؛ کسری‌ها در قالب بستانکاری بانک‌ها و مازادها در قالب بدهی بانک‌ها منعکس می‌شود. طبیعتاً بانک با افراد خارجی هم مبادلاتی دارد که حاصل بستانکاری‌های آن تراز، دارایی‌های خارجی و حاصل بدهکاری‌هایش، بدهی‌های ارزی می‌شود. بانک همچنین با بانک مرکزی، دولت و خانوارها روابط مختلف دارد. تسهیلاتی که بانک به خانوار و بنگاه می‌دهد در قالب بدهی بخش غیردولتی می‌آید. بنابراین ردپای هر یک از بدهی‌ها، مازادها یا بستانکاری‌هایی که در اقتصاد وجود دارد در ترازنامه موسسات اعتباری قابل ردیابی است.

خلق پول
بانک‌ها توانایی خلق پول دارند و این توانایی یکی از ویژگی‌های ذاتی آنهاست. همان‌طور که پیشتر گفته شد بانک نهادی است که ترازنامه‌اش از تمام آحاد دیگر اقتصاد متفاوت است. من مازاد خود را در قالب سپرده نزد بانک می‌گذارم؛ بانک بابت این سپرده یک گواهی یا رسید به من می‌دهد. اگر من همین رسید را در قالب نظام پرداخت به شخص ثالثی بدهم و او آن را به عنوان ایفای تعهد از من بپذیرد، همین می‌تواند نزد بانک سپرده‌گذاری شود. بنابراین آنچه من نزد بانک
سپرده می‌گذارم پس از کسر مبلغی که سپرده قانونی بانک مرکزی است و به عنوان مثال 10 درصد فرض می‌شود، بانک می‌تواند 90 درصد دیگرش را به فردی دیگر بدهد. دوباره این پول می‌تواند نزد بانک سپرده‌گذاری شود. بنابراین از 100 واحد اولیه‌ای که من داشتم معادل 100 واحد گواهی به من داده شد. پس قدرت خرید من سر جایش محفوظ است، در حالی که 90 واحد هم برای فرد دوم قدرت خرید ایجاد شد. پس 100 واحد اولیه به 190 واحد تبدیل شد. اگر همین پول دوباره نزد بانک سپرده‌گذاری شده و پس از کسر سپرده قانونی به فرد دیگری وام داده شود 81 واحد دیگر هم قدرت خرید ایجاد می‌کند. پس در پایان دور سوم مجموع ارزش ابزار پولی در اختیار مشتریان بانک به 271 می‌رسد و این چرخه ادامه می‌یابد. پس از چند بار چرخیدن، 100 واحد اولیه به هزار واحد پولی تبدیل می‌شود.
پس چند نفر همزمان از این پول استفاده می‌کنند. یکی من که این پول را سپرده‌گذاری کردم و بانک به من رسید سپرده داده و براساس آن من از دسته چک یا کارت بانکی یا ابزارهای دیگر استفاده می‌کنم و دیگر اینکه همزمان بانک بعد از تودیع سپرده قانونی این پول به بانک مرکزی، مابقی آن را به فرد دیگری به عنوان تسهیلات داده است. اگر کسی که تسهیلات می‌گیرد مانند فرد اول عمل کند که بخش کمی را نزد خودش نگهداری کند و بخش عمده‌اش را به بانک دهد، دوباره بانک می‌تواند این پول را بچرخاند.
پس علی‌الظاهر بانک دارد یک چیز را چند بار می‌فروشد و واقعاً هم همین طور است. بانک یک هسته اولیه در اختیار دارد که آن را به تدریج منبسط می‌کند و خودش را در معرض یک خطر بزرگ قرار می‌دهد. چون اگر همه مردم مراجعه کنند و پول‌شان را بخواهند بانک اصلاً توان ایفای تعهدات خودش را ندارد. هیچ بانکی این توانایی را ندارد چون منابعش تکثیر شده به 5،‌ 10، یا 20 برابر تبدیل شده است.

یکی از ابعاد مخاطره‌آفرین عملیات بانکی در اینجا مشخص می‌شود. بانک بر پایه‌های لرزان یا مستحکم اعتماد عمومی کار می‌کند. هر زمانی که اعتماد عمومی بلرزد و افراد احساس کنند اشتباه کرده‌اند که پول‌شان را نزد بانک گذاشته‌اند و بروند به بانک بگویند پول ما را بدهید، ماشین چاپ پول بانک مرکزی باید شروع به کار کند و البته نمی‌تواند با سرعت کافی پاسخگوی مردم باشد. بانک می‌تواند با تکرار عملیات سپرده‌گیری و وام‌دهی، حجم پول اولیه‌ای را که دریافت کرده منبسط کند. این سرشت بانکداری است و بانک بدون این عملیات، بانک نیست. بنابراین ما نباید نگران این عملیات باشیم بلکه باید آن را مدیریت کنیم. این عملیاتی که بانک انجام می‌دهد باعث می‌شود یک مفهوم مدرج چندلایه‌ای به نام پول در اقتصاد شکل بگیرد. این مفهوم یک هسته اولیه دارد که به آن پایه پولی یا پول پرقدرت می‌گوییم.
پایه پولی شامل اسکناس و مسکوک در دست اشخاص و نزد بانک‌ها و سپرده‌هایی است که بانک‌ها نزد بانک مرکزی دارند. این هسته اولیه‌ای است که می‌تواند بهمن پولی ایجاد کند و به همین دلیل به آن پول پرقدرت می‌گویند. هر بار که این پول می‌چرخد می‌تواند گلوله بزرگ‌تری از برف درست کند و این گلوله برفی اگر مدیریت نشود می‌تواند بهمن درست کند. اما در لایه بعد مفهوم دیگری ایجاد می‌شود که اصطلاحاً به آن پول محدود می‌گوییم که عبارت است از اسکناس و مسکوک در دست اشخاص به اضافه سپرده‌های دیداری که مردم نزد بانک‌ها افتتاح می‌کنند. یک بار دیگر یک لایه دیگر روی پول می‌آید: سپرده‌های غیردیداری که احتمال فراخوانی‌شان توسط مردم کمتر است چون بابت هر فراخوانی به آنها جریمه تعلق می‌گیرد بنابراین افراد انگیزه کمتری برای فراخوانی آنها دارند. لایه سوم، اوراق بهادار بدون ریسکی است که در اقتصاد ما معادل آن اوراق مشارکت می‌شود.

هر چه از این چهار سطح تو در تو بیرون‌تر می‌رویم حجم آن بزرگ‌تر و نقدپذیری‌اش کمتر است. بر این اساس به تعریفی از مفهوم پول می‌رسیم. پول به معنی اخص کلمه همان اسکناس و مسکوک به اضافه سپرده‌های دیداری است. شبه‌پول شامل سپرده‌های غیردیداری نزد بانک‌هاست و خودش به چهار جزء تقسیم می‌شود. جمع همه اینها نقدینگی است؛ همان چیزی که بارها در موردش در روزنامه‌ها می‌خوانید یا از مقامات پولی راجع به آن می‌شنوید. بنابراین در هرم پولی، می‌توانیم یک سطح اولیه در نظر بگیریم که به تدریج لایه‌های بعدی روی آن می‌نشینند و این لایه‌های بعدی براساس یک ضریب تناسبی که به آن ضریب تکاثر پول می‌گوییم، متناسب با ارتفاع هرم قاعده آن را تعیین می‌کند.
دو عامل روی ضریب تکاثر پول اثر می‌گذارند: 1- مردم چقدر از پول‌شان را به شکل نقد نگهداری می‌کنند؛ 2- بانک‌ها چند درصد از سپرده‌هایشان را ناچارند به شکل سپرده قانونی یا دیداری نزد بانک مرکزی نگهداری کنند. هر چه مردم سهم بیشتری از منابع مالی‌شان را به صورت نقد نگهداری کنند به بانک اجازه کمتری برای خلق پول می‌دهند؛ زیرا تفاوت بزرگی بین اینکه مردم پول را نزد خودشان یا نزد بانک نگهداری کنند وجود دارد. پول نزد مردم قابل تکثیر نیست و هر یک واحدش به اندازه همان یک واحد قدرت ایجاد تقاضا دارد. اما نگه داشتن پول در بانک به بانک اجازه می‌دهد در عین حالی که گواهی پول را به ما داده، از همان محل تسهیلات هم اعطا کند.
مدتی پیش یکی از بانک‌ها در مالزی دچار مشکل نقدینگی شده و پی برده بود که ممکن است از ایفای تعهداتش برنیاید. همان روز باران شدیدی گرفته بود و افراد زیادی زیر سایبان یکی از شعب آن بانک جمع شده بودند. مدیران بانک فکر کردند این افراد سپرده‌گذارانی هستند که آمده‌اند تا به محض باز شدن بانک سپرده‌هایشان را بگیرند. مدیر شتابزده بانک در را باز کرد و به مردم گفت: نگران نشوید. بانک به زودی همه سپرده‌های شما را پس می‌دهد. در میان افراد حاضر چند نفری اتفاقاً مشتری آن بانک بودند و گفتند مگر قرار است که ندهد؟ دچار تردید شدند و گفتند برویم سپرده‌هایمان را پس بگیریم. این موضوع پیچید و سپرده‌گذاران دیگر هم مراجعه کردند و آن چیزی که بانک نمی‌خواست به سرش آمد. بانک از ابتدا براساس یک تفاهم عمومی شکل گرفته است. اگر همه سپرده‌گذاران به بانک مراجعه کنند دو اتفاق می‌افتد: بانک نمی‌تواند از عهده تعهداتش برآید؛ سپرده‌گذاران هم هیچ نفعی از این مراجعه نخواهند دید. البته اگر این اتفاق یک اتفاق مقطعی یا جزیره‌ای باشد بانک مرکزی می‌تواند بانک در معرض خطر را نجات دهد. اما اگر بانک مورد نظر، بانک
بزرگی باشد خود بانک مرکزی هم اگر وارد شود و بخواهد ایفای تعهدات را برعهده بگیرد دچار مخاطرات فراوان می‌شود.
پس بانک به میزان بزرگی ضریب تکاثر پولی، خودش را در معرض این خطر قرار می‌دهد که نتواند پاسخگوی مشتریانش باشد. این مانند فردی است که در واقع چند برابر منابعش تعهد ایجاد کرده است و نمی‌تواند این تعهد را پاسخگو باشد. برخی از همین مساله استفاده و ادعا کرده‌اند نظام اقتصاد مدرن دچار یک شکست بزرگ است و برای جبران این شکست بزرگ باید راهمان را جدا کنیم. چگونه؟ بانکی ایجاد کنیم که قدرت خلق پول نداشته باشد. بانکی که قدرت خلق پول ندارد خودش را در معرض چنین مخاطره‌ای هم قرار نمی‌دهد. اما این بانک برای تامین مالی اقتصاد، توانایی بسیار محدودی دارد. این مساله تجربه شده است. در آفریقای جنوبی بانک‌هایی تاسیس شدند که به آنها بانک محدود یا امن می‌گویند. بعضی توصیه می‌کنند که در ایران هم‌چنین کاری انجام دهیم اما تجربه بشر ظرف دوران طولانی بانکداری این بوده است که هنر بانک در همین است. هنر حاکمیت، مدیریت مخاطرات است نه پاک کردن صورت مساله‌ای که مخاطرات ایجاد می‌کند.
دوباره به مساله بانک بر‌گردیم. بانک یک هسته اولیه منابع مالی دارد که اصطلاحاً به آن پایه پولی می‌گوییم و لایه‌های دیگر روی این پایه می‌نشیند. پایه پولی عبارت است از بدهی‌های بانک مرکزی. بانک مرکزی به چه کسانی بدهکار است؟ بانک مرکزی به همه ما بابت اسکناس‌هایی که در جیب‌مان داریم بدهکار است. اسکناس‌های ما سند مطالبه ما از بانک مرکزی است. به همین علت است که رئیس کل بانک مرکزی پای آنها را امضا می‌کند. بنابراین یک بخش از بدهی‌های بانک مرکزی، به کسانی است که پول نقد دست‌شان است. بخش دوم، بدهی بانک مرکزی به بانک‌هاست. سپرده قانونی از بانک‌ها گرفته پس به آنها بدهکار است. بدهی سوم بانک مرکزی باز به بانک‌ها بابت سپرده‌های دیداری است که از بانک‌ها پذیرفته است. بانک مرکزی باید سپرده‌هایی از بانک‌ها نزد خودش نگهداری کند تا بتواند چک‌های یک بانک عهده بانک‌های دیگر را در اتاق پایاپای براساس آن تسویه کند.
بر این اساس از ترازنامه بانک مرکزی می‌توانیم مجموع بدهی‌های این بانک را استخراج کنیم. مثلاً در پایان سال 1388 بانک مرکزی 23 هزار میلیارد تومان به مردم بابت اسکناسی که به آنها داده بدهکار بوده است. حدود 37 هزار میلیارد تومان هم به بانک‌ها بدهکار بوده است. جمع این دو 60 هزار میلیارد‌تومانی است که پایه پولی را تشکیل می‌دهد. قدرت ایجاد بدهی که بانک مرکزی دارد از این رقم قابل احصاست. همین رقم مابه‌ازای سمت مصارف هم دارد که می‌شود براساس مجموع منابع بانک مرکزی آن را احصا کرد.
مجموع منابع بانک مرکزی که قدرت خلق پول بانک مرکزی را مشخص می‌کند موجودی موزه جواهرات بانک مرکزی نیست. بین آنچه در موزه جواهرات بانک مرکزی نگهداری می‌شود با آنچه ایجاد بدهی می‌کند هیچ ربطی وجود ندارد. بانک مرکزی براساس نوک قلم، بدهی ایجاد می‌کند. به محض اینکه دارایی شناسایی کرد، بدهی ایجاد می‌کند و آن بدهی تبدیل به دارایی پولی همه مردم می‌شود بدون آنکه ثروتی خلق شده باشد. بانک مرکزی تنها نهادی است که قدرت این کار را در آن واحد دارد. یعنی اگر غیر از خداوند متعال برای کسی از مخلوقات بخواهیم قدرت اراده عینیت بخشیدن به تصمیم در کسری از ثانیه قائل باشیم، آن بانک مرکزی است. بانک مرکزی امروز تصمیم بگیرد می‌تواند پایه پولی را دو برابر کند. آن چه بانک مرکزی را محدود می‌کند، قوه عاقله و عقلانیتش است نه توانایی فنی‌اش؛ زیرا به لحاظ فنی حدی بر قدرت خلق پول بانک مرکزی قابل تصور نیست. بلوغ اجتماع، میزان شفافیت آمارهای پولی و نظارت نخبگان بر عملکرد اقتصاد کلان سازوکار‌های تقویت قوه عاقله بانک مرکزی‌اند. اگر دولت به بانک مرکزی بدهکار شود بانک مرکزی بابت این بدهی، دارایی شناسایی می‌کند و به محض اینکه دارایی شناسایی کرد پایه پولی به همان میزان افزایش پیدا می‌کند. پس چنین قابلیتی وجود دارد. این قابلیت در دنیا مدیریت شده است نه با تعطیلی بانک مرکزی بلکه با ارتقای اقتدار بانک مرکزی.
مشابه همین می‌توان یک ترازنامه برای کل سیستم بانکی احصا و در این ترازنامه، نقدینگی را محاسبه کرد. میزان نقدینگی که اینجا محاسبه می‌شود برابر است با همان میزان حجم پول و شبه‌پولی که وجود دارد. یعنی مجموع اسکناس و مسکوک، سپرده‌های دیداری و سپرده‌های مدت‌داری که نزد بانک‌ها نگهداری می‌شود. مثلاً در پایان سال 1388، پایه پولی ما 603 هزار میلیارد ریال و حجم پول 617 هزار میلیارد ریال بوده است. بنابراین ضریب تکاثری متناظر با پول ما جزو استثناهای تاریخ است که در پایان سال 1388 کمتر از یک شده است. یعنی پوسته داخل هسته رفته و کوچک‌تر از آن شده است. این یکی از نشانه‌های رکود است. وقتی این ضریب از یک کمتر می‌شود یعنی اقتصاد وارد رکود شده است. با این اعداد ضریب فزاینده نقدینگی 9/3 به دست می‌آید که از کمترین‌ها در دنیاست.
توجه کنید که ما فربگی پایه پولی را با نحیف بودن ضریب تکاثر پولی جبران کرده‌ایم. پایه پولی ما بسیار فربه و ضریب تکاثر پول ما بسیار نحیف است که خود یکی از عدم توازن‌های نظام پولی ماست. ما یک بانک مرکزی بسیار سخاوتمند داریم که مستمراً تعهد ایجاد می‌کند و پایه پولی را افزایش می‌دهد؛ و یک نظام بانکی داریم که دستش بسیار بسته است و بابت هر یک ریال تنها می‌تواند نزدیک به پنج واحد پول ایجاد کند که در مقیاس بین‌المللی بسیار کوچک است.
بنابراین وقتی صحبت از کنترل نقدینگی می‌شود منظور کنترل ضریب تکاثر نیست. ما نباید دست بانک‌ها را برای خلق پول ببندیم. این عدد هرچه بزرگ‌تر باشد، نظام بانکی شاداب‌تر، فعال‌تر، کاراتر و با تنوع محصولات بیشتر خواهد بود. ما باید نگران بزرگ‌شدنی باشیم که مبنایی برایش وجود ندارد. به همین علت در تحلیل‌ها به پایه پولی، پول بیرونی می‌گویند. یعنی آنچه بابت آن واقعاً دارایی وجود ندارد. در مقابل پول درونی داریم که بابت هر بدهی‌اش یک قلم دارایی وجود دارد.
در پایان آذرماه 1391 حجم نقدینگی ما حدود 430 هزار میلیارد تومان است. از این مقدار 98 هزار میلیارد تومان آن حجم پول و 88 هزار آن پایه پولی است. این همان دورانی است که ضریب تکاثری ما کوچک‌تر از یک شده است. چیزی که بسیار نادر است و اصطلاحاً در نظام مالی به آن قوی سیاه می‌گویند. قوی سفید زیاد اما قوی سیاه کم است. این یکی از آن قوهای سیاه است که از اواخر سال 1387 تا نیمه 1388 ضریب تکاثر پول محدود ما کوچک‌تر از یک شده است. یعنی دست نظام بانکی ما برای پول‌آفرینی کاملاً بسته بوده است؛ یا برعکس؛ قدرت خلق پول بانک مرکزی بر قدرت خلق پول نظام بانکی تفوق پیدا کرده است.
البته نقدینگی به رشد خودش ادامه می‌داده است. از منظر نرخ رشدها اگر نگاه کنیم از سال 1370 تا سال 1391 یعنی طی تقریباً 21 سال نظام پولی ما مستمراً انبساط پولی ایجاد کرده است. در مواقع محدودی هم سرعت رشد پول کند شده که در همان زمان هم حجم پولی که ایجاد می‌شده 11، 12 درصد بوده است. اما میانگین این روند نزدیک به 25 درصد است. این یکی از معضلات نظام اقتصادی ماست که ظاهراً اقتصاد ما با نرخ رشد نقدینگی کندتر از 20 درصد در سال نمی‌تواند اداره شود. نظام ما یاد نگرفته پول را بچرخاند. هر بار باید پول جدید وارد شود. بنابراین یا رسوب پول زیاد است که البته هست. یعنی مطالبات معوق، رسوب پول می‌شود که دیگر نمی‌چرخد. یا نظام بانکی ما نمی‌تواند پول درونی را خوب بچرخاند. بنابراین در نظام ما بانک مرکزی دائم پول جدید ایجاد می‌کند. اگر می‌بینید در انتهای سال 1387 رشد حجم پول منفی شده، یک اتفاق آماری است. چون چک‌پول‌هایی که قبلاً بدهی بانک‌ها تلقی می‌شد در اواخر سال 1387 با بازتعریف آماری بانک مرکزی جزو بدهی بانک مرکزی تلقی شد.
متاسفانه در چند فصل اخیر، نرخ رشد نقدینگی و نرخ رشد حجم پول ما مستمراً بالا و فزاینده بوده و رقم پایانی نزدیک به 32 درصد و بسیار عدد بالایی است. یعنی به طور متوسط در سال‌های اخیر نزدیک به 32 درصد حجم پول ما بیشتر شده است؛ یعنی برای مردم قدرت خریدی ایجاد کردیم که مابه‌ازای کالایی نداشتیم. بنابراین قدرت خرید صرفاً در قالب افزایش حجم پرداخت‌ها متبلور شده، نه در قالب افزایش مصرف کالاها و خدمات.
متاسفانه یک اتفاق دیگر هم در مورد سپرده‌های مدت‌دار رخ داده است. در واقع این سپرده‌ها قابل فراخوانی است اما چون بانک در سپرده‌های کوتاه‌مدت نمی‌تواند سود بالا به سپرده‌گذار بدهد و چون احتمال می‌دهد سپرده‌گذار پولش را از بانک بیرون ببرد، بنابراین سررسید را پایین می‌آورد اما روی کاغذ به بانک مرکزی سررسید بلندمدت گزارش می‌شود تا بتواند سود بیشتری بدهد. بانک مرکزی فکر می‌کند ماندگاری سپرده بالا رفته در حالی که بالا نرفته است. این‌گونه آمارها دچار انحراف می‌شود. مثل آن چیزی که در مورد حجم پول گفته شد. هر کس از بیرون حجم پول ما را نگاه کند فکر می‌کند ما انقباض پولی شدید داشته‌ایم. در حالی که ما این کار را نکردیم. ما چک‌پول‌ها را به عنوان بدهی بانک مرکزی شناسایی کردیم چون واقعاً کاربرد اسکناس دارد. بانک مرکزی در نیمه 1387 اینها را به عنوان بدهی خودش شناسایی کرد. بابت این کار دفعتاً حجم ضریب فزاینده متناظر با آنها پایین آمد. ضریب فزاینده در واقع قدرت خلق پول نظام بانکی ماست. اکثر بانک‌های دنیا با ضریب‌های بسیار بالاتری خلق پول می‌کنند. بنابراین اگر ما نگران رشد نقدینگی هستیم در واقع نگران بزرگ بودن پایه پولی هستیم؛ نه نگران قدرت خلق پول بانک‌ها. هرچه بیشتر دست بانک‌ها بسته شود ما به سمت عقب‌تر می‌رویم. به سمت دهه 60، دهه 50، دهه 40 که بانکی به قد و قامت امروز وجود نداشته است. در واقع کوچک کردن ضریب فزاینده، بستن مالیات بر روی بانک‌هاست و توان بانک را برای خلق و تولید محصول خودش کاهش می‌دهد.

نقدینگی و بانک مرکزی
نرخ رشد نقدینگی را می‌توان تجزیه کرد که چقدر از آن توسط بانک مرکزی و چقدر آن توسط بانک‌ها ایجاد شده است. وقتی متوسط نرخ رشد اقتصادی ما در حد چهار درصد است، نمی‌توانیم 20 درصد پول دست مردم را بیشتر کنیم. در این صورت پول‌های جیب مردم برای تصاحب حجم کمی از کالاها و خدمات با هم مسابقه می‌دهند و این تورم ایجاد می‌کند. ما که می‌دانیم نرخ رشد اقتصادی ما با این سازوکاری که داریم نمی‌تواند در بلندمدت بیش از چهار درصد باشد، هرچه بیش از این خلق نقدینگی کنیم، قطعاً به تورم تبدیل خواهد شد.

در خلق پول سهم بانک مرکزی مطلقاً بر سهم بانک‌ها تفوق دارد. یعنی آنچه ایجاد شده ناشی از رفتار سیاستگذار بوده است؛ نه کسب‌و‌کار بانکی. به عبارت دیگر پول بیرونی است. یعنی پولی که به اتکای دارایی شناسایی‌شده خلق شده است نه بر اساس آنچه مردم سپرده‌گذاری کرده‌اند. همچنین تحمیل سیاستگذار مالی بر سیاستگذار پولی ناشی از سطح نازل مدیریت و نظام تدبیر کشور بوده است. بنابراین اگر ما به دنبال بهداشت مالی و پولی هستیم و می‌خواهیم میزان خلق پول متناسب با گردش کالاها و خدمات در اقتصاد باشد، بخش عمده این هدف باید در داخل بانک مرکزی تدبیر شود.
برای توضیح شفاف‌تر این بحث یک پرانتز باز می‌کنم. اگر یک لیوان شیشه‌ای روی میز باشد؛ دست من به لیوان بخورد و آب آن بریزد، من باید دست خودم را شماتت کنم یا اراده‌ای که دست را حرکت می‌دهد؟ دست را نمی‌شود شماتت کرد. رابطه بانک مرکزی با حاکمیت، یک رابطه ارگانیک است. رابطه‌ای از نوع پاسخ‌دهی و پاسخگویی و استقلال نیست. اگر دست من مستمراً لیوان آب را می‌ریزد، نمی‌شود من دستم را جریمه کنم، مثلاً دست خودم را ببندم و خودم را از یک دست محروم کنم. دست من گناهی ندارد. این نظام تصمیم‌گیری من است که باید اصلاح شود.
گزاره اول اینکه ما تا قبل از تحریم‌های اخیر، پتانسیل رشد اقتصادی بالای 5/4 درصد را در یک دوره طولانی نداشته‌ایم. گزاره دوم، با فرض گزاره اول، اگر میزان ابزارهای پولی در اختیار مردم را به میزان قابل ملاحظه‌ای بیش از این 5/4 درصد رشد بدهیم منجر به تورم می‌شود. گزاره سوم، در این فزونی ایجاد حجم پول به کالاها و خدمات عمدتاً سیاستگذار یا بخش سیاستی اقتصاد مسوول بوده است نه بخش کسب‌و‌کار اقتصاد که بانک‌ها هستند. گزاره چهارم، در آن بخشی که سیاستگذار مسوول بوده، بانک مرکزی تصمیمات دولت را نمایندگی کرده است. نظام تصمیم‌گیری ما به یک بستر احتیاج دارد. یک جایی که حساب‌هایش را ببندد. آنجا ترازنامه بانک مرکزی است. آنجا نقطه فرود حاکمیت در بستن این حساب‌هاست. پاسخگوی آن هم بانک مرکزی نیست به خاطر اینکه رابطه بانک مرکزی و دولت رابطه دست و بدن است. اگر این رابطه را نمی‌پسندیم، که البته عقل نمی‌پسندد، این رابطه را باید تغییر دهیم.
بیایید نگاهی به سایر بانک‌های مرکزی بیندازیم. بانک‌های مرکزی چند نوع هستند. برخی اصطلاحاً تک‌فرمانه هستند و یک ماموریت بیشتر ندارند. برخی هم دوفرمانه یا چندفرمانه هستند. وقتی بانک ‌مرکزی بیش از یک هدف داشته باشد، حتماً باید درجه اولویت اهداف نسبت به هم مشخص باشد. یک نکته مهم در نظام تصمیم‌گیری کلان ما این است که باید اولویت اهداف داشته باشیم. وقتی ما اهداف چندگانه داریم می‌خواهیم مدینه فاضله‌ای درست کنیم اما ترتیب رسیدن به این اهداف را نشناخته‌ایم. نمی‌دانیم در چه زمانی می‌توانیم چه چیزی را فدای چه چیز دیگر کنیم و عملاً به هیچ کدام از این اهداف نمی‌رسیم.

بانک‌های مرکزی چندفرمانه معدود هستند مثل فدرال‌رزرو آمریکا. اما در همه بانک‌های مرکزی چندفرمانه تقدم اهداف مشخص است. ما از معدود بانک‌های مرکزی دنیا هستیم که طبق قانون پولی- ‌بانکی، چهار هدف داریم که تقدم آنها هم در هیچ سند سیاستی تصریح نشده است. طرفه آنکه این اهداف بنا به مبانی نظری با هم ناسازگارند. انگار ما به یک فرد بگوییم پای راستت را بالا بگیر. بعد بگوییم پای چپت را بالا بگیر. او پای راستش را زمین می‌گذارد تا بتواند پای چپش را بالا بگیرد. اما ما می‌گوییم باید پای راستت را هم بالا بگیری. وقتی مخاطب ما دو پایش را بالا گرفته و زمین می‌خورد، او را باز شماتت می‌کنیم که چرا زمین خوردی. اگر دو پایش را بالا گرفته و روی صندلی بنشیند هم قبول نمی‌کنیم و می‌گوییم روی صندلی هم نمی‌شود بنشینی. مشخص است که این خواست‌های ناسازگار با هم جمع نمی‌شود. باید تکلیف مخاطب خود را مشخص کنیم. می‌خواهیم دو پایش را بالا بگیرد، صندلی را در اختیارش بگذاریم. می‌خواهیم روی صندلی ننشیند، بگذاریم حداقل روی یک پایش بایستد. می‌خواهیم مستحکم بایستد بگذاریم دو پایش را زمین بگذارد. اینکه هر کاری بکند شماتت شود درست نیست. اگر ما می‌خواهیم کسی را پیدا کنیم که شماتت کنیم، ایرادی ندارد. اتفاقاً خوب جایی پیدا کردیم که شماتت کنیم. البته این ایراد قانون است. زمان زیادی هم از تصویب این قانون گذشته است. بانک مرکزی نزدیک به سه سال است که لایحه قانون جدید را نوشته و به دولت داده اما این لایحه در دولت مانده و به مجلس ارائه نشده است. هرچند معلوم هم نیست زمانی که به مجلس ارائه شود چه اتفاقی بیفتد. بانک ‌مرکزی با درک درستی از تزاحم اهداف تصریح‌شده در قانون، در لایحه جدیدی که نوشته تکلیف خودش را مشخص کرده و خودش را از این چهار هدف رها کرده است.
از بانک‌های مرکزی تک‌هدفه دنیا، می‌توان بانک مرکزی زلاندنو، کانادا، ترکیه، آفریقای‌ جنوبی و بانک ‌مرکزی اروپا را نام برد. اینها تکلیف‌شان با مردم و سایر سیاستگذاران معلوم است. در بانک‌های مرکزی دوهدفه مثل فدرال‌رزرو آمریکا هم تکلیف معلوم است که در صورت تزاحم اهداف، چه چیزی باید فدای چه چیزی شود. حتی انگلستان که به عنوان بانک ‌مرکزی چندهدفه شناخته می‌شود، همه اهداف دیگرش مشروط به حفظ ثبات قیمت‌هاست. ما مطابق قانون چهار هدف برای بانک مرکزی داریم: ثبات قیمت‌ها، کمک به رشد اقتصادی و اشتغال، حفظ ثبات ارزش پول و تعادل موازنه پرداخت‌ها. یعنی طبق قانون چهار هدف متفاوت را از بانک‌ مرکزی می‌خواهیم. بانک ‌مرکزی هر کدام را انجام ندهد باید پاسخگو باشد. اما قبل از اینکه وارد این بحث شوم که بانک مرکزی کدام ماموریت را پاسخ داده، اجازه دهید توضیح
مختصری در مورد قیمت ارائه کنم. ما با نظامی روبه‌رو هستیم که در آن میلیون‌ها کالا تولید، مصرف و مبادله می‌شود. این میلیون‌ها کالا، قیمت‌های مختلف دارند. بنابراین باید به صورتی این قیمت‌ها را کنار هم بگذاریم و به یک شاخص قیمت تبدیل کنیم. قیمت‌ها را به سه صورت تجمیع و پردازش می‌کنند تا شاخص قیمت به دست آید. شاخص قیمت کالاهایی که مصرف‌کننده مصرف می‌کند، شاخص قیمتی که نشانگر هزینه تولید تولیدکننده است و شاخص قیمتی که کل تولید اقتصاد با آن اندازه‌گیری می‌شود. هر کدام از این شاخص‌ها سازوکار خودش را دارد. شاخص قیمت مصرف‌کننده برای ما از همه مهم‌تر است. این شاخص قیمت مانند صدای ارکستری است که سازهایش با نواهای مختلف ساز می‌زنند. مثلاً در پایان آبان 1391 که رشد سالانه شاخص قیمت ما نزدیک به 34 درصد بوده است، رشد سالانه پوشاک و کفش نزدیک 55 درصد، خوراکی‌ها و آشامیدنی‌ها 45 درصد و دخانیات 110 درصد بوده است.
اگر ما تورم 32‌درصدی داریم به خاطر این است که در یک بخشی آن افزایش قیمت‌های خیلی سریع‌تر جبران می‌شود و چون مشاهده‌پذیری قیمت کالاهایی که سریع‌تر تغییر قیمت می‌دهند بیشتر است احساس مردم این است که تورم واقعاً خیلی بیشتر از این حرف‌هاست. باید دو نکته را از هم متمایز کنیم. نکته اول این است که همواره قیمت کالاها متفاوت با هم تغییر می‌کند؛ اما زمانی که روند افزایش قیمت کالاها با هم هماهنگ باشد، نام آن هماهنگی را تورم می‌گذاریم. پس تورم، افزایش مستمر قیمت کالاها و خدمات است. نکته دوم اینکه این روند متفاوت با تغییر قیمت‌های نسبی است. چون قیمت خیلی از کالاها در این دوران نسبت به کالاهای دیگر گران‌تر شده و برخی ارزان‌تر شده است.
وقتی حجم پول را رشد می‌دهیم و رشد اقتصادی‌مان به شدت کندتر از رشد حجم پول است، عدم تعادلی وجود دارد که در بلندمدت باید برطرف شود. به این صورت که مجموع ارزش ابزارهای پولی که در اختیار مردم است باید با ارزش کالاها و خدماتی که به مردم فروخته می‌شود، برابر باشد. ما به مردم ابزار خرید می‌دهیم؛ می‌گوییم چقدر حجم پول و چقدر سرعت گردش پول داریم. وقتی حجم پول سریع‌تر از کالاها و خدمات رشد می‌کند، باعث می‌شود که قیمت‌ها بزرگ‌تر و بزرگ‌تر شود.

استقلال بانک مرکزی
قبل از اینکه به استقلال بانک‌ مرکزی برسم آماری خدمت شما ارائه می‌دهم که دو دهه وضع سایر کشورها در رابطه با موضوع حجم پولی را که منتشر کرده و سطح قیمت‌هایی که تجربه کرده‌اند نشان می‌دهد. از سال 1990 تا سال 2011 یعنی ظرف 22 سال، متوسط نرخ رشد حجم پول سالانه بسیاری از کشورها حدود 12 یا 15 درصد بوده است. این رقم در ایران به طور متوسط 25 درصد بوده است. از سوی دیگر، نرخ تورم اغلب کشورها کمتر از 10 درصد است. کشورهایی که نتوانسته‌اند حجم پول‌شان را کنترل کنند تورم‌های دو‌رقمی و سه‌رقمی را تجربه کردند. این کشورها عمدتاً در آفریقا یا آمریکای لاتین هستند. در آمریکای لاتین در کشورهایی که نظام سیاسی بر نظام مالی و اقتصادی تفوق داشته و در آفریقا به دلیل اینکه سطح حاکمیت‌شان پایین بوده است. به غیر از این کشورهای معدود، تقریباً همه کشورها به سطحی از یادگیری برای کنترل تورم رسیده‌اند. وقتی قیمت بالا می‌رود تقصیر هیچ فروشنده‌ای نیست. نمی‌شود فروشنده را مجازات کرد. این رشد حجم پول است که دارد مشکل ایجاد می‌کند.
نکته جالب دیگر عنوان ابرتورم یا همان تورم‌های بسیار بالاست. مثلا توجه کنید اسرائیل از سال 1983 تا 1985 به طور متوسط هر سال قیمت‌هایش سه برابر می‌شد. در همان دوره، سالانه حجم پولش هم سه برابر می‌شد. این اتفاق از 1985 به بعد دیگر رخ نداد. برزیل از سال 1987 تا 1994 به طور متوسط قیمت‌هایش 12 برابر و حجم پولش 14 برابر شد. این روند بعد از سال 1994 متوقف شد. بولیوی در سال‌های 1983 تا 1986، اوکراین، آرژانتین، کنگو، آنگولا، پرو و زیمبابوه هر کدام تجربه ابرتورم را دارند.

غیر از ابرتورم‌ها می‌توانیم به سری زمانی تورم هم توجه کنیم. تورم در ایران هیچ‌وقت به ابرتورم نرسیده و بیشینه نرخ آن به حدود 50 درصد در سال 1374 رسیده است؛ در حالی که اقتصادهای نوظهور چندین ابرتورم را تجربه کرده‌اند اما این ابرتورم‌ها بزرگ‌ترین درس را به حاکمان این کشورها برای لزوم کنترل تورم داد. سیاستگذاران پولی هم این درس را در این کشورها فرا گرفتند. ابرتورم، قدرت یاددهی‌اش بسیار بالاست. ما هیچ‌وقت در این کلاس درس ننشستیم و از این تجربه گرانقدر بین‌المللی درسی فرا نگرفتیم؛ به این دلیل که همیشه فکر کردیم تورم ما ملایم است. این اتفاق در دهه 70 یا 80 قابل قبول بود. در دهه 90 شنیدنی بود اما از هزاره سوم به بعد قابل قبول نیست. آنچه دیروز متعارف تلقی می‌شد، امروز انگشت‌نمای عالم است. تورم بالای 20 درصد تقریباً دیگر وجود ندارد و غیر از ما تنها ونزوئلا و بلاروس درگیر آن هستند. مشکل تورم ایران ماندگاری تورمی است که وجود دارد. نکته جالب توجه در مورد اقتصادهای پیشرفته این است که حداکثر نرخ تورم آنها در دهه 90 اتفاق افتاده و بعد تورم بسیار پایین آمده و کاملاً کنترل شده است. از 1995 به بعد، این کشورها دیگر تورم بالای پنج درصد را تجربه نکرده‌اند. نکته جالب این است که حتی کشورهای آفریقای شمالی و خاورمیانه هم بعد از تورم حدود 14‌درصدی که تجربه کردند دیگر تورم بالا نداشتند. اما ما مثل مریضی بودیم که یک بیماری قابل درمان داشت و به کلینیک مراجعه نکرد؛ مراجعه کرد، نسخه نگرفت؛ نسخه گرفت، نسخه‌اش را به داروخانه نبرد؛ به داروخانه رفت و دارو گرفت اما مصرف نکرد؛ مصرف که کرد، نامرتب مصرف کرد، بعد هم سراغ طب سنتی و درمان‌های دیگر رفت. اما در کنار ما کسی بود که بیماری‌اش خیلی شدیدتر بود. درد شدید باعث شد پیش پزشک برود، نسخه و دارو بگیرد و به طور منظم مصرف کند، مراقبت کند و در نهایت درمان شود. او حالا دیگر خوب شده اما ما همچنان بیمار مانده‌ایم. درد ناشی از تورم‌های شدید باعث شده کشورهای مختلف به دنبال راهکار بروند و آن را کامل اجرا کنند اما در ایران این اتفاق نیفتاده است. خطر بزرگی که پیش روی ماست، عادت کردن به تورم‌های مزمن دو‌رقمی است. چون فکر می‌کنیم این تورم‌ها بخشی از عواقب مدیریت اقتصاد است. در حالی که هیچ ربطی به مدیریت اقتصاد ندارد. یک بیماری است که در 15 سال پیش به طور کامل راه درمانش پیدا شده است. بیایید نگاهی تاریخی داشته باشیم. در دهه 1980 ترکیه 210 درصد تورم داشته است اما ایران 20 درصد. کشورهای زیر صحرای آفریقا تورم‌های بالا داشتند. کشورهای آمریکای لاتین، آمریکای مرکزی و آفریقایی تورم بسیار بالا داشتند. حتی آمریکا هم تورم ملایم داشته است.
در دهه 1990 تورم در خیلی از کشورهای دنیا مدیریت شد و کاهش پیدا کرد. در سال 1990 تورم ایران فقط 9 درصد بود که البته از سال بعد دوباره بالا رفت. ترکیه همچنان تورمش بالا و نزدیک 30-25 درصد بود. در چند کشور اروپای شرقی، کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین تورم بالا بوده و نرخ‌های 2900، 7400 و 2300 درصد داشته‌اند. آن‌قدر درد زیاد بوده که به فکر درمان افتادند و سعی کردند حتماً آن را درمان کنند.
سال 2000 مشکل تورم در آمریکای لاتین غیر از ونزوئلا و دو، سه کشور دیگر حل شد. در این دهه به غیر از اروپای شرقی که هنوز تورم بالایی داشت دیگر در دنیا تورم بالا مشاهده نمی‌شود. در آمریکای شمالی، اروپای غربی، آفریقای شمالی و آسیای جنوبی تورم مدیریت شده و به تاریخ سپرده شده است.
در سال 2011 ما از لحاظ تورم بالا کشور ششم بودیم. اما دائم بالاتر آمدیم و رکورد زدیم. مشکل عمده ما خو گرفتن سیاستگذار با تورم‌های بالا و تورم‌های مزمن متوسط است. اشکال تورم متوسط مزمن این است که هیچ وقت میزان درد برای سیاستگذار آن قدر نیست که سایر اولویت‌ها را کنار بگذارد و کنترل تورم را اولویت اول اقتصاد قلمداد کند.
زلاندنو را به عنوان یکی از کشورهایی که موفق شد تورم را مدیریت کند در نظر بگیرید. زلاندنو بعد از سال 1990 چارچوب هدف‌گذاری تورم را اعمال کرد. در نتیجه نرخ تورم در این کشور به حدود سه درصد افت کرد. بانک مرکزی این کشور جزو مستقل‌ترین بانک‌های مرکزی دنیاست.

به نمونه ترکیه توجه کنید. نرخ رشد حجم پول ترکیه ارقامی چون 120 درصد، 100 درصد، 80 درصد و 60 درصد را تجربه کرده است. تقریباً از زمانی که کمال درویش با تصدی وزارت اقتصاد ترکیه در سال 2001 معماری اقتصاد این کشور را در دست گرفت به قول آقای رابرت لوکاس فهمید که بانک مرکزی نمی‌تواند یکسری کارها را انجام دهد. لوکاس می‌گوید این بزرگ‌ترین درسی بود که ترکیه فرا گرفت و پی برد که با آچار فرانسه نمی‌شود این پیچ را باز و بسته کرد؛ فهمید چه نهادی برای حل چه مشکلی ساخته شده است. به محض اینکه ترکیه به این درک رسید بانک مرکزی را مسوول کاری کرد که برای آن ساخته شده است. دولت از بانک مرکزی ایجاد اشتغال نخواست، رشد اقتصادی نخواست، حتی از بانک مرکزی کنترل نرخ ارز را هم نخواست. دولت فهمید که کنترل تورم اولویت اول است. باید تورم مدیریت شود تا نرخ ارز هم مدیریت بشود. اجازه دهید خاطره‌ای نقل کنم. چند سال پیش رئیس کل بانک مرکزی ترکیه به ایران آمده بود. فقط یک نفر مسوول تشریفات هم همراهش بود. جلسه‌ای در بانک مرکزی برای وی ترتیب داده شده بود و در حدود 15 نفر از ایران دور یک میز نشسته و با ایشان صحبت می‌کردند. یکی از حاضران در آن جلسه به رئیس کل بانک مرکزی ترکیه گفت ما می‌خواهیم با تجار ترکیه مراوداتی داشته باشیم تا بتوانیم گرفتن ارز و پرداخت‌ها را مدیریت کنیم. ایشان سریع میکروفن را روشن کرد گفت این کار هیچ ربطی به من ندارد، این را لطفاً بروید با قسمت مربوطه در ترکیه صحبت کنید. راجع به سیاستگذاری پولی هر چه می‌خواهید من در خدمت شما هستم. هیچ ابایی نداشت که بگوید یک چیزهایی به من اصلاً مربوط نیست. نفر بعدی صحبت کرد و گفت ما می‌خواهیم شبکه شتاب خودمان را به ترکیه متصل و ارتباط سوئیچ‌هایمان را برقرار کنیم. او دوباره گفت این مساله هم ربطی به من ندارد. ممکن است برخی این تصور برایشان پیش بیاید که عجب آدم بی‌عرضه‌ای است که هیچ چیزی به او ربط ندارد. اما مساله مهم این بود که رئیس کل بانک مرکزی ترکیه می‌دانست چه کاری را می‌تواند بکند و از آن مهم‌تر فهمیده بود چه کاری را نمی‌تواند بکند. البته این درکی است که دولت باید به آن برسد که چه کارهایی از بانک مرکزی بر می‌آید و چه کارهایی بر نمی‌آید. حاکمیت باید از هر کس در نظام اداره کشور، آن چیزی را بخواهد که می‌تواند انجام دهد. خواستن چیزی که نمی‌تواند انجام دهد جز اغتشاش سیاستی نتیجه‌ای در بر ندارد. نتیجه را ببینید که بانک مرکزی ترکیه توانست نرخ رشد حجم پول و نرخ تورمش را از آن زمان به بعد مستمراً کنترل کند. ترکیه مشکلات بسیار زیادی داشت که توانست آنها را مدیریت کند. ترکیه هنوز بحران بدهی خارجی دارد. می‌دانید که اکثر بدهی‌های خارجی ترکیه به یورو است. بنابراین هر اتفاقی که منجر به تقویت یورو شود بدن ترک‌ها را می‌لرزاند. ترکیه حجم بدهی‌های خارجی‌اش خیلی زیاد است؛ مشکلات داخلی بسیار زیادی هم دارد اما به رغم همه این مشکلات توانست متوسط تورم 61 درصد را به 5/8 درصد برساند و متوسط رشد حجم پول را 60 واحد درصد کاهش دهد. در شیلی هم با یک تفاوت‌هایی همین اتفاق افتاد. شیلی زمانی اجازه داد حجم پول زیاد شود که مطمئن شد می‌تواند تورم را از طرق دیگری کنترل کند. در مورد مکزیک هم همین مثال را می‌توان بیان کرد. در حال حاضر اعضای باشگاه کشورهایی که بانک مرکزی‌شان فقط پاسخگوی تورم است مستمراً زیاد می‌شود. از سال 2001 به بعد این اقتصادهای نوظهور هستند که در حال پیوستن به آن هستند مثل چک، مالزی، ترکیه، شیلی و مکزیک.

تورم در ایران
حال به کشور خودمان برگردیم و اینکه ما برای کنترل تورم چه کار کرده‌ایم. واقعیت این است که ما هم هدف‌گذاری تورم کردیم. در برنامه سوم هدف گذاشتیم تورم را مستمراً از 21 درصد به زیر 10 درصد کاهش دهیم. برنامه تمام شد اما به هدف نرسیدیم. در برنامه دوم هدف را تعدیل کردیم و بالا آوردیم. باز برنامه تمام شد و به هدف نرسیدیم. یعنی یاد نگرفتیم تا زمانی که ابزار و تجهیزات لازم برای کاهش تورم نداشته باشیم نوشتن هدف تورم روی کاغذ کمکی نمی‌کند.
با نگاه به نمودارهای تورم من یاد آدمی می‌افتم که دلباخته پری‌رویان بیرونی است. با شنیدن صدای اذان به یاد دلدار اصلی می‌افتد و می‌گوید بروم سر بر سجده بگذارم. نمازی می‌خواند و توبه می‌کند و از مسجد بیرون می‌آید. اما با دیدن پری‌رویان باز توبه می‌شکند. دوباره با اذان بعدی به مسجد می‌رود و توبه می‌کند. باز بیرون می‌آید و همان داستان تکرار می‌شود. بعد رسید به جایی که از این اذان به آن اذان نشد؛ گفت بماند تا شب قدر. شب قدر توبه سنگین می‌کند و به خدا قول می‌دهد که رفتارش را عوض کند اما از فردای آن شب در بر همان پاشنه می‌چرخد. مولوی می‌گوید: شمس و قمرم آمد سمع و بصرم آمد/ وان سیم‌برم آمد وان کان زرم آمد/ آن راهزنم آمد توبه‌شکنم آمد/ وان یوسف سیمین‌بر ناگه به برم آمد. ببینید سیاستگذار ما حکایت عاشقی را دارد که دلباخته دو معشوق است. این را نمی‌شود ک
نار هم جمع کرد. به هرکدام که می‌رسد عنان از کف می‌دهد و همه تعهداتش را کنار می‌گذارد. زمانی که می‌خواهد برنامه بنویسد عزم کنترل تورم می‌کند و به یکی از دلداده‌ها قول می‌دهد که تورم، حجم پول و همه اینها را کنترل می‌کنم. اما وقتی می‌خواهد به مردم وعده رفاه بدهد دیگر نمی‌تواند پایبند به آن برنامه‌ای باشد که نوشته است. این توبه‌شکن وقتی با مردم مواجه می‌شود نمی‌تواند بگوید منابع من کم است. نمی‌تواند بگوید مردم من آن قدر منبع ندارم که خانه‌های شما را درست کنم. اما می‌خواهد دولت مقتدری باشد، می‌خواهد سیگنال اقتدار بدهد و بنابراین همان جا قول می‌دهد می‌گوید منابع تخصیص بدهیم. وقتی مسوول بودجه‌اش می‌گوید چنین منبعی نداریم، می‌گوید مدیران بانک را بیاورید و می‌گوید این مقدار را شما باید تامین کنید. این قول دادن آن قدر لذیذ و شیرین است که حلاوتش همه توبه‌ها را می‌شکند.
نمی‌شود با یک منبع هم قول افزایش رشد اقتصادی و ایجاد اشتغال بدهیم هم برویم یک جای دیگر و برنامه بریزیم که تورم را کاهش دهیم. خوشبختانه قوانین اقتصادی اجازه ناسازگاری در رفتار را به ما نمی‌دهد. بنابراین برخلاف عرصه سیاست و فرهنگ و مناسبات اجتماعی که ممکن است بتوانیم این قبیل تناقض‌ها را کنار هم بگذاریم؛ اقتصاد این اجازه را به ما نمی‌دهد. تنها دورانی که بلوغ سیاستگذاری در اقتصاد کلان کشور دیده می‌شود دوران برنامه سوم است. در دوران برنامه سوم ما توانستیم یک رفتار بهداشتی در اقتصاد را نشان بدهیم. رشد اقتصادی ملایم ولی مستمر، تورم پایین و تا حدی سلامت مالی و ثبات اقتصادی داشتیم. نمی‌گویم عالی بود اما تقریباً بهترین دوران بود. البته دهه 40 را هم داریم که یکی از دهه‌های طلایی اقتصاد کلان کشور است.
اما ما به مردم قول رشد اقتصادی هم دادیم. روی رشد اقتصادی همیشه بلندپرواز بودیم. در رشد اقتصادی یکی از بزرگ‌ترین مشکلات ما بلندپروازی‌های ماست. وقتی می‌خواهیم تعهد ایجاد کنیم نمی‌گوییم رشد اقتصادی 5 درصد؛ قول می‌دهیم 8 درصد. چون احساس کردیم عقب هستیم بنابراین قول دادیم که رشد اقتصادی ایجاد می‌کنیم اما رشد اقتصادی ما محقق نشد چون سیاهه بلندی از مشکلات مانع افزایش رشد اقتصادی است: فضای کسب‌و‌کار ما مشکل دارد، مناسبات ما با دنیای خارج مشکل دارد، یادگیری در فناوری مشکل دارد و... اما چه کسی دم دست بود که عتاب و خطابش بکنیم؟ بانک مرکزی. همه گفتند چون بانک مرکزی به ما پول نداده رشد اقتصادی محقق نشده است. بنابراین عدم تحقق رشد اقتصادی به سند مطالبات سیاستگذار از بانک مرکزی تبدیل شد. مطالبه سیاستگذار از تکنوکرات باعث شد او فکر کند باید پاسخ بدهد لذا نظام بانکی کشور برای رشد اقتصادی دست به تزریق منابع زد لذا باز هدف تورم محقق نشد. دوباره رفتیم سراغ آن که چرا تورم محقق نشد.
بحثی که در کنار این دو اهمیت می‌یابد مبحث آستانه تحمل است. من وقتی مدام می‌گویم باید تورم را کنترل کنم اما هیچ کاری نمی‌کنم، یعنی مدام آستانه تحمل خودم را نسبت به اطلاعات جدید تورم بالا می‌برم. آستانه تورم را می‌توان از طریق روش‌های خاصی استخراج کرد. آستانه تحمل ما نسبت به تورم یعنی آن مقدار تورمی که نسبت به آن عکس‌العمل سیاستی نشان نمی‌دهیم. ظرف سال‌های گذشته آستانه تحمل ما نسبت به تورم بالاتر و بالاتر رفته و باعث شده حلقه بازخورد ما قطع شود و نسبت به این مساله عکس‌العمل نشان ندهیم. نرخ رشد نقدینگی هم داستان مشابهی دارد. روی نرخ رشد نقدینگی هم هدف‌گذاری کردیم و گفتیم پول را کنترل می‌کنیم. در برنامه اول، پول را کنترل نکردیم و گفتیم این دفعه میزان نقدینگی را ثابت نگه داریم، حجم پول پایین آمد اما به خاطر بدهی ارزی و حوادث دیگر، اتفاقی در تورم نیفتاد. در برنامه سوم هم نقدینگی را کنترل نکردیم و برنامه تعدیل شد. بعد شرایط اولیه را درست کردیم، گفتیم که دیگر این دفعه کار را انجام می‌دهیم اما باز هم نرخ رشد نقدینگی افزایش پیدا کرد. این جمله‌ای است که بانک مرکزی در وب‌سایت خودش اعلام کرده است که سیاست پولی ما با «کنترل کل‌های پولی (یعنی نقدینگی و حجم پول)، تلاش می‌شود ضمن تامین نقدینگی مورد نیاز بخش‌های تولیدی و سرمایه‌گذاری، از انبساط پولی نامتناسب با اهداف نقدینگی و تورم مندرج در برنامه‌های توسعه جلوگیری به عمل آید». پس بانک مرکزی برای رفع دغدغه کنترل تورم متعهد شده است که حجم پول را کنترل کند. از سوی دیگر از ناحیه لابی تولید‌کنندگان تحت فشار است؛ لذا به آنها هم قول داده است که نقدینگی مورد نیاز آنها را تامین کند. به مردم هم قول داده است که از انبساط پولی نامناسب جلوگیری کند. اما اینها با هم قابل جمع نیست. یکی باید فدای دیگری بشود و بستگی دارد در واقع معشوق اصلی کدام باشد. به کدام می‌خواهیم دل بدهیم. بحث آخری که در این مجال به آن می‌پردازم این است که آیا کنترل حجم پول به صورت دائم خوب است یا خیر. آیا ما دائم باید از بانک مرکزی بخواهیم که پایش را بگذارد روی ترمز؟ آیا بانک مرکزی باید ترمز اقتصاد باشد؟ جواب منفی است. سیاستگذاری پولی باید متناسب با اقتضائات مدیریت اقتصاد کلان باشد. یکی از اقتضائات مدیریت اقتصاد کلان نگاه به چرخه‌های تجاری است. اینکه چه موقع رکود و چه موقع رونق است. ما می‌توانیم دوران رونق و رکود را شناسایی کنیم. اقتضای دوران رونق، انقباض پول است در حالی که در دوران رکود باید سعی شود با تحریک تقاضا، اقتصاد از رکود خارج شود. تناسب سیاستگذاری پولی با اقتضائات رونق و رکود، مانند فردی است که بادبادک‌بازی می‌کند. زمانی که باد می‌آید باید نخ بدهد و زمانی که هوا آرام است باید نخ را جمع بکند. دائم نمی‌شود نخ را جمع کرد چون بادبادک سقوط می‌کند؛ دائم هم نمی‌شود نخ داد چون نخ کم می‌آوریم. اما اگر باد شدید است باید بادبادک‌بازی را تعطیل کرد. وقتی که اصلاً باد نمی‌آید هم باید بادبادک‌بازی را تعطیل کرد.

ما در یک کار تحقیقی سعی کرده‌ایم چرخه‌های تجاری را در ایران شناسایی کنیم. توالی رکود و رونق در همه جای دنیا وجود دارد. هنر سیاستگذار، انبساط نسبی در دوران رکود و انقباض محکم در دوران رونق است. سیاستگذار باید بتواند این دو را با هم متوازن کند. بررسی ما نشان می‌دهد که سیاستگذار پولی در ایران اساساً نگاه به رکود و رونق نداشته است. بلکه آنچه بیش از هر چیز می‌تواند میزان کنترل پایه پولی و حجم پول را در ایران توضیح دهد سیکل‌های سیاسی است. همان کار را ما آمدیم با ادوار مختلف دوران ریاست‌جمهوری کنار هم گذاشتیم. دوران طلایی ما زمانی است که حجم پول ما با اقتضائات اقتصاد کلان متناسب‌تر بوده است. از سال 1384 به طور معنی‌داری صرف نظر از وضعیت اقتصاد کلان، انبساط پولی شکل گرفته است. بررسی‌های آماری نشان می‌دهد میزان انبساط و انقباض حجم پول بیش از آنکه به سیکل‌های تجاری عکس‌العمل نشان بدهد به سیکل‌های سیاسی عکس‌العمل نشان می‌دهد. این نکته قابل ملاحظه‌ای است. تورم بالای ماه‌های اخیر را به تحریم نسبت می‌دهند در حالی که واقعاً زیاد انتسابی ندارد. تورم،
شاخص تقوای مالی ماست و زمانی که تقوای مالی نداریم تورم وجود دارد صرف‌نظر از اینکه شرایط چگونه باشد و پیش‌بینی می‌شود که تورم ما در فصل‌های آتی بیشتر هم باشد. بحث را با این نکته جمع می‌کنم که وضعیت ما به لحاظ تورم از سال‌های مثلاً 2005 به بعد وضعیت مخاطره‌آمیزی است. از دو سه سال گذشته به این طرف تقریباً منحصر به فرد است. تورمی که ما در ایران داریم برخلاف اینکه در دنیا دیگر قابل پذیرش نیست متاسفانه در داخل هنوز پذیرش عمومی برای آن بالاست. سیاستگذار ما می‌تواند از کنار افزایش تورم با یک متاسف هستم بگذرد در حالی که یک واحد درصد افزایش تورم در کشورهای دیگر می‌تواند مخاطرات سیاسی زیادی داشته باشد. به نظر می‌رسد تورم ملایم، مزمن و ماندگار را نه‏تنها سیاستگذار پذیرفته بلکه مردم هم با آن کنار آمده‌اند و تا زمانی که این پذیرش همگانی وجود دارد طبیعتاً اراده‌ای برای کنترل تورم وجود نخواهد داشت. از آنجا که کنترل تورم به هر حال یکسری هزینه‌های رفاهی در کوتاه‌مدت دارد بنابراین باید پذیرش عمومی برای کنترل تورم وجود داشته باشد. این فرمانی است که باید عموم به دولت بدهند. به نظر می‌رسد در حال حاضر فرصتی وجود دارد. حال که نظام می‌خواهد در انتخابات پیش رو یک تمرین سیاسی بکند و فرصتی برای یادگیری سیاسی ایجاد شده چرا بیشترین مطالبه اجتماعی از داوطلبان ریاست‌جمهوری ارائه راهکار آنها برای کنترل تورم نباشد؟ اگر این مزمن‌ترین و در واقع اثرگذارترین بیماری پیکره اقتصاد کشور است چرا نباید برنامه داوطلبان ریاست‌جمهوری برای کنترل تورم و اقتدار بانک مرکزی در صدر اولویت‌هایی که مردم و تشکل‌ها از داوطلبان انتظار دارند قرار نگیرد. باز کردن پیچ نقدینگی بانک مرکزی هیچ کاری ندارد؛ کار یک شب است؛ یک شب می‌شود این را باز کرد و پول پر‌قدرت را دو برابر کرد. چرا این را از داوطلب ریاست‌جمهوری نخواهیم؟ تدبیر برای کنترل تورم یکی از مهم‌ترین مسائل است. در فاز دوم از او بپرسیم که چگونه می‌خواهید بودجه را تراز کنید. تراز کردن بودجه سال‌های 1392 و 1393 در شرایط تحریم یکی از مهم‌ترین تدابیری است که می‌شود از یک نامزد ریاست‌جمهوری مطالبه کرد؛ و در لایه سوم می‌شود از او سوال کرد که وقتی می‌خواهد بودجه را تراز و منقبض کند بازتعریفش از نقش جدید دولت چه خواهد بود؟ دولتی که دیگر اقتدارش از خزانه نمی‌آید و باید نشات‌گرفته از قابلیت، عقلانیت و بلوغ باشد. طبیعتاً سوال چهارم این خواهد بود که نظام تامین مالی بنگاه در شرایطی که می‌خواهید تورم را کنترل بکنید چیست؟ ما در یک تفاهم با داوطلب ریاست‌جمهوری و از آن مهم‌تر داوطلب آن گروهی که می‌خواهد در این تداول، قدرت را به دست بگیرد باید پیام عقلانیت و فرهیختگی و بلوغ جامعه را اعلام کنیم؛ چگونه؟ نشان بدهد که یک لیست مشخص و صریحی دارد از اینکه مشکلات اقتصادی کشور چیست؟ و از نامزدها بخواهیم راهکار خودشان را برای چنین مسائلی ارائه دهند. در آن صورت داوری اقتصاددانان را می‌طلبیم تا قضاوت کنند نامزدها چگونه پاسخ داده‌اند. در این صورت واقعاً از این فرصت خوب بهره می‌گیریم. اما اگر بخواهد این فرصت فضایی بشود برای وعده‌های بیشتر، جز ریختن بنزین بر آتش تورم هیچ کاری نخواهیم کرد. اگر بخواهیم چوب حراج بر منابع کشور بزنیم و جامعه اجازه چنین چیزی را بدهد طبیعتاً این بازی دو‌سر باخت است. اما می‌شود این بازی را به یک بازی دو‌سر برد تبدیل کرد. هم برد کسانی باشد که برنامه دارند و هم برد جامعه باشد.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
تورم؛ نگرانی کلیدی اقتصاد ایران در کنار سایر نگرانی‌ها

تورم؛ نگرانی کلیدی اقتصاد ایران در کنار سایر نگرانی‌ها

نامه‌اي به ريیس کل محترم بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران:

[h=1]تورم؛ نگرانی کلیدی اقتصاد ایران در کنار سایر نگرانی‌ها[/h]

رتبه بسیار نامطلوب جهانی کشور به جهت نرخ تورم، بر ضرورت مقابله سریع‌تر با نرخ تورم سالانه بالای 36 درصد (در نیمه اول سال 92) و نقطه به نقطه بالای 45 درصد (تیرماه 1392) تاکید دارد

دكتر محمود ختائی
جناب آقای دکتر ولی‌ا... سیف
با سلام و تبریک به مناسبت توفیق جنابعالی برای انجام خدمت در یکی از حساس‌ترین نهادهای کلیدی اقتصاد کشور و تشکر از زحمات جناب آقای دکتربهمنی ريیس کل سابق بانک، نگرانی‌هاي چندی در رابطه با بانک مرکزی وجود دارد که تصور مي‌کنم طرح آن بتواند در تدوین سیاست‌هایی که اتخاذ و اعمال خواهيد فرمود، مفید باشد.


نکات عنوان شده ممکن است همانند سه نامه قبلی ارسالی به جناب آقای دکتر بهمنی ريیس کل سابق بانک مرکزی، تکراری به نظر آید؛ اما توجه خواهید فرمود مباحث و روش‌هاي علمی در ارتباط با بانک مرکزی و نقش آن در اقتصاد، میراث حداقل 150 ساله علم اقتصاد است که حرمت ویژه طلب
مي‌کند.
نوآوری‌هاي فی‌البداهه در سیاست‌گذاری به یقین بیشتر ساده‌اندیشی بوده و برای اقتصاد بسیار پرهزینه است. بنابراين حتی‌المقدور باید از آن اجتناب کرد؛ اما به هر صورت نکات عنوان شده من باب تذکر است که از این جهت پوزش مي‌خواهم.
در قسمت اول فهرست‌وار به چند محور قابل تامل اشاره سریع مي‌شود که باید مورد توجه طراحان سیاست‌هاي اقتصادی کشور به ویژه در بانک مرکزی قرار گیرد.
در قسمت دوم کنترل تورم در ایران که احتمالا مهم‌ترین وظیفه بانک مرکزی بوده و در شرایط حاضر به درستی دغدغه اصلی مسوولان اقتصادی است، مطرح مي‌شود. در این راستا راهکارهایی نیز برای مقابله با آن بر اساس خصوصیات اقتصاد ایران پیشنهاد مي‌شود.



1. نگرانی ها
در این قسمت با توجه به شرایط حاضر اقتصاد ایران به چند نگرانی که در ارتباط نزدیک‌تری با مجموعه وظایف بانک مرکزی است، اشاره مي‌شود:
1- 1. تورم بالا
در شرایط حاضر به نظر مي‌رسد مهم‌ترین نگرانی در اقتصاد ایران، تورم حاکم باشد. مقابله با تورم به صورت صریح در قانون پولی و بانکی کشور نیز ذکر شده است و نظر به اهمیت موضوع در قانون گفته مي‌شود، هدف بانک مرکزی حفظ ارزش پول کشور است که مراد از آن حفظ ارزش داخلی و خارجی آن است. این مهم در قانون عملیات بانکی بدون ربا نیز مجددا به صورت هدف نظام بانکی تصریح شده است. نظر به شدت تورم به ویژه در حال حاضر و آثار سوء آن بر رشد اقتصادی و تشدید نابرابری‌هاي درآمدی و ثروتی در قسمت دوم به صورت جداگانه به آن پرداخته مي‌شود.
1- 2. اهمیت دانش اقتصادی در بانک مرکزی
بانک مرکزی در کنار وزارت اقتصاد و معاونت برنامه‌ریزی ریاست‌جمهوری (سازمان برنامه قدیم) مسوولیت اصلی تدوین و اجرای سیاست‌هاي اقتصادی را به عهده دارد. در یک طبقه‌بندی ساده، کل سیاست‌هاي اقتصادی به دو گروه مالی و پولی تقسیم مي‌شود که بخش پولی آن برعهده بانک مرکزی است. با توجه به اداره درآمدهای نفتی در کشور توسط دولت و هزینه شدن آن در اقتصاد، رابطه بسیار نزدیکی میان سیاست‌هاي پولی با سیاست‌هاي مالی در ایران حاکم است. از این رابطه در مواردی به عنوان سیطره سیاست‌هاي مالی در ایران بر سیاست‌هاي پولی نام برده مي‌شود. بنا به جهات فوق مدیریت بانک مرکزی علاوه بر برخورداری از دانش بسیار فنی بانکداری که برای عملیات بانکی و نظارت بر سایر بانک‌ها و موسسات مالی ضروری است، به دانش اقتصادی گسترده‌ای نیز به ویژه در اقتصاد کلان، اقتصاد پول و بانک، اقتصاد و تجارت بین‌الملل و بخش عمومی نیاز دارد.
خوشبختانه بانک مرکزی به جهات دانش اقتصادی از گذشته از بدنه کارشناسی خوبی بهره‌مند بوده است. اطلاعات، ارقام و گزارش‌هاي داخلی و خارجی بانک مورد استناد مجریان، فعالان اقتصادی و پژوهشگران بوده است. به‌رغم برخی کم‌توجهی‌ها در برخی از مقاطع زمانی، هنوز هم بانک مرکزی کارشناسان خوبی در زمینه‌هاي اقتصادی دارد. تضعیف جایگاه این دیدگاه کارشناسی در تدوین و تنظیم و اجرای سیاست‌هاي پولی بانک مرکزی هزینه سنگینی را بر اقتصاد کشور به جهت رشد اقتصادی پایین و تورم بالا و هزینه‌هاي مستقیم مالی مي‌نماید. چنین روندی باید متوقف گردد.
استفاده از کارشناسان اقتصادی بانک نباید جنبه تشریفاتی داشته و آنان به اصطلاح زینت المجالس باشند یا به عبارت صریح‌تر نقش نعش را در صحنه نمایش ایفا كنند. بلکه این کارشناسان هستند كه بايد سیاست‌هاي پولی را تهیه و تنطیم نمایند. در همین راستا حضور چند نفر اقتصاددان قوی و معتمد در جلسات نهایی تصمیم‌گیری‌هاي ريیس کل و معاونان توصیه مي‌شود. در چنین صورتی سیاست‌هاي بانک مرکزی به شکل بهتری در خدمت اقتصاد کشور خواهد بود.
1- 3. ضرورت استقلال بانک مرکزی
در اقتصاد ایران بانک مرکزی به لحاظ سیطره سیاست‌هاي مالی، به تدریج به جای خزانه‌داری مسوول تامین مالی هزینه‌هاي دولت شده است. این روند در دولت‌هاي نهم و دهم شدت یافته است که آثار سوء آن در تورم بالا، رشد پایین اقتصادی و جهش نرخ ارز کاملا بارز بوده است. توقف این روند مستلزم پیش‌بینی استقلال بانک مرکزی در مقابل بخش مالی دولت است. گرچه به درستی، اهداف نهایی اقتصاد توسط دولت منتخب مردم در زمینه نرخ تورم، نرخ بیکاری، نرخ ارز، رشد اقتصادی، ثبات در بازارهای مالی وموارد دیگر تعیین مي‌شود. اما بانک مرکزی مي‌تواند با استفاده از ابزار عملیاتی همانند پایه پولی، تغییر ذخایر خارجی و نرخ بهره بین بانکی بر اهداف واسطه‌ای مانند حجم پول، متوسط نرخ بهره، ضریب افزایش پول، سرعت گردش پول، تورم انتظاری که متأثر از تصمیمات فعالان اقتصادی و بانک مرکزی است اثر گذاشته و از طریق این اهداف واسطه‌ای در تحقق اهداف نهایی مشارکت نماید.
این مهم در گروی استقلال بانک مرکزی حداقل در سطح به‌کارگیری ابزار عملیاتی برای اثرگذاری بر اهداف واسطه‌ای و از آن طریق بر اهداف نهایی مثلا نرخ تورم است. نمی‌توان نرخ تورمی را توسط دولت يا مجلس تعیین و به بانک مرکزی و سایر واحدهای ذی‌ربط ابلاغ كرد، ولی در مقابل برای بانک مرکزی استقلال در انتخاب و اعمال سیاست‌هاي پولی قائل نشد. درجه استقلال بانک مرکزی به میزان مشارکت بانک مرکزی در تعیین اهداف نهایی و واسطه‌ای، چگونگی حل اختلافات میان دولت و بانک مرکزی، چگونگی انتخاب و انتصاب ريیس بانک مرکزی، طولانی بودن دوره مدیریت ريیس بانک مرکزی، اعمال محدودیت بیشتر بر پولی کردن کسري بودجه، حرمت عملی به جایگاه و استقلال بانک مرکزی در مجموعه تصمیم‌گیری‌هاي اقتصادی بستگي دارد.
1- 4. مشکل تعیین نرخ ارز در اقتصاد ایران
نرخ ارز و تغییرات آن در اقتصادهای متعارف و در شرایط معمول شاخص مهمی از چگونگی عملکرد اقتصاد است؛ چرا که روند آن بیانگر و نماد رشد اقتصادی بالا، تورم پایین، بهره‌وری بالای اقتصاد، قدرت رقابتی بالا در بازار جهانی، کیفیت بهتر کالا، ثبات نظام مالی کشور و افزایش سهم اقتصاد داخلی دراقتصاد جهانی است.
اما در اقتصاد ایران نظر به سهم بزرگ دولت در بازار ارز به جهت عرضه و تقاضای آن، نرخ آن یا به بیان دیگر ارزش خارجی پول داخلی به جای آن که به صورت متغیری درون زا مشخص گردد، مي‌تواند (به ویژه با توجه به حجم درآمدهای نفتی) حتی برای دوره‌هایی بیش از 5 سال به صورت برون زا تعیین و اعمال شود. چنین شرایطی متضمن معایب و محاسنی است و به‌علاوه شناخت نرخ تعادلی ارز را دشوار مي‌سازد. در همین رابطه سوء استفاده به جای حسن استفاده از این شرایط موجب بروز بحران‌هاي ارزی در اقتصاد کشور شده است. نمونه اخیر آن بروز سه بحران ارزی بهمن 90، مهر 91 و بهمن 91 بود. در اوج بحران بهمن 91 نرخ دلار به چهل هزار ریال رسید. نرخ انتظاری آن نیز برای تابستان 92 در حدود پنجاه هزار ریال برآورد مي‌شد.
در موضوع چگونگی تعیین نرخ ارز در اقتصاد ایران و مقابله با بحران‌هاي ارزی طی سه نامه جداگانه در سه مقطع از بهمن 90 تا پایان سال 91 نظراتی تقدیم ریاست محترم وقت بانک مرکزی شد. اما به‌رغم تایید نسبی صریح نکات و پیشنهادهای عنوان شده با تخفیف ظاهری و نسبی بحران ارزی، قطعا به دلایلی موجه اقدامات عملی پیگیری نشد. در آذر ماه 1391 نیز گزارش تحقیقی با همکاری دکتر سیفی پور در مورد سیاست‌هاي ارزی کشور در دهه 1380 برای مرکز پژوهش‌هاي مجلس شورای اسلامی تهیه نمودم که در آن ضمن تحلیل بازار ارز و جایگاه آن در اقتصاد کشور، نقد گذشته و علل مسائل پیش آمده، برآوردهایی با فروض مختلف در مورد نرخ ارز احتمالی برای اقتصاد ایران صورت گرفت. در نهایت راهکارها و سیاست‌هاي بلندمدت و کوتاه مدت برای بازار ارز کشور عنوان شد. نظر به باز بودن اقتصاد ایران و تاثیرپذیری آن از نرخ ارز و همچنین جایگاه بسیار مهم نرخ ارز در اقتصادهای متعارف، استدعا مي‌شود نکات عنوان شده در سه نامه و گزارش تهیه شده برای مرکز پژوهش‌هاي مجلس مورد عنایت کارشناسان و مقامات تصمیم‌گیری اقتصاد و بانک مرکزی قرار گیرد. نرخ ارز در اقتصاد ایران برای مدت‌ها یکی از چالش‌ها و دغدغه‌هاي اصلی اقتصاد کشور خواهد بود.
1- 5. شکنندگی ساختار نظام بانکی کشور
ساختار ترازنامه بانک‌ها یا به بیان درست‌تر ساختار ترازنامه موسسات مالی به جهت نوع دارایی‌ها و بدهی‌ها به گونه‌ای است که اولا مدیریت تخصصی بسیار پیچیده‌ای را طلب مي‌کند (مدیریت دارایی‌ها، بدهی‌ها، نقدینگی و ذخایر، سهم سرمایه و کفایت آن، اقلام زیر ترازنامه، ریسک نرخ بهره).
هر گونه عدم توجه و مدیریت نادرست مي‌تواند موسسات مالی بزرگ و به ظاهر سالم را به ورشکستگی برساند. ثانیا عدم تقارن اطلاعاتی عرضه‌کنندگان منابع مالی و متقاضیان آن از طریق کژگزینی و کژمنشی، عامل تهدیدکننده دیگری برای مشکلات مالی بانک‌هاست. ثالثا تضاد احتمالی منافع مدیران و صاحبان نیز در موسسات مالی مي‌تواند بسیار تهدیدکننده باشد.
متاسفانه به نظر مي‌رسد عدم توجه به این سرفصل‌ها در نظام بانکی کشور در مرزهای هشدار دهنده‌ای است. به یقین اطلاعات موردی مدیران بانک‌ها و شخص جنابعالی بسیار گسترده است. کوچک شمردن و اولویت ندادن برای نظارت و کنترل موسسات مالی تنها محدود به ورشکستگی یک یا چند بانک و ضرر مالکان آنها نخواهد بود. مجموعه نظام بانکی به ورشکستگی کشانده شده و به دنبال آن موسسات غیرمالی نیز ورشکست خواهند شد و بحران مالی منجر به یک بحران اقتصادی در سطح ملی خواهد شد. هزینه این بحران درنهایت به بودجه کشور یا به عبارت صریح‌تر به عموم مردم تحمیل خواهد شد. گرچه توده مردم در بروز آن هیچ گونه نقشی نداشته‌اند.
پرونده‌هاي بزرگ و کوچک فساد در موسسات مالی، تخلفات در تاسیس و تامین سرمایه موسسات مالی، سهم سنگین مطالبات مشکوک‌الوصول در دارایی‌هاي بانکی، قفل شدن منابع مالی بانک‌ها، حضور گسترده بانک‌ها در بازار نیمه‌رسمی و آزاد ارز و استفاده از رانت‌هاي اطلاعاتی، سهم بالای زمین و ساختمان در دارایی‌هاي بانکی، افزایش بدهی بانک‌ها به بانک مرکزی، گلایه‌ها و شکایات بانک مرکزی از عدم امکان نظارت بر موسسات مالی و تخلف‌هاي مکرر آنان، مصادیقی از این نگرانی‌ها است.
بهره‌وری پایین موسسات مالی با مقایسه حجم خدمات و حجم عوامل تولید آنان مشکل ساختاری دیگری است که باید به آن توجه شود. هزینه این بهره‌وری پایین نیز از طریق وجود تورم و انعکاس آن در فاصله گسترده میان سود سپرده‌گذاران و هزینه‌هاي استفاده از تسهیلات مالی تأمین مي‌شود.
نکته آخر در این زمینه، گسترش سریع و آسان موسسات مالی در اواخر دهه هشتاد شمسی در کشور بوده است و این درست زمانی بود که دنیا به جهت نوآوری‌هاي مالی و ارتباطی و بازارهای مالی اقتصادهای نوظهور، متوجه مشکلات لیبرالیسم مالی شده و ضرورت نظارت و کنترل چه به جهت نظری و چه به جهت عملی مورد توجه قرار گرفته بود. بحران مالی 2008 مصداق بارز این موضوع است که چگونه درابعاد نجومی هزینه‌هاي مالی به دولت‌ها تحمیل نمود و چگونه بخش حقیقی از بخش مالی متاثر شد و بزرگ‌ترین رکود جهانی پس از بحران دهه 1930 مشاهده شد. گزارش معروف استیگلیتز با ریشه یابی بحران 2008، ضرورت نظارت ملی و جهانی را بر موسسات مالی به جهت تغییرات زیربنایی فعالیت‌هاي مالی توصیه مي‌نماید.
1- 6. چند نگرانی مهم دیگر
در حوزه پولی و بانکی نگرانی‌هاي دیگری نیز وجود دارد که قطعا مورد توجه مسوولان بانک مرکزی خواهد بود. اما ذکر مجدد آنها من باب تذکر مفید به نظر مي‌رسد:
 صندوق توسعه ملی به جهت مدیریت و تخصیص منابع به منظور تامین اهداف بین نسلی.
 شفاف شدن رابطه درآمد و هزینه دولت و بخش پولی کشور و حرکت به سمت کاهش سلطه بخش مالی بر بخش پولی.
 رفع تناقض ظاهری افزایش نقدینگی و کمبود منابع مالی در واحدهای اقتصادی.
 رفع معضل مطالبات مشکوک‌الوصول بانک‌ها و کمبود منابع.
 توجه به بازار سرمایه به جهت تامین منابع مالی برای سرمایه‌گذاری‌ها.
 تبدیل تدریجی شرکت‌هاي دولتی و شبه دولتی به شرکت‌هاي بخش خصوصی به معنای دقیق کلمه.
 چگونگی ورود سهام عدالت در بورس با توجه به سهم سنگین آن در بازار سرمایه که به صورت تخمینی بر حسب قیمت‌هاي جاری مي‌تواند حدود 50 درصد ارزش جاری بازار سرمایه فعلی باشد.


2. تورم بالا، دغدغه اصلی اقتصاد ایران
به درستی تورم دغدغه اصلی کارشناسان و مسوولان کشوری است. دغدغه‌هاي دیگر و مقابله با آنها کم و بیش در گروی کنترل نرخ تورم و تقلیل آن حداقل به سطح زیر ده درصد است. هدف گذاری قانونی تورم یک رقمی توسط پارلمان‌هاي کشور‌ها یا نهادهای عالی آنها به صورت رویه درآمده و درست در همین راستا استقلال بانک مرکزی پیش‌بینی شده است تا بتواند فارغ از فشارهای سیاسی ناشی از تغییرات دولت‌ها موفق به این مهم شود.
رتبه بسیار نامطلوب جهانی کشور به جهت نرخ تورم، بر ضرورت مقابله سریع‌تر با نرخ تورم سالانه بالای 36 درصد (در نیمه اول سال 92) و نقطه به نقطه بالای 45 درصد (تیرماه 1392) تاکید دارد. در اینجا ضمن بررسی آثار سوء تورم در ایران راهکارهایی هر چند بسیار مقدماتی و خام پیشنهاد مي‌شود.
2- 1. روند صعودی تورم در ایران
نرخ تورم سالانه کشور که در اوائل دهه هشتاد سیر نزولی گرفته بود و به حدود نزدیک به ده درصد رسیده بود، مجددا با سیاست‌هاي انبساطی مالی و پولی سال‌هاي 1383 به بعد به‌رغم توسل به لنگر اسمی نرخ ارز، سیر صعودی به خود گرفت. در سال 1390 با تشدید تحریم‌ها به ویژه تحریم بانک مرکزی استفاده از لنگر اسمی نرخ ارز نیز برای کنترل تورم غیر ممکن شد.
نرخ ارز با جهشی تا مرز نزدیک به 20 هزار ریال در پایان سال 90 و جهش‌هاي بعدی آن به اضافه تداوم سیاست‌هاي انبساطی وآثار تاخیری سیاست هدفمندی یارانه‌ها نرخ تورم را به بالای 20 درصد در سال 90 و 91 و نیمه اول سال 92 (36 درصد) رساند. اکنون نیز متاسفانه گزارش‌هاي هفتگی تغییرات قیمت بعضی از اقلام به ویژه مواد غذایی در مرداد و شهریور 92 که توسط بانک مرکزی منتشر مي‌شود، نشان مي‌دهد تورم سالانه 40 درصد نیز دور از انتظار نیست.
2- 2. آثار سوء تورم
تورم آثار سوئي بر رفاه اجتماعی دارد تا جایی که در هدف‌گذاری‌هاي تورمی ارقام زیر 3 درصد و حتی صفر درصدی نیز مورد توجه قرار مي‌گیرد. در اینجا به بعضی از مصادیق محوری آثار سوء تورم که در ارتباط بیشتری با اقتصاد ایران دارد، اشاره مي‌شود:
- تورم‌هاي خفیف شاید در کوتاه مدت اثر مثبتي بر رشد اقتصادی داشته باشد. اما تورم بالای 3 درصد و بیشتر آثار منفی بر اشتغال و رشد اقتصادی دارد.
- تورم موجب باز توزیع درآمدها و دارایی‌ها به نفع دهک‌هاي بالا درآمدی مي‌شود که خلاف عدالت اجتماعی به نظر مي‌رسد.
- تعیین نرخ بهره اسمی مرکب از نرخ بهره حقیقی و تورم انتظاری با ریسک بیشتری همراه است. چرا که در شرایط تورمی حاد تعیین نرخ تورم انتظاری دشوارتر و با خطرپذیری بیشتری همراه است. این امر خود فرآیند جمع آوری منابع مالی و چگونگی مصارف آن را برای نظام مالی پر خطرتر مي‌سازد که حاصل نهایی آن بی ثباتی مالی در مجموعه اقتصاد ودر نهایت پیدایش بحران مالی و اقتصادی است.
- در تورم‌هاي بالا عوامل تولید و کالا جایگزین پول مي‌شوند که هزینه اقتصادی سنگینی برای کل اقتصاد است. نماد عینی این جایگزینی افزایش موجودی انبارهای کالا و مواد اولیه فعالان اقتصادی است.
- تلاش برای کاهش نرخ تورم نیز مستلزم قبول هزینه‌هاي رکود اقتصادی و افزایش نرخ بیکاری برای دوران گذر به تورم پايین است.
2- 3. راهکارهای مقابله با تورم
راهکارهایی که عنوان مي‌شود بیشتر باز هم از باب تاکیدی مجدد بر ضرورت مقابله با تورم فزاینده اقتصاد ایران است. راه حل دقیق و عملیاتی در توان و وظیفه بدنه کارشناسی گسترده و قوی بانک مرکزی، معاونت برنامه‌ریزی ریاست‌جمهوری و وزارت اقتصاد است.
- تعیین نرخ تورم هدف برای سه سال آینده توسط مجلس یا عالی‌ترین نهادهای تصمیم‌گیری کشور. این روش با مشخص کردن هدف، زمینه همکاری مجموعه نهادهای اقتصادی کشور را فراهم مي‌كند. کاهش نرخ تورم سالانه مستلزم طی دوره زمانی چند ساله است. به عنوان مثال اگر با سیاست‌هاي فرضی بسیار سخت‌گیرانه، تورم شهریورماه 1392 نسبت به ماه پیش از آن به صفر برسد (شاخص در طول شهریورماه کاملا ثابت بماند) و این روند ادامه یابد فقط پس از دو سال تورم صفر درصدی در کشور حاکم خواهد بود. به این ترتیب هرگونه افزایش معقول ماهانه شاخص قیمت‌ها همراه با افزایش‌هاي حاکم ماه‌هاي قبلی نمی‌تواند به سرعت تورم بالای اقتصاد را به تورم‌هاي پایین و آرمان طلبانه برساند.
- تکلیف قانونی شفاف سازی تورم. بانک مرکزی مکلف به تامین هدف تورمی پیش‌بینی شده و ارائه گزارش‌هاي مقطعی به مجلس و مردم باشد تا با نظارت مجلس و مردم موانع و مشکلات مشخص و مرتفع گردد. چنین روشی همکاری و مشارکت مردم را که شرط لازم موفقیت برای نیل به هدف تعیین شده تورم است، فراهم مي‌سازد.
- اتخاذ سیاست انقباضی پولی. حجم نقدینگی اسمی در دوره 90-1384 رشد سالانه‌ای معادل 8/26 درصد داشته است که زمینه‌ساز اصلی تورم بوده است. کاهش این رشد برای کنترل تورم و کاهش نرخ آن اجتناب ناپذیر است. البته توجه خواهد شد که نرخ رشد نقدینگی حقیقی، یعنی نرخ رشد نقدینگی اسمی پس از کسر نرخ رشد قیمت‌هاست که موجب افزایش تقاضا و رشد قیمت‌ها مي‌گردد.
این اثرگذاری نیز تاخیر حداقل یک ساله دارد. چنانکه ملاحظه مي‌شود در سال‌هایی که نرخ رشد نقدینگی اسمی کشور بالا بوده و به جهت فشارهای تورمی ناشی از سیاست‌هاي انبساطی سال‌هاي گذشته، اقتصاد نرخ تورمی بالایی را نیز تجربه كرده است، نرخ رشد نقدینگی حقیقی بسیار پایین است که حاصل آن کاهش نرخ رشد تورم در سال بعد بوده است. به‌عنوان مثال در سال 1385 نقدینگی حقیقی 22 درصد رشد داشته است که اقتصاد را به تورم 4/18 درصدی سال 86 و 4/25 درصدی سال 87 مي‌رساند.
در مقابل، کاهش نرخ رشد نقدینگی در مقابل نرخ رشد نزدیک به صفر نقدینگی حقیقی در سال 1387، منجر به کاهش نرخ تورم به سطح 8/10 درصد در سال 88 و 4/12 درصد در سال 89 مي‌شود. در این راستا شاید خوشبختانه!!! با تورم حاکم بالا در سال‌هاي 90 و 91، نرخ رشد نقدینگی حقیقی محدود شده و آثار تورمی سیاست‌هاي پولی در صورت کاهش آتی نرخ رشد نقدینگی اسمی و احتراز از سایر سیاست‌هاي تورمی، محدود و در جهت نزولی باشد.
- اتخاذ سیاست‌هاي انقباضی مالی از طریق کاهش هزینه‌ها. با افزایش درآمدهای نفتی دولت در سال‌هاي 92-1384 و تبدیل آن به ریال در بانک مرکزی و سپس هزینه شدن ریال، نه تنها پول پایه و در نتیجه حجم پول افزایش یافت، بلکه این هزینه‌ها افزایش تقاضایی را در اقتصاد موجب شد که به‌رغم واردات گسترده به جهت عدم پاسخگویی ظرفیت‌هاي تولیدی کشور فشارهای تورمی را تشدید نمود.
در این راستا برای کنترل تورم (به ویژه با توجه به محدودیت درآمدهای ارزی) چاره‌ای جز محدود کردن رشد بودجه وجود ندارد. کاهش سر فصل هزینه‌هاي متفرقه بودجه و توقف طرح‌هاي عمرانی با اولویت پایین‌تر، روش‌هاي گریزناپذیر دولت است. در اتخاذ سیاست‌هاي انقباضی مالی نیز همانند سیاست‌هاي پولی توجه باید به مقادیر حقیقی و نه اسمی باشد.
- افزایش درآمدهای مالیاتی در جهت اعمال سیاست‌هاي انقباضی مالی. افزایش مالیات‌ها در جهت کاهش تقاضای کل و کاهش فشارهای تورمی نیز باید مورد توجه قرار گیرد. پوشش دقیق تر قانون مالیات بر ارزش افزوده، افزایش مالیات بر اجاره، افزایش مالیات بر نقل و انتقالات دارایی‌هاي غیرمنقول، مالیات بر افزایش بهای دارایی‌ها، حذف و تقلیل معافیت‌هاي مالیاتی، افزایش تلاش مالیاتی، پیش‌بینی پایه‌هاي جدید مالیاتی و تاخیر نرخ‌هاي مالیاتی، شاید بعضی از راه‌حل‌هاي احتمالی در این راستا باشد.
- محدودیت برای پولی کردن کسري بودجه. سعی شود کسري بودجه احتمالی سال 92 و 93 از طریق انتشار اوراق قرضه دولتی با اعمال مشوق‌هاي مناسب از طریق فروش به مردم تامین شود تا نه‌تنها از افزایش پایه پولی احتراز شود، بلکه هزینه‌هاي بهره‌ای کسري بودجه نیز که در نهایت باید توسط مردم پرداخت شود، مشخص باشد.
- اعاده اعتماد به پول ملی: افزایش سرعت گردش پول همانند افزایش حجم پول تورم‌زا است. در کوتاه مدت به ویژه در بحران‌هاي مالی، تورم‌هاي بالا یا بحران‌هاي ارزی، سرعت گردش پول، نقش تعیین کننده دارد. در این شرایط عامل انتظارات در تغییرات سرعت گردش پول موجب افزایش قیمت‌هاي حاکم و آتی مي‌شود.
هر گونه اشاره و تایید ضمنی قیمت‌هاي بالا توسط مسوولان اثر انتظاراتی اعلام را در پی دارد و مي‌تواند انتظارات شکل گرفته را تشدید كند. به‌عنوان مثال اعلام قبول نرخ بالاتر سود بانکی به جهت وجود نرخ تورم جاری بالا، نوعی قبول نرخ تورم بالاتر در آینده و در نتیجه حاکمیت نرخ بهره بالاتر جاری است. چرا که جز نرخ تورم انتظاری، نرخ بهره اسمی جاری را نيز بالا مي‌برد.
در مقابل مي‌توان با شروع سیاست‌هاي مناسب انقباضی پولی و مالی، نرخ تورم انتظاری پایین‌تری را حاکم کرد و در نتیجه شاهد کاهش نرخ بهره اسمی فعلی تسویه کننده بازار مالی شد. به‌عنوان مثال دیگر، اذعان به نرخ ارز بالاتر، تورم بالاتر را دیکته مي‌کند که خود زمینه‌ساز افزایش بیشتر نرخ ارز است. راه درست حفظ ارزش خارجی ریال، قطع دور باطل تورم و تضعیف ارزش خارجی ریال است. متاسفانه در جهت خلاف بحث فوق، در دوسال گذشته افزایش نرخ ارز زمینه‌ساز سیاست‌هاي انبساطی پولی و مالی کشور و تشدید تورم شده است که در نهایت مي‌تواند دور دیگری از تضعیف و تورم را نیز در پی داشته باشد.
- بهبود محیط کسب‌وکار: در حالی که برای کنترل نرخ تورم در بخش عمومی سیاست‌هاي کاملا انقباضی توصیه مي‌شود، اما در بخش خصوصی رفع موانع تولید و کسب‌وکار مي‌تواند از طریق افزایش بهره‌وری و بدون تحمیل هزینه‌هاي زیادی، زمینه‌هاي تولید و افزایش عرضه را فراهم سازد که موجب تخفیف فشارهای تورمی خواهد بود.
- بهبود انتظارات: با توجه به ظرفیت‌هاي تولیدی و زیربناهای موجود، شکل گیری انتظارات در جهت بهبود شرایط آتی مي‌تواند در کنترل تورم و خروج از شرایط رکودی سازنده باشد. پیدایش امید و شکل‌گیری انتظارات در جهات مثبتی همچون نرخ تورم انتظاری پایین تر، کاهش یا ثبات نرخ ارز و گذر از شرایط بحرانی اقتصاد مي‌تواند موجب کاهش نرخ تورمی واقعی، کاهش نرخ ارز و بهبود رشد اقتصادی گردد. در این راستا دولتمردان با تدبیر و القای واقع بینانه امید به بهبود شرایط، نقش تعیین‌کننده‌ای دارند. در مقابل باید از القای هر گونه انتظارات آرمان گرایانه افراطی یا ساده‌اندیشانه غیرکارشناسی احتراز كرد.
- تجدید نظر در اجرای قانون هدفمندسازی یارانه و تعلیق آن به سال آتی. هدفمندسازی یارانه‌ها در شکل فعلی یکی از عوامل اصلی تورم حاکم است. یکی دانستن اصلاحات قیمتی و پرداخت‌هاي انتقالی اشتباه فاحش قانون هدفمندسازی یارانه‌ها بود. در این راستا پیشنهاد مي‌شود در این مرحله با بررسی‌هاي دقیق‌تر کارشناسی، یارانه‌هاي سه دهک درآمدی بالا بر اساس همان اطلاعات آماری موجود کاهش یابد. چنین تصمیمی در راستای قانون فعلی هدفمندسازی یارانه‌ها است که تفاوت سطوح درآمدی را در توزیع یارانه‌ها پیش‌بینی كرده است. البته اگر کسانی اعتراض داشته باشند، مي‌توانند با پرداخت هزینه‌ای برای بررسی شرایط مالی‌شان خواهان برقراری مجدد یارانه شوند. در مقابل مي‌توان با نیمی از این کاهش یارانه سه دهک بالا، یارانه سه دهک اول را افزایش داد.
با صرفه‌جویی حاصله شاید بخشی از کسری منابع و مصارف مرحله اول هدفمندسازی یارانه‌ها مرتفع شود. در مرحله دوم هدفمندسازی یارانه‌ها، اساسا پرداخت‌هاي نقدی باید فقط محدود به گروه‌هاي کم درآمد باشد و افزایش درآمد ناشی از اصلاحات قیمتی صرف بهبود روش‌هاي تولید و خدمات بیمه‌ای گردد. تعلیق اجرای مرحله دوم تا سال آینده نیز به یقین در کاهش انتظارات تورمی و بالاخره کاهش تورم بسیار موثر خواهد بود.
- تعامل با دنیای خارج و بهبود روابط خارجی کشور: نکته آخر ولی بسیار مهم تلاش در جهت رفع تحریم‌ها و بهبود روابط خارجی کشور است. به یقین مسوولان روابط خارجی کشور در این زمینه مساعی لازم را مبذول خواهند داشت تا از این طریق مشکلات اقتصادی کشور از جمله تورم حاکم تخفیف یابد. در نگاه بلند مدت نیز اقتصاد ایران، اقتصاد باز است و رشد و توسعه آن در گرو همکاری هر چه گسترده‌تر با اقتصادهای خارجی است.

3. سخن پایانی
اقتصاد کشور در شرایط بسیار دشواری قرار دارد، برای گذر از این دشواری‌ها همکاری همه مسوولان و مردم الزامی است. آنچه عنوان شد دغدغه‌هاي یک معلم اقتصاد است که تصور مي‌کند طرح حتی مجدد آنها من باب تذکر مفید خواهد بود.
نادرستی و کاستی قطعا در مطالب عنوان شده وجود دارد. اما امید است بتواند مورد استفاده بدنه کارشناسی قوی بانک مرکزی قرار گیرد. جسارتا ارائه راه‌حل‌هاي نهایی، تکلیف و وظیفه بدنه کارشناسی واحدهای مسوول اقتصادی کشور است. کوتاهی در این زمینه‌ها هزینه‌هاي نجومی برای مردم ایران دارد و در پیشگاه داوری الهی قابل گذشت نیست. سپاسگزار همه کسانی هستم که بر من منت گذارده و این متن را مطالعه مي‌کنند. سپاسگزارتر خواهم شد اگر نظرات خود را نیز به من اطلاع فرمایند.
 

sajad 3000

کاربر فعال تالار اقتصاد ,
کاربر ممتاز
رکود تورمی چیست؟+راه های مقابله

رکود تورمی چیست؟+راه های مقابله

مقاله رکود تورمی چیست؟+راه های مقابله
تورم يعني افزايش عمومي قيمت‌ها. هرگاه ميانگين (وزني) قيمت كالاها و خدمات مصرفي بين پارسال و امسال مثلا 17درصد افزايش يافته باشد، مي‌گوييم طي سال گذشته 17درصد تورم داشته‌ايم.

ركود اقتصادي يعني پديد آمدن شرايطي كه در آن نرخ رشد توليد داخلي كند و كاهنده است، كارخانه‌ها با ظرفيت اضافي و بدون استفاده دست به گريبانند، نرخ بيكاري بالا است و به زبان ساده‌تر، بازارها كسادند.


وجود هم‌زمان اين دو «بيماري»، شرايط دشوار و پيچيده‌اي پديد مي‌آورد كه «ركود تورمي» ناميده مي‌شود و درمان ساده‌اي هم ندارد، ضمن آن كه در بهترين حالت و با خردمندانه‌ترين سياست‌ها، طول دوره درمان آن چندان كوتاه نيست.

تا قبل از دهه 1970‌ميلادي، اقتصادهاي سرمايه‌داري در هر زمان، معمولا فقط با يكي از دو نوع بيماري پيش گفته مواجه مي‌شدند. يعني يا با ركود اقتصادي با مشخصاتي كه ذكر شد، دست به گريبان بودند يا گرفتار امواج تورمي مي‌شدند. دوره‌هاي تورمي (كه در كشورهاي پيشرفته معمولا خفيف بودند) نوعا با افزايش توليد داخلي، كاهش نرخ بيكاري و استفاده بالا از ظرفيت توليد همراه بودند، هرچند كه به تدريج و با شتاب‌گرفتن نرخ تورم، آثار مثبت آنها تخفيف و پي‌آمد‌هاي مخرب آنها تشديد مي‌شد. در مقابل، دوره‌هاي ركود كاهش نرخ رشد سرمايه‌‌گذاري و توليد، تنزل يا ثبات قيمت‌ها و كسادي بازار را به همراه مي‌آوردند. (در اينجا دوره‌هاي تورم لجام‌گسيخته و ويرانگر مدنظر نيستند).


اقتصاددانان براي هريك از اين دو بيماري، درمان‌هاي كم و بيش ساده‌اي داشتند كه عمدتا بر اساس نظريه كينز، اقتصاددان شهير انگليسي، مبتني بود. ركود و كسادي، ناشي از كمبود تقاضاي موثر دانسته مي‌شد و درمان آن هم نيازمند سياست‌هاي پولي و مالي انبساطي بود. دولت هزينه‌هاي عمراني را افزايش مي‌داد، از ماليات‌ها مي‌كاست و با خرج كردن بيش از درآمدهايش (سياست كسر بودجه آگاهانه) تقاضاي موثر را افزايش مي‌داد (مجموعه اين اقدامات كه از طريق بودجه دولت‌ها انجام مي‌گيرد، سياست‌هاي مالي ناميده مي‌شود). در همين حال، بانك مركزي نيز با افزايش حجم پول و نقدينگي در گردش و كاهش نرخ بهره، سياست انبساطي پولي را به اجرا مي‌گذاشت كه با افزايش سرمايه‌گذاري و مصرف، تقاضاي كل را بالا مي‌برد و ركود و كسادي را تخفيف مي‌داد.
تورم، گرچه ممكن بود دلايل پيدايش آن متفاوت باشد و در نتيجه اقدامات تكميلي ديگري را نيز ضروري سازد، اما درمان آن در هر حال نيازمند سياست‌هاي پولي و مالي انقباضي بود. كنترل حجم نقدينگي، افزايش نرخ بهره، افزايش ماليات‌ها، كنترل هزينه‌هاي دولت و بودجه بدون كسري (يا حتي داراي مازاد) از جمله اين تدابير به شمار مي‌رفتند كه با كاستن از تقاضاي كل، تورم را كاهش مي‌دادند.


با توجه به مطالبي كه ذكر شد، ملاحظه مي‌شود كه در چارچوب اقتصادهاي مبتني بر بازار، تدابير موردنياز براي مبارزه با تورم دقيقا برعكس تدابيري هستند كه براي مبارزه با ركود اقتصادي بايد به كار گرفته شوند.
هنگامي كه اقتصادهاي پيشرفته غربي در دهه 70 ميلادي همزمان با تورم دو رقمي و ركود و بيكاري مواجه شدند، دانستند كه ابزارهاي نظري آنها نياز به بازنگري دارد.
در اين شرايط ديگر ممكن نبود كه براي مبارزه با تورم صرفا سياست‌هاي انقباضي پولي و مالي را به كار گرفت زيرا اين سياست‌ها به افزايش بيكاري و گسترش و تعميق ركود منجر مي‌شدند. در عين حال ديگر مقدور نبود كه براي مبارزه با ركود و بيكاري صرفا سياست‌هاي انبساطي پولي و مالي را به كار انداخت زيرا اين كار به آتش تورم دامن مي‌زد.
در همين دوران بود كه واژه (STAGFLATION) كه تلفيقي از دو واژه (STAGNATION) به معني كسادي و ركود خفيف و واژه (INFLATION) به معني تورم بر سر زبان‌ها افتاد كه به «بيماري» ركود و تورم همزمان اتلاق مي‌شد.
از آن زمان نظريه‌هاي مختلفي درباره علل پيدايش و راهكارهاي مبارزه با اين پديده نوظهور مطرح شد و سرانجام نيز تقريبا همه كشورهاي پيشرفته كم و بيش با موفقيت اين بيماري را علاج كردند.


البته هم‌اكنون نيز در اقتصادهاي پيشرفته نشانه‌هاي بروز اين بيماري (هر چند بسيار خفيف‌تر از گذشته) بروز كرده كه عمدتا ناشي از افزايش قيمت مواد اوليه (از جمله نفت و گاز) و محصولات كشاورزي دانسته شده و مبارزه با آن نيز آغاز گشته است. اما به ياد داشته باشيم كه طي دهه گذشته اكثريت بزرگ كشورهاي پيشرفته با تورم بسيار خفيف و نرخ رشد قابل قبول و اشتغال بالا مواجه بوده و عملا بيماري «ركود تورمي» را مهار كرده بودند.
تحليلي بر يك گزارش
«مركز پژوهش‌هاي مجلس شوراي اسلامي» اخيرا تحليل مفصلي از شرايط اقتصادي ايران منتشر كرده و نشان داده است كه گرايش به غلطيدن در دام ركود و تورم همزمان از سال‌‌ها پيش در اقتصاد كشور ما وجود داشته و بارها نيز اقتصاد ما به اين بيماري مبتلا شده است.
اين مطالعه وضعيت اقتصاد ما را در حال حاضر نيز به درستي «ركود تورمي» ارزيابي كرده است، يعني شرايطي كه در آن هم قيمت‌ها در حال افزايشند و هم ركود و بيكاري اقتصادي را فرا گرفته است.
در اين تحليل نظريه‌هاي مختلف اقتصاد درباره علل بروز تورم و ركود و همچنين تشريح و تعليل پديده «ركود تورمي» مطرح گشته و راهكارهايي براي مقابله با آن پيشنهاد شده است.
خوانندگاني كه فرصت مطالعه اين بررسي مفصل را داشته باشند، بي‌ترديد ديدگاه روشن‌تري از معضلات كنوني اقتصاد كشور به دست خواهند آورد.
به همين دليل ضرورتي ندارد كه در اينجا به تكرار وقايع تاريخي و تحولات نظري مطرح شده در اين گزارش پرداخته شود.
به جاي آن ما خواهيم كوشيد كه چكيده استنتاج‌هاي اين مطالعه و راهكارهاي مستتر در آن را براي درمان اين بيماري مطرح كنيم و در عين حال سوالاتي را كه در اين مطالعه مطرح نشده يا بي‌جواب مانده‌اند به اختصار بررسي نماييم.

1 - «مركز پژوهش‌هاي مجلس» زمينه‌هاي آسيب‌پذيري اقتصاد كشور ما را در مبتلا شدن به ركود تورمي در «ويژگي‌هاي ساختاري اقتصاد ايران، كسري بودجه‌هاي مداوم، شوك‌هاي ارزي حاصل از درآمد نفت، بي‌انضباطي مالي دولت و سياست‌هاي انبساطي پولي» ارزيابي مي‌كند. هر چند كه در اين ميان كسري مداوم و رشد يابنده بودجه دولت‌ها را عامل تعيين كننده به شمار مي‌آورد.
هر گاه مخارج دولت از درآمدهاي تحقق يافته آن پيشي گيرد يعني خرج دولت بيش از دخلش باشد بودجه با كسري مواجه مي‌شود.
اين كسري‌ها يا به دليل تحقق نيافتن درآمدهاي پيش‌بيني شده يا به علت افزايش هزينه‌هاي انجام شده (يا هر دوي آنها)‌ پديد مي‌آيد.


براساس اين گزارش، بخش اعظم و رشد يابنده درآمدهاي دولت از محل صادرات نفت تامين مي‌گردد و بخش قابل‌توجهي از مخارج دولت صرف هزينه‌هاي جاري مي‌شود (كه تفاضل آن با هزينه‌هاي عمراني) در طي زمان، روندي صعودي به خود گرفته است».


2 - كسري بودجه دولت مي‌تواند از طريق دريافت وام از مردم (فروش اوراق قرضه دولتي) تامين گردد، كه در كشورهاي پيشرفته مرسوم است، اما ظاهرا استفاده از اين روش در كشور ما با مشكلات عديده‌اي مواجه بوده و نقش تعيين‌كننده‌اي ندارد. به همين دليل بخش اعظم كسري بودجه دولت‌هاي ما از طريق بهره‌گيري از تسهيلات تكليفي نظام بانكي صورت مي‌گيرد و بخشي نيز از حساب ذخيره ارزي برداشت مي‌شود.
بهره‌گيري گسترده دولت (و شركت‌هاي دولتي) از تسهيلات تكليفي نظام بانكي، «محدوديت اعتبارات را براي بخش‌خصوصي ايجاد مي‌كند» و باعث مي‌شود... هزينه اعتبارات (نرخ بهره) زياد و در پي آن هزينه توليد بالا رود كه باعث مي‌شود توليد كاهش يابد. در عين حال، فزوني تقاضا نسبت به عرضه تسهيلات بانكي «باعث جانشيني جبري مخارج دولت به جاي بخش‌خصوصي مي‌شود. اين امر نيز، به نوبه خود كاهش سرمايه‌گذاري و كاهش توليد را در پي خواهد داشت. لذا كاهش توليد باعث ايجاد ركود مي‌شود». «افزايش مخارج دولت، در صورتي كه با همسازي پولي همراه باشد، يعني عرضه پول افزايش يابد (كه معمولا چنين است) با توجه به اين كه توليد كاهش يافته، خود... موجب افزايش سطح قيمت‌ها مي‌شود كه افزايش تورم را در پي خواهد داشت و تورم به ركود موجود اضافه شده و ركود تورمي حادث مي‌شود. «هر گاه كسري بودجه از طرقي نظير حساب ذخيره ارزي نيز تامين شود،... افزايش حجم پول و تورم را در پي خواهد داشت.»
كاهش سرمايه‌گذاري در كشور (هم به دلايل پيش گفته و هم به علت ده‌ها چالش و مانع ديگري كه در گزارش مركز پژوهش‌ها به آنها اشاره نشده)، «به نوبه خود باعث افزايش بيكاري و كاهش توليد مي‌شود كه اين امر نيز افزايش كسري را در پي خواهد داشت و كسري بودجه نيز منجر به افزايش حجم نقدينگي و تورم خواهد شد. اين مساله نيز به نوبه خود كاهش سرمايه‌گذاري و افزايش بيكاري و كاهش توليد و افزايش كسر بودجه را در پي خواهد داشت. بنابراين در اينجا با يك رابطه علت و معلولي سروكار داريم.
مطالعه مورد بحث تاكيد مي‌كند كه سياست‌هاي انبساطي پولي نيز، كه معمولا عامل بلاواسطه افزايش قيمت‌ها شناخته مي‌شوند در اصل ناشي از كسري بودجه دولت است: «در كشور ما، اتخاذ سياست انبساط پولي عمدتا ناشي از ساختار غيرمنطقي هزينه‌ها و درآمدهاي دولت و كسر بودجه ناشي از آن است، كه به علت فشار هزينه و فشار تقاضا به وجود آمده و فرآيند عملكرد آن از طريق تنگناهاي بخش عرضه اقتصاد،‌ تقاضاي سفته‌بازي كالا، فعاليت‌هاي رانت‌جويانه و به طور كلي انحراف نقدينگي از كانال فعاليت‌هاي واقعي است. در ايران، همراه با شتاب گرفتن تورم، سودآوري توليدات كاهش يافته و در نتيجه سرمايه‌گذاري توليدي نيز در دورهاي نسبتا بلندمدت كاهش يافته و سرمايه جذب تجارت‌هايي مي‌شود كه بازده بيشتر و سريع‌تر داشته باشند. بر اين اساس، گزارش مورد بحث نتيجه مي‌گيرد كه «يكي از دلايل عمده تورم مزمن در كشور ما تداوم كسري بودجه است». در حقيقت، كسري بودجه و افزايش نقدينگي ناشي از آن، مي‌بايست به تورمي شديدتر در كشور ما منجر مي‌گشت، اما «افزايش واردات و كاهش سرعت گردش پول در شرايط ركودي، موجب «گسست رابطه نرخ تورم با رشد نقدينگي شده» و از شتاب تورم كاسته است.
راهكارها
گزارش «مركز پژوهش‌هاي مجلس»، گاه تلويحا و گاه به تصريح، راهكارهايي را براي مبارزه با ركود تورمي پيشنهاد مي‌كند كه اهم آنها به شرح زير مي‌باشد:
الف-«از انبساطي بستن بودجه خودداري شود.» درآمدهاي پيش‌بيني شده در بودجه غيرواقعي و اغراق‌آميز نباشد و مخارج، به ويژه هزينه‌هاي جاري، كاهش يابند و كسري بودجه برطرف شود. «با توجه به ساختار اقتصاد ايران، يكي از دلايل عمده تورم مزمن در كشور، تداوم كسري بودجه دولت است. لذا دولت مي‌تواند با هماهنگي كامل با سياست‌هاي مالي و پولي از افزايش بي‌رويه در هزينه‌هاي جاري خودداري كند و هزينه‌‌ها را متناسب با منابع داخلي درآمدي (مالياتي، صادرات غيرنفتي و ...) در بودجه سالانه لحاظ كند و علاوه بر آن خود را پايبند به بودجه مصوب شده كرده و خارج از چارچوب آن هزينه نكند. در واقع انضباط مالي دولت از عوامل مهم جلوگيري از بروز پديده ركود تورمي در ايران است.»
ب- ساختار مالياتي كشور اصلاح شود. در‌حال‌حاضر «از نقل و انتقالات، ماليات مناسبي گرفته نمي‌شود كه اين مساله خود باعث افزايش انگيزه دلالي و تقاضاي سفته‌بازي كالا (مخصوصا در بازار مسكن) مي‌شود.» از آنجا كه نظام مالياتي كنوني «سرمايه‌ها را به سمت دلالي در بخش مسكن سوق مي‌‌دهد، از سرمايه‌گذاري‌ در بخش‌‌هاي توليدي جلوگيري مي‌شود و زمينه را براي ركود آماده‌ مي‌سازد.» «اصلاح ساختار مالياتي بايد به گونه‌اي باشد كه نه تنها انگيزه بخش توليدي را كاهش ندهد، بلكه سرمايه‌هاي بخش دلالي و غير‌توليد را به سمت فعاليت‌هاي توليدي بكشاند.» «بستن ماليات بر فعاليت‌هاي سفته‌بازي كالا و دلالي كه سود زيادي نصيب دلالان آن مي‌كند، مي‌تواند تاثير مهمي بر سرازير شدن سرمايه‌ها به جاي بخش دلالي، به ويژه مسكن، كه در ايران سرمايه‌ها را به خود جذب كرده... به بخش‌هاي توليدي شود و به جاي آن با معافيت مالياتي براي بخش‌هاي توليدي، سرمايه‌دارها را تشويق كرده و به سمت توليد سوق داد.»
ج- تسهيل شرايط براي فعاليت بخش خصوصي.«مهيا كردن شرايطي براي فعاليت بخش‌‌خصوصي، جداي از منابع درآمدي كه براي دولت ايجاد مي‌كند، باعث افزايش توليد و رونق اقتصادي مي‌شود». در واقع، يكي از بهترين راه‌ها براي مبارزه با ركود تورمي اين است كه سرمايه‌گذاري در كشور افزايش يابد كه در پي آن افزايش توليد و اشتغال و درآمدزايي و كاهش كسري بودجه به وجود مي‌آيد و در چرخه علت و معلولي، به كاهش تورم و افزايش توليد منجر خواهد شد.
ناگفته‌ها و چند پرسش
گزارش مفصل«مركز پژوهش‌هاي مجلس» به‌رغم كاستي‌هاي آن، گام مثبتي در جهت شناخت شرايط اقتصادي كشور و انديشيدن درباره راهكارهاي مقابله با بيماري‌‌ها و بحران‌هاي آن است. اما معلوم نيست كه در مطالعه‌اي با اين تفصيل و در شرايطي كه نويسندگان آن به روشني دريافته‌اند كه افزايش سرمايه‌گذاري‌هاي مولد و تقويت توليد و بهره‌وري، يكي از اقدامات كليدي براي مقابله با معضل ركود تورمي است، چرا يك كلام در مورد نقش مخرب سياست تثبيت نرخ ارز در شرايط تورمي، آن هم به مدت 8 سال متوالي، بر توليد كشور بيان نشده است؟ آيا يكي از دلايل رشد بي‌سابقه واردات و عقب‌نشيني گام به گام توليد‌كنندگان داخلي در مقابله با رقباي خارجي، افزايش هزينه‌هاي ريالي آنها به دليل تورم دو رقمي داخلي و تثبيت نرخ ارز نبوده است؟ آيا انتظار داشته‌ايم كه توليد‌كنندگان ما اين تفاوت هزينه‌ با رقباي خارجي را با افزايش بهره‌وري به ميزان 8تا 10درصد در سال جبران كنند؟ و آيا يكي از دلايل فرار سرمايه از بخش‌هاي توليدي و رونق گرفتن «سفته بازي در بازار مسكن»، سود سرشار اين «سفته‌بازي»ها (به علت غيرقابل واردات بودن زمين و مسكن) و سود نازل توليدات داخلي، از جمله به دليل واردات كم‌ هزينه‌تر خارجي نيست؟ تثبيت نرخ ارز در شرايطي كه اقتصاد ما طي 8 سال گذشته با تورمي معادل 14درصد در سال دست به گريبان بوده، معنايي جز پرداخت يارانه به توليد‌كنندگان خارجي و كاهش نرخ سود (يا افزايش زيان) توليد‌كنندگان داخلي نداشته و اين نكته‌اي است كه نمي‌بايست در اين مطالعه يكسره ناديده گرفته شود.
بي‌ترديد مي‌توان به نكات ديگري نيز اشاره كرد كه در تشديد ركود تورمي در كشور ما نقش دارند؛ اما در اين مطالعه مغفول مانده‌اند، كه البته بحث در مورد همه آنها فرصت ديگري مي‌طلبد. اما شايد عجيب‌ترين نكته در اين رابطه، چشم‌پوشي اين گزارش از يكي از ريشه‌هاي اصلي شرايط نابسامان كنوني اقتصاد ما، يعني يارانه‌هاي كمرشكن دولتي است. با توجه به استنتاج نويسندگان اين گزارش، كه ريشه اصلي تورم مزمن و يكي از عوامل عمده ركود كنوني، بودجه‌هاي انبساطي دولت‌ها بوده است و انضباط مالي دولت كليد مقابله با ركود تورمي دانسته شده، چرا نفي از يارانه‌هاي سنگين به ميان نيامده است؟ انصافا دولت چگونه مي‌تواند با پرداخت يارانه‌هاي چندين تريليون توماني، بودجه‌اي متعادل ارائه دهد؟
با همه اين‌ها، تاكيد گزارش مورد بحث بر اين واقعيت كه بيماري كنوني اقتصاد ما نه تورم صرف، كه ركود تورمي است، و اين دو بيماري مي‌توانند و مي‌بايست هم‌زمان مداوا شوند، روشنگر و قابل ستايش است، كم‌ترين دست‌آورد اين روشنگري، آگاهي همه ما از ناكارآمدي سياست‌هايي است كه به حل يكي از اين بيماري‌ها مي‌انديشند، بي‌آنكه آثار مخرب آن را بر بيماري ديگر به محاسبه آورند. «سه قفله‌كردن» صندوق بانك‌مركزي و سياست پولي انقباضي فراگيري كه در پيش گرفته شده، نمونه بارزي از اين قبيل سياست‌ها است كه بي‌توجه به پي‌آمدهاي آن در عرصه توليد و بدون آنكه در ديگر زمينه‌هاي تشديد‌كننده ركود تورمي تغييري حاصل شده باشد، صرفا كاهش نرخ تورم را هدف‌ گرفته است. سياستي كه چنانچه به روال كنوني ادامه يابد، نه تنها ركود تورمي را درمان نخواهد كرد؛ كه بخش‌هاي توليدي كشور را با يك بحران تمام‌عيار مواجه خواهد ساخت.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
تورم بالا؛ مخرب رشد اقتصادی

تورم بالا؛ مخرب رشد اقتصادی

به بهانه مصاحبه اخیر پروفسور پسران

[h=1]تورم بالا؛ مخرب رشد اقتصادی[/h]

دکتر کامیار محدث*
تورم در ایران،‌ نحوه مقابله با آن و چالش‌های پیش روی سیاست‌گذاران بنویسم. همان‌طور که ایشان در مصاحبه خود ذکر کردند، امکان کاهش نرخ تورم در ایران به چهار درصد در قالب یک برنامه میان‌مدت پنج تا هفت ساله وجود دارد که پژوهش‌های تئوری و تجربی این موضوع را تایید می‌کنند. به لحاظ تجربی در این زمینه می‌توان از تجربیات موفق کشورهای دیگر نام برد. به عنوان نمونه نرخ بالای تورم در کشور برزیل از سال ۱۹۹۷ و طی یک دوره چهار تا پنج ساله به زیر چهار درصد رسید. همچنین عراق قادر به کاهش نرخ تورم 5/53 درصدی خود در سال ۲۰۰۶ به 5/5 درصد در سال ۲۰۱۳ شد (منبع آمارها: صندوق بین‌المللی پول).
اما اگر بخواهیم به طور ویژه‌تر به اقتصاد ایران بپردازیم، می‌توان به مقاله پژوهشی مشترک اینجانب با پروفسور هاشم پسران و پروفسور هادی صالحی اصفهانی در زمینه صادرات نفت و رشد اقتصادی کشورها اشاره کرد (منتشره در Journal of Applied Econometrics). این پژوهش اثرات طولانی‌مدت «صادرات نفت»، «تورم» و سایر متغیرهای کلان اقتصادی را بر رشد اقتصادی کشورها مورد مطالعه قرار می‌دهد. نتایج این تحقیق حاکی از اثرات مثبت صادرات نفت بر رشد اقتصادی کشورهای ایران، عربستان سعودی،‌ کویت و کشورهای آمریکای لاتین از جمله ونزوئلا است. علاوه‌بر این، مقاله پژوهشی مشترک دیگر بنده با پروفسور پسران (منتشره در سال جاری) حاکی از آن است که از سال ۱۳۳۸ تا کنون، نفت نقشی اساسی در اقتصاد ایران داشته و آثار مثبت فراوانی را در کشور به جای گذاشته است؛ اما اکنون زمان آن رسیده که ایران اقتصاد خود را تنوع بخشد و تولیدات گوناگونی داشته باشد.‌ ‌هر چند که این مهم هم اکنون تا حدی در حال انجام است؛ ولی باید بیشتر و بیشتر به آن پرداخته شود تا وابستگی تولید ناخالص ملی ایران به درآمد نفت و اثرات منفی نوسان قیمت جهانی نفت بر اقتصاد کشور کاهش یابد.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
ارتقاي ظرفيت جذب سرمايه يا هدف‌گذاري تورم؟

ارتقاي ظرفيت جذب سرمايه يا هدف‌گذاري تورم؟

[h=1]ارتقاي ظرفيت جذب سرمايه يا هدف‌گذاري تورم؟[/h]


علي ديني تركماني*
سخن اخير رييس كل بانك مركزي مبني بر اينكه كف نرخ دلار سه هزار تومان است، باب مناقشه‌هاي نظري و كارشناسي پيرامون سياست ارزي بانك مركزي را دوباره گشوده است. صرف نظر از اينكه نرخ ارز در حال حاضر چه بايد باشد، اساسا 2 ديدگاه نظري رقيب درباره تبيين علت اصلي افزايش نرخ ارز در دو سال اخير و همين‌طور معضل ساختاري ركود – تورمي بلندمدت وجود دارد.
در نقد رويكرد پولي و ارزي بانك مركزي
ارتقاي ظرفيت جذب سرمايه يا هدف‌گذاري تورم
مشكل ساختاري ركود – تورمي در اقتصاد ايران بيش از آنكه ناشي از عدم رعايت سياست پولي قاعده مند باشد، ناشي از ظرفيت پايين جذب سرمايه است علي ديني تركماني*
توضيح افزايش نرخ اسمي ارز، نيازمند لحاظ عاملي به نام انتظارات رواني در كنار تورم انباشته حاكم بر بازار ارز است
مقدمه: ديدگاه‌هاي نظري رقيب

سخن اخير رييس كل بانك مركزي مبني با اينكه كف نرخ دلار سه هزار تومان است، باب مناقشه‌هاي نظري و كارشناسي پيرامون سياست ارزي بانك مركزي را دوباره گشوده است. صرف نظر از اينكه نرخ ارز در حال حاضر چه بايد باشد، اساسا دو ديدگاه نظري رقيب درباره تبيين علت اصلي افزايش نرخ ارز در دو سال اخير و همين‌طور معضل ساختاري ركود – تورمي بلندمدت وجود دارد. يك ديدگاه با استناد به «نظريه برابري قدرت خريد» بر اين باور است كه تورم انباشته سال‌هاي دهه 1380 علت اصلي افزايش نرخ ارز است. اين ديدگاه، افزايش نرخ اسمي ارز را راهكار اجتناب‌ناپذيري براي تثبيت نرخ واقعي ارز و برابرسازي قيمت كالاهاي توليد داخلي و كالاهاي وارداتي مي‌داند. به بياني ديگر، از اين منظر، تثبيت نرخ اسمي ارز با وجود تورم قابل توجه داخلي در مقايسه با تورم وارداتي به معناي اعمال تبعيض به نفع كالاهاي وارداتي و به ضرر توليد داخلي و صادرات است.
همين‌طور اين ديدگاه در تبيين تورم ساختاري كه ضرورت كاهش ارزش پولي ملي را موجب مي‌شود، با استناد به «نظريه مقداري پول»، بر اين باور است كه سياست پولي انبساطي علت اصلي تورم است؛ سياست پولي كه موجب رشد بيش از اندازه حجم پول در مقايسه با رشد توليد واقعي مي‌شود. بنابراين، از اين منظر، بر «هدف‌گذاري تورم» و قاعده‌مند كردن سياست پولي تاكيد مي‌كند. هدف‌گذاري تورم به اين معنا است كه بانك مركزي از طريق سياست پولي انقباضي بايد در پي كاهش ميزان تورم به اهداف كمي تعيين شده در طول زمان باشد.
ديدگاه دوم كه من آن را «نهادي– ساختاري» مي‌نامم و سنتزي از ديدگاه‌هاي كينزي موسوم به پست كينزي و نهادي و ساختاري است، تبيين متفاوتي از ريشه‌هاي افزايش نرخ ارز در دو سال اخير و همين‌طور مشكل ساختاري و بلندمدت ركود- تورمي ارائه مي‌كند؛ در حالي كه در ديدگاه اول، تقاضا براي ارز و ساير دارايي‌هاي مالي، بيشتر تقاضاي واقعي است و سرمايه‌گذاري در اين بازارها به دليل وجود عقلانيت اقتصادي مبتني بر اطلاعات بنيادين بازار نمي‌تواند به رفتاري غيرعقلاني در سطح كلان از جمله شكل‌گيري حباب مالي منجر شود، در اين ديدگاه، تقاضاي سفته‌بازانه ناشي از خوش‌بيني يا بدبيني نسبت به آينده، جزء مهمي از تقاضا براي ارز و ساير دارايي‌هاي مالي را در برمي‌گيرد و سرمايه‌گذاري سفته بازانه بيش از آنكه تابعي از عقلانيت اقتصادي مبتني بر اطلاعات بنيادين بازار باشد تابعي از آن چيزي است كه كينز «روحيه حيواني» مي‌نامد؛ حالتي روحي و رواني كه در چارچوب قاعده دو دوتا چهار تای عقلانيت اقتصادي نمي‌گنجد و موجب بروز رفتار اقتصادي در بازارهاي مالي مي‌شود كه شكل‌گيري حباب و تركيدن آن پيامد اجتناب‌ناپذير آن است.
چارلز كيندلبرگر از پيشگامان اقتصاد توسعه، در كتاب «جنون، هراس و سقوط»، كتابي كه بعد از وقوع بحران مالي 2008 دوباره مورد توجه زياد قرار گرفته است، تجربه بحران‌هاي مالي طي سه سده گذشته را مستند مي‌كند و نشان مي‌دهد كه جنون خريد براي دارايي مالي به هنگام وجود ذهنيت و خوش‌بيني مثبت اجتماعي نسبت به قيمت آن در آينده موجب افزايش شديد قيمت آن دارايي مي‌شود و بعد با بروز علايمي از امكان تركيدن حباب، سرمايه‌گذاران از هول و هراس ناشي از كاهش ارزش دارايي اقدام به عرضه آن مي‌كنند كه موجب سقوط ارزش دارايي مورد نظر مي‌شود.
در مورد رابطه نقدينگي و تورم نيز اين ديدگاه بر اين باور است كه نظريه مقداري پول يك رابطه حسابداري است كه تعادل ميان حاصل‌ضرب حجم پول در سرعت گردش پول با حاصل‌ضرب قيمت‌ها در توليد را نشان مي‌دهد و نمي‌توان از آن اين نتيجه را گرفت كه علت افزايش سطح عمومي قيمت‌ها افزايش حجم پول است. به بياني ديگر، اين رابطه دال بر وجود رابطه علي از طرف حجم پول به سوي قيمت‌ها و همين‌طور توليد نيست، بلكه بر عكس افزايش توليد- از طريق مديريت تقاضاي موثر- است كه موجب افزايش عرضه پول مي‌شود. دليل اين تفاوت در برداشت از نظريه مقداري پول ريشه در نظريه تقاضاي پول مبتني بر رجحان نقدينگي كينزي دارد كه در اينجا نيازي به ذكر جزئيات آن نيست. از نظر كينز پول و دارايي مالي جانشين‌هاي مناسبي براي هم هستند. افراد به هنگام تمايل براي مصرف و سرمايه‌گذاري بيشتر، اقدام به عرضه اوراق قرضه جهت تامين نقدينگي لازم مي‌كنند و بانك مركزي براي تنظيم بازار مالي اوراق قرضه ناچار از خريد آن مي‌شود كه به معناي افزايش عرضه پول است. از زاويه‌اي ديگر و در چارچوب ديدگاه پست كينزي، حجم پول متغيري درون‌زا است كه تحت تاثير عوامل موثر بر توليد و همين‌طور بروز و ظهور فعاليت‌هاي نوآورانه مالي ميزان آن تغيير مي‌كند. در چارچوب اين ديدگاه، نقدينگي در صورت اثرگذاري بر سطح عمومي قيمت‌ها حكم سازوكار ثانويه تشديدكننده را دارد و نه علت اوليه و اصلي را.
در چارچوب روايتي از نظريه كينزي كه نگاه ساختارگرايانه و نهادگرايانه به تورم دارد، «ظرفيت جذب سرمايه» پايين علت اصلي و اوليه تورم است كه به نظر من كفايت تبييني آن در شرايط خاص اقتصاد ايران قوي‌تر از نظريه مقداري پول است. در چارچوب اين رويكرد، اگر اقتصاد توانايي لازم براي تبديل امكانات توليدي موجود به ظرفيت‌هاي توليدي را در حداقل زمان داشته باشد و اين توانايي را در گذر زمان با انباشت سرمايه انساني، ارتقاي مهارت‌هاي مديريتي، تقويت كارآيي سازماني و بهبود تعاملات بين‌المللي تقويت كند، امكان كنترل فشارهاي تورمي فراهم مي‌شود. ظرفيت جذب سرمايه بالا يعني بهره‌وري بيشتر عوامل توليد و نسبت سرمايه به توليد پايين‌تر. اگر اين ظرفيت قوي باشد، در اين صورت نقدينگي كه در قالب اعتبارات و تسهيلات به اقتصاد تزريق مي‌شود در حداقل زمان به ظرفيت‌هاي توليدي مولد تبديل و با افزايش طرف عرضه اقتصاد موجب كنترل تورم مي‌شود.
همين‌طور ظرفيت جذب سرمايه قوي به معناي ارتقاي قدرت يادگيري فناورانه و نهادينه‌سازي دانش علمي و فني پيشرو در مرزهاي جهاني و در تحليل نهايي افزايش مزيت‌هاي رقابتي در بازارهاي جهاني است. از اين نگاه، افزايش صادرات بيش از آنكه تابعي از كاهش ارزش پول ملي باشد تحت تاثير ظرفيت جذب سرمايه است كه ميزان اثرگذاري سياست ارزي بر كاهش كسري در حساب جاري را تعيين مي‌كند. در اصل، آنچه به دست اقتصادداناني چون آلفرد مارشال، جون رابينسون و ابا لرنر در مورد مشروط بودن اثرگذاري كاهش ارزش پول ملي بر كاهش در كسري حساب جاري بيان شده و به شرط «مارشال– لرنر– رابينسون» معروف است مرتبط با اهميت ظرفيت جذب سرمايه است.
در اقتصادي كه اين ظرفيت بالا باشد، انتظار مي‌رود كه مجموع قدر مطلق كشش‌هاي صادرات و واردات نسبت به تغييرات نرخ ارز بزرگ‌تر از يك باشد. در اين شرايط، كاهش ارزش پول ملي با تحريك صادرات و تحديد واردات، موجب كاهش در كسري حساب جاري مي‌شود. در غيراين‌صورت، با پايين بودن ظرفيت جذب سرمايه و وابستگي فناورانه خط‌هاي توليد داخلي به واردات كالاهاي واسطه‌اي و سرمايه‌اي و همين‌طور با پايين بودن ظرفيت جذب سرمايه و نبود ظرفيت‌هاي توليدي مولد قوي كه موجب افزايش ظرفيت‌هاي صادراتي نه از محل مصرف داخلي تورم زا بلكه از محل مازاد بر مصرف داخلي شود، واردات و صادرات كشش‌پذيري لازم در برابر تغييرات نرخ ارز را نخواهند داشت و در نتيجه سياست كاهش ارزش پول ملي فاقد اثرگذاري لازم خواهد بود.




داستان اقتصاد ايران: شواهد آماري
هدف از ارائه مقدمه مذكور اين است كه نشان داده شود در مورد تبيين مسائلي مانند علل افزايش نرخ ارز و تورم، ديدگاه‌هاي نظري رقيب در جغرافياي دانش اقتصاد وجود دارد. بنابراين، تقليل دانش اقتصاد به يك ديدگاه خاص اساسا موجب بسته شدن راه گفت و گو ميان ديدگاه‌هاي رقيب مي‌شود كه نه براي پيشرفت دانش اقتصاد سودمند است و نه با موازين دموكراسي علمي سازگار است و نه موجب ارائه پايه اطلاعاتي و تحليلي صحيحي به مسوولان ارشد نظام تصميم گيري كشور مي‌شود.
اما، aاز اين نكته كه بگذريم، پرسش اين است كه كدام يك از اين دو ديدگاه تبيين صحيح‌تري براي افزايش نرخ ارز دو سال گذشته و معضل ركود– تورمي ساختاري بلندمدت ارائه مي‌دهد؟ من ضمن احترام به مدافعان ديدگاه اول بر اين باورم كه كفايت تبييني آن در سطح ضعيفي قرار دارد و بنابراين بايد چارچوب نظري دوم را برگزيد. دليل اين ادعا صرف نظر از استحكام نظري رويكردهاي رقيب مذكور، شواهد آماري موجود است كه در ادامه به آن مي‌پردازم.

قطعنامه 598 و سقوط ارز
تجربه پذيرش قطعنامه 598 در مقطع 1367 موجب سقوط نرخ دلار شد. هر چند كه اين نرخ بعد از مدتي دوباره روند صعودي خود را بر اثر فشار عوامل واقعي شروع كرد؛ اما دال بر حضور قوي اثر رواني بر رفتار سرمايه‌گذاران در بازارهاي مالي است. به اين اعتبار، در شرايط كنوني نيز در صورت پيشبرد مذاكرات هسته‌اي و عادي سازي روابط سياسي ميان ايران و آمريكا احتمال سقوط نرخ ارز به نرخي كمتر از سه هزار تومان وجود دارد. در مقطع 1367، ميانگين اين نرخ در اين سال برابر 960 ريال شد كه در مقايسه با ميانگين نرخ 990 ريال سال 1366 سه درصد رشد منفي داشت (جدول 1).


اگر اين تجربه را به شرايط كنوني تعميم دهيم، مي‌توان گفت كه با عادي‌سازي روابط انتظار مي‌رود كه نرخ دلار به كمتر از ميانگين نرخ سال پيش؛ يعني 2700 تومان كاهش يابد و اين احتمال نيز مي‌رود كه در صورت عادي‌سازي روابط اين نرخ براي مدت طولاني‌تري پايدار بماند؛ چراكه از سويي انتظارات رواني معطوف به افزايش نرخ دلار و سرمايه‌گذاري روي آن فروكش مي‌كند و تقاضاي سفته بازانه كمتر مي‌شود و از سوي ديگر، جريان درآمد ارزي نفتي به روال دهه 1380
باز مي‌گردد و از اين محل عرضه ارز و ذخاير ارزي بانك مركزي به‌عنوان پشتوانه روحي و رواني بازار ارز افزايش مي‌يابد، البته روي مقابل سكه نيز وجود دارد و آن حل نشدن تنش‌هاي سياسي و احتمال افزايش شديد دوباره نرخ ارز است.
اما، اگر فرض را بر احتمال عادي‌سازي روابط بگذاريم، در اين‌صورت اين پرسش پيش مي‌آيد كه چرا بانك مركزي با كاهش بيشتر نرخ ارز مخالفت مي‌كند؟ پاسخ در اين است كه بانك مركزي نرخ جاري را در چارچوب «نظريه برابري در قدرت خريد» نرخ واقعي مي‌داند. علاوه بر اين، چنين نرخي را در كاهش كسري در حساب جاري سودمند مي‌بيند. به جز اين، دو حدس ديگر هم در مورد رفتار جاري بانك مركزي وجود دارد. اول، فروش ارز در نرخ جاري موجب پوشش بخشي از كسري بودجه دولت مي‌شود. اين حدس البته از نظر من قابل تامل نيست؛ چرا كه به فرض فروش بخشي از ارز در نرخي خارج از نرخ مصوب قانون بودجه كه نوعي تخلف محسوب مي‌شود، تاثيري بر كسري بودجه و حساب‌هاي فيمابين بانك مركزي و دولت ندارد به اين دليل كه در صورت وجود سهم آن احتمالا ناچيز است. دوم اينكه، تثبيت نرخ ارز در نرخ جاري موجب حفظ ارزش بخشي از دارايي شبكه بانكي مي‌شود كه به دلار و طلا است؛ اين حدس تا حدي مي‌تواند قابل تامل باشد به ويژه بعد از اين كه شبكه بانكي طي ماه‌هاي اخير خود يكي از سرمايه‌گذاران قابل توجه در بازار ارز و طلا بوده است. اما، از اين دو حدس كه نيازمند آمار در مورد فروش ارز در نرخ‌هاي مختلف و همين‌طور تغييرات در تركيب دارايي‌هاي شبكه بانكي در ماه‌هاي اخير است، مي‌گذرم و به دو بحث مهم‌تر و چالش‌برانگيز نظري اول مي‌پردازم.


رابطه ضعيف ميان ميزان رشد تورم و ميزان رشد نرخ ارز
چنانچه پيش از اين در مطلبي با عنوان: علل و آثار نوسان‌هاي شديد نرخ ارز «(روزنامه دنياي اقتصاد، 17 شهريور 1391 ) بيان كردم، محاسبه نرخ واقعي ارز بر مبناي لحاظ مابه‌التفاوت تورم داخل و خارج ، بسته به اينكه سال پايه كدام سال باشد به نتايج مختلفي مي‌انجامد. علاوه بر اين، چنانچه در مطلب ديگري با عنوان «نارسايي‌هاي نظريه برابري در قدرت خريد در تبيين علل افزايش نرخ ارز» (روزنامه دنياي اقتصاد، 22 آابان 1391) اشاره كردم، روايت ديگري از نظريه برابري در قدرت خريد وجود دارد كه در محاسبه توليد ناخالص داخلي و درآمد سرانه دلاري كشوري بكار گرفته مي‌شود، تا تصوير صحيح‌تري از تفاوت توسعه‌اي بين كشوري به دست آيد.
بر مبناي اين روايت از اين نظريه، نرخ ارز براي ايران بسيار كمتر از نرخ جاري بازار است. به همين دليل، در حالي كه درآمد سرانه دلاري با نرخ بازار آزاد در سال 1390 برابر 5000 دلار بوده با نرخ ارز محاسبه شده به روش برابري در قدرت خريد برابر 11000 دلار مي‌شود. دليل چنين تفاوتي سهم بالاي بخش غير قابل مبادله و همين‌طور بخش زيرزميني در اقتصادهايي مانند اقتصاد ايران در مقايسه با اقتصاد استانداردي چون آمريكا است. اين موضوع با نقد وارد بر برابرسازي قيمت كالاهاي داخلي با وارداتي از طريق تعديل نرخ اسمي ارز ارتباط پيدا مي‌كند؛ با اين نقد كه براي چنين برابرسازي دو شرط لازم است: اول، همگن بودن كالاهاي داخلي و وارداتي و دوم متفاوت نبودن ميزان شاخص تورم كل با شاخص تورم كالاهاي قابل مبادله. يعني، سهم بخش غير‌قابل مبادله مانند مسكن و مستغلات از شاخص كل تورم بايد كنار گذاشته و بعد با مبنا قرار دادن شاخص تورم بخش قابل مبادله به محاسبه نرخ واقعي ارز پرداخت.
از اين نكات فني كه بگذريم داده‌هاي بلندمدت سال‌هاي بعد از انقلاب دال بر وجود رابطه‌اي ضعيف ميان ميزان رشد تورم و ميزان رشد نرخ دلار است. ضريب همبستگي اين دو 42/0 است. در حالي كه تورم حول و حوش ميانگين 20 درصد در نوسان بوده و انتظار مي‌رود كه با اين ميزان به طور متوسط در سال افزايش يابد (نمودار 1) نرخ ارز در بازار آزاد داراي روند رشد نزولي بوده و از متوسط 30 درصد در سال در سال 1358 به 10 درصد در سال 1391 كاهش يافته است (نمودار 2).




اين داده‌ها و روند‌ها دال بر اين است كه حتي در بلندمدت هم نمي‌توان در چارچوب نظريه برابري در قدرت خريد رابطه‌اي قوي ميان ميزان رشد تورم و ميزان رشد نرخ ارز ديد. مقايسه ميزان رشد تورم و نرخ ارز در دهه 68-58 و دهه 1380 نشان مي‌دهد كه ميزان تورم تقريبا يكسان و حول و حوش 16 درصد در سال بوده، ولي ميزان رشد نرخ ارز در مقطع اول بسيار بالاتر از ميزان رشد تورم و در مقطع دوم بسيار كمتر از آن بوده است. همين‌طور ميزان رشد نرخ ارز از سال 1391، مانند مقطع اول، دوباره بيشتر از ميزان رشد تورم شده است كه در صورت عادي نشدن روابط سياسي مي‌تواند، استمرار پيدا بكند (نمودار 3).




آنچه از اين مقايسه به دست مي‌آيد، اين است كه وقتي شرايط جنگي يا شبه‌جنگي مي‌شود عاملي قوي به نام انتظارات رواني و نگراني از آينده موجب افزايش بيش از اندازه نرخ ارز مي‌شود. وقتي شرايط عادي است مانند دهه‌هاي 1370 و 1380 ميزان رشد نرخ ارز كاهش پيدا مي‌كند و با تقويت جريان درآمد ارزي - مانند دهه 1380 - بسيار كم مي‌شود. به اين اعتبار مي‌توان گفت، نرخ ارز در دهه 1380 نرخي واقعي بوده است؛ چرا كه در غير اين‌صورت نمي‌توانست براي مدتي طولاني استمرار پيدا كند.
البته مي‌توان در چارچوب نظريه «بيماري هلندي» به اين بحث پرداخت كه بهتر بود عرضه ارز نفتي به بازار محدود مي‌شد، تا اين نرخ افزايش يابد و از اين محل تاثير لازم بر كسري در حساب جاري و بهره‌وري گذاشته شود. اما، اين بحث ديگري است كه از سويي نياز به تامل درباره تاثير كاهش ارزش پول ملي بر كسري در حساب جاري- بدون تاثير منفي بر رشد اقتصادي– دارد و از سوي ديگر، سايه‌اي بر وجود عوامل اثرگذار قوي به جز تورم در تعيين نرخ ارز در بازار آزاد نمي‌گذارد.
وجود جريان درآمد ارزي نفتي فزاينده‌اي كه به افزايش در ذخاير ارزي بانك مركزي منتهي مي‌شد، به علاوه شرايط سياسي با ثبات در مجموع موجب آرامش رواني و تثبيت نرخ ارز شده بود. در ماه‌هاي اخير، با برهم خوردن اين آرامش رواني است كه ميزان رشد نرخ ارز بسيار بيشتر از ميزان رشد تورم شده است. پذيرش وجود عوامل رواني اثرگذار بر نرخ ارز به اين معنا است كه اگر طي سال‌هاي گذشته نرخ اسمي ارز تعديل مي‌شد و براي مثال به مرز دو هزار تومان در سال 1390 مي‌رسيد، با تشديد تنش‌هاي سياسي و افزايش بدبيني نسبت به آينده، تاكنون اين نرخ با ميزان رشدهاي مشابه دو سال اخير از مرز پنج هزار تومان رد ‌شده بود؛ چرا كه كارگزاران بازار با مبنا قراردادن نرخ دو هزار تومان به عنوان نرخي متناسب با شرايط عادي، انتظار نرخ بيشتري را در شرايط غيرعادي مي‌كشيدند و با چنين انتظاري دست به سرمايه‌گذاري ارزي مي‌زدند و از اين محل تقاضاي سفته بازانه را بيشتر مي‌كردند و ارز را در تاب و تاب بيشتري قرار مي‌دادند. در عين حال، به اين معنا است كه با عادي شدن شرايط سياسي و بازگشت آرامش به بازارها، چرخه انتظارات معكوس مي‌شود و عرضه ارز سفته بازانه و نفتي افزايش مي‌يابد و كاهش نرخ ارز بيشتر مي‌شود.
براي نشان دادن تاثير رابطه ضعيف ميان ميزان رشد تورم و ميزان رشد نرخ ارز و رابطه قوي ميان ميزان رشد نرخ ارز و انتظارت روحي و رواني، استدلال ديگري مي‌توان ارائه كرد. با فرض ثبات ضريب فزاينده پولي، افزايش ميزان يكساني از بدهي دولت به بانك مركزي همان تاثيري را بر پايه پولي دارد كه افزايش ذخاير ارزي بانك مركزي به همان ميزان دارد. هر دو موجب افزايش نقدينگي مي‌شوند. اما، در حالي كه افزايش در ميزان بدهي دولت مي‌تواند موجب افزايش همزمان تورم و نرخ ارز بشود افزايش ميزان ذخاير ارزي اگر هم موجب افزايش تورم بشود، نرخ ارز را تا حد زيادي تثبيت مي‌كند. ذخاير ارزي در حال افزايش از منظر كارگزاران اقتصادي به معناي توانايي بانك مركزي در مديريت بازار ارز در نرخ مورد نظر تعبير مي‌شود و چنين تعبيري از افزايش درجه تمركز نقدينگي در بازار ارز و دلاريزه شدن اقتصاد جلوگيري مي‌كند.


افزايش نرخ ارز، تشديد مشكل كمبود نقدينگي بنگاه‌ها و كاهش توليد داخلي
يكي از دلايل اصلي براي كاهش ارزش پول ملي، تثبيت نرخ واقعي ارز با هدف تحديد واردات و تحريك صادرات است. در ابتدا نگاهي به داده‌هاي كوتاه مدت واردات و صادرات سال‌هاي 1390-1391 مي‌اندازيم تا تاثير افزايش قابل توجه نرخ ارز بر تراز بازرگاني كشور و آثار آن را ببينيم. در طرف واردات، تمامي گروه‌هاي كالايي كاهش داشته‌اند، با اين تفاوت كه ميزان كاهش كالاهاي مصرفي 8/4 درصد و ميزان كاهش كالاهاي سرمايه اي، واسطه‌اي و مواد خام به ترتيب برابر 7/19، 6/13و 1/19 درصد بوده است. كل واردات نيز 1/10 درصد كاهش رشد داشته است. در طرف صادرات كالاهاي سرمايه اي و واسطه اي به ترتيب 34 و 2 درصد رشد مثبت و كالاهاي مصرفي و مواد خام به ترتيب 6/26 و 6/22 درصد رشد منفي داشته‌اند. كل صادرات در مجموع 4 درصد رشد منفي داشته است.
هر چند اين داده‌ها مربوط به زمان كوتاه و در عين حال موقعيت خاص كنوني است اما با تركيب ميزان رشد اقتصادي منفي 1/5 درصدي سال 1391، دال بر اين نكته مهم است كه در صورت نبود جانشين‌هاي مناسب در داخل براي كالاهاي واسطه‌اي و سرمايه‌اي و مواد خام، كاهش ارزش پول ملي موجب تشديد مشكل كمبود نقدينگي بنگاه‌ها و مختل شدن فرآيند توليد و در تحليل نهايي افزايش هزينه‌هاي توليد، كاهش ميزان رشد اقتصادي و تعميق معضل ركود– تورمي مي‌شود. همين‌طور ميزان رشد منفي كمتر واردات كالاهاي مصرفي در سال 1391 نسبت به سال 1390 در مقايسه با ساير كالاها نشان مي‌دهد كه اين سياست تاثير منفي بيشتري بر توليد مي‌گذارد. ترديدي نيست كه بخشي از اين تغييرات، ناشي از اعمال تحريم‌ها و محدوديت‌هاي ناشي از آن است. با وجود اين، از اين داده‌ها مي‌توان اين نتيجه را گرفت كه شرط مارشال – لرنر – رابينسون در اقتصاد ايران صادق نيست. نتيجه‌اي كه با استناد به داده‌هاي بلندمدت و برآورد كشش‌هاي صادرات و واردات نيز تاييد مي‌شود. به علت قوي نبودن ميزان جانشيني توليد داخلي با واردات در زمينه كالاهاي سرمايه‌اي و واسطه‌اي و مواد خام، افزايش نرخ ارز اگر هم از طريق تشديد مشكل نقدينگي بنگاه‌ها موجب كاهش واردات بشود همزمان موجب متوقف شدن خط‌هاي توليد و افت توليد نيز مي‌شود، افتي كه لزوما از طريق افزايش صادرات و تاسيس ظرفيت‌هاي توليدي صادراتي جديد قابل جبران نيست. در عين حال، اگر مشكل نقدينگي و محدوديت‌هاي تحريمي در كار نباشد و واردات اين كالاها به دليل نبود جانشين مناسب در داخل كاهش پيدا نكند، افزايش نرخ ارز موجب افزايش هزينه توليد داخلي و تورم و كاهش تدريجي نرخ واقعي ارز مي‌شود. در نتيجه ضرورت وارد كردن شوك ارزي ديگري پيش مي‌آيد و به اين صورت اقتصاد در دور باطل كاهش ارزش پول ملي به منظور تثبيت نرخ واقعي ارز و افزايش هزينه‌هاي توليد و تورم و كاهش مجدد نرخ واقعي ارز گرفتار مي‌شود. در نتيجه هراز چند گاه يكبار ضرورت كاهش ارزش پول ملي پيش مي‌آيد. درست مانند بيماري كه به دليل عدم درمان اساسي قلبش هراز چند يكبار ناچار به تن دادن شوك تنفسي مي‌شود.


داده‌هاي بلندمدت نرخ واقعي ارز به خوبي اين بحث را تاييد مي‌كند (نمودار 4). با شوك ارزي در سال 1371 و افزايش نرخ دلار از 70 به 1450 ريال، نرخ واقعي ارز افزايش يافت اما بعد از چند سال بر اثر تورم دوباره كاهش پيدا كرد. شوك ديگري در سال 1379 لازم شد و نرخ دلار از 1450 ريال به 7950 ريال افزايش يافت. نرخ واقعي ارز دوباره افزايش و دوباره بر اثر تورم كاهش پيدا كرد. در سال 1390 رسما نرخ دلار از 7900 ريال به 2500 ريال افزايش يافت و شوك ارزي ديگري بر اقتصاد وارد شده و دوباره انتظار مي‌رود كه با تورم موجود نرخ واقعي ارز كاهش يابد و اين داستان همچنان ادامه پيدا كند. داستاني كه در مورد قيمت واقعي كالاها نيز صادق است. قيمت‌ها مانند قيمت حامل‌هاي انرژي افزايش پيدا مي‌كند تا قيمت‌هاي نسبي اصلاح شود اما بر اثر شوك وارده ساير قيمت‌ها نيز بيشتر مي‌شوند و قيمت‌هاي نسبي تقريبا سر جاي اول خود باز مي‌گردند.
پيش از پرداختن به دليل ساختاري تورم، در ابتدا اشاره‌اي به تجربه چين مي‌كنم تا نشان داده شود شوك ارزي در جاي خود زماني مي‌تواند مفيد باشد كه ظرفيت جذب سرمايه پيش‌تر تقويت شده و زمينه براي كنترل تورم از طريق افزايش ظرفيت‌هاي توليدي در طرف عرضه اقتصاد فراهم شده باشد.
چين طي سال‌هاي 1980 تا 1994، رسما ارزش يوآن را كاهش و نرخ هر دلار را از 5/1 يوآن در 1980 به 5/8 يوآن افزايش داد. طي اين دوره 14 ساله، ارزش يوآن در برابر هر دلار تقریبا به یک ششم كاهش يافت. اين در حالي است كه ارزش ريال در برابر دلار فقط در شوك اول ارزي به یک بیستم كاهش يافت. در سال 1994 ارزش يوآن به اندازه نيم يوان تقويت و از اين سال تا سال 2005 نرخ ارز رسما ميخكوب شد. از سال 2005، ارزش يوآن تقويت شد و نرخ دلار از 8 يوآن به تقريبا 7/6 يوآن كاهش يافت (نمودار 5). (همان‌طور كه مي‌دانيم بعد از بحران مالي 2008 بحث بر سر اين است كه چين بيش از اين بايد دست به تقويت يوآن بزند كه دليل آن وجود مازاد تجاري و ذخاير بيش از اندازه اين كشور است). پرسش اين است كه چين چگونه توانسته از سال 1994 به بعد نرخ ارز را ميخكوب و در عين حال بعدا يوآن را تقويت كند، ولي ما ناچار به شو‌ك‌هاي پي در پي ارزي مي‌شويم؟ پاسخ در توانايي چين در مهار فشارهاي تورمي است كه ريشه در ظرفيت قوی جذب سرمايه اين اقتصاد دارد. ميزان تورم طي سال‌هاي 1980-94به طور متوسط در حدود 15 درصد بود. در سال 94 به حدود 25 درصد نيز ‌رسيد، اما از اين سال به بعد به تدريج كاهش پيدا ‌كرد و طي سال‌هاي 99-1998 منفي و در طول دوره 2008-1994 به طور متوسط برابر سه تا چهار درصد شد (نمودار 5).


وقتي عملكرد بخش واقعي اقتصاد از طريق ارتقاي ظرفيت جذب سرمايه تقويت و ظرفيت‌هاي توليدي مولد در طرف عرضه اقتصاد با ميزان رشدي قابل توجه گسترش پيدا مي‌كند، فشارهاي تورمي مهار و ضرورت اعمال شوك‌هاي پي در پي ارزي منتفي مي‌شود. به بياني ديگر، هنگامي كه ظرفيت جذب سرمايه به مثابه عاملي زيرساختي در طول زمان بلندمدت گذشته به خوبي شكل بگيرد، سياست ارزي به مثابه سياستي قيمتي مي‌تواند، در جايي كه لازم است، موثر باشد در غير اين‌صورت به ضد خود تبديل مي‌شود. در اينجا براي نشان دادن ظرفيت جذب سرمايه قوي چين، تنها به مراسم افتتاحيه و اختتاميه المپيك 2008 چين استناد مي‌كنم كه جهان را شگفت زده كرد و ميزبان بعدي المپيك يعني انگلستان را نگران كه چگونه مي‌تواند بر جاي تکیه بدهد و آبروداري كند. تبديل امكانات انساني و مالي در دست، به مراسم آييني حيرت‌انگيز آن هم با حضور هزاران نفر نياز به مهارت‌هاي مديريتي بسيار بالا، برنامه‌ريزي استراتژيك، و هماهنگي و كارآيي سازماني قوي دارد. همين‌طور، تبديل شدن به يكي از اقتصادهاي برتر در جذب سرمايه خارجي و فناوري رايج در مرزهاي پيش‌روي جهاني، صرف‌نظر از نقدهايي كه از منظر «نظريه نظام جهاني» وارد مي‌شود، نيازمند مديريت قوي انتقال و جذب سرمايه خارجي است كه ذيل بحث حكمراني قرار مي‌گيرد. اين ويژگي‌ها را نمي‌توان با بازي قيمت‌ها از جمله نرخ ارز خلق كرد. بايد كارآيي سازماني و حكمراني افزايش يابد كه مقوله‌اي جداي از كارآيي تخصيصي قيمتي است. اين موارد كه جزئي از ظرفيت جذب سرمايه است حكم عامل زيرساختي را دارد كه در طول زمان بسته به سرمايه‌گذاري در سرمايه انساني، مهارت‌هاي مديريتي و كارآيي سازماني شكل مي‌گيرد و ميزان اثرگذاري سياست‌هاي قيمتي به مثابه متغيري اثرگذار را تعيين مي‌كند (نمودار7) .




رشد مشابه نقدينگي و تورم متفاوت
داده‌هاي بلندمدت تاريخي 1389-1338 (به نقل از حساب‌هاي ملي بانك مركزي) نشان مي‌دهد كه نقدينگي طي سال‌هاي56-1338 و 85-1358 با ميزاني تقريبا برابر، در هر سال رشد يافته است. اين ميزان در دوره اول، 23 و در دوره دوم 24 درصد بوده است. اما، ميزان تورم اين دو دوره تفاوت اساسي با هم دارد. در دوره اول 5/6 و در دوره دوم 20 درصد در سال بوده است. اين تفاوت در عملكرد تورم را چگونه مي‌توان بر مبناي ميزان رشد نقدينگي توضيح داد؟ اگر نقدينگي عامل اصلي و علت اوليه تورم باشد در اين‌صورت چرا در دوره اول موجب تورمي مشابه دوره دوم نشده است؟ اين تفاوت را با لحاظ عامل ديگري به نام توليد ناخالص داخلي و ميزان رشد سالانه آن به قيمت ثابت مي‌توان توضيح داد. اين ميزان در دوره اول 10/5 و در دوره دوم چهار درصد بوده است.
معناي اين داده‌ها اين است كه به ازاي نقدينگي يكساني مي‌توان تورم‌هاي متفاوتي بسته به ظرفيت جذب سرمايه داشت. در دوره اول پول تزريق شده به اقتصاد در حداقل زمان تبديل به ظرفيت‌هاي مولد شده است حال آنكه در دوره دوم بر اثر تجاوز عراق به ايران و وجود جنگي هشت ساله، نه تنها چنين امكاني وجود نداشته بلكه بخش قابل توجهي از سرمايه‌هاي موجود نيز از بين رفته است. كاهش شديد ميزان سرمايه‌گذاري به قيمت ثابت در دوره جنگ به علاوه افزايش شديد هزينه استهلاك سرمايه به معناي ناتواني طرف عرضه اقتصاد در تامين نيازهاي طرف تقاضاي اقتصادي است كه با افزايش جمعيت رشد بيشتري كرده و موجب تشديد فشارهاي تورمي شده است؛ به معناي افزايش قابل توجه نسبت سرمايه به توليد و بالا رفتن منحني‌هاي هزينه‌اي بنگاه‌هاست. طي سال‌هاي بعد از جنگ نيز به‌رغم تلاش‌هاي صورت گرفته، فشارهاي تورمي ادامه يافته است كه دليل آن ظرفيت پايين جذب سرمايه است. شاخص‌هايي چون پروژه‌هاي سرمايه‌گذاري ناتمام، هزينه استهلاك بالاي سرمايه و فناوري فرسوده به خوبي دال بر اين ظرفيت پايين هستند. طي سال‌هاي اخير نيز پروژه‌هايي چون سرمايه‌گذاري‌هاي زود بازده و مسائلي چون تشديد ناهماهنگي‌هاي سازماني كه شاخص‌هايي از ظرفيت پايين جذب سرمايه است، مشكل تزريق نقدينگي بدون تاثير قابل توجه بر ظرفيت‌هاي توليدي را حادتر كرده است.
در چنين شرايطي هدف‌گذاري تورم و اعمال سياست‌هاي سفت و سخت انقباضي پولي، با تاثيري ناچيز بر فشارهاي تورمي، بيشتر موجب تعميق ركود و تشديد ناتواني ساختاري ميان بخش‌هاي صنعت و كشاورزي در يك‌سو و مستغلات در سوي ديگر مي‌شود. در ادامه، ابتدا به تاثير ركودي مي‌پردازم. چنانچه در مطلب «نسبت ميان مكتب كمبريج و تعديل به روش انفجاردرماني (نقدي بر توصيه‌هاي سياستي دكتر‌هاشم پسران براي اقتصاد ايران») (روزنامه دنياي اقتصاد، 17 فروردين 1392) توضيح دادم، توليد ناخالص ملي به مثابه شاخص عرضه كل به جاي آنكه در سطح 1000 ميليارد دلار باشد، برابر 550 ميليارد دلار است. شكاف قابل توجهي ميان آنچه در صورت بالا بودن ظرفيت جذب سرمايه مي‌تواند به دست آيد و آنچه فعلا توليد مي‌شود وجود دارد. بنابراين، منحني عرضه كل در نقطه‌اي بسيار پايين‌تر از نقطه اشتغال كامل كشش ناپذير شده است. در چنين شرايطي اعمال سياست پولي انقباضي و كاهش تقاضاي كل، اگر هم موجب تاثيري جزئي بر تورم شود همزمان ركود را هم بيشتر مي‌كند (نمودار 8). به اين اعتبار، راهكار صحيح‌تر، ارتقاي ظرفيت جذب سرمايه و انتقال از منحني عرضه كل بالفعل به منحني عرضه كل بالقوه‌اي است كه با توجه به پتانسيل‌هاي موجود انساني و مالي در دسترس است. آنچه براي چنين انتقالي لازم است تقويت كارآيي سازماني و حكمراني و بهبود روابط بين‌المللي است كه البته مستلزم زماني ميان مدت و بلندمدت است. با چنين انتقالي هم توليد افزايش و به مرز ظرفيت‌هاي تاريخي خود نزديك و در نتيجه ركود كمتر مي‌شود و هم تورم كاهش پيدا مي‌كند. علاوه بر اين با چنين انتقالي، نه تنها لازم نيست كه تقاضاي كل از طريق سياست پولي انقباضي محدود شود، بلكه بايد در مراحل بعد رشد و توسعه تحريك نيز بشود تا اقتصاد رفته رفته بدون فشارهاي تورمي در مرز اشتغال كامل قرار بگيرد. اثر منفي سياست انقباضي پولي و هدف‌گذاري تورم در شرايط كنوني را مي‌توان از زاويه اي ديگر نيز به بحث گذاشت. اين روزها افزايش ميزان سود بانكي و واقعي كردن آن از سوي مدافعان ديدگاه اول، اينجا و آنجا طرح مي‌شود. سود بانكي صرف نظر از واقعي بودن يا نبودن آن، در عين حال يكي از ابزارهاي در دست بانك مركزي براي كنترل نقدينگي است كه در اقتصادهاي ديگر معمولا از طريق عمليات بازار آزاد (خريد و فروش اوراق قرضه) و در ايران به طور مستقيم از طريق نرخ‌گذاري آن توسط بانك مركزي تعيين مي‌شود. اثربخشي اين سياست در كنترل تورم تابعي از موقعيت خاص هر اقتصادي است.
براي مثال، اگر به دليل تنگناهاي ساختاري در فرآيند انباشت سرمايه، ميزان بازده سرمايه‌گذاري در بخش‌هاي صنعت و كشاورزي پايين باشد در اين‌صورت افزايش ميزان سود بانكي موجب فشار بيشتر بر بنگاه‌هاي فعال در اين بخش‌ها مي‌شود؛ در چنين شرايطي، شبكه بانكي براي كاهش ريسك اعتباري تمايل بيشتري به هدايت اعتبارات به بخش مستغلات پيدا مي‌كند. در ضمن، بخشي از اعتبارات پرداختي به بخش‌هاي صنعت و كشاورزي نيز سر از سرمايه‌گذاري مستغلاتي در مي‌آورد تا پوششي براي ريسك سرمايه‌گذاري اصلي فراهم شود. حتي خود شبكه بانكي نيز بخشي از دارايي‌هايش را به مستغلات تبديل مي‌كند و در مقام سرمايه‌گذار مستغلاتي ظاهر مي‌شود تا ارزش دارايي‌هايش را افزايش دهد.
در نتيجه، با چنين تركيبي از سرمايه‌گذاري، احتمال افزايش قيمت مستغلات به مثابه بخش غير قابل مبادله در مقايسه با بخش‌هاي صنعت و كشاورزي به مثابه بخش قابل مبادله بيشتر مي‌شود. به اين‌صورت، با تشديد ناتوازني بخشي و تورم ساختاري، نرخ واقعي ارز كمتر مي‌شود (يكي از شاخص‌هاي نرخ واقعي ارز نسبت شاخص قيمت بخش قابل مبادله به شاخص قيمت بخش غير قابل مبادله است) و بنابراين ضرورت اعمال شوك ارزي دوباره پيش مي‌آيد و نیز با استمرار تورم، سود بانكي واقعي دوباره منفي مي‌شود و ضرورت افزايش آن باز پيش مي‌آيد. نتيجه اينكه، بدون رفع تنگناهاي ساختاري و افزايش ظرفيت جذب سرمايه، اصلاحات قيمتي به ضد خود تبديل مي‌شوند و اقتصاد در دور باطل افزايش قيمت‌ها و تورم و كاهش نرخ واقعي ارز و سود بانكي گرفتار مي‌شود. راهكار اصلي براي بيرون آمدن از اين دور باطل تقويت عملكرد بخش واقعي اقتصاد از طريق ارتقاي ظرفيت جذب سرمايه است.


جمع بندي
نظر رييس كل بانك مركزي در مورد كف قيمت ارز در حد سه هزار تومان باب مجادله‌ها را در اين مورد گشوده است. اين مطلب به بهانه اين نظر، گامي فراتر مي‌گذارد و به ارزيابي ريشه‌هاي نظري چنين ديدگاهي و كفايت تبييني آن در مقايسه با رويكرد رقيب نهادي- ساختاري در موقعيت خاص اقتصاد ايران مي‌پردازد؛ ريشه‌هاي نظري كه در متون اقتصادي با عنوان «پول‌گرايي»، «نظريه برابري در قدرت خريد»، «نظريه مقداري پول» و «هدف‌گذاري تورم» شناخته شده است. رهاسازي قيمت‌ها از قيمت كالاها و خدمات گرفته تا نرخ ارز و سود بانكي با هدف دسترسي به قيمت‌هاي واقعي و منقبض كردن سياست پولي با هدف كنترل نقدينگي و تورم، جان كلام اين ديدگاه است. شواهد مختلف ارائه شده در اين مقاله از جمله ضريب همبستگي ميان ميزان رشد تورم و ميزان رشد نرخ ارز، نقدينگي يكسان در دو دوره بلندمدت با ميزان‌هاي تورم متفاوت، وابستگي خط‌هاي توليد داخلي به واردات كالاهاي سرمايه اي و واسطه اي و مواد خام نشان مي‌دهند كه:
1. تورم انباشته هر چند بخشي از علت افزايش نرخ اسمي ارز را توضيح مي‌دهد اما توضيح كامل آن نيازمند لحاظ عاملي به نام انتظارات رواني در كنار تورم انباشته حاكم بر بازار ارز است. انتظارات در شرايط جنگي دهه شصت و شرايط شبه جنگي كنوني قوي‌تر عمل مي‌كند و موجب بيشتر شدن ميزان رشد سالانه نرخ ارز در مقايسه با ميزان رشد تورم مي‌شود. در دوره‌هاي عادي، به‌رغم ميزان تورم يكسان، نرخ اسمي ارز ميزان رشد كمتري در مقايسه با ميزان رشد تورم دارد. در عين حال، در كوتاه مدت همانطور كه تقويت انتظارات مي‌تواند موجب افزايش بيش از اندازه نرخ ارز در بازار آزاد شود شكسته شدن آن به دليلي چون بهبود مناسبات سياسي بين‌المللي نيز مي‌تواند موجب كاهش نرخ ارز بشود. تجربه تاثير قطعنامه 598 در مقطع 1367 دال بر اين است كه در صورت تكرار چنين واقعه‌اي، احتمال كاهش نرخ دلار به ميزاني كمتر از ميانگين سال 1391 يعني كمتر از 2700 تومان وجود دارد.
2. مي‌توان در چارچوب نظريه بيماري هلندی به ضرورت تعديل نرخ اسمي ارز در مقاطع مختلف با هدف كنترل كسري در حساب جاري پرداخت، اما ميزان اثرگذاري كاهش ارزش پول ملي تابعي از ميزان ظرفيت جذب سرمايه يا آنچه شرط «مارشال– لرنر– رابينسون» ناميده مي‌شود است. اگر ظرفيت جذب سرمايه پايين باشد كاهش ارزش پول ملي موجب افزايش تورم و كاهش دوباره نرخ واقعي ارز مي‌شود. به اين‌صورت، اقتصاد در دور باطل اعمال شوك ارزي- افزايش نرخ واقعي ارز- افزايش تورم- كاهش نرخ واقعي ارز- شوك دوباره ارزي گرفتار مي‌شود. اين دور باطل كه شواهد آماري اقتصاد ايران را در مقايسه با شواهد آماري چين آن تاييد مي‌كند دال بر اين است كه مشكل اصلي ما ظرفيت پايين جذب سرمايه است كه ارتقاي آن نيازمند پرداختن جدي به عوامل غيرقيمتي است.
3. مشكل ساختاري ركود – تورمي در اقتصاد ايران بيش از آنكه ناشي از عدم رعايت سياست پولي قاعده‌مند باشد، ناشي از ظرفيت پايين جذب سرمايه است كه موجب رشد كند طرف عرضه اقتصاد در مقايسه با طرف تقاضاي اقتصاد و در نتيجه افزايش شكاف ميان عرضه و تقاضاي كل مي‌شود. ناشي از به هدر رفتن منابع مالي در پروژه‌هاي سرمايه‌گذاري ناتمامي است كه از طريق پرداخت به عوامل توليد از جمله نيروي كار موجب افزايش تقاضاي كل مي‌شود بدون آنكه از محل اين پروژه‌ها تاثيري بر ظرفيت‌هاي توليدي و طرف عرضه اقتصاد گذاشته شود. در چنين شرايطي كه نقدينگي نه به عنوان علت اصلي تورم بلكه سازوكار ثانويه تشديدكننده تورم ظاهر مي‌شود، اعمال سياست پولي انقباضي با هدف كنترل تورم اگر موجب كاهش تورم بشود بي ترديد ركود را از طريق تشديد مشكل كمبود نقدينگي بنگاه‌ها بيشتر مي‌كند. راهكار اساسي براي تثبيت نرخ واقعي ارز بدون اعمال شوك‌هاي پي در پي ارزي و هم كنترل مشكل ساختاري ركود– تورمي، افزايش ظرفيت جذب سرمايه از طريق ارتقاي مهارت‌هاي مديريتي و مديريت پروژه‌هاي سرمايه‌گذاري، تقويت كارآيي سازماني و رفع ناهماهنگي‌هاي موجود در عرصه نظام حكمراني و بهبود مناسبات بين‌المللي است. چنين راهكاري البته مستلزم زماني ميان مدت و بلندمدت است. در اصل، چنين تحولي در صورت عملي شدن، حكم فرآيند تكاملي را دارد كه با گذشت زمان به تدريج و گام به گام زمينه را براي استفاده از امكانات موجود فراهم تر و با افزايش سريع‌تر ظرفيت‌هاي توليدي در طرف عرضه اقتصاد، فشارهاي تورمي را كنترل مي‌كند. براي مثال، يكي از اقدامات اساسي كه بايد در اين چارچوب انجام بگيرد سامان دادن به پروژه‌هاي سرمايه‌گذاري ناتمام است. براي انجام چنين كاري بايد از راه اندازي پروژه‌هاي جديد پرهيز كرد و منابع را به پروژه‌هاي ناتمام اختصاص داد؛ پروژه‌هايي كه به فرجام نرسيدنشان يكي از علل بروز مطالبات معوقه بانكي هم هست. اقدام ديگر بهبود مناسبات بين‌المللي است كه بر انتظارات رواني و آرامش در بازارها و كاهش نااطميناني‌ها در فرآيند سرمايه‌گذاري مولد تاثير جدي دارد.
4. همانگونه كه ذكر كردم هدف‌گذاري تورم در بهترين حالت اگر هم تورم را به ميزاني ناچيز كنترل كند قطعا تاثير ركودي هم دارد. در شرايط خاص جاري اقتصاد ايران، به نظر مي‌رسد كه هدف‌گذاري اشتغال اهميتي بيشتر از هدف‌گذاري تورم داشته باشد. از اين منظر، بانك مركزي به جاي روي آوردن به سياست پولي سفت و سخت انقباضي مرتبط با هدف‌گذاري تورم، بهتر است با همكاري ساير دستگاه‌هاي ذي ربط از جمله سازمان مديريت و برنامه ريزي به دنبال راهكارهايي براي رفع مشكل كمبود نقدينگي بنگاه‌هاي توليدي، اتمام پروژه‌هاي ناتمام و جلوگيري از تخصيص منابع بدون رعايت امكان‌پذيري دقيق مالي و فني به پروژه‌هاي سرمايه‌گذاري، كنترل فساد و همين‌طور لابي‌گري در اخذ تسهيلات شود. ميزان بيكاري حداقل 14- 13 درصدي طبق آمار رسمي و بيشتر از اين طبق آمار غير رسمي، اقتصاد را به ويژه در شرايط كنوني در موقعيت خاصي قرار داده است كه توجه نکردن به آن مي‌تواند موجب افزايش بيكاري از طريق شروع ورشكستگي بنگاه‌ها و تشديد آن از طريق سازوكار دومينويي وار موسوم به ضريب تكاثر كينزي شود.
مدافعان رويكرد هدف‌گذاري تورم قطعا بر اين نكته تاكيد دارند كه كنترل تورم راهكاري براي تامين فضاي مناسب براي انباشت سرمايه و در تحليل نهايي كاهش بيكاري و ركود هم هست. يك تير و دو نشان. اما، تجربه سال‌هاي 1390- 1368 نشان مي‌دهد كه در صورت وجود درجه‌اي از اطمينان نسبت به آينده كه تابعي از شرايط سياسي و جريان درآمدي ارزي نفتي است مي‌توان فرايند انباشت سرمايه‌اي تقريبا رو به رشد به‌رغم ظرفيت پايين جذب سرمايه داشت و از اين محل رشد اقتصادي اسمي را بيشتر از رشد تورم كرد. يعني،
صرف نظر از ماه‌هاي اخير كه ميزان رشد تورم بر اثر تحريم‌ها و تنش‌هاي سياسي بسيار بيشتر از قبل شده است، تورم مانعي در برابر انباشت سرمايه نبوده است. آنچه به صورت مانع عمل كرده ناتواني مديريتي ما در تبديل منابع مالي و انساني موجود به ظرفيت‌هاي توليدي در حداقل زمان و افزايش سريع‌تر ظرفيت‌هاي توليدي بوده است. به اين اعتبار، و با فرض عادي شدن شرايط سياسي، بايد سياست هدف‌گذاري اشتغال همراه با ارتقاي ظرفيت جذب سرمايه را در دستور كار قرار داد كه هم پاسخي به تورم است و هم پاسخ به بيكاري بالا.
*استاديار موسسه مطالعات و پژوهش‌هاي بازرگاني

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]مخاطرات کاهش تورم[/h]

شادی آذری
منبع: اکونومیست
وظیفه اصلی یک رییس بانک مرکزی چیست؟ اگر از یک نفر در خیابان هم بپرسید احتمالا چنین چیزی را پاسخ خواهد داد: «کنترل تورم». این دیدگاه به طرز خطرناکی تاریخ گذشته شده است. بزرگ‌ترین مشکلی که امروزه بانک‌های مرکزی با آن مواجهند این است که تورم، بیش از حد پایین است.
میانگین نرخ تورم در کشورهای عضو سازمان همکاری‌های اقتصادی و توسعه که اغلب به جهان ثروتمند تعلق دارند، 5/1 درصد است. این رقم کمتر از رقم 2/2 درصد نرخ تورم آنها در سال 2012 و کمتر از اهداف رسمی بانک‌های مرکزی (معمولا 2 درصد) است. این کاهش تورم در حوزه یورو خطرناک‌تر است: نرخ تورم سالانه قیمت‌های مصرف‌کننده در این منطقه طی ماه اکتبر فقط 7/0 درصد بود که نسبت به رقم 5/2 درصد در سال گذشته کاهش زیادی داشت. دلیل این موضوع تا حدودی به این مساله مربوط می‌شود که قیمت کالاها کاهش یافته است؛ اما حتی اگر قیمت‌های پرنوسان غذا و انرژی را کنار بگذاریم، نرخ تورم زیرساختی یا تورم «هسته‌ای» حوزه یورو 8/0 درصد است، یعنی پایین‌ترین حد از زمان آغاز شکل‌گیری یورو. در آمریکا نرخ تورم ماه سپتامبر 2/1 درصد بود که نسبت به رقم 2 درصد در ماه سپتامبر کاهش نشان داد و نرخ تورم در حد 2/1 درصد متوقف شد که نزدیک به پایین‌ترین رکورد است. در هفته گذشته خبرهایی منتشر شد مبنی بر اینکه برخی در فدرال رزرو می‌خواهند سیاست‌های پولی حتی از این هم سهل‌گیرانه‌تر شود. درست است، اوضاع در ژاپن رو به بهبود است و به نظر می‌رسد این اقتصاد سرانجام توانسته است از 15 سال سقوط قیمت‌ها نجات یابد، اما در آنجا هنوز تورم صفر است. تنها اقتصاد بزرگ ثروتمند که در آن قیمت‌ها با سرعت رو به افزایش است، بریتانیاست که در آن تورم کلی 7/2 درصد است. این اعداد نگران‌کننده‌اند. واضح‌ترین خطر تورم بیش از حد پایین، خطر فرو افتادن در ورطه تنزل قیمت‌هاست، یعنی شرایطی که در آن قیمت‌ها مدام کاهش می‌یابند. همان‌طور که تجربه ژاپن نشان می‌دهد، تنزل قیمت‌ها هم بسیار مخرب است و هم فرار از آن در اقتصادهای ضعیف و دارای بدهی‌های بالا، بسیار دشوار است. به دلیل آنکه وام‌ها به لحاظ اسمی ثابت هستند، کاهش دستمزدها و قیمت‌ها، فشار بازپرداخت آنها را افزایش می‌دهد و به دلیل آنکه مردم انتظار دارند که قیمت‌ها همچنان کاهش یابد، دست خود را در خرید نگه می‌دارند و اقتصاد، ضعیف‌تر می‌شود. اکنون خطر واقعی وقوع چنین شرایطی در اروپای جنوبی وجود دارد. اکنون قیمت‌های مصرف‌کننده در یونان رو به کاهش‌ هستند و در اسپانیا هم بدون درنظر گرفتن تاثیر افزایش مالیات‌ها، همین وضعیت وجود دارد. در آمریکا و اروپای شمالی تنزل قیمت‌ها یک خطر قریب‌الوقوع نیست. اغلب اقتصادها در حال رشد هستند، البته رشدی کند. نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که مصرف‌کنندگان هنوز انتظار دارند نرخ تورم میان مدت برابر یا بالاتر از هدف 2 درصدی بانک مرکزی باشد؛ اما اگر یک اقتصاد با نرخ بالای بیکاری به مدت طولانی رشد کندی داشته باشد، احتمالا قیمت‌ها و دستمزدها سرانجام سقوط خواهند کرد. در ژاپن کاهش قیمت‌ها تا هفت سال پس از ترکیدن حباب دارایی‌ها به وقوع نپیوست.
حتی بدون رسیدن به آن سطح حساس، تورم بیش از حد پایین هم تبعات جانبی پرهزینه‌ای در بر خواهد داشت. معمولا این وضعیت در اقتصادی ضعیف‌تر و نرخ بیکاری بیش از حد بروز می‌یابد: نرخ بیکاری آمریکا 2/7 درصد است، این نرخ در فرانسه 1/11 درصد و در اسپانیا 6/26 درصد است. این همچنین بدان معنا است که درآمدهای اسمی کندتر از شرایطی رشد می‌کنند که در آن رشد قیمت‌ها سریع‌تر بود. این موجب می‌شود که بازپرداخت بدهی‌های خانوارها و دولت سخت‌تر شود. نرخ تورم پایین این امر را برای کشورهای غیررقابتی حوزه یورو دشوارتر خواهد کرد که دستمزدهای خود را با یکدیگر هماهنگ سازند. وقتی که نرخ تورم آلمان 3/1 درصد است، شرکت‌های ایتالیایی یا اسپانیایی نیازمند کاهش سریع دستمزدها برای رقابت با شرکت‌های آلمانی هستند.
علاوه بر این همچنین تورم کم موجب کاهش توانایی روسای بانک‌های مرکزی در مقابله با یک رکود دیگر است. به طور طبیعی، طی یک دوره رشد، بانکداران نرخ بهره را افزایش می‌دهند، اما نرخ بهره‌ای که در سیاست‌ها محاسبه می‌شود نزدیک به صفر است و مقامات بانک‌های مرکزی بر راهکارهای «غیر معمول» به ویژه تسهیل مقداری (چاپ پول برای خرید اوراق قرضه) روی می‌آورند تا شرایط پولی را تسهیل کنند. اگر اقتصاد دوباره به رکود فرو رود، مقامات بانک مرکزی ناتوان خواهند ماند.
بنابراین برای اغلب کشورهای ثروتمند بهتر است که قیمت‌های مصرف‌کننده، مقداری سریع‌تر رشد کنند، اما این مقدار تا چه حد است و چگونه باید مقامات بانک مرکزی موجب افزایش قیمت‌ها شوند، بدون آنکه کنترل آن از دستشان در برود؟
یک راه می‌تواند این باشد که اهداف رسمی تورم افزایش یابد و مثلا از 2 درصد به 4 درصد برسد، اما تغییر آنچه، برای دهه‌ها یک موفقیت برای بانک‌های مرکزی محسوب می‌شد، ممکن است اثر معکوس بر جای گذارد، چون بازارهای مالی را متشنج می‌کند؛ ضمن اینکه اصولا چنین اقدام افراط‌گرایانه‌ای لازم نیست. گام نخست مقامات بانک‌های مرکزی باید تلاش حداکثری برای دستیابی به اهداف موجود تورمی باشد. بانک مرکزی اروپا که نرخ بهره اصلی خود را در 7 نوامبر از 5/0 درصد به 25/0 درصد کاهش داد، هنوز کارهای زیادی پیش رو دارد. نیاز به اقدامات وسیع‌تری برای تسهیل شرایط مالی وجود دارد. بانک مرکزی اروپا همچنین باید تاکید کند که هدفش برای نرخ تورم کل حوزه یورو نزدیک به 2 درصد است، حتی اگر این به معنای تورم بالاتر در آلمان باشد، البته اینها به این معنا نیست که تورم روزی به یک خطر تبدیل نخواهد شد، اما این مشکل امروز نیست. همه افرادی که وقتی بانکداران راهکارهای غیرمعمول خود را به کار گرفتند، در مورد تورم فراگیر هشدار دادند، باید این موضوع را مد نظر قرار دهند که آیا سیاستگذاران غربی کم کاری کرده‌اند یا بیش از حد مداخله کرده‌اند. درست است که باید از تورم ترسید، اما وقتی تورم زیاد کاهش می‌یابد، زندگی می‌‌تواند حتی ترسناک‌تر از آن هم بشود.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
فوریت سیاست انقباض پولی

[h=1]تنها راه کنترل تورم، نگاه پولی[/h]دکتر پویا جبل عاملی
1- بن‌برنانکه در یکی از آخرین مقالات خود که در مجله Journal of Economics Perspectives به چاپ رسانده است، بر این مساله پافشاری می‌کند که عدم‌توانایی فدرال رزرو در کنترل تورم دهه 1970 ایالات‌متحده به خاطر آن بود که مقامات با عبور از اندیشه پولی و اینکه پول پدیده پولی است، بر این نظر بودند که عوامل هزینه‌ای و ساختاری منبع تورم بوده و با قیمت‌گذاری و تعیین دستمزد به دنبال کاهش تورم بودند؛ اما با ورود پل ولکر به فدرال رزرو بار دیگر این نهاد در ریلی قرار گرفت که به مقصود افت تورم می‌رسید و این ریل به غیر از تفکر پولگرایی نبود. سخن برنانکه به این معنا است که حتی در اقتصاد پیشرفته‌ای چون ایالات‌متحده اگر مقامات پولی، منبع تورم را در کانال هزینه و مباحث ساختاری دنبال کنند، دیگر نمی‌توانند آن را کنترل کنند. از دهه 1980 به این سو، کمتر بانک مرکزی در دنیا بوده است، که از این تفکر پولی بودن تورم خارج شود و به همین خاطر نیز تورم در دنیا کنترل شده است و آن معدود بانک مرکزی‌هایی نیز که از این اندیشه در صحنه عمل عبور کرده‌اند، ناگزیر در دام تورم‌های افسارگسیخته افتادند.
2- وقتی در تئوری و عمل، مشخص شده که تفکر پولی تنها راه کنترل تورم است و حتی اقتصاددانان نحله‌های دیگر وقتی در مقام مشاوره برای کنترل تورم قرار می‌گیرند از این دید به مشکل می‌نگرند و شاید کمترین مساله‌ای در اقتصاد باشد که چنین اجماعی روی آن است، برای چه ما باید پاسخگوی عده‌ای از اقتصاددانان باشیم که از نحله‌های کوچک و به دور افتاده از علم روز چنان سخن می‌گویند که گویی نگاه مسلط است؟ چرا باید بارها و بارها به آنانی که معلوم نیست با چه استدلالی کانال هزینه را منشا تورم می‌کنند، پاسخ دهیم؟ وقتی مساله‌ای در دنیا حل شده است، چرا باید وقت خود را با این در جا زدن‌های بی‌پایان تلف کنیم؟
3- این روزنامه با تشکیل دولت جدید همواره بر این امر پافشاری کرده است که به‌رغم وجود برخی از انتخاب‌ها و مشکل‌ها امید بسیاری هست که سیاست‌گذاران جدید بتوانند معضلات اقتصادی را حل کنند و تورم نیز از اولین شاخص‌هایی بوده که روند مطلوب آن از همان ابتدای تشکیل دولت آغاز شده است؛ اما آنچه تاکنون رخ داده بیش از همه از کانال انتظارات بر تورم اثر گذاشته است و لازم است تا متغیر‌های پولی نیز تغییر عمده‌ای کنند، تا روند نزولی تورم (نقطه به نقطه) تداوم یابد. با وجود این کمتر اقتصاددانی با توجه به آمار‌های کنونی می‌تواند مدعی باشد که از زمان تشکیل دولت جدید سیاست پولی انقباضی شده است.
نه تنها نرخ بهره افزایش نیافته، بلکه هنوز اوراق مشارکت با نرخ بهره بالا و همچنین بازار ثانویه نیز عملیاتی نشده است و سوای آن حجم نقدینگی نیز همان روندی را طی می‌کند که در ماه‌های آخر دولت آقای احمدی‌نژاد شاهدش بودیم. از سوی دیگر اکنون باز سخنانی به گوش می‌رسد، مبنی‌بر اینکه نهاد پولی باید دغدغه تولیدکنندگان را در نظر بگیرد.
4- تورم از آن دست مشکلاتی است که اگر مقامات پولی اختیار لازم را برای کنترل آن داشته باشند، بسیار سریع کاهش می‌یابد. به شرط آنکه اختیار داده شود و تفکر پولی تنها ابزاری باشد که سیاست‌گذاران به آن دست یازند. شاید این دید به نظر بسیاری افراطی باشد؛ اما در صورت رعایت آن دو شرط، تنها یک سال کافی است که به تورم یک رقمی دست یابیم. آیا منفعت رسیدن به تورم تک رقمی آن قدر نیست که مخالفان و تصمیم‌گیرندگان به میزان یک سال حاضر باشند آن دو شرط عملی شود؟ مطمئن باشید که رکود عمیق‌تر از این نخواهد شد، که ای‌بسا با کاهش ریسک‌های تورمی، سرمایه‌گذاری و تولید نیز رونقی گیرد. تنها یک سال فرصت دهید!
 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
راههای پیشگیری از تورم در بخشهای مختلف


● راه‌های پیشگیری از تورم
تجربه نشان داده است که راه‌حل‌های اداری و دستوری برای ثابت‌نگه‌داشتن قیمت‌ها، هم‌زمان با رشد نقدینگی شیوه مناسبی برای تثبیت قیمت‌ها نیست. 
از سوی دیگر، اقتصاد ایران اقتصادی تک محصولی است و از نوسان قیمت نفت متأثر می‌شود. در مقطع زمانی کنونی که درآمد نفت افزایش قابل توجهی یافته است، به جز کسری بودجه عامل دیگری می‌تواند به تورم دامن بزند، این عامل چگونگی مصرف درآمد اضافی نفت در بودجه است. افزایش قیمت نفت به بالا‌ی ۱۰۰ دلا‌ر سبب شده است که درآمدهای دولت از نفت طی چند سال گذشته تا چند برابر افزایش یابد. این افزایش جهش گونه در درآمد نفت ضمن آنکه به لحاظ افزایش دارایی‌های کشور مغتنم است اما اگر به درستی مورد استفاده قرار نگیرد می‌تواند موجب مخاطرات جدی شود. 
درآمدهای نفتی متعلق به دولت است و بهترین گزینه دولت برای مصرف درآمدهای اضافی نفت، انباشت آن در حساب ذخیره ارزی و خودداری از افزایش بودجه ریالی دولت بر پایه این درآمدهای اضافی است. موجودی حساب ذخیره ارزی می‌تواند به بخش خصوصی یا عمومی‌مولد وام داده شود تا صرف وارد کردن ماشین‌آلا‌ت و فناوری برای توسعه ظرفیت‌های تولیدی شود. هم‌زمان با وام ارزی دریافتی از صندوق، سرمایه‌گذاران باید ریال لا‌زم را برای بخش ریالی سرمایه‌گذاری از پس‌اندازهای خود یا دیگر آحاد جامعه تأمین کنند. بدین ترتیب ارز اضافی حاصل از درآمدهای نفت موجب افزایش پایه پولی و حجم نقدینگی نمی‌شود، بلکه پس‌انداز و سرمایه‌گذاری از منابع ریالی موجود در جامعه را تشویق و ظرفیت تولیدی و اشتغال جدید ایجاد می‌کند. بعلا‌وه، با بازگرداندن وام‌های دریافتی از حساب، موجودی حساب در آینده بازسازی می‌شود و استمرار اعطای وام‌های ارزی و تشویق و توسعه سرمایه‌گذاری را در آینده امکان‌پذیر می‌سازد. البته با تقویت حساب ذخیره ارزی، باید تمهیدها و رویه‌هایی اتخاذ کرد که از سوءاستفاده افراد سودجو که ممکن است با ارایه قیمت‌های صوری و اضافی برای ماشین‌آلا‌ت وارداتی به منابع ملی و مصالح ملت تعدی کنند به شدت جلوگیری و با آنها برخورد شود.
بنابراین درست است که درآمد نفتی کشور رشد مناسبی دارد اما تجربه نشان می‌دهد هر قدر پول بیشتری به جامعه تزریق شود، به لزوم نتیجه بهتری عاید نخواهد شد. اگر این درآمدهای مازاد به ریال تبدیل شود، تورم و عدم تعادل اقتصادی و اجتماعی را در پی خواهد داشت. برای کاهش تورم دولت باید در پی افزایش عرضه، کاهش تعرفه‌ها، ثبات نرخ ارز، کاهش نرخ تورم انتظاری، اصلا‌ح پرداخت یارانه‌ها، کاهش رشد نقدینگی در جامعه و ... باشد. از این‌رو، بودجه دولت باید به شکلی تنظیم شود که با نوسان‌های نفتی دچار مشکل نشود و باید مراقب رشدنقدینگی در کشور بود.
● راه‌های پیشگیری از تورم در بخش کشاورزی
با نگاهی جامع به افزایش قیمت کالا‌ بر حسب شرایط حاکم بر هر جامعه (از نظر فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و...) که متأثر ازعوامل داخلی و خارجی در بازار است و در درازمدت ناشی از ساختار کلا‌ن اقتصادی شامل زیرساخت‌ها، نظام اطلا‌عاتی، اعتبارات و ... است و در کوتاه‌مدت، تحت تأثیر عوامل مؤثر بر تعیین قیمت‌کالا‌ (نوسان قیمت نهاده‌های تولید، هزینه‌های بازاریابی و...) قرار می‌گیرد، محصولا‌ت کشاورزی با توجه به ماهیت ساختار تولید و ویژگی‌های خاص خود نسبت به سایر کالا‌ها از حساسیت بیشتری برخوردار هستند، بنابراین عوامل مؤثر بر نوسان قیمت کالا‌های کشاورزی اعم از عوامل داخلی و خارجی به‌نسبت محصولا‌ت صنعتی بیشتر و در نتیجه بازتاب نوسان قیمت و آثار روانی آن شدیدتر است. وزارت جهادکشاورزی به عنوان متولی حمایت از تولید محصولا‌ت کشاورزی باید تمام تلا‌ش خود را برای تحقق اهداف برنامه‌ها و سیاست‌های کلا‌ن کشور به کار بندد تا بتواند ضمن تأمین نیازهای غذایی افراد جامعه (ایجاد امنیت غذایی)، با سیاستگذاری مناسب مانع از کمبود عرضه مایحتاج روزانه مردم جامعه شود و بر‌حسب شرایط و مقتضیات زمانی جامعه، عرضه کالا‌های کشاورزی را تنظیم کند. جلوگیری از افزایش قیمت محصولا‌ت کشاورزی تنها با افزایش سطح عرضه محصولا‌ت اتفاق نخواهد افتاد، بلکه عواملی که خارج از حوزه اختیارات وزارت جهاد کشاورزی است نیز باید این بخش را برای جلوگیری از افزایش قیمت تولیدات یاری کند. این عوامل ناظر بر مرحله تأمین نهاده‌های قبل از تولید (مثل کود، سم، بذر و...) و خدمات مربوط (مواد بسته‌بندی، دستمزد کارگر و ...) و مرحله بعد از تولید و ارایه محصول به بازار (شامل بازاریابی، حمل و نقل، بسته‌بندی، فرآوری، تبلیغات و ...) است که در حوزه وظایف سایر دستگاه‌ها مثل وزارت صنایع و معادن (کارخانه‌های فرآوری و ...)، وزارت بازرگانی (تنظیم بازار)، وزارت کار و امور اجتماعی (افزایش دستمزد کارگر، بیمه و...) و نیروی انتظامی‌(قاچاق دام و محصولا‌ت کشاورزی) است. برای جلوگیری از افزایش قیمت‌ها در بخش کشاورزی پیشنهادهای زیر ارایه می‌شود: 
ـ ایجاد بسترهای لا‌زم برای اصلا‌ح زیرساخت‌های عوامل مؤثر بر افزایش قیمت (نظام اطلا‌عاتی، اعتبارات، آموزش، مشارکت بخش خصوصی و ...) در درازمدت.
ـ کنترل قیمت نهاده‌ها و هزینه‌های خدمات مرتبط با تولید محصولا‌ت کشاروزی؛ برای مثال، در بخش زراعت افزایش نسبی قیمت‌ها به واسطه افزایش دستمزد نیروی کار، هزینه‌های حمل و نقل، کاهش سطح تولید به واسطه خشکسالی، قیمت محصول در دوره قبل تولید و ... و در بخش دامپروری افزایش قیمت لبنیات با توجه به‌حساسیت مصرف روزانه مردم و درجه بالا‌ی فسادپذیری به علت افزایش قیمت نهاده‌های تولید مثل قیمت علوفه، کنستانتره و سایر مواد اولیه خوراک دام که حدود ۷۰ درصد هزینه‌های جاری دولت را در برمی‌گیرد، می‌شود. 
ـ ارتقای سطح بهره‌وری عوامل تولید یکی از راهکارهای مناسب برای کاهش هزینه‌های تولید و کنترل قیمت محصولا‌ت است؛ دراین زمینه بازنگری در ساختار مهندسی تولید و طراحی اصولی تولید بر مبنای افزایش بهره‌وری و در نهایت کارآیی اقتصادی عوامل تولید با توجه به هزینه _ فرصت علا‌وه برکاهش هزینه‌های تولید و استفاده بهینه از منابع، با ایجاد حاشیه امنیتی برای تولیدکننده و مصرف‌کننده، از نوسان شدید قیمت محصولا‌ت جلوگیری خواهد کرد.
ـ از عوامل مهم دیگر در افزایش قیمت محصولا‌ت کشاورزی، وابستگی برخی از تولیدات به نهاده‌های خارجی است؛ به‌طور مثال، درصنعت طیور برای تولید محصولا‌ت (گوشت مرغ و تخم‌مرغ)، بخش عمده‌ای از اقلا‌م تولید از قبیل جوجه یک روزه، اجداد، ذرت، کنجاله سویا، پودر ماهی و غیره از خارج وارد می‌شوند. بنابراین افزایش قیمت جهانی نهاده‌های یادشده و همچنین خدمات تهیه نهاده‌های مزبور (حمل و نقل، بیمه و ...) و مسایل امنیتی منطقه بر هزینه‌های تبعی و مبادله‌ای تأثیر خواهد داشت که علا‌وه بر افزایش قیمت تمام شده محصولا‌ت تولیدی، آثار روانی آن نیز سبب تشدید افزایش قیمت خواهد شد اما در صورت استفاده از ظرفیت‌های خالی و بالا‌ بردن بهره‌وری می‌توان تاحدودی از افزایش قیمت‌ها جلوگیری کرد.
ـ افزایش قیمت برخی از محصولا‌ت کشاورزی به‌خصوص محصولا‌تی که مصرف روزانه در سطح جامعه دارند، مثل گوشت قرمز علا‌وه بر اثرپذیری از نوسان‌های قیمت نهاده‌ها و خدمات مربوط به عنوان کالا‌ی جایگزین، از حساسیت خاصی برخوردار است. البته به منظور کنترل قیمت‌ها، شرکت پشتیبانی امور دام باید نسبت به ذخیره‌سازی اقدام کند تا به عنوان اهرم کنترلی برای جلوگیری از نوسان شدید قیمت استفاده شود.
ـ افزایش قیمت برخی از محصولا‌ت کشاورزی به‌خصوص محصولا‌تی که مصرف روزانه در سطح جامعه دارند، مثل گوشت قرمز علا‌وه بر اثرپذیری از نوسان‌های قیمت نهاده‌ها و خدمات مربوط به عنوان کالا‌ی جایگزین، از حساسیت خاصی برخوردار است. البته به منظور کنترل قیمت‌ها، شرکت پشتیبانی امور دام باید نسبت به ذخیره‌سازی اقدام کند تا به عنوان اهرم کنترلی برای جلوگیری از نوسان شدید قیمت استفاده شود.
ـ ایجاد هماهنگی و تعامل بیشتر بین دستگاه‌های مرتبط با تهیه نهاده‌ها و خدمات، تولید و مراکز تصمیم‌گیری به‌منظور تهیه راهکارهای هماهنگ بازرسی و کنترل دقیق قیمت‌ها در تمام مراحل از بدو تهیه نهاده‌ها و خدمات تا ارایه محصول به مصرف‌کننده نهایی امری اجتناب‌ناپذیر است.
● راه‌های پیشگیری از تورم در بخش صنایع و معادن
در خصوص محصولا‌ت تولیدی به خصوص فولا‌د و سیمان همانند سایر کالا‌ها و خدمات باید بررسی تغییرات قیمت‌ها و هرگونه تصمیم مقتضی در راستای کنترل آن در چارچوب سازوکار عرضه و تقاضا صورت پذیرد و هرگونه تغییر قیمت باید هوشمندانه، متغیرهای سازوکار عرضه و تقاضا را مورد هدف قرار دهد تا علا‌وه بر کاهش نوسان‌ها منافع تولیدکننده و مصرف‌کننده را حفظ کند.
ـ مسؤولا‌ن در وزارت بازرگانی و سایر وزارتخانه‌های پرمصرف محصولا‌ت فولا‌دی، مانند وزارتخانه‌های مسکن و شهرسازی، راه وترابری، نفت و نیرو نسبت به واردات بخشی از نیازهای مازاد خود اقدام کنند.
ـ به علت وجود ظرفیت‌های خالی در واحدهای نوردی بخش‌های خصوصی و دولتی و عدم توانایی خرید، وارد کردن مواد اولیه (شمش فولا‌د) توسط واحدهای یادشده ضروری است.
ـ به منظور جلوگیری از افزایش شدید تقاضا و تأثیرهای شدید ناشی از آن، شایسته است دستگاه‌های دولتی برای اجرای پروژ‌ه‌های عمرانی از مبادرت به صدور سفارش و خرید یکجا جلوگیری کنند.
ـ حمایت منطقی و برنامه‌ریزی شده از سیاست‌های بازار‌آزاد به منظور جلب اعتماد تولیدکنندگان و جلوگیری از بروز عدم اطمینان نسبت به سیاست‌های دولت که ممکن است عوامل دیگری به غیر از ساز و کار عرضه و تقاضا را وارد عمل کند و امنیت لا‌زم را برای فعالیت‌های تولیدی و اقتصادی خدشه‌دار سازد.
ـ تعادل عرضه و تقاضا با شناخت و تأمین به موقع نیاز بازار از طریق افزایش تولیدات داخلی یا واردات کالا‌های اساسی و همچنین اولویت دادن به بازار داخلی، جلوگیری از صادرات کالا‌هایی که کمتر از نیاز داخل تولید می‌شوند و همچنین جلوگیری از واسطه‌گری کالا‌ها و احتکار در انبارها.
ـ برنامه‌ریزی در مورد تولید کالا‌ها همگام با تغییرات و تحولا‌ت جهانی و بهره‌برداری از ظرفیت کارخانه‌ها در حداکثر کارآیی.
ـ توسعه رقابت بین تولیدکنندگان از طریق افزایش تعداد واحدهای تولیدی با در نظر گرفتن ظرفیت‌های اقتصادی به‌منظور تأمین نیاز داخلی و قابلیت‌های صادراتی واقعی، استفاده از فناوری‌های جدید و کاهش هزینه‌های تولید از طریق کاهش هزینه‌های بالا‌سری.
● راه‌های پیشگیری از تورم در بخش بازرگانی
با توجه به اینکه قیمت کالا‌ها و خدمات به عنوان برآیندی حاصل از مجموعه برنامه‌های اقتصادی متأثر از عوامل مختلف از جمله سیاست‌های مالی، پولی و ارزی کشور در سطح اقتصاد کلا‌ن است که با توجه به تغییرات عرضه و تقاضا و سایر عوامل مؤثر در نظام اقتصادی دچار نوسان می‌شود، عوامل زیر می‌تواند در جلوگیری از افزایش قیمت‌ها کارساز باشد:
ـ عدم افزایش حقوق و دستمزد کارمندان و کارگران و جایگزینی کمک‌های غیرنقدی دولت به جای افزایش حقوق ضمن کاهش نقدینگی، جبران‌کننده نیازهای آتی کارمندان و کارگران است و به افزایش تولید و ایجاد اشتغال کمک خواهد کرد.
ـ عدم افزایش قیمت خرید تضمینی محصولا‌ت کشاورزی و دامی‌از سوی دولت یکی دیگر از راهکارهای جلوگیری از افزایش قمیت این محصولا‌ت در بازار است. هر‌چند ضرورت دارد دولت به تناسب اتخاذ این تصمیم اقدام‌‌های حمایتی و جبرانی جایگزین را برای کشاورزان و واحدهای تولیدی محصولا‌ت دامی‌انجام دهد که تا حد امکان افزایش هزینه‌خانوار روستایی جبران شود.
ـ اتخاذ تدابیر لا‌زم (افزایش تولید یا در صورت لزوم واردات) برای تأمین مواد و مصالح مورد نیاز اجرای پروژه‌های عمرانی به نحوی که افزایش و اجرای پروژه‌ها خللی درنظام عرضه و تقاضا و نیز سطح عمومی‌قیمت‌این مصالح ایجاد نکند.
ـ عدم افزایش قیمت کالا‌ها و خدمات دولتی نظیر آب، برق، گاز، مخابرات، سوخت، مواد پتروشیمی و ...
ـ عدم افزایش عوارض و تعرفه‌ها به منظور حفظ ثبات تجارت و قیمت کالا‌ها و مواد اولیه وارداتی.
ـ کاهش نرخ مالیات و بیمه به‌منظور حمایت از واحدهای تولیدی و تولیدکنندگان که در نهایت منجر به کاهش بهای تمام شده کالا‌های تولیدی خواهد شد. همچنین افزایش حمایت‌های بیمه‌ای (خدمات درمانی و اجتماعی) از کشاورزان و اقشار حقو‌ق‌بگیر و اصلا‌ح نظام تأمین اجتماعی به ویژه در بخش درمان به منظور کاهش هزینه خانوار.
ـ از دیگر عوامل افزایش قیمت کالا‌ها افزایش قیمت مواد اولیه وارداتی به سبب رشد جهانی قیمت نفت است. از این‌رو، کاهش تدریجی نرخ ارز موردنیاز واحدهای تولیدی برای واردات به تناسب افزایش قیمت جهانی مواد اولیه می‌تواند قیمت تمام شده آن را ثابت نگه ‌دارد.
ـ تثبیت نرخ تسهیلا‌ت بانکی می‌تواند درکاهش نرخ تورم و هدایت و تعدیل نقدینگی در بازار مؤثر باشد. 
ـ تلا‌ش برای لغو انحصارهای دولتی در بخش اقتصاد که در صورت اجرای صحیح اصل ۴۴، تحقق این مهم امکان‌پذیر است.
ـ برنامه‌ریزی به منظور آسیب‌شناسی شبکه‌های توزیع کالا‌ درکشور برای اصلا‌ح سیستم‌فعلی و کاهش واسطه‌ها بین تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان که یکی از مهم‌ترین علل افزایش قیمت کالا‌ها است.
ـ افزایش اطلا‌ع‌رسانی به مصرف‌کنندگان به منظور آگاهی آنها از آخرین قیمت‌های مصوب کالا‌های مشمول قیمت‌گذاری و قیمت معمول و عرفی سایرکالا‌ها و خدماتی که مشمول قیمت‌گذاری دولتی نیستند، از جمله اقدام‌هایی است که می‌تواند نظارت مصرف‌کنندگان را افزایش دهد و از چندگانگی قیمت کالا‌ها در بازار جلوگیری کند.
ـ مکلف کردن یکی از سازمان‌ها و دستگاه‌های کشور به‌منظور گردآوری، بررسی و ایجاد بانک اطلا‌عات مربوط به میزان تولید، مصرف و نیاز واقعی کالا‌ها درکشور و تحلیل نوسان‌های عرضه و تقاضای کالا‌ها و خدمات در فصول مختلف برای اطلا‌ع‌رسانی به موقع به مسؤولا‌ن اقتصادی کشور برای تأمین به موقع کالا‌ها از طریق افزایش تولید و واردات.
ـ هدایت تصمیم‌گیری‌های اقتصادی به سمت کاهش ریسک سرمایه‌گذاری در کشور و اتخاذ سیاست‌های تشویقی به منظور افزایش سرمایه‌گذاری بخش خصوصی داخلی و خارجی در بخش تولید، موجب افزایش تولید و در نهایت کمک به کاهش قیمت‌ها خواهد بود.
ـ با توجه به سهم بالا‌ی مسکن در هزینه خانوار اعم از اجاره و خرید و وجودتورم شدید و مستمر در این بخش، برنامه‌ریزی افزایش تولید مصالح ساختمانی از جمله آهن، سیمان و... و کاهش نرخ خدمات دولتی و شهرداری‌ها مانند هزینه‌های صدور پروانه ساخت، تراکم، انشعاب‌های آب، برق، گاز، مخابرات و کاهش تسهیل مراحل اداری ساخت مسکن می‌تواند در تثبیت قیمت مسکن مؤثر باشد.
ـ حمایت عملی از تولید و رفع گلوگاه‌ها به ویژه در بخش‌های کشاورزی، صنایع غذایی و تبدیلی، مصالح ساختمانی، لوازم خانگی و غیره.
ـ اصلا‌ح تصمیم‌های آزادسازی قیمت کالا‌ها از جمله شکر، آرد، پودر شوینده و ... در راستای هدفمند کردن یارانه‌ها به گونه‌ای که در طول برنامه چهارم هم‌زمان با رشد تولید، نحوه پرداخت یارانه‌ها تغییر کند، نه اینکه حذف شود.
ـ اصلا‌ح تعرفه‌های واردات برخی کالا‌های حساس و ضروری به منظور جلوگیری از افزایش قیمت یا حداقل استفاده از تعرفه‌های فصلی.
ـ تقویت و اصلا‌ح جایگاه بورس کالا‌یی و واگذاری مدیریت نظارت اصلی به وزارت بازرگانی برای اصلا‌ح ساختار آنها و ورود برخی کالا‌ها از جمله سیمان، شکر و ... به بورس.
ـ اختصاص بخشی از درآمدهای ناشی از افزایش قیمت نفت به کالا‌های پرمصرف مردم به ویژه مواد غذایی و مصالح ساختمانی که از محل واردات تأمین می‌شود.
ـ اختصاص بخشی از درآمدهای ناشی از افزایش قیمت نفت به کالا‌های پرمصرف مردم به ویژه مواد غذایی و مصالح ساختمانی که از محل واردات تأمین می‌شود.
ـ انجام فعالیت‌های مؤثر به منظور توسعه زیرساخت‌ها و کاهش هزینه‌تبعی که نقش مؤثری در قیمت تمام شده کالا‌ ایفا می‌کند.
ـ ایجاد و توسعه مراکز عرضه مستقیم کالا‌ها و خدمات به‌ویژه میادین تره‌بار و اصلا‌ح شبکه‌های توزیع و ایجاد و توسعه شبکه‌های پیوسته تأمین کالا‌ها و خدمات
● خلاصه و نتیجه گیری 
اجرای موارد یادشده دردرجه اول اراده ملی در تمام بخش‌های اقتصادی کشور و تصمیم جدی برای جلوگیری از نوسان‌های شدید قیمت‌ها را می‌طلبد. بحث مربوط به آنها به مفهوم عام و اقتصادی آن فراتر از آن است که یک وزراتخانه بتواند به عنوان مسؤول تلقی شود و به تنهایی اقدام به حفظ سطح عمومی‌قیمت‌ها و جلوگیری از افزایش آنها کند. تحقق انتظارهای مردم برای برقراری ثبات در قیمت‌ها مستلزم ثبات نسبی در مجموعه عوامل مؤثر در نظام اقتصادی است که همراه با عزم و اراده ملی برای کار، تولید و صرفه‌جویی درچارچوب امکانات بالفعل و بالقوه موجود در اقتصاد کشور می‌تواند ساز و کار مناسبی در این زمینه باشد و اعتماد عمومی‌را جلب کند.
به هر حال بسیاری از کشورهای دنیا توانسته‌اند با شیوه‌های علمی و فنی تورم را مهار کنند که در نتیجه قیمت‌ها خود به‌خود تثبیت شده است. در هیچیک از کشورهایی که تورم را مهار کرده‌اند، به شیوه دستوری قیمت‌ها را تثبیت نکرده‌اند، بلکه برای مهار تورم راه‌حل‌های علمی مختلفی را اتخاذ کرده‌اند که استفاده از تجارب این کشورها برای ایران می‌تواند مثمرثمر واقع شود. در همین زمینه جالب است به تجربه کشورهای آمریکای لا‌تین اشاره شود.
کشورهایی چون برزیل، شیلی و مکزیک سال‌های سال با تورم دورقمی روبه‌رو بودند اما با اتخاذ شیوه‌های درست و منطقی در مواجهه با پدیده تورم، اکنون توانسته‌اند این عدد را یک رقمی کنند. بنابراین ایران با توجه به تشابه ساختار اقتصادی با کشورهای یادشده می‌تواند با الگوبرداری از کشورهای آمریکای لا‌تین به مقابله با پدیده تورم بپردازد. در این کشورها، تعیین قیمت‌های اقتصادی از طریق دستوری تنها برای کالا‌ها و خدماتی استفاده می‌شود که ماهیتی انحصاری دارند مانند آب و برق. درکشورهایی که موفق شده‌اند تورم را مهار کنند با شیوه‌های علمی و فنی رشد نقدینگی را مهار کرده‌اند و قیمت‌ها خود به خود تثبیت شده‌است
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]نرخ ارز و اصول علم اقتصاد[/h]

تیمور رحمانی*
یکی از نظریه‌پردازان اقتصادی، سال 1387: دولت با واردات ارزان قیمت خارجی (واردات با نرخ ارز پایین) تولید داخلی را نابود کرده است.همان نظریه‌پرداز اقتصادی، سال 1392: دولت با بالا نگه‌داشتن نرخ ارز، سبب کاهش شدید تولید داخلی و رکود در فعالیت‌های تولیدی شده است. این دو جمله که البته تصور و خیال نیست، بلکه خلاصه‌ای از نظر و دیدگاه برخی دوستان اقتصادخوانده در زمان‌های فوق‌الذکر است، به ما یادآوری می‌کند که در علم و حرفه خود، اصول اولیه و اساسی را یاد بگیریم و حداقل در اظهارنظر و توصیه سیاستی، آن اصول اولیه را فراموش نکنیم و به آن پایبند باشیم.همان‌طور که این نویسنده قبلا بیان کرده است، افزایش و در حالت کلی تغییر شدید نرخ ارز زیانبار است و در صورت امکان، باید از آن پرهیز کرد.
این نیز مسلم است که در یک اقتصاد دارای ثبات، نرخ ارز تغییرات شدیدی نخواهد داشت که چندان نگرانی ایجاد کند. در چنین اقتصادی، افزایش و کاهش نرخ ارز بر اثر تحولات بازار رخ می‌دهد و نیازی به دخالت برای مقابله با آن نیست. نرخ ارز در ایران عمدتا بر اثر وضع تحریم‌ها در یک فاصله زمانی نه چندان طولانی سه برابر شد، گرچه حتی در غیاب تحریم‌ها نیز افزایش نرخ ارز اتفاق می‌افتاد. بدون تردید، این افزایش نرخ ارز و البته محدودیت‌های دیگر ناشی از تحریم که امکان استفاده از درآمدهای ارزی کشور را دشوار کرده است، عاملی مهم در افزایش سطح قیمت‌ها در 2 سال اخیر بوده است. در اقتصاد ایران که به دلیل سابقه طولانی تورم دو رقمی، چسبندگی قیمت‌ها به سمت بالا وجود ندارد و هرنوع تحولی در اقتصاد که قرار است بر سطح قیمت‌ها اثر بگذارد، اثر خود را به سرعت در انتظارات تورمی، بنابراین تورم واقعی آشکار می‌کند، تداوم بالا بودن نرخ ارز برای مدتی قابل توجه اثر خود را بر قیمت‌ها به طور کامل آشکار کرده است.
نرخ ارز نسبت به یک سال قبل حدود 20 تا 25 درصد کاهش یافته است یا به عبارت دیگر، ارزش پول ملی حدود 20 تا 25 درصد افزایش یافته است. از طرف دیگر، در همین مدت سطح عمومی قیمت‌ها حدود 40 درصد افزایش یافته است که به معنای کاهش نرخ حقیقی ارز یا افزایش ارزش حقیقی پول ملی در همین حدود (40 درصد) به دلیل افزایش قیمت‌ها است. با فرض آنکه قیمت‌های خارجی ثابت مانده باشد، که چندان دور از واقعیت نیست، می‌توان نتیجه گرفت که ارزش پول ملی به شکل حقیقی نسبت به سال گذشته حدود 60 در صد افزایش یافته است. به عبارت دیگر، نرخ ارز به شکل حقیقی حدود 60 درصد کاهش یافته است. گرچه ارقام فوق با ساده سازی محاسبه شده است و بررسی دقیق تغییرات نرخ حقیقی ارز نیاز به لحاظ مسایل متعددی دارد، اما در مجموع محاسبات صورت ‌گرفته، تصویر کم و بیش قابل قبولی از تغییر نرخ ارز به شکل حقیقی ارایه می‌کند.
اگر نرخ ارز (با لحاظ نیاز مالی دولت، عرضه بالفعل ارز، عدم اطمینان از وضعیت آینده تحریم‌ها، ملاحظات بین‌نسلی و ...) واقعا امکان کاهش بیشتر را داشت، این کاهش اتفاق می‌افتاد و دولتی که تازه زمام امور را در دست گرفته است و تمایلی به تداوم فشار اقتصادی بر مردم در همان ابتدای کار خود ندارد، از این کاهش ممانعت نمی‌کرد؛ ‌بنابراین با وجود نقش تعیین‌کننده بخش دولتی و بانک مرکزی در بازار ارز مجموع ملاحظات مرتبط با این نقش مسلط، امکان کاهش قابل‌توجه نرخ ارز وجود ندارد. با توجه به این موارد، متهم کردن دولت و بانک مرکزی به «بالا نگه داشتن نرخ ارز» چندان اساس و مبنا ندارد. ضمن اینکه دلایل دیگری نیز وجود دارد که نشان می‌دهد تلاش برای کاهش نرخ ارز در شرایط کنونی اقدامی در راستای تدبیر نیست.
حتی اگر نرخ ارز در حال حاضر آن‌طور که برخی پیشنهاد می‌کنند، 25 تا 30 درصد کاسته شود و بسیاری از اقدامات دیگر به صورت موفقیت‌آمیز اجرا شود، نرخ تورم به حدود 20 تا 25 درصد کاسته خواهد شد. این موضوع به معنی افزایش سطح قیمت‌ها معادل 20 درصد است که در ترکیب با 25 تا 30 درصد کاهش نرخ اسمی ارز، به معنی کاهش نرخ حقیقی ارز معادل 50 درصد است. این کاهش حدودا 50 درصدی در نرخ حقیقی ارز در سال پیش رو، به همراه کاهش حدودا 60 درصدی نرخ حقیقی ارز در طول یک سال گذشته (که در بالا به آن اشاره شد)، به معنی آن است که اقتصاد کشور عملا به نرخ ارز حدود 2 سال قبل برگردد. آن هم در شرایطی که از درآمدهای ارزی و میزان عرضه ارز در شرایط 2 سال قبل خبری نیست. اگر در آن زمان واردات ارزان قیمت را بلای جان تولید داخلی می‌دانستیم، چگونه می‌توان بازگشت به همان شرایط را حمایت از تولید داخلی دانست؟
اگر برخی از تولید‌کنندگان به خاطر بالا رفتن نرخ ارز (که اجتناب‌ناپذیر بوده است) و همچنین محدودیت‌های ناشی از تحریم، تحت فشار قرار گرفته‌اند و پایین آوردن نرخ ارز برای کمک به آنها است، چنین سیاستی را باید به معنی یارانه دادن به آنها دانست، اما شاید سیاست بهتر این باشد که همان یارانه به صورت نقدی به آنها داده شود و از مختل کردن نظام ارزی و چند نرخی کردن آن پرهیز کرد. اگر تولیدکننده‌ای کالای تقریبا ساخته شده خارجی را در داخل بسته‌بندی می‌کند و صرفا به نام تولیدکننده، یارانه دریافت می‌کند تا فعالیت اقتصادی او سود آور باشد، معلوم است که با افزایش نرخ ارز از سودآوری فعالیت او کاسته می‌شود و تنها در صورتی می‌تواند به فعالیت ادامه دهد که این افزایش نرخ ارز را به شکل یارانه دریافت کند. اگر واقعا جامعه تصمیم دارد این یارانه را به او پرداخت کند، همان بهتر است که به جای پایین نگه داشتن نرخ ارز، این یارانه به شکل نقدی به او داده شود.
برخی از دوستان استدلال کرده‌اند که با وجود نرخ رشد بالای نقدینگی در دهه 1380، تورم چندانی در اقتصاد ایران اتفاق نیفتاده؛ بنابراین تورم صرفا به خاطر افزایش نرخ ارز بوده است، اما فراموش می‌کنند که در دهه 1380 با واردات بی‌سابقه، تورم کنترل شد و در غیاب این حجم از واردات، وقوع تورم اجتناب‌ناپذیر بود. به همین دلیل بوده که در آن زمان رشد نقدینگی فشار تورمی چندانی به بار نیاورد و در حال حاضر که نمی توان تورم را با واردات کنترل کرد، اثر رشد پیشین نقدینگی بر قیمت‌ها نمایان شده است.
تصمیم‌گیری‌های کلان اقتصادی در هیچ نظام سیاسی مدرنی با مراجعه به آرای عمومی صورت نمی‌گیرد. بلکه مردم هنگامی که از پیامدهای تصمیمات اقتصادی دولت در زندگی روزمره خود ناراضی باشند، در انتخابات بعدی به دولت وقت یا احزاب حامی تصمیمات پیشین رای نمی‌دهند و نارضایتی خود را این گونه اعلام می‌کنند. بانک مرکزی آمریکا، کانادا یا انگلستان برای تعیین نرخ بهره یا افزایش و کاهش حجم پول، به آرای عمومی مراجعه نمی‌کنند و حداکثر کاری که می‌کنند آن است که هدف سیاست خود و نحوه رسیدن به آن را به اطلاع عموم می‌رسانند. بانک مرکزی آمریکا به عنوان یکی از بااصول‌ترین و حرفه‌ای‌ترین بانک‌های مرکزی دنیا، حتی هدف مشخص خود را از سیاست‌های پولی به طور صریح بیان نمی‌کند و به همین دلیل، فعالان بازار پول و سرمایه سعی می‌کنند اهداف بانک مرکزی آمریکا را حدس بزنند.
سیاست‌گذاری اقتصاد کلان در هر زمینه‌ای و از جمله در مورد نرخ ارز، کاری حرفه‌ای است و با کار کارشناسی صورت می‌گیرد، نه بر اساس تمایلات و اظهارنظر عامه و نه حتی با مورد سوال قرار دادن بانک مرکزی و توضیح خواستن از آن. در موارد بسیاری آنچه اکثریت افراد جامعه راجع به سیاست‌گذاری اقتصاد کلان مطلوب می‌پندارند و خواهان آن هستند، سیاست‌گذاری صحیحی نیست و در راستای حداکثرسازی منافع اجتماعی نیست. اقتصاد خوانده‌های دقیق، این موارد را در سیاست‌گذاری عمومی خوانده‌اند و به خوبی می‌شناسند؛ ‌بنابراین اگر قرار است مجموعه تیم اقتصادی یک دولت مورد سوال قرار گیرد، قاعدتا راجع به پیامد تصمیمات آنها است و پیامد تصمیمات دولت کنونی هنوز در اقتصاد خود را نشان نداده است تا بر اساس آن راجع به درست یا نادرست بودن تصمیمات اقتصادی دولت از جمله در مورد نرخ ارز قضاوت کرد و آنها را مورد بازخواست قرار داد؛ ‌بنابراین بهتر است ثبات نسبی ایجاد شده در بازار ارز را ارج بنهیم و اجازه دهیم تا مجموعه اقتصادی دولت بدون احساس فشار تصمیم‌گیری کنند و پس از گذشت مدت زمانی معقول، آنها را درخصوص پیامدهای تصمیمات اخذ شده، مورد پرسش قرار دهیم.
* دانشیار دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
کنترل نرخ تورم از طریق تغییرات در نرخ دستمزد و حقوق کارکنان بخش صنعت
[h=1]برآورد منحنی فیلیپس بر پایه هزینه نهایی در ایران[/h]

از آنجا که کشور ایران همواره از معضل تورم رنج می‌برد،‌ شناسایی متغیرهای اثرگذار بر این پدیده می‌تواند سیاست‌گذاران را در تنظیم و هدایت مناسب‌تر سیاست‌ها کمک کند

«برآورد منحنی فیلیپس بر پایه هزینه نهایی در ایران» موضوع پايان‌نامه‌اي در مقطع كارشناسي ارشد رشته‌ علوم اقتصادي است كه شهريور امسال (1392) در دانشكده‌ علوم اقتصادي و اداري دانشگاه مازندران از آن دفاع شد.
تحولات بسیاری در تحلیل منحنی فیلیپس رخ داده است که نتیجه آن پیدایش منحنی فیلیپس کینزین‌های جدید است. در این شیوه به جای بررسی رابطه میان تورم و بیکاری به رابطه میان تورم و هزینه نهایی واقعی اقتصاد می‌پردازد. نظر به اینکه کشور ایران از دهه 70 همواره از معضل تورم رنج می‌برد، شناسایی دقیق‌تر رفتار تورم می‌تواند سیاست‌گذاران را در تنظیم و هدایت مناسب‌تر سیاست‌ها کمک کند. در این راستا تحقیق حاضر کوشش دارد منحنی فیلیپس کینزین‌های جدید را برای ایران با بهره‌گیری از روش خود توضیح برداری با وقفه‌های گسترده (ARDL) بر پایه داده‌های 1360 تا 1389 برآورد کند. در این مطالعه، بر پایه مدل‌سازی نظری، از سهم درآمد کار در بخش صنعت به عنوان نماینده هزینه نهایی واقعی اقتصاد استفاده شد. نتایج تجربی نشان داد سهم درآمد کار در بخش صنعت تقریب مناسبی از هزینه نهایی در برآورد منحنی فیلیپس کینزین‌های جدید بوده و رابطه مثبت و معنی‌داری میان متغیر تورم و هزینه نهایی واقعی هم در کوتاه‌مدت و هم در بلندمدت وجود دارد، یعنی با افزایش هزینه نهایی واقعی، تورم نیز افزایش خواهد یافت؛ البته، حساسیت تورم به هزینه نهایی واقعی در کوتاه‌مدت نسبت به بلندمدت کمتر است.
كليات پژوهش
خنثی بودن پول1 نقطه شروع مباحث مربوط به تبادل میان تورم و متغیرهای واقعی اقتصاد است که یکی از اختلاف‌های اساسی میان دو مکتب کلاسیکی و کینزی به شمار می‌رود. کلاسیک‌ها با قبول فرض خنثی بودن پول به چنین تبادلی میان تورم و متغیرهای واقعی اقتصاد اعتقادی نداشتند در حالی که کینز با مشاهده بحران بزرگ مالی و اقتصادی دهه 1930 این فرض را رد کرد و با نگرشی متفاوت نسبت به پول، توانست در کتاب «نظریه عمومی اشتغال، بهره، پول» رویدادهای دهه 1930 را تبیین کند. به عبارت دیگر در نظریه کینز، بخش‌های پولی و حقیقی اقتصاد برای نخستین بار در یکدیگر تلفیق شده و تغییرات هر یک از این دو بخش، عملکرد بخش دیگر را کاملا تحت تاثیر قرار می‌دهد.
فیلیپس در سال 1958 با کامل کردن و رفع نقایص نظریات کینز مدل تئوریک قابل قبولی ارائه کرد که در آن نرخ بیکاری با نرخ تغییر دستمزدها رابطه عکس دارد، در نتیجه منحنی فیلیپس به سرعت تبدیل به یکی از پایه‌های تحلیل اقتصاد کلان از نظر تجربی و نظری شد. تحلیل‌های منحنی فیلیپس از زمان ارائه آن تاکنون نه تنها ثابت نمانده است بلکه زیر فشار رویدادها و پیشرفت نظریه‌پردازی اقتصادی سیر تکاملی نیز پیموده است و در هر مرحله عناصر جدیدی چون نرخ طبیعی بیکاری، انتظارات تطبیقی، انتظارات عقلایی و ورود به بحث منحنی فیلیپس کینزین‌های جدید به آن افزوده شده است که هر کدام به نوعی توان توصیف این منحنی را گسترش داده و پیامدهای آن را در سیاست‌گذاری‌ها تغییر داده است.
با نگاهی گذرا به شرایط اقتصادی ایران و آمارهای اقتصادی موجود مشاهده می‌شود که تورم یکی از مسائل مهم اقتصادی کشور در سه دهه اخیر بوده است، با توجه به اهمیت این موضوع در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و اقتصادی کشور، در این پژوهش به دنبال این است تا با بهره‌گیری از منحنی فیلیپس کینزین‌های جدید که هزینه نهایی را به عنوان متغیر جایگزین بخش حقیقی اقتصاد در نظر می‌گیرد به برآوردی از منحنی فیلیپس بر پایه هزینه نهایی بخش صنعت در ایران دست یابد. در این پژوهش از سهم درآمد نیروی کار در بخش صنعت به عنوان نماینده هزینه نهایی که تاکنون مورد بحث قرار نگرفته، استفاده شده است. قطعا با دستیابی به نتایج دقیق‌تر رفتار قیمت، می‌توان سیاست‌گذاران را در تحقق اهداف برنامه مورد نظر یاری کرد.
اهداف پژوهش
مساله‌ اصلي اين پايان‌نامه را مي‌توان به صورت اجمالي بدين شكل بيان كرد: از آن‌جایی‌که چندین متغیر به طور بالقوه در سیر آینده قیمت‌ها اثر می‌گذارند، پیش‌بینی دقیق‌تر رفتار آینده قیمت‌ها و تورم همواره برای اقتصاددانان اهمیت دارد. از نظریه‌ اقتصاد خرد این نتیجه به دست می‌آید که سطح قیمت تنظیمی بنگاه‌ها درنهایت به وسیله هزینه نهایی تعیین می‌شود. این رابطه میان قیمت‌ها و هزینه نهایی یک یافته مهم در علم اقتصاد است که نشان‌دهنده‌ نقش و اهمیت هزینه نهایی در شناخت رفتار قیمت است. این ارتباط میان قیمت و هزینه نهایی موجب شد اقتصاددانان در تحلیل منحنی فیلیپس تجدید‌نظر کنند. برخلاف منحنی فیلیپس سنتی که مبتنی بر بیکاری است، در ادبیات تورم منحنی فیلیپس کینزین‌های جدید به یک رابطه ساختاری میان تورم جاری، هزینه نهایی جاری و تورم انتظاری آینده دلالت دارد که از یک فرآیند بهینه‌یابی با قیمت‌های چسبنده و رقابت انحصاری به دست می‌آید.
از دیدگاه کینزین‌های جدید منحنی فیلیپس معادله‌ای است که بیان می‌کند تورم به وسیله یک متغیر فعالیت و انتظارات تورمی تعیین می‌شود. در بسیاری از تحقیقات تجربی فیلیپس کینزین‌های جدید، هزینه نهایی را جانشینی برای فعالیت اقتصادی در نظر می‌گیرند.
گالی و گرتلر نشان دادند اگر سهم درآمد نیروی کار به عنوان تقریبی برای هزینه نهایی استفاده شود نتایج مدل با داده‌های واقعی تورم تطبیق مناسبی دارد. محققانی همچون راد و ولن و دیگران به اعتبار تجربی منحنی فیلیپس کینزین‌های جدید شک کردند و در پی یافتن جانشین نزدیک‌تری برای تقریب هزینه ‌نهایی هستند.
هدف كلي اين پايان‌نامه اين است كه با کمک داده‌های کشور ایران منحنی فیلیپس کینزین‌های جدید را بر اساس سهم درآمد نیروی کار در بخش صنعت به دست آورد و نشان دهد که برآورد مناسبی از منحنی فیلیپس می‌تواند داشته باشد. تحلیل منحنی فیلیپس در سال‌های اخیر به گونه‌ای بنیادی متحول شده است که نتیجه آن پیدایش منحنی فیلیپس کینزین‌های جدید است که به جای بررسی رابطه میان تورم و بیکاری بیشتر به رابطه میان تورم و هزینه نهایی کل اقتصاد می‌پردازد. بنابراين این پژوهش در گام نخست هدف خود را گردآوری و دسته‌بندی این ادبیات تورم در داخل قرار داده است.
نظر به اینکه کشور ایران همواره از معضل تورم رنج می‌برد، شناسایی متغیرهای اثرگذار و پیش‌بینی دقیق‌تر تورم می‌تواند سیاست‌گذاران را در تنظیم و هدایت مناسب‌تر سیاست‌ها کمک کند. در این راستا پژوهش حاضر در گام دوم سعی دارد نشان دهد که سهم درآمد نیروی کار در بخش صنعت تقریب دقیق‌تری برای هزینه نهایی در برآورد منحنی فیلیپس است.
روش پژوهش
اين پايان‌نامه سعي در آزمودن اين فرضيه دارد كه سهم درآمد کار در بخش صنعت تقریب مناسبی از هزینه نهایی در برآورد منحنی فیلیپس است. به اين منظور، در ابتدا پایه‌های نظری و پیشینه تحقیق جمع‌آوری شده و سپس به جمع آوری آمار و اطلاعات از منابع معتبر نظیر بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران و مرکز آمار ایران پرداخته شده است.
برای انجام تخمین پژوهش و بررسی آزمون فرضیه از روش خودتوضیح‌برداری با وقفه‌های گسترده، استفاده می‌شود و از برنامه‌های اقتصادسنجی Eviews و Microfit بهره گرفته شده است.
نتايج و پيشنهادهای پژوهش
همان‌طور كه گفته شد پرسش اصلي اين پايان‌نامه اين بود كه آيا سهم درآمد کار در بخش صنعت تقریب مناسبی از هزینه نهایی در برآورد منحنی فیلیپس است یا خیر؟ جهت یافتن پاسخی مناسب به اين سوال و آزمودن فرضیه‌ پژوهش، در ابتدا مبانی نظری و ادبیات تورم در داخل و خارج کشور مورد بررسی قرار گرفته، سپس با جمع‌آوری و محاسبه داده‌های مورد نیاز همچون نرخ تورم و سهم درآمد کار در بخش صنعت و با استفاده از الگوی خودتوضیح برداری با وقفه‌های گسترده (ARDL) به تخمین منحنی فیلیپس کینزین‌های جدید و بررسی رابطه تورم و هزینه نهایی واقعی (سهم درآمد کار در بخش صنعت) در اقتصاد ایران طی دوره 1389-1360 پرداخته شده است. مطابق نتایج به دست آمده بیان شد که تورم در ایران از الگوی (ARDL1/0) پیروی می‌کند.
نتایج تخمین الگوی پویای کوتاه‌مدت نیز نشان می‌دهد همه ضرایب مدل در سطح اطمینان بالایی معنادار هستند. آماره F الگو نیز از قدرت توضیح‌دهندگی بالای مدل حکایت می‌کند. آزمون‌های تشخیصی نیز حاکی از درستی الگو است. با توجه به ضرایب محاسبه شده در الگوی پویای کوتاه‌مدت، نتیجه می‌شود رابطه مثبت و معناداری میان نرخ تورم جاری با نرخ تورم باوقفه گذشته و هزینه نهایی جاری در کوتاه‌مدت وجود دارد، به طوری که در کوتاه‌مدت یک واحد افزایش در نرخ تورم دوره گذشته، باعث افزایش 30/0 واحدی در نرخ تورم جاری می‌شود. همچنین یک واحد افزایش در هزینه نهایی واقعی بخش صنعت در دوره جاری باعث افزایش 46/0 واحدی در نرخ تورم دوره جاری می‌شود. پس در کوتاه‌مدت فرضیه پژوهش مورد تایید قرار مي‌گيرد.
پس از تخمین پویایی مدل، به بررسی وجود یا عدم وجود رابطه بلند‌مدت میان متغیرها با استفاده از
آمارt پرداخته و نتیجه آزمون مورد نظر، وجود رابطه بلند‌مدت میان متغیرهای الگو را تایید می‌کند. با تخمین رابطه بلندمدت میان نرخ تورم و هزینه نهایی ملاحظه می‌شود در بلندمدت نیز میان نرخ تورم و هزینه نهایی واقعی بخش صنعت رابطه مثبت و معناداری وجود دارد، به طوری‌که با افزایش هزینه نهایی واقعی بخش صنعت (سهم درآمد نیروی کار بخش صنعت) به میزان یک واحد، تورم به طور متوسط 67/0 واحد افزایش می‌یابد. پس نتایج به‌دست آمده در بلند‌مدت نیز با تایید فرضیه پژوهش، حکایت از این دارد که سهم درآمد کار در بخش صنعت تقریب مناسبی از هزینه نهایی در برآورد منحنی فیلیپس است.
از آنجا که در این پژوهش از سهم درآمد نیروی‌کار در بخش صنعت به عنوان متغیر جایگزین هزینه نهایی استفاده شده است، نتایج حاصل از تخمین معادلات در دوره مورد بررسی 1389-1360 نشان می‌دهد که سهم درآمد کار در بخش صنعت تقریب مناسبی از هزینه نهایی در برآورد منحنی فیلیپس کینزین‌های جدید است و صحت تبادل میان هزینه نهایی واقعی و تورم را در اقتصاد ایران، مطابق با فرضیه مورد بررسی تایید می‌کند.
به طور کلی یافته‌های پژوهش بیانگر آن است که هم در کوتاه‌مدت و هم در بلند‌مدت میان متغیر تورم و هزینه‌ نهایی واقعی رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. به عبارت دیگر اگر هزینه نهایی واقعی افزایش یابد، تورم نیز افزایش خواهد یافت، ولی حساسیت و کشش تورم به هزینه نهایی در کوتاه‌مدت نسبت به بلند‌مدت کمتر است و از ضریبی برابر 46/0 برخوردار است.
پس از بررسی وجود رابطه بلندمدت الگوی تصحیح خطا ارائه شد. معادلات مربوط نشان می‌دهد، در هر دوره(سالانه)، 69/0 از عدم تعادل کوتاه‌مدت تورم برای رسیدن به تعادل بلندمدت تعدیل می‌شود. همچنین ضریب هزینه نهایی را می‌توان این‌گونه تفسیر کرد که یک درصد افزایش در سهم درآمد نیروی کار بخش صنعت(هزینه نهایی واقعی) باعث 46 درصد افزایش در نرخ تورم شده است. در ادامه، برای بررسی ثبات ساختاری الگو از دو آزمون CUSUM و CUSUMSQ استفاده شده و نتایج این دو آزمون حاکی از ثبات الگوی به دست آمده است.
در پايان نيز پيشنهادهایي مطرح شده است كه مي‌توان آن را ذيل دو دسته‌ پيشنهادهاي سياستي و پيشنهادهايي براي مطالعات آتي تقسيم‌بندي كرد: پيشنهادهاي سياستي بيان می کنند از آنجا که تورم بالا در کشور علاوه بر بی‌ثباتی قیمت‌ها، موجب نابسامانی در اقتصاد کشور می‌شود و اثرات زیان‌بار رفاهی و اجتماعی به دنبال خواهد داشت؛ بنابراین با توجه به یافته‌های پژوهش و تایید فرضیه پژوهش، این نکته حائز اهمیت است که اگر سیاست‌گذاران بخواهند نرخ تورم را در کشور کنترل کنند، تغییرات در نرخ دستمزد و حقوق کارکنان بخش صنعت می‌تواند گزینه مناسبی در جهت دستیابی به هدف مورد نظر
آنها باشد.
پيشنهادها براي مطالعات آتي نيز به طور خلاصه عبارتند از: شناسایی بخش‌های اقتصادی مهم و کلیدی کشور؛ شناسایی متغیرهای اثرگذار دیگر بر رفتار قیمت‌؛ مقایسه میزان اثرگذاری هرکدام از متغیرهای موثر روی رفتار قیمت در کوتاه‌مدت و بلند‌مدت، جهت به‌کارگیری مناسب‌تر آنها در بازه زمانی موجود؛ مقایسه منحنی فیلیپس کینزین‌های جدید تخمین زده شده با منحنی فیلیپس سنتی در پیش‌بینی تورم؛ استفاده از نرم‌افزارهای تخصصی به‌روزتر جهت تخمین بهتر و دقیق‌تر مدل و استفاده از روش‌های سنجشی دیگر جهت تخمین.
ساختار پژوهش
این پايان‌نامه در پنج فصل تدوین شده است. در فصل نخست، کلیات پژوهش شامل: بیان مساله، اهداف پژوهش، فرضیه‌ها، حدود و روش پژوهش بررسی می‌شود. فصل دوم، به مبانی نظری پژوهش و مروری بر مطالعات گذشته می‌پردازد. در فصل سوم، مدل پژوهش، توصیف داده‌ها و روش پژوهش بیان می‌شود. فصل چهارم، به تخمین و آزمون فرضیه پرداخته می‌شود. فصل پنجم پژوهش، با نتیجه‌گیری و ارائه پیشنهادها خاتمه می‌یابد.
پاورقی:
1- فرضیه خنثی بودن پول، بر نبود ارتباط بین عرضه پول و متغیرهای واقعی اقتصاد دلالت دارد؛ به بیان دیگر، سیاست‌های پولی را اصلی‌ترین تعیین‌کننده تورم می‌داند.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
همه چیز تحت تأثیر تورم

۶۶ درصد از پاسخ دهندگان به سؤالات نظرسنجی از سیاست های اقتصادی دولت راضی نیستند.
واحد نظر سنجی و تحقیقات مانند سال‌های گذشته در طی یک نظرسنجی، اقدام به بررسی اوضاع اقتصادی مردم در سال ۸۶ و پیش‌بینی و انتظارات آنان از وضعیت معیشت خود در سال ۸۷ نموده است.
این نظرسنجی از میان طیف‌های مختلفی از افراد و خانواده‌ها اعم از دانشجویان، کارمندان بخش دولتی و خصوصی، بازنشستگان و بیکاران انجام گرفته است. مسلماًً از آنجا که وضعیت اقتصادی و شرایط زندگی اکثریت جامعه ایرانی از اشتراک نسبی برخوردار است، این نظرسنجی می‌تواند تا حدود زیادی بیانگر دیدگاه مردم ایران از شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور باشد.
در پرسش اول این نظرسنجی از مردم درباره وضعیت اقتصادی (شامل اشتغال، درآمد و هزینه) در سال ۸۶ و تغییر آن نسبت به سال ۸۵ پرسیده شد.
ضمناً از آنان درخواست شد دلایل خود را در مورد وضعیت به وجود آمده، بیان نمایند. در پرسش دیگری از افراد درخواست شد تا پیش‌بینی و انتظاراتشان را از وضعیت اقتصادی خود و خانواده‌شان در سال ۸۷ با ذکر دلایل بیان کنند. میزان رضایت از برنامه‌ها و سیاست‌های اقتصادی دولت در سال ۸۶ پرسش دیگری بود که در این نظرسنجی مطرح شد. همچنین، از مردم خواسته شد تغییر نرخ تورم و بیکاری در سال ۸۷ را نسبت به سال ۸۶ پیش‌بینی کنند و نهایتاً در پرسش آخر از آنان درخواست شد راهکارهایی را برای بهبود وضعیت اقتصادی و رفاهی خود و جامعه در سال ۸۷ به <اقتصاد ایران> دولت پیشنهاد دهند.
● بهتر یا بدتر ‌ ‌
نتایج نظرسنجی نشانگر آن است که وضعیت اقتصادی و معیشتی حدود ۳۴ درصد از جامعه آماری مورد مطالعه در سال ۸۶ نسبت به سال ۸۵ بهبود پیدا کرده است. در مقابل، ۳۷ درصد از پاسخ‌دهندگان معتقد بودند وضعیت اقتصادی و معیشتشان در سال ۸۶ نسبت به ۸۵ بدتر شده است. بیست و نه درصد باقیمانده تغییری در شرایط اقتصادی خود مشاهده نکرده‌اند.
گفتنی است، در نظرسنجی سال گذشته، درصد افرادی که وضعیت اقتصادیشان در سال ۸۵ نسبت به سال ۸۴ بهتر، بدتر و بدون تغییر بود به ترتیب ۱۸، ۴۶ و ۳۶ درصد را شامل می‌شد. به این ترتیب، با مقایسه بین نتایج نظرسنجی امسال و سال گذشته <اقتصاد ایران> می‌توان گفت تعداد ناراضیان از اوضاع اقتصادی کاهش یافته است.
در مقابل، سهم افرادی که اوضاع اقتصادیشان بهتر شده ۱۶ درصد افزایش نشان می‌دهد. افزایش قیمت نفت و درآمدهای نفتی کشور می‌تواند در این رضایت نسبی تأثیر داشته باشد. افزایش ساعت کاری و تلاش فردی، افزایش سطح پس‌انداز و کاهش هزینه‌های غیرضروری از جمله دلایلی است که پاسخ‌دهندگان برای بهبود شرایط اقتصادی خود ذکر کرده‌اند. در مقابل، ناراضیان رشد بیشتر تورم نسبت به درآمد، سیاست‌های اقتصادی دولت، تنش‌های سیاسی، گرانی، افزایش نرخ اجاره مسکن و کاهش قدرت خرید را از جمله دلایل بدتر شدن شرایط اقتصادی خود می‌دانند.
● سال آینده ‌ ‌
در مورد سؤال دوم مبنی بر پیش‌بینی شرایط اقتصادی در سال ۸۷، ۴۲ درصد از پاسخ‌دهندگان بر این عقیده بودند که شرایط اقتصادی و سطح زندگی خود و خانوادشان در سال آتی بدتر می‌شود. این میزان در نظرسنجی سال گذشته (پیش‌بینی سال ۸۶) معادل ۵۴ درصد بود که نشان می‌دهد ۱۲ درصد از تعداد بدبین‌ها کاسته شده است. همچنین حدود ۳۰ درصد شرایط اقتصادی و معیشتی بهتری برای سال ۸۷ متصور بوده و ۲۸ درصد باقیمانده هم معتقد بودند شرایط آنها در سال ۸۷ تغییری نخواهد کرد. در میان نظرات افرادی که وضعیت زندگی و معیشتی خود و خانواد‌ه‌شان را در سال ۸۷ بدتر از سال ۸۶ پیش‌بینی کرده‌اند، عدم مهار تورم، اعمال تحریم‌های اقتصادی، ناکارآمدی سیاست‌های دولت، عدم توجه به نظرات کارشناسان و منتقدان، عدم ثبات اقتصادی کشور، اتکا به درآمدهای نفتی، افزایش میزان واردات و کمبود امکانات از جمله دلایل بدبینی عنوان شده است. همچنین، خوشبین‌‌ها عواملی نظیر تلاش‌های فردی، بهبود وضعیت شغلی، سیاست‌های دولت، اصلاح ساختار بودجه، اصلاح نظام بانکی و بهبود مدیریت کارشناسانه را برای خوش‌بینی خود نسبت به سال ۸۷ ذکر کرده‌اند. ‌
● مردم و دولت
اما در سؤال سوم، از مردم راجع به سیاست‌ها و برنامه‌های اقتصادی دولت و میزان رضایت آنها از این برنامه‌ها پرسیده شد. بر اساس نتایج به دست آمده، ۶۶ درصد جامعه آماری مورد مطالعه، از سیاست‌های اقتصادی دولت نهم ناراضی بوده‌اند.
در مقابل، تنها ۹ درصد از پاسخ‌دهندگان، نظر مثبت در مورد برنامه‌های اقتصادی دولت آقای احمدی‌نژاد داشته‌اند. بر اساس نظرسنجی سال گذشته <اقتصاد ایران>، رضایت و نارضایتی از عملکرد دولت به ترتیب ۱۰ و ۷۰ درصد بود که با مقایسه آن با نتایج امسال (با توجه به حاشیه خطای موجود در هر نظرسنجی) می‌توان گفت میزان رضایت‌مندی مردم از عملکرد مردم اقتصادی دولت نهم تغییر چشمگیری نداشته است. در پاسخ به علل نارضایتی از عملکرد دولت، پاسخ‌دهندگان به مواردی چون بی‌توجهی به قشر کارمند، اجرا نشدن نظام پرداخت هماهنگ حقوق کارکنان دولت، سیاست‌های تورم‌زا به خصوص در بخش مسکن، سیاست‌های بین‌المللی تنش‌زا، برداشت بی‌رویه از حساب ذخیره ارزی برای هزینه‌های جاری و سهمیه‌بندی اشاره کرده‌اند.
● تورم و بیکاری ‌ ‌
لازم به ذکر است، نظر مردم در مورد نرخ تورم و روند آن در سال ۸۷ چندان خوشبینانه نیست، به طوری که ۶۰ درصد جامعه آماری این نظرسنجی معتقدند نرخ تورم در سال آینده افزایش خواهد یافت. در مقابل، تنها ۲۶ درصد امیدوارند نرخ تورم در سال ۸۷ کاهش یابد.
در مورد نرخ بیکاری بین پاسخ‌های مختلف، تعادل نسبی وجود دارد که نشان می‌دهد نمی‌توان در مورد صعودی و یا نزولی بودن بیکاری در سال ۸۷ از دیدگاه مردم چندان نظر داد. بر اساس نتایج، ۳۸ درصد مخاطبین نظرسنجی، نرخ بیکاری در سال آینده را بیشتر از امسال پیش‌بینی می‌کنند، در مقابل ۳۰ درصد نیز معتقدند نرخ بیکاری کاهش خواهد یافت.

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
تورم

ما در این متن می خواهیم موضوعات زیر را بررسی کنیم:
۱-تورم چیست؟
۲-تورم به چند دسته تقسیم می شود و فرق این دسته ها در چیست؟
۳-راه های مبارزه با تورم چیست؟
۴-آیا تورم همیشه مضر است؟
۵-رابطه تورم و توسعه چیست؟
۶-تورم چه تاثیری بر نظام کل کشور دارد؟
۷-آیا تا کنون کشوری توانسته است تورم را به طور کامل ریشه کن کند؟
در اینجا ابتدا چند تعریف کلی بیان کرده و بعد به بررسی انواع تورم و چند نمونه از آن می پردازیم.
۱-تورم چیست؟
تعریف های مختلفی ازتورم به عمل آمده،که همه آنها تقریباً بیانگر یک موضوع هستند:
تورم عبارت است از افزایش دائم و بی رویه سطح عمومی قیمت کالاها و خدمات که در نهایت به کاهش قدرت خرید و نا بسامانی اقتصادی می شود.
۲-تورم به چند دسته تقسیم می شود و فرق این دسته ها در چیست؟
در نظریه های اقتصادی, تورم را به سه نوع تقسیم می كنند:
۱-تورم خزنده(آرام-خفیف): به افزایش ملایم قیمت ها گفته می شود.
۲-. تورم شدید(تورم شتابان یا تازنده): در این نوع تورم آهنگ افزایش قیمت ها تند و سریع است.
۳-. تورم بسیار شدید(تورم افسار گسیخته-فوق تورم و ابر تورم): این نوع تورم شدیدترین حالت تورم به شمار می رود.
که در آن برای تورم خفیف, افزایش بین ۱ تا ۶ درصد, حداكثر ۴ درصد, بین ۴ تا ۸ درصد در سال را ذكر كرده اند. برای تورم شدید, ۱۵ تا ۲۵ درصد در سال را نوشته اند. معیار تورم بسیار شدید را ۵۰ درصد در ماه یا دو برابر شدن قیمت ها در مدت شش ماه و ... بیان داشته اند.البته نمی توان نرخ ثابتی ارائه کرد زیرا این مقادیر با توجه به شرایط زمانی و... عوض می شوند.
علاوه بر این تقسیم بندی کلی می توان تورم را به دسته های کوچکتری نیز تقسیم کرد:
۱-تورم پنهان:در آن قیمت ثابت ولی کیفیت کمتر می شود.
۲- تورم خزنده: تورمی آرام و پیوسته است.معمولاً به علت افزایش تقاضا است.بعضی اقتصاددانان معتقند که محرکی برای افزایش درآمد است و بعضی دیگر معتقند که سبب کاهش قدرت خرید است.(هر ۲۵ سال ۵۰%)
۳- تورم رسمی: به علت افزایش عرضه پول از سوی دولت.
۴- تورم ساختاری:به علت افزایش قیمت ها به دلیل وجود تقاضای اضافی.در این نوع تورم دستمزدها به دلیل وجود فسار(کمبود) در برخی بخش ها افزایش می یابد.این نوع تورم در کشور های در حال پیشرفت زیاد است.
۵- تورم سرکش:افزایش سریع و بی حد ومرز قیمت ها
آثارش:۱-کاهش ارزش پول
۲-گسستگی روابط اقتصادی
۳-فرو پاشی نظام اقتصاد
این نوع تورم معمولاً پس از جنگها یا انقلاب ها رخ می دهدمثل افزایش قیمت ۲۵۰۰% در آلمان در سال ۱۹۲۳
۶-تورم شتابان:افزایش سریع و شدید نرخ تورم مثلاً وقتی دولت سعی کند بیکاری را پایینتر از حد طبیعی نگاه دارد، این اقدام باعث افزایش تورم می شود.
۷-تورم مهار شده: تورمی است که به دلیل وجود شرایط تورمی در کشور ایجاد شده است و در مقابل از افزایش آن جلوگیر ی شده است. این شرایط معمولاً از فزونی تقاضای کل بر عرضه ی کل کالاها و خدمات پدید می آید که با فرض ثابت بودن دیگر شرایط به ازدیاد قیمت ها می انجامد.
۸- تورم فشار سود: تورمی که در آن تلاش سرمایه داران برای تصاحب سهم بزرگی از درآمد ملی منشا نورم است.
۹-تورم فشار هزینه: تورمی که مستقل از تقاضا صرفاً از افزایش هزینه های تولید ناشی می شود.مثال بارز چنین تورمی را در تمام کشورهای صنعتی غرب پس از افزایش استثنایی بهای نفت در سالهای ۱۹۷۳ و ۱۹۷۸ می توان دید.برخی اقتصاددانان معتقدند که متداولترین منبع تورم فشار هزینه قدرت اتحادیه های کشوری است که اضافه دستمزدی بیش از افزایش بازدهی بدست می آورند و این خود در یک مارپیچ تورمی موجب افزایش قیمت ها و متقابلاً تقاضا برای دستمزد بیشتر می شود. منتقدان از این نظدیه ۱ستدلال می کنند که اگر اتحادیه های کارگری هنگامی موفق به افزایش دستمزد شوند که سطح تقاضای کل برای جبران آن به اندازه ی کافی افزایش نیافته باشد گرایش هایی در جهت افزایش بیکاری بوجود خواهد آمد که اثرات رکودی بر اقتصاد خواهد داشت. چنین فرایندی نمی تواند به طور نامحدود ادامه یابد و بنابراین تورم فشار هزینه یقیناً نمی تواند بیان کننده ی تورم مزمنی باشد کشور های اروپای غربی پس از جنگ جهانی دوم به آن دچار شدند. لذا افزایش قیمت یا، در مرحله نخست، باید حاصل تقاضای اضافی دانست یا حاصل بالا بردن کل تقاضای پولی برای جلوگیری از بیکاری.
۱۰-تورم فشار تقاضا: تورم ناشی از فزونی تقاضا کل نسبت به کل جریان کالا و خدمات ایجاد شده در اقتصادی که همه ی عوامل تولید را با ظرفیت کامل بکار گرفته باشد. هرگاه تقاضای مصرف کنندگان دولت و بنگاهها برای کالا ها و خدمات بر عرضه ی موجود فزونی گیرد قیمت ها در اثر این عدم تعادل افزایش خواهد یافت. در اصل افزایش قیمت باید تقاضای اضافی را از میان بردارد و بار دیگر تعادل بر قرار سازد و براین اساس باید برای گرایش مستمر به سوی تورم، که ویژگی بسیاری از اقتصادهای پس از جنگ شده است، توصیفی یافت. یکی ازنظریه های رایج در این باره مازاد مستمر تقاضا را ناشی از سیاست دولت می داند. بنا به این نظریه در حالی که مصرف کنندگان و شرکت ها به هنگام افزایش قیمت ها تقاضای خود را کاهش می دهند، دولت به دلیل توانایی اش در تامین مالی مخارج خود از محل ایجاد پول، می تواند میزانمیزان مخارج خود را به ارزش واقعی حفظ کند یا حتی افزایش دهد. در نتیجه ی این اقدام نه تنها میل مستمر به تورم بوجود می آید بلکه سهم بخش دولتی از کل منابع موجود در اقتصاد نیز افزایش می یابد.
۱۱-تورم اننقال تقاضا: نظریه ای عناصر تورم فشار تقاضا و فشار هزبنه را با هم ترکیب می کند و تغییر در ساخت تقاضای کل را دلیل تورم می شمارد. هرگاه اقتصاد دچار انعطاف ناپذیری های ساختاری باشد، گسترش برخی صنایع با افول برخی دیگر از صنایع همراه خواهد بود و عوامل تولید را به آسانی نمی توان به بخش های تولیدی انتقال داد. از این رو بردای جذب وسایل تولید به سوی صنایع در حال گسترش باید قیمت های بالاتری پرداخت شود. در نتیجه کارگران بخش های افول یابنده خواستار دستمزدی برابر با کارگران دیگر بخش ها می شوند و ترکیب این عوامل به تورم می انجامد.
۱۲-تورم فشار قیمت:نوعی تورم فشار هزینه که در اثر تحمیل قیمتهای بسیار گزاف از سوی صاحبکاران اقتصادی با هدف دستیابی به سودهای کلان بدست می آید.
۱۳- تورم فشار دستمزد:نوعی تورم فشار هزینه که سرچشمه ی فرایند تورم را فشار اتحادیه کارگری بر بازار کار می داند. این برداشت دارای طیف گسترده ایست که در یک سوی آن اعمال قدرت انحصاری اتحادیه های کارگری و الگوهای قدرت چانه زنی آنها بر پایه ی متغیر های اقتصادی قرار دارد و در سوی دیگر الگوهای غیر اقتصادی مبارزه جویی این اتحادیه ها.
۳-راه های مبارزه با تورم چیست؟
این راه ها به طور کلی به دو دسته تقسیم می شوند:
۱-سیاست های پولی و مالی:هدف این روش محدود کردن تقاضای کل است.این کار از طریق جمع آوری پول به شکل سرمایه های غیر نقدی صورت می گیرد(سیاست های انقباضی)
۲-سیاست های درآمدی:که در آن با دخالت مستقیم در بازار و عوامل تولید کننده تورم کنترل می شود.این روش کاربردی نیست زیرا در آن مناطق زیادی نیاز به اصلاح دارند.
۴-آیا تورم همیشه مضر است؟
خیر تورم در حد کم (۲-۳%)نه تنها مضر نیست بلکه نشانه توسعه اقتصادی آن کشور نیز هست.
علاوه بر آن تورم فواید دیگری نیز دارد از جمله:
۱- ابتدا قدرت خرید پول پایین آمده و بعد از آن میزان تولید بالا رفته، رسیدن به ثبات و برگشت به حالت طبیعی حتمی است.
۲- در اوج مرحله تورم، کارخانجات و موسسات و برنامه های اساسی اقتصادی شکل می گیرد.
۳-فرهنگ تولید به وسیله فشار تورم توسعه می یابد.
۵-رابطه تورم و توسعه چیست؟
۱- تا توسعه کشور به حد مطلوبی نرسیده ثبات ارزش پولی غیر ممکن است.البته باید به این نکته نیز توجه کرد که در زمان توسعه ممکن است به جایی برسیم که پایین تر رفتن قدرت خرید و قدرت پول خطرناک باشد. در چنین مقطعی حرکت جامعه از توسعه به ثبات تبدیل می شود.
۲-سرمایه گذاری در مرحله اول تورم زا و در آخر خاصیت تورم زدایی دارد.
۳- در همه کشور های جهان چنین بوده که مسایل توسعه و بازسازی هر دو تورم طلب بوده اند.
۴-اگر در مرحله اول پول را ثابت نگه داریم نمی توانیم خیلی از مسائل کشور را مانند جنگ پشت سر بگذاریم.
۵-در تورم پول از جیب مردم به سرمایه گذاری منتقل می شود.
۶- وضع مطلوب در اقتصاد رسیدن به پول ثابت است.
۷- معمولاً توسعه و پیشرفت نمایانگر تورم پایین است به طوری که می توان بیان نمود که اکثر کشورهایی که به توسعه اقتصادی و اجتماعی مطلوب رسیده اند، دارای تورم های کمتر از ۱۵درصد بوده اند. اما چند استثناء نیز وجود دارد از جمله برزیل، آرژانتین و ترکیه.
۶-تورم چه تاثیری بر نظام کل کشور دارد؟
نمی توان تورم را عامل تمام مشکلات یا حتی بخش مهمی از آنها دانست ولی صاحبنظران اقتصادی و اجتماعی غالباً تورم را به منزله شاخص کشمکش ها و اغتشاشات اجتماعی و شاخص اعلام خطر و ... قلمداد می کنند و معتقدند که:
۱-کشور هایی که در آنها ثبات قیمت (عدم تورم) وجود داشته ثبات سیاسی واجتماعی نیز وجود داشته است.و بالعکس در کشورهایی که بحرانهای سیاسی واجتماعی بوجود آمده تورم نیز کم کم دچار رشد صعودی شده است.
۲-در تورم زیاد درآمد به صورت ناعادلانه تقسیم می شود زیرا افرادی که در ابتدا سرمایه ی غیر نقدی زیاد دارند به مرور زمان با افزایش ارزش آن سرمایه توسط تورم به ثروت عظیمی دست می یابند و در عوض افرادی که در ابتدا سرمایه ی کمی دارند یا سرمایه ی آنان غیر نقدی است به مرور زمان با افزایش نرخ تورم بخشی از دارایی خود را از دست می دهند.
۳-تورم باعث تقلیل پس انداز می شود زیرا ارزش پول متغیر است و در نتیجه پس انداز ناامن است.البته این مشکل راه حلی نیز دارد که آن سرمایه گذاری در چیزیست که ارزش آن با تورم زیاد شود.
۴- تورم باعث افزایش قیمت کالا در تجارت بین المللی می شود که نتیجه آن کاهش میزان صادرات و افزایش واردات است.
۵-افزایش تورم باعث کاهش ارزش پول می شود.(بر اساس مورد ۴)
۶- تورم باعث عدم مصرف بهینه منابع می گردد و از این رو تمایل به سمت کالاها و خدمات گرانتر بیشتر می شود در صورتی که این کالا ها ضرورتاً مفیدترین کالا ها نیستند.
۷- در زمان تورمی مقدار زیادی از وقت، انرژی، منابع مالی مردم بجای بکار افتادن در مسیر مولد و مفید صرف فعالیت هایی می شود که هدف از انجام آن ها جلوگیری از کاهش ارزش دارایی ها و کسب منافع غیر عادی از طریق معاملات سوداگرانه است.
۸- تولید کنندگان که خریداران مواد اولیه هستند سرمایه گذاری نمی کنند ، لذا کارهای دلالی رواج پیدا می کند.
۷-آیا تا کنون کشوری توانسته است تورم را به طور کامل ریشه کن کند؟
بله یکی از این کشور ها آلمان است.آلمان در بازسازی اقتصادی به این نکات توجه کرده است:
۱- راحی نظام اقتصادی و اجتماعی بازار با در نظر گرفتن تعادل اجتماعی، بر پایه اخلاق مسیحی و انسانگرایانه
۲- معیار اساسی اقتصاد برای انسان­ها نه انسان­ها برای اقتصاد.
۳- تکیه بر این امر که در جو سرشار از ثبات پولی رشد اقتصادی مطمئن تر تحقق می یابد.
۴- قدرت خرید حداقل درآمد را تثبیت کردند.
۵- اهمیت دادن به توزیع در آمدعادلانه.
۶- اعمال سیستم جامع و موثر بیمه های اجتماعی: آلمانی ها بدین منظور بیش از ۱۵ درصد ارزش تولید ملی را پس از جنگ به این امر اختصاص دادند.
۷- حاکمیت مربع سحرآمیز ثبات پولی، اشتغال کامل، تعادل تراز پرداخت ها، تناسب در توزیع درآمدها.
۸- خارج نمودن پول بیش از ظرفیت تولیدی: طراحان اقتصادی در ۱۹۴۸ با رفورم پولی، پول موجود در دست مردم را از ۱۰۰ واحد به ۵/۶ واحد تنزل دادند.
● آمار
سازمان ملل پیش‌بینی كرد كه نرخ تورم ایران در سال جاری میلادی به ۷/۱۷ درصد برسد.
به گزارش خبرنگار اقتصاد بین‌الملل ایسنا، سازمان ملل متحد در تازه‌ترین گزارش جامع خود كه "چشم انداز و شرایط اقتصاد جهانی ۲۰۰۶" نام دارد تمامی كشورها و مناطق جهان را مورد ارزیابی قرار داد و برآورد كرد كه نرخ تورم بهای مصرفی در كشورمان كه در سال ۲۰۰۵ در حدود ۵/۱۳ درصد بوده است در سال جاری با ۲/۴ درصد افزایش مواجه شده و به ۷/۱۷ درصد بالغ شود.
سازمان ملل مناطق و كشورهای مختلف جهان را به صورت جداگانه تقسیم بندی كرده است و جداول ارائه شده حاكی از آن است كه نرخ تورم ایران در سال جاری در منطقه خاورمیانه در صدر جدول قرار خواهد داشت.
در همین حال در تقسیم‌بندی بزرگترین اقتصاد‌های در حال توسعه جهان نیز كشورمان با نرخ تورم ۷/۱۷ درصدی در مكان نخست جای دارد و پس از آن ونزوئلا با نرخ تورم ۱۵ درصدی قرار گرفته است. نرخ تورم ونزوئلا در سال ۲۰۰۵ حدود ۱۶ درصد اعلام شده است.
نیجریه نیز كه شاهد نرخ تورم ۳/۱۶ درصدی در سال گذشته بوده است سال جاری را با نرخ تورم ۸
نوروزی حسنی مركزی پور اسماعیل فرح نژاد
م
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
شوک تورمی

مروین كینگ، رییس بانك مركزی انگلستان برای مدت‌ها معروف بود به اینكه سیاست‌های پولی این كشور را كسالت‌بار كرده است.
اما در عوض، این سیاست‌ها به مدد جهش تورمی، هیجان‌انگیز‌تر از گذشته شده و از حالت كسالت‌بار پیشین درآمده است. از سپتامبر سال ۱۹۹۲ تاكنون تورم انگلستان تا به این حد نرسیده بود.
با افزایش نرخ بهره توسط كمیته سیاست پولی بانك مركزی انگلیس (MPC) در اوایل ماه مه، دلالان ارزهای خارجی، پول رایج انگلستان را بیش از ۲دلار در روز هفدهم آوریل معامله كردند.
پیش‌بینی بازار حاكی از آن بود كه تورم قیمت مصرف‌كننده در سال منتهی به ماه مارس در حد ۸/۲درصد ثابت خواهد ماند یعنی همان نرخی كه در ماه فوریه انگلستان شاهد آن بود. اما در عوض این رقم به ۱/۳درصد افزایش یافت كه از ماه اوت سال ۱۹۹۲ تاكنون بالاترین رقم در این زمینه بود. شاید این رقم بیش از آنكه یك نماد برای اقتصاد انگلیس محسوب شود، از جنبه مدیریت كنونی سیاست پولی این كشور از اهمیت بسزایی برخوردار است.
چارچوب خط‌مشی این سیاست‌ها توسط گردون براون، وزیر اقتصاد بریتانیا بلافاصله پس از آنكه حزب كارگر قدرت را در ماه مه سال ۱۹۹۷ از آن خود كرد، تنظیم شد.
آقای براون استقلالی عملیاتی به بانك مركزی اعطا كرد تا بانك خود بتواند نرخ بهره را تعیین كند و به بانك مسوولیت داد اطمینان حاصل كند كه تورم در حد اهداف دولت باقی می‌ماند. این هدف دولت در حال حاضر سالانه ۲درصد برای قیمت‌های مصرف‌كننده است.
اگر نرخ تورم یك‌درصد بیشتر یا كمتر شود، رییس بانك مركزی انگلیس موظف است طی نامه‌ای سرگشاده به وزیر توضیح دهد كه چرا چنین چیزی روی داده است و باید كمیته سیاست‌های پولی بانك مركزی چه راهكاری درباره آن در پیش گیرد. وقتی چنین برنامه‌‌ریزی‌هایی انجام گرفت، احتمال مطالبه چنین نامه‌هایی با توجه به نوسانات نرخ تورم، قوت گرفت. چارلز بین، از دانشكده اقتصاد لندن كه بعدها اقتصاددان ارشد بانك مركزی انگلستان شد، در سال ۱۹۹۸ بررسی‌هایی انجام داد كه براساس آن نرخ تورم به احتمال زیاد از اهداف دولت كه تورم ۴درصدی در آن دوران بود، بیشتر می‌شد.
حالا برای اولین‌بار طی ده سال گذشته و در دهمین سالگرد استقلال بانك مركزی، موقع آن است كه رییس بانك مركزی دست به قلم ببرد و نامه‌ای بنویسد.
شاید نامه آقای كینگ، اولین نامه از این دست باشد اما تاكید چندانی بر نگرانی ناشی از افزایش نرخ تورم یا حداقل اشتباه خواندن پیش‌بینی‌ها نداشته است. در جمله‌ای حیاتی رییس بانك مركزی گفت كه به نظر می‌رسد «اخبار نمی‌توانند تصویر وسیعی از آنچه در گزارش تورم ماه فوریه ارائه شده است نشان دهند». این به دو موضوع اشاره می‌كند. اول آنكه در این گزارش بانك پیش از آنكه بیش از حد دیر شود، نرخ بهره را ۴درصد افزایش می‌دهد. یكی از بررسی‌های این گزارش نشان می‌داد كه اگر نرخ بهره پایه در حد ۲۵/۵درصد حفظ شود، نرخ تورم به همان هدف دولت یعنی ۲درصد طی دو سال خواهد رسید و این دو سال همان زمانی است كه سیاست پولی نیاز دارد تا حداكثر تاثیر خود را بر روی قیمت‌‌ها بگذرد.
هم‌اكنون احتمال بیشتری وجود دارد كه نرخ بهره به ۵/۵درصد افزایش یابد. دوم آنكه بانك مركزی انگلیس كاملا مطمئن است كه این نرخ تورم موقتی است و به زودی دوباره به ۲درصد باز می‌گردد.
آقای كینگ در نامه‌اش به وزیر نوشته است كه چشم‌انداز اصلی در گزارش ماه فوریه حاكی از آن بود كه نرخ تورم به كمی كمتر از هدف دولت تا پایان سال‌جاری می‌رسد و پس از آن در سال آینده بر همان هدف دولت منطبق خواهد شد. علت اصلی برای چنین اطمینانی این است كه انتظار می‌رود قیمت‌های گاز و برق كه در سال ۲۰۰۶ به طرزی استثنایی افزایش یافت، امسال كاهش زیادی نشان دهد.با وجود همه این واقعیت‌ها، بانك مركزی انگلیس به درستی نگران فشار‌های تورمی هستند.رشد مالی سریع است و تورم در بخش مسكن به اوج خود رسیده است. همچنین علائمی نگران‌كننده وجود دارد كه فعالان كسب‌ وكار و فعالیت‌های اقتصادی هم‌اكنون نگران افزایش قیمت‌ها هستند. بانك مركزی انگلیس به احتمال زیاد تا زمانی كه مطمئن شود انتظارات مربوط به نرخ تورم به همان هدف ۲درصدی بازگردانده می‌شود، رویكردی جنگ‌طلبانه به خود می‌گیرد. تابستان گذشته هم نرخ بهره از ۵/۴درصد به ۲۵/۵درصد افزایش یافت. شوك تورمی اخیر انگلیس، احتمال افزایش نرخ بهره به ۷۵/۵درصد را تا اواخر سال‌جاری بیشتر می‌كند.
مترجم: شادی آذری
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
رابطه تورم و تنظیم بازار

تبیین ریشه های تورم و نقش دستگاه های مختلف در مهار آن از جمله مسائلی است که توجه بیشتری را می طلبد. در این راستا یادآوری برخی از دیدگاه ها به منظور درک نقش و مسئولیت وزارت بازرگانی و دیگر دستگاه ها و سازمان ها دراین عرصه ضروری است.
برخی تورم را ناشی از افزایش تقاضا می دانند که ریشه اصلی آن سیاست های انبساطی پولی و مالی است ‎/ در ایران، طی سال های اخیر نقدینگی سالانه حدود ۳۰ درصد افزایش یافته است. حجم بودجه کل کشور نیز به طور متوسط سالانه به همین میزان افزایش داشته است. بدیهی است که هیچ یک از دو مورد فوق در حیطه مسئولیت و کنترل وزارت بازرگانی قرار ندارند ، اما تبعات تورمی آنها، به لحاظ آن که تنظیم بازار کالاها و خدمات برعهده وزارت بازرگانی است، گریبانگیر این وزارت می شود.
گروهی دیگر تورم را ناشی از فشار هزینه ها می دانند که در این ارتباط به افزایش هزینه دستمزدها، هزینه آب، برق، گاز و غیره اشاره می کنند. به عنوان مثال، متوسط نرخ دستمزد در کشور طی سال های اخیر حدود ۲۳ درصد افزایش داشته است. در این موارد نیز وزارت بازرگانی مسئولیت و کنترل خاصی ندارد.
از دیگر عوامل مؤثر بر تورم می توان به تورم وارداتی (ناشی از افزایش قیمت های جهانی کالاهای وارداتی )، تورم انتظاری(ناشی از انتظارات عاملین اقتصادی ) اشاره کرد که آنها نیز خارج از کنترل مستقیم وزارت بازرگانی هستند. البته اصلاحات ساختاری نیز می تواند بر تورم مؤثر باشد. بنابراین ، کنترل تورم را نباید تنها از وزارت بازرگانی طلب کرد چرا که اهرم های کنترل آن در وزارتخانه ها و سازمان های دیگر قرار دارد. آنچه وزارت بازرگانی می تواند انجام دهد آن است که با تسهیل مبادلات داخلی و خارجی و رفع کمبودهای مقطعی به تنظیم بازار و کاهش هزینه مبادلات کمک کند، صادرات غیرنفتی را تقویت کند و حامی حقوق تولیدکننده و مصرف کننده باشد که حتی در دو مورد آخر نیز مجبور است تبعات منفی تورم در داخل کشور را بدون آنکه کنترلی بر آنها داشته باشد ، با ظرافت خنثی کند.
به عنوان مثال، تورم داخلی همراه با ثبات نسبی قیمت ارز به کاهش قدرت رقابتی کالاهای صادراتی کشور منجر می شود، اما از وزارت بازرگانی انتظار می رود که صادرات افزایش پیدا کند. در بحث حمایت از حقوق تولیدکننده و مصرف کننده نیز تضاد مشابهی وجود دارد. تورم داخلی باعث افزایش قیمت تولیدات داخلی می شود در حالی که ثبات نسبی قیمت ارز و کاهش قیمت های جهانی (و دامپینگ) باعث ارزانی نسبی کالاهای وارداتی می شود. بنابراین لازم است در سیاست های تجاری کشور نقطه بهینه ای یافته شود که در آن هم از تولیدات داخلی حمایت منطقی صورت گیرد و هم مصرف کننده با افزایش بی رویه قیمت ها روبه رو نشود. گاه لازم می شود برای تنظیم بازار داخلی و حمایت از مصرف کننده، از صدور برخی کالا جلوگیری و یا صادرات آنها محدود شود که این خود ضدسیاست توسعه صادرات است و اگر در مقاطعی نسبت به واردات برای رفع کمبود داخلی و تنظیم بازار اقدام شود باید این امر در مقادیری صورت گیرد که به تولیدداخلی لطمه وارد نیاید. بنابراین، تضاد در اهداف یکی از مسائل اصلی بخش بازرگانی کشور است. با این وجود، به سادگی می توان نشان داد که اصلاح ساختارها، مدیریت تعرفه ها و افزایش واردات به صورت منطقی انجام شده و آثار و نتایج ملموسی داشته است.از طرف دیگر وقتی نقدینگی سالانه بیش از ۳۰ درصد افزایش می یابد و رشد تولید واقعی تنها حدود ۵ درصد است، دیر یا زود تورم به مرز ۲۵درصد و حتی بیشتر خواهد رسید، حال اگر این اتفاق در کشور ما صورت نگرفته و تورم درحدود ۲۰ درصد باقی مانده است، قطعاً برخی سیاست ها در این زمینه مؤثر بوده اند. یکی از دلایل اصلی این امر، افزایش واردات بوده است که بخشی از فشارهای تورمی را خنثی کرده است. علت دیگر این موضوع حذف موانع غیرتعرفه ای (ممنوعیت واردات)، تبدیل آنها به تعرفه و کاهش تدریجی این تعرفه ها بوده که به لحاظ شکستن انحصارات داخلی و معقولانه ساختن نرخ حمایت، صنایع داخلی را در معرض رقابت های جهانی قرار داده است و آنها را به تدریج از رخوت و سستی خارج می سازد (نگاه کنید به تحولات بخش خودروسازی)‎/ آنچه ازآن به عنوان بازی با تعرفه ها یاد شده در این راستا و نیز در راستای تأثیرگذاری بر انتظارات تورمی (مثلاً در مورد قیمت واردات میوه شب عید) انجام شده است که نتیجه آنها کاهش رشد قیمت میوه بوده است.در بحث آثار و نتایج اصلاحات ساختاری انجام شده در وزارت بازرگانی نیز، علی رغم موانع و محدودیت های پیش گفته شده، نگاهی به عملکرد صادرات غیرنفتی کشور، حکایت از توفیق این وزارت را دارند.
صادرات کالا از حدود ۴‎/۵ میلیارددلار در سال ۱۳۸۰ به بیش از ۲۱ میلیارددلار در سال ۱۳۸۶ بالغ گردیده است.بنابراین، اولاً مسئولیت کنترل تورم در کشور برعهده وزارت بازرگانی نیست، زیرا اهرم های اصلی کنترل تورم در اختیار وزارتخانه ها و سازمان های دیگری قرار گرفته است. ثانیاً اقدامات و سیاست های وزارت بازرگانی عمدتاً جنبه دستوری نداشته و با استفاده از مکانیزم بازار سعی در تنظیم بازار، توسعه صادرات و حمایت از مصرف کننده و تولیدکننده داشته است. در نهایت، آمار و ارقام حاکی از توفیق قابل ملاحظه اصلاحات ساختاری و سیاست های اعمال شده در این بخش است. بدیهی است اگر تلاش های گسترده و بعضاً شبانه روزی این وزارت نبود، این توفیقات حاصل نمی شد.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
«دنیای اقتصاد» بررسی می‌کند
[h=1]تحقق هدف تورمی دولت؟[/h]دنیای اقتصاد- بررسی‌های «دنیای اقتصاد» نشان می‌دهد نرخ تورم هدف‌گذاری شده 35 درصدی برای پایان سال‌جاری، حتی با وجود رشد غیرمنتظره قیمت‌ها در اسفندماه نیز محقق خواهد شد. در چند ماه اخیر، به میزان قابل‌توجهی از شتاب ماهانه قیمت‌ها در مقایسه با مقادیر تورم ماهانه در دو سال اخیر کاسته شده است. تازه‌ترین آمارهای منتشرشده نیز نشان می‌دهد رشد قیمت‌ها در بهمن‌ماه، تنها به میزان 4/0 درصد بوده است که کمترین تورم ماهانه در 31 ماه اخیر بوده است. مطابق برخی از محاسبات انجام‌شده، تورم 4/0 درصدی یک ماه گذشته، برابر با «دو روز» از بهمن سال گذشته بود. در بهمن سال گذشته، نرخ تورم ماهانه به میزان 7/5 درصد گزارش شده بود. این موضوع موجب روند کاهشی قابل‌توجهی در تورم نقطه‌به‌نقطه در ماه گذشته شد. این شاخص با 0/6 واحد درصد کاهش، از نرخ 8/28 درصدی در دی‌ماه به 8/22 درصد در بهمن‌ماه نزول کرد. محاسبات «دنیای اقتصاد» نشان می‌دهد حتی در یک سناریوی بدبینانه با تورم ماهانه 3 درصدی در اسفندماه نیز، نرخ تورم در پایان سال، حداکثر به میزان 35 درصد خواهد بود؛ موضوعی که بیانگر این است که نرخ پیش‌بینی‌شده و هدف دولت برای تورم سال 1392، در اسفندماه محقق می‌شود.
تحقق تورم هدف 35 درصدی در پایان سال
گروه بازار پول- بانک مرکزی جزئیات تغییرات شاخص تورم در بهمن‌ماه را منتشر کرد. بر اساس این داده‌ها، متوسط قیمت اقلام مصرفی در این ماه به میزان 4/0 درصد افزایش یافته که به معنای نرخ تورم ماهانه 4/0 درصدی در این ماه (کمترین مقدار در 31 ماه گذشته) است. همچنین نرخ تورم نقطه‌به‌نقطه، با 0/6 واحد درصد نزول نسبت به دی‌ماه (بیشترین مقدار کاهش ماهانه در 213 ماه گذشته)، به سطح 8/22 درصدی رسیده و تورم میانگین نیز، با افتی 7/1 درصدی (بیشترین مقدار کاهش ماهانه در 52 ماه گذشته)، رقم 7/36 درصد را ثبت کرده است.
پیش از این دولت نرخ هدف را برای تورم سال‌جاری، به میزان 35 درصد و برای تورم سال آینده، به میزان 25 درصد اعلام کرده بود. در این زمینه بررسی‌های «دنیای اقتصاد» با استفاده از داده‌های قیمتی چند ماه گذشته و آمارهای جدید، بیانگر این است که حتی در یک حالت بدبینانه مبتنی بر فرض رشد نهایتا 0/3 درصدی قیمت‌ها در اسفند نیز، نرخ تورم پایان سال، به کمتر از سطح 0/35 درصدی خواهد رسید. موضوعی که بیانگر این است که نرخ پیش‌بینی‌شده و هدف دولت برای تورم سال 1392، در اسفندماه محقق خواهد شد.
افزایش قیمت‌ها در دوازده گروه
بانک مرکزی با اعلام تورم بهمن، جزئیاتی از تغییرات شاخص قیمت مصرف‌کننده در این ماه را اعلام کرد. بر اساس اعلام بانک مرکزی، در این ماه از بین دوازده گروه اصلی کالاها و خدمات مصرفی، به جز گروه‌های «دخانیات»، «ارتباطات» و «تفریح و امور فرهنگی» قیمت سایر گروه‌ها افزایشی بوده است.
در این ماه قیمت متوسط دخانیات به میزان 2/0 درصد و میانگین قیمت‌های مصرف‌کننده در بخش ارتباطات نیز به میزان 1/0 درصد کاهش یافته است. به گزارش بانک مرکزی، در بهمن‌ماه قیمت‌ها در گروه تفریح و امور فرهنگی، به‌طور متوسط بدون تغییر بوده است.
به جز این سه گروه، قیمت‌ها در 9 گروه اصلی دیگر افزایشی بوده است. در این بین، متوسط قیمت‌ها در دو گروه «حمل‌ونقل» و «رستوران و هتل» در بهمن‌ماه با نرخی بیش از یک درصد (به ترتیب به میزان 3/1 درصد و 1/1 درصد) رشد کرده است. همچنین، در چهار گروه از گروه‌های دوازده‌گانه، رشد متوسط قیمت‌ها در بهمن‌ماه در بازه 5/0 درصد تا 0/1 درصد بوده است؛ به طوری که نرخ تورم بخشی در گروه «پوشاک و کفش» در این ماه به میزان 9/0 درصد، در گروه «کالاها و خدمات متفرقه» به میزان 7/0 درصد و در گروه‌های «مسكن، آب، برق و گاز و ساير سوخت‌ها» و «بهداشت و درمان» به میزان 6/0 درصد بوده است.
گزارش بانک مرکزی نشان می‌دهد که در سه گروه دیگر، میزان نرخ تورم (بخشی) در بهمن‌ماه، معادل با یک‌دهم درصد بوده است. در این ماه، متوسط قیمت‌ها در سه گروه «خوراکی‌ها و آشامیدنی‌ها»، «اثاث، لوازم و خدمات مورد استفاده در خانه» و «تحصیل»؛ تنها به میزان 1/0 درصد افزایش یافته که نشان‌دهنده ثبات نسبی قیمت‌ها در این حوزه از کالاها و خدمات مصرفی مردم بوده است.
بانک مرکزی علاوه‌بر دسته‌بندی کالاها و خدمات مصرفی به دوازده گروه اصلی، آنها را به سه گروه «اختصاصی» شامل موارد «کالاها»، «خدمات» و «مسكن، آب، برق و گاز و ساير سوخت‌ها» تقسیم‌بندی می‌کند که البته به‌طور کلی، می‌توان «مسکن، آب، برق و گاز و سایر سوخت‌ها» را زیرمجموعه کالاها تلقی کرد. این گزارش نشان می‌دهد در بهمن‌ماه، تورم در گروه کالاها به میزان 2/0 درصد و تورم در گروه خدمات، به میزان 7/0 درصد بوده است.
کاهش 0/6 واحد درصدی تورم نقطه‌به‌نقطه
گزارش بانک مرکزی بیانگر این است که شاخص قیمت مصرف‌کننده در بهمن‌ماه، به رقم 3/184 رسیده است. میزان این شاخص در دی‌ماه، معادل رقم 5/183 گزارش شده بود.
مقایسه این دو عدد نشان می‌دهد سطح متوسط اقلام مصرفی در بهمن‌ماه در مقایسه با دی‌ماه، به میزان 44/0 درصد افزایش یافته که با استفاده از آن، مشخص می‌شود نرخ تورم ماهانه در بهمن‌ماه، معادل با 44/0 درصد (به‌طور خلاصه و تقریبی، 4/0 درصد) بوده است. این نرخ یکی از کمترین سطوح تورم ماهانه در ماه‌های گذشته است. به طوری که بررسی‌ها نشان می‌دهد در 31 ماه گذشته (از تیرماه سال 1390)، نرخ تورم ماهانه در بهمن‌ماه در کمترین سطح بوده است. علاوه‌بر این مقایسه مقدار اعلام شده شاخص قیمت مصرف‌کننده در بهمن‌ماه (3/184) با مقدار آن در بهمن‌ماه سال قبل (1/150)، بیانگر رشد 8/22 درصدی قیمت‌ها در این یکسال است که به این نرخ رشد، در اصطلاح اقتصادی تورم نقطه‌به‌نقطه گفته می‌شود. دلیل این نام‌گذاری آن است که این تورم، سطح قیمت‌ها را در دو نقطه زمانی مشخص (در اینجا بهمن 91 و بهمن 92) با هم مقایسه می‌کند. در ماه گذشته؛ یعنی دی‌ماه، نرخ تورم نقطه‌به‌نقطه به میزان 8/28 درصد گزارش شده بود؛ بنابراین این آمارها نشان از کاهش 0/6 واحد درصدی تورم نقطه‌به‌نقطه در بهمن‌ماه دارد. این میزان کاهش برای یک شاخص در تنها یک‌ماه، بسیار قابل توجه بوده است. بررسی آمارهای قبلی نشان می‌دهد آخرین باری که نرخ تورم نقطه‌به‌نقطه تنها طی یک ماه، کاهشی معادل یا بیشتر از این را ثبت کرده بود، مربوط به اردیبهشت‌ماه سال 1375 می‌شد که تنها طی یک ماه، نرخ تورم نقطه به نقطه به میزان 0/9 واحد درصد نزول کرد. بر این اساس، می‌توان گفت کاهش 6 واحد درصدی نرخ تورم نقطه‌به‌نقطه در بهمن‌ماه، بیشترین سطح کاهش در این متغیر در 213 ماه گذشته بوده است.
همچنین آخرین باری که تورم نقطه‌به‌نقطه معادل یا کمتر از نرخ تورم نقطه‌به‌نقطه بهمن‌ماه (8/22 درصد) بود، مربوط به دوره زمانی خرداد 1391 می‌شود که نرخ تورم نقطه‌به‌نقطه در این ماه، به میزان 9/21 درصد گزارش شده بود.
کاهش 7/1 واحد درصدی تورم میانگین
تورم نقطه‌به‌نقطه یکی از تورم‌های سالانه است و متغیر دیگر برای بیان تورم سالانه، تحت عنوان «تورم میانگین»، «تورم متوسط» یا «تورم 12ماهه» شناخته می‌شود. در محاسبه این تورم، میزان «متوسط شاخص قیمت مصرف‌کننده در 2 بازه 12 ماهه متوالی» با هم مورد مقایسه قرارمی‌گیرد و رشد «متوسط شاخص در دوره متاخر نسبت به دوره پیشین»، تورم میانگین نامیده می‌شود. به عنوان مثال، متوسط شاخص قیمت مصرف‌کننده در 12 ماه منتهی به بهمن‌ماه سال‌جاری (از اسفند 1391 تا بهمن 1392) معادل عدد 3/173 بوده است. این در حالی است که متوسط شاخص قیمت مصرف‌کننده در 12 ماه منتهی به بهمن‌ماه سال گذشته (از اسفند 1390 تا بهمن 1391) به میزان 8/126 بوده است. مقایسه این دو عدد، بیانگر یک رشد 7/36 درصدی است که در اقتصاد، به این رشد، تورم میانگین گفته می‌شود. بررسی آمارهای قبلی نشان می‌دهد که در دی‌ماه، میزان این شاخص معادل با 4/38 درصد بود؛ موضوعی که از کاهش 7/1 واحد درصدی تورم میانگین در بهمن‌ماه حکایت دارد. همچنین آمارهای قبلی نشان می‌دهد که چنین کاهشی در نرخ تورم میانگین، از آبان‌ماه سال 1388 به بعد (52 ماه گذشته) بی‌سابقه بوده است. در آبان‌ماه این سال نیز نرخ تورم میانگین به میزان 7/1 واحد درصد در یک ماه، کاهش پیدا کرد.
علاوه‌بر این، آخرین باری که نرخ تورم میانگین، در سطحی معادل یا کمتر از نرخ آن در بهمن‌ماه (7/36 درصد) قرارداشت، مربوط به دوره زمانی خردادماه سال‌جاری می‌شود که نرخ تورم در این ماه، معادل با 9/35 درصد گزارش شده بود.
پیش‌بینی تحقق تورم هدف 35 درصدی
پیش از این مسوولان اقتصادی دولت نرخ تورم هدف سال‌جاری را به میزان 35 درصد (تورم میانگین در پایان اسفندماه) مشخص کرده ‌بودند. بررسی‌های «دنیای اقتصاد» با استفاده از آمارهای مربوط به روندهای اخیر تورم، نشان می‌دهد حتی در بدبینانه‌ترین شرایط نیز، نرخ تورم 35 درصدی در پایان اسفندماه «حتما» محقق می‌شود. به طوری که حتی با در نظر گرفتن فرض‌های غیرواقعی مبنی بر رشد «بسیار شدید» قیمت‌ها در اسفندماه، باز هم نرخ تورم میانگین در این ماه، کاهش خواهد یافت. به عنوان مثال، در صورتی که متوسط قیمت‌ها در اقتصاد کشور در اسفندماه، به میزان نزدیک به 8 درصد هم افزایش پیدا کند (که آشکارا به‌دلیل احتمال بسیار اندک، فرضی غیرواقعی است)، تورم میانگین کمتر از 5/35درصد خواهد بود.
تورم اسفند چقدر خواهد بود؟
بررسی آمار مربوط به سال‌های پیش نشان می‌دهد معمولا در اسفندماه، نرخ تورم ماهانه تا حدودی بیشتر از نرخ تورم ماهانه بهمن‌ماه بوده است. به عنوان مثال، فاصله نرخ تورم ماهانه در اسفند با این نرخ در بهمن در سال 1390 به میزان 6/0 درصد، در سال 1389 به میزان 9/0 درصد، در سال 1388 به میزان 2/1 درصد، در سال 1387 به میزان 8/0 درصد، در سال 1386 به میزان 9/0 درصد، در سال1384 به میزان 5/0 درصد، در سال 1383 به میزان 8/0 درصد، درسال 1382 به میزان 9/0 درصد و در سال 1380 به میزان 4/0 درصد بوده است. در سال‌های 1391، 1385 و 1381 نیز، نرخ تورم ماهانه در اسفندماه کمتر از نرخ تورم ماهانه در بهمن‌ماه بوده است؛ بنابراین با توجه به نرخ تورم ماهانه تقریبا 4/0 درصدی بهمن‌ماه سال‌جاری، به نظر می‌رسد یک فرض واقع‌بینانه می‌تواند پیش‌بینی نرخ تورم 5/1 درصدی تا 0/2 درصدی در اسفندماه باشد. در صورت وقوع تورم ماهانه 5/1 درصدی در آخرین ماه سال، نرخ تورم میانگین برای سال 1392، معادل با 76/34 درصد خواهد شد و یک نرخ تورم 0/2 درصدی در اسفندماه نیز، تورمی به میزان 82/34 درصدی را نتیجه خواهد داد. بنابراین به نظر می‌رسد با یک پیش‌بینی نسبتا واقع‌بینانه برای تورم پایان سال، بتوان تورم 8/34 درصدی را برای اسفندماه انتظار کشید که به معنای تحقق نرخ هدف‌گذاری شده از سوی دولت است. مطابق محاسبات انجام شده از سوی «دنیای اقتصاد» حتی یک نرخ تورم 0/3 درصدی در اسفندماه نیز به تورم 9/34 درصدی منجر می‌شود که بیانگر این است که اقتصاد ایران، سال‌جاری را با تورمی کمتر از 35 درصد به اتمام خواهد رساند.

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
در یک نشست دانشگاهی بررسی شد
[h=1]راهکارهای عبور از رکود تورمی[/h]

پاسخ فعالان اقتصادی: اولویت با تورم یا رکود؟
در نشست علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبائی بررسی شد
راهكار‌هاي برون رفت از «رکود تورمی»

فريبا رسولي
دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبائی روز گذشته، در نشستی علمی، به بررسی مفهوم و دلایل ایجاد «رکود تورمی» در اقتصاد ایران پرداخت.
در شرایطی که ایران با دو مشکل رکود و تورم دست به گریبان است و این دو توام با هم وضعیت اقتصاد را با مشکلات پیچیده‌‌تری روبه‌رو کرده‌اند، دو سخنران این نشست عباس شاکری، رئیس دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبائی و حسین عبده‌تبریزی مشاور عالی وزیر راه و شهرسازی، راه‌های برون‌رفت از شرایط رکود تورمی جاری را از زوایای مختلف بررسی و تحلیل کردند.
نخستین سخنران این نشست حسین عبده‌تبریزی بود که او در آغاز، سخنان خود را در محور‌های تشریح مفهوم رکود تورمی، توصیف وضعیت فعلی این پدیده در اقتصاد ایران و راه برون‌رفت از آن تقسیم‌بندی کرد.
این اقتصاددان فضای حاکم بر اقتصاد کشور را بررسی کرد و با اشاره به وضعیت تورم گفت: «رشد فزاینده تورم در بهمن ماه 91 به اوج خود رسید، به طوری که در پایان این سال کشور تورمی در حدود 41 درصد را تجربه کرد و دولت یازدهم هم بنای خود را بر مهار این شاخص کلان اقتصادی گذاشت که نتیجه این سیاست‌ها رسیدن به تورم ماهانه حدود صفر در بهمن ماه بوده است.»
عبده‌تبریزی عامل رکود را یکی دیگر از شاخص‌های مهم اقتصاد کلان کشور دانست و افزود: «دولت به خاطر کنترل تورم، بودجه خود را نسبت به سال 90، انقباضی‌تر بسته است تا از هزینه‌های خود بکاهد، چون با ارزیابی‌هایی که صورت گرفته به نظر می‌رسد درآمدهای نفتی و منابع بودجه‌مان در سال‌های 91، 92 و 93 نسبت به سال 90 کاهش یافته است. درواقع این موضوع به این معنی است که مقدار خرج کردن از بودجه عمومی کشور کمتر از گذشته در اقتصاد صورت می‌گیرد.»
رئیس اسبق سازمان بورس نیز در رابطه با بازار سرمایه گفت: «از سال 83 به‌طور دائمی شاخص کل بورس تنزل یافته است که برخی نمودارهای تحلیل بازار این نکته را به‌خوبی نشان می‌دهد و موید آن است که شاخص کل پس از انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر، روند صعودی خود را شروع کرده و شاخص را معادل سال 83 کرده است.»
او در ادامه به تحلیل بازار ارز پرداخت و با بیان اینکه تا چند روز گذشته فضای دو بازار رسمی و غیررسمی ارز به هم نزدیک بوده‌ است، گفت: «فاصله قیمتی بین دو بازار ارز این امکان را برای فعالان به وجود آورده که به سفته بازی بپردازند و این احتمال وجود دارد که فاصله قیمتی دو بازار سال آینده هم بیشتر شود و امکان سفته‌‌بازی را افزایش دهد؛ بنابراین پیشنهاد می‌کنم دولت بازار ارز را به‌طور دائمی پایش کند.»
این اقتصاددان متذکر شد: «اگر مسوولان وعده دهند که در سال آینده تورم را به زیر 25 درصد می‌رسانند باید ساماندهی بازار ارز را در تحقق این امر اولویت دهند.»
عبده‌تبریزی در ادامه عدم تعادل در بازار انرژی را یکی دیگر از چالش‌های اقتصاد ایران دانست و افزود: «قیمت پایین انرژی بسیاری از صنایع را از رونق انداخته و باعث شده که قاچاق سوخت در برخی نقاط مرزی ما بالا رود. در حال حاضر، قیمت بنزین حدود 18 درصد فوب خلیج‌فارس است که قیمت‌ها را به همان سال 89 برگردانده است، با این تفاوت که دولت باید یارانه 45 هزار تومانی در این شرایط به مردم پرداخت کند.»
مشاور عالی وزیر راه و شهرسازی درباره بازار طلا گفت: «پیش‌بینی می‌شود که قیمت طلا در 2 سال آینده افزایش یابد. این اتفاق وابسته به 2 علت مهم است. یکی از این علت‌ها این است که طلا جایگزین ارز و سرمایه‌گذاری‌هایی از این قبیل است که شاهد هستیم در روزهای اخیر بازار سکه دوباره جان گرفته است. علت دیگر وضعیت مسکن است. در سه سال اخیر مقدار قابل‌توجهی در کلانشهر و اطراف تهران مسکن ساخته شده است که در برخی مناطق از صد درصد هم عبور کرده‌ایم. طی این سال‌ها سرمایه‌گذاری در بخش صنعتی متوقف بود و بر ساخت مسکن در کلانشهرها متمرکز بودیم؛ بنابراین مشکلی که به وجود آمده این است که 700 هزار واحد اضافی در بخش مسکن گران داریم. این نوع ساخت مسکن ما را با پدیده تخریب قبل از موعد روبه‌رو کرده که ارزش مسکن‌های تخریب شده 20 تا 30 میلیارد دلار برآورد شده است. معاملات تهران در مهرماه نشان می‌دهد که در این بخش 65 درصد رکود داریم و بیشترین رکود بر دوش خانه‌های نوساز بوده است.»
این اقتصاددان درخصوص نیازمندی‌های بخش تقاضای مسکن افزود: «با توجه به شرایط جامعه تا پنج سال آینده هر سال به یک میلیون مسکن در کشور نیازداریم و این به‌آن معنا است که بازار مسکن تا پنج سال آینده می‌تواند جذاب باشد.»
مشاور عالی وزیر راه و شهرسازی در ادامه با اشاره به اینکه خلق پول جدیدی در کشور صورت نگرفته، گفت: «نظام بانکی با یک جنگ روبه‌رو است؛ زیرا نسبت به گذشته پول به اندازه کافی خلق نمی‌شود. یکی از عمده‌ترین دلایل این جنگ این است که مردم به بخش واقعی اقتصاد اعتقاد نداشتند و سرمایه خود را در این مسیر اصلی هدایت نکردند و در مسیرهای غیر اصلی سرازیر کردند. این نبود باور برای مردم باعث می‌شود که بازار پول نتواند رقابت کند و پول جدیدی خلق نشود.»
این اقتصاددان با اشاره به کاهش تورم در ماه‌های اخیر، سیاست‌های دولت در جهت تنظیم پایه پولی را موثر دانست و گفت: «تورم کل ناشی از دو بخش تورم پولی و تورم ذاتی در اقتصاد است. کنترل تورم پولی در سایه کنترل پایه پولی و انضباط مالی دولت به مراتب آسان‌تر از تورم ذاتی است. همچنین سیاست‌های انقباضی دولت براي مهار تورم باعث می‌شود موتور دولت در بخش بهبود رکود خاموش نگه داشته شود که این موضوع در بودجه‌های عمرانی و مخارج دولت نیز به وضوح مشاهده می‌شود. ناکارآمدی راهکارهای کلاسیک در شرایط فعلی ایران در حوزه انبساطی بودن کل پول در اقتصاد را می‌چرخاند.»
عباس شاکری رئیس دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبائی دومین سخنران این نشست بود و در سخنان خود به دلایل ایجاد رکود تورمی در ایران پرداخت.
او گفت: «رکود تورمی به معنی این است که طرف عرضه کل بیش از طرف تقاضای کل افزایش یافته است.» این اقتصاددان با بیان اینکه نقدینگی بی‌ثبات از نشانه‌های اقتصاد ناسالم است، افزود: «مشکل تورم و رکود را باید از سمت عرضه نگاه کرد. در این سال‌ها تمامی رفتارهای پولی در راستای تضعیف تولید بوده و اجازه نداده است اقتصاد ایران مولد باشد و اقتصاد عکس عمل کرده و رکودآفرین شده است.»
رئیس دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبائی افزود: «در دو سه سال اخیر با اقدامات صورت گرفته به تورم و بیکاری دامن زدیم و نمی‌توانیم همه این عوامل را به گردن تورم بیندازیم. از سویی در یک صورت تقاضا در رکود تورمی تاثیرگذار است و آن نبود تقاضا برای برخی کالاها است یا تقاضای موثری وجود ندارد.»
او افزود: «علت گرفتار شدن اقتصاد در دام رکود تورمی مشکلات تولید و طرف عرضه اقتصاد است و از سوی دیگر افزایش تورم و بیکاری مساله‌ای نگران‌کننده برای اقتصاد کشور است؛ بنابراین این وضعیت نیازمند یک تعادل و نظم است. موضوع دیگر این است که در شرایط فعلی همه صنایع مان کمبود پول دارند. با وجود این موضوع، اگر مساله قیمت انرژی حل نشود مشکلات فعلی هم برطرف نمی‌شوند.» شاکری با بیان اینکه نقدینگی و تقاضا تنها عامل رکود نیست، گفت: «البته بی‌ثباتی‌های نقدینگی در طرف تقاضا و اثر سوء آن در تضعیف توان تولید اقتصاد مهم است؛ بنابراین شکل‌گیری و تشدید رکود تورمی موجود قابل‌تامل و در خور توجه است، اما در مساله عامل میان‌مدت و کوتاه‌مدت معمای مذکور دخالت مستقیم و مشهود ندارد.» او افزود: «در یک صورت هم تقاضا از مجرایی دیگر می‌تواند در رکود تورمی تاثیرگذار باشد و آن نبود تقاضا برای برخی کالاها است؛ بنابراین علت گرفتار شدن اقتصاد در دام رکود تورمی مشکلات تولید و طرف تقاضا است.» او در ادامه به مفهوم تورم هزینه‌ها پرداخت و گفت: «اساسا فضای تورمی برای تولیدکننده نامطلوب است؛ زیرا تورم برای بنگاه متناسب عمل نمی‌کند. چون هزینه‌هایش متناسب و حتی بیشتر از تورم افزایش می‌یابد، اما درآمدها و بازدهی‌اش متناسب با تورم افزایش نمی‌یابد.»
شاکری افزود: «شوک‌درمانی‌ها و شوک‌های اخیر در کنار بی‌ثباتی‌های پولی عامل مهم شکل‌گیری یا تشدید رکود تورمی بوده است. مانند افزایش قیمت حامل‌های انرژی بدون ایجاد بستر مناسب برای تعدیل تکنولوژی در جهت انرژی‌اندوزی بنگاه‌ها.»
او گفت: «پرش نرخ ارز و به دنبال آن افزایش هزینه‌های تولید حتی بیشتر از افزایش نرخ ارز بوده و بر محدودیت‌های بنگاه‌ افزوده است.»
عكس:‌ مجتبي سرانجام پور
 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
مهار تورم در نوروز و ماه رمضان

یكی از مشكلات و معضلاتی كه دولت هر ساله با آن مواجه است ، افزایش بی رویه قیمتها در ایام ماه مبارك رمضان و نزدیكی به نوروز است و علیرغم برنامه ریزی هایی كه هر ساله انجام می شود، هنوز تورم روزهای منتهی به ماه مبارك همچنان لاینحل باقی مانده است.
در این چند ساله دولت برای تنظیم بازار مبادرت به افزایش عرضه كرده است مثلا در نزدیكی ماه مبارك رمضان اقدام به فروش مرغ و گوشت در میادین اصلی می نماید و یا در نزدیكی نوروز، با كمك اصناف نمایشگاههای بهاری راه می اندازد و با قیمتهای كنترل شده، مایحتاج عمومی را عرضه می كند .
در این سالها تمام راههایی كه دولت جهت كنترل تورم شب عید و ماه مبارك اعمال می كرده، اهتمام به طرف عرضه اقتصاد بوده است. شاید تاكنون به طرف تقاضا اقتصاد در این ایام توجه خاصی نشده است.
یكی از اقداماتی كه بیشتر وزارتخانه ها و شركت هایی دولتی در این ایام انجام می دهند وبسیاری از شركتهای بزرگ بخش خصوصی نیز از آن تبعیت می كنند، عرضه كالا به كارمندان و كارگران ( نظیر گوشت ، مرغ ، برنج ، حبوبات مواد شوینده و..) است .
در ماه رمضان گذشته یكی از این شركتهای دولتی ۱۵ كیلو برنج ، ۱۰كیلو مرغ ، ۴ كیلو انواع حبوبات به هر یك از كاركنان خود اهداء كرد . با توجه به تعداد بیش از ۳۰ هزار پرسنل این شركت، تهیه این حجم عظیم از كالا، تقاضای ناگهانی و بسیار زیادی از اقلام ضروری در بازار بوجود آورد و جالب اینكه چه بسا برخی از كاركنان و دریافت كنندگان این هدایا، اصولا در آن مقطع نیازی به آن كالاها نداشته اند!
سیاست اهدا كالا های مصرفی ، ممكن است برای«برخی كاركنان» مفید باشد اما به لحاظ تحریك تقاضا در بازار- مراجعه ماموران خرید شركتها و ادارات كه اغلب حساسیت كمی به قیمت دارند و كمتر چانه می زنند - برای كل جامعه مفید نیست. 
روشن است كه تزریق حجم یكباره تقاضای ماموران خرید شركتها و ادارات، منجربه افزایش قیمت در بازار می شود. اگرمصرف كننده مستقیما برای تامین مایحتاج ( كالاهای اساسی ) خود به بازار رجوع نماید اجناس فوق را با قیمتهای متفاوت تهیه می نماید و یا اینكه جانشین آن را تهیه خواهد كرد و از همه مهمتر به قیمتهای بالا حساسیت (كشش قیمتی) نشان داده و برخی خرید های خودرا به تعویق خواهد انداخت. 
از نظر تئوری اقتصادی هم اثبات شده است كه هدایای نقدی نسبت به هدایای غیر نقدی بمراتب رضایت بیشتری برای مردم و پرسنل یك مجموعه در پی خواهد داشت.
امید است ادارات و شركتهای دولتی در مواقعی كه در جامعه بستر تقاضا بسیار زیاد است (نظیر ماه مبارك رمضان و نوروز) ، خود به افزایش تقاضا دامن نزند

علی حسینی
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]ریشه‌یابی موفقیت دولت در مهار تورم[/h]حمید زمان‌زاده
نرخ تورم به صورت آشکار و کم‌سابقه‌ای مهار شده است. با وجود اینکه نرخ تورم (میانگین) در پایان اسفندماه در مرز 35 درصد خواهد ایستاد، اما نرخ تورم نقطه‌به‌نقطه ارقامی پایین‌تر از مرز 20 درصد را ثبت خواهد کرد. به‌این‌ترتیب دولت روحانی عملا موفق شده است در مدتی حدود 6 ماه، نرخ تورم (نقطه‌به‌نقطه) را بیش از 20 واحد درصد کاهش دهد و از ارقامی فراتر از 40 درصد به سطوح کمتر از 20 درصد برساند.
این مقاله درصدد است تا به ریشه‌یابی دستاورد بزرگ دولت در مهار کم‌سابقه نرخ تورم بپردازد. به‌این‌منظور مهم‌ترین عوامل بنیادی تعیین‌کننده نرخ تورم از جمله رشد نقدینگی، رشد اقتصادی و نرخ ارز مورد بررسی قرار می‌گیرد تا مشخص شود کدام عامل نقش کلیدی را در مهار تورم ایفا کرده است.
رشد نقدینگی
از منظر علم اقتصاد، مهم‌ترین عامل تعیین‌کننده نرخ تورم در میان‌مدت و بلندمدت، نرخ رشد نقدینگی است؛ به‌نحوی‌که افزایش نرخ رشد نقدینگی،‌ اثر افزایشی بر نرخ تورم دارد و در مقابل کاهش نرخ رشد نقدینگی‌ اثر کاهشی بر نرخ تورم خواهد داشت، البته در کوتاه‌مدت، عوامل دیگر می‌توانند اثرات قابل‌ملاحظه، اما مقطعی بر نرخ تورم بر جای گذارند. بررسی تجربه تاریخی ایران نیز تایید می‌کند که عامل اصلی تغییرات نرخ تورم در اقتصاد ایران، تغییرات نرخ رشد نقدینگی بوده است. در عین حال تغییر نرخ رشد نقدینگی با یک وقفه زمانی اثرات خود را بر نرخ تورم آشکار می‌کند که به‌نظر می‌رسد در اقتصاد ایران این وقفه حدود یک سال است. در واقع تغییر نرخ رشد نقدینگی در هر زمان، اثرات تورمی یا ضدتورمی خود را حدود یک سال بعد بروز خواهد داد؛ بنابراین تورم فعلی تحت‌تاثیر میراث رشد نقدینگی در دولت دهم است. بررسی آمار رسمی نشان می‌دهد از ابتدای سال 1391 تا پایان تابستان 1392، نرخ رشد نقدینگی به صورت پایداری در محدوده‌ای فراتر از 25 درصد در نوسان بوده است؛ بنابراین تحولات رشد نقدینگی عملا نقش قابل‌توجهی در مهار سریع نرخ تورم در 6 ماه گذشته ایفا نکرده است.
رشد اقتصادی
بر اساس مبانی نظری اقتصاد، افزایش رشد اقتصادی اثرات کاهشی بر نرخ تورم و در مقابل کاهش رشد اقتصادی، اثرات افزایشی بر نرخ تورم بر جای خواهد گذارد. با وجود بهبود وضعیت شاخص رشد اقتصادی در سال 1392 نسبت به سال 1391، اما نرخ رشد اقتصادی همچنان منفی است و انتظار نمی‌رود تا پایان اسفندماه رشد اقتصادی به ارقام مثبت دست یابد؛ بنابراین تحولات رشد اقتصادی نیز عملا نقش قابل‌توجهی در مهار سریع نرخ تورم در 6 ماه گذشته ایفا نکرده است.
ثبات ارزی
با روی کار آمدن دولت روحانی، مسیر تحولات بازار ارز نسبت به د‌وره پیش از آن د‌چار چرخشی آشکار شد‌. فارغ از رویکردها و سیاست‌های داخلی، رویکرد اصلی دولت روحانی در سیاست خارجی، بهبود روابط خارجی و تمرکز بر حل و فصل پرونده هسته‌ای و رفع تحریم‌ها بوده است. انتخاب چنین رویکردی در سیاست خارجی و کسب موفقیت‌های بزرگ در مدتی کوتاه در کنار بهبود سیاست‌گذاری اقتصادی، سیگنال خود را به بازار ارز داده است و بازار ارز را با ثبات نسبی همراه کرده، به‌نحوی‌که هر دلار در مرز سه هزار تومان به ثبات نسبی رسیده است.
بررسی شرایط اقتصادی کشور نشان می‌دهد که عامل اصلی مهار سریع نرخ تورم در 6 ماه گذشته، موفقیت دولت در حفظ ثبات نرخ ارز بوده است. ثبات نرخ ارز در محدوده سه هزار تومان طی 6 ماه گذشته، حداقل در کوتاه‌مدت از سه مسیر مستقیم و غیرمستقیم موجبات کاهش سریع نرخ تورم را فراهم کرده است. از آنجا که کالاهای وارداتی بخشی از سبد مصرفی شاخص را تشکیل می‌دهد، ثبات نرخ ارز از طریق ثبات قیمت ریالی کالاهای وارداتی، به صورت مستقیم به ثبات سطح عمومی قیمت‌ها و در نتیجه کاهش نرخ تورم کمک کرده است. همچنین از آنجا که کالاهای سرمایه‌ای و واسطه‌ای وارداتی بخشی از هزینه‌های تولید داخلی را شامل می‌شود،‌ ثبات نرخ ارز از طریق ثبات هزینه‌های تولید به صورت غیرمستقیم به ثبات قیمت محصولات تولیدکنندگان داخلی و در نتیجه کاهش نرخ تورم کمک کرده است. علاوه‌بر این،‌ ثبات نرخ ارز به عنوان یکی از کلیدی‌ترین عوامل شکل‌دهنده انتظارات تورمی در اقتصاد کشور، از مسیر کاهش انتظارات تورمی، به یکی از عوامل کاهش سریع نرخ تورم در کوتاه‌مدت تبدیل شده است.
بر این اساس، اگرچه تلاش دولت برای مهار رشد نقدینگی و نیز احیای رشد اقتصادی از مهم‌ترین عوامل در مهار پایدار نرخ تورم است، اما در سال آینده نیز همچنان نرخ ارز به عنوان یکی از عوامل کلیدی تعیین نرخ تورم در کوتاه‌مدت ایفای نقش خواهد کرد؛ بنابراین تلاش برای حفظ ثبات ارز (البته نه به معنای تثبیت نرخ ارز) از مسیر اعمال رویکردهای صحیح در حوزه اقتصادی، سیاست داخلی و به ویژه سیاست خارجی، از مهم‌ترین الزامات تداوم موفقیت دولت در مهار نرخ تورم در سال 1393 است که پیگیری آن ضرورتی انکارناپذیر دارد.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]نقش تورم انتظاری را نادیده نگیریم[/h]
تاملی بر سیاست افزایش نرخ بهره در تورم‌های بالا

محمود ختایی*
دکتر محمود ختایی مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد خود در رشته اقتصاد را از دانشگاه تهران گرفت و در سال 1357 مدرک دکترای خود را از دانشگاه اتاوای کانادا گرفت، در مقاله زیر ایشان پس از توضیحاتی درباره تورم انتظاری و تاثیر آن بر تورم واقعی برای هرچه بهتر شدن شرایط اقتصادی کشور نکاتی را یادآوری می‌کنند.

در میان مسائل متعدد اقتصادی کشور به نظر می‌رسد مقابله با تورم و کاهش آن، اولویت بالایی داشته باشد. در رده‌بندی جهانی اقتصاد ایران به جهت نرخ تورم در چند سال گذشته رتبه بسیار پایینی داشته است. براساس اطلاعات صندوق بین‌المللی پول ایران در میان 189 کشور در سال 2012 (1391) از حیث بالاترین نرخ تورم حائز رتبه 5 بوده است. پیش‌بینی‌ها برای سال‌های 2013 و 2014 نیز از این حیث تفاوت چندانی را نشان نمی‌دهد.
حل بخش بزرگی از مجموعه مسائل اقتصادی و حتی اجتماعی و سیاسی کشور در گرو موفقیت در مهار تورم و کاهش آن به سطح یک رقمی است (اگر چه بسیار خوش‌بینانه و آرمانی به نظر آید). بدیهی است چنین دیدگاهی به آن معنی نیست که سایر مشکلات اقتصادی کشور به کناری گذاشته شود. طرحی همه‌جانبه در چارچوب چشم‌انداز اقتصادی کشور برای مجموعه مسائل اقتصادی ضرورت دارد. اما در عین حال به نظر می‌رسد اجرای موفقیت‌آمیز بسیاری از سیاست‌ها از جمله هدفمندی یارانه‌ها، اصلاحات قیمتی، سیاست‌های عدالت‌طلبانه و افزایش رشد اقتصادی، نیز در گرو حل معضل تورم بالای کشور باشد.
به لحاظ نظری مقابله با افزایش قیمت‌ها و کاهش رشد آن مستلزم اعمال مجموعه سیاست‌هایی به جهات کنترل تقاضا و رفع معضلات طرف عرضه اقتصاد است تا فشارهای قیمتی تخفیف یابد. تلاش برای رفع تحریم‌ها را نیز می‌توان در مجموعه سیاست‌های طرف عرضه اقتصاد طبقه‌بندی کرد.


سیاست‌های طرف تقاضا
یکی از سیاست‌های طرف تقاضا برای کنترل تورم، سیاست‌های انقباضی پولی است که عمدتا از دو مسیر اصلی کنترل رشد حجم پول و سیاست‌های نرخ بهره اعمال می‌شود.
اول: سیاست کنترل رشد حجم پول از طریق کاهش رشد نقدینگی (نه جذب و تقلیل آن) و در نتیجه محدودیت رشد اعتبارات (نه کاهش آن) است. ارتباط میان اعتبارات و نقدینگی خود مقوله ظریفی است که فرصت ویژه طلب می‌کند. در این زمینه اقداماتی موفقیت‌آمیز به لحاظ کاهش رشد پایه پولی انجام شده است. اما در موضوع چگونگی ارتباط میان اعتبارات و نقدینگی و اثر آنها بر نرخ تورم با ملحوظ داشتن سرعت مبادلاتی گردش پول و تاخیر معمول در اثرگذاری سیاست کنترل حجم پول، نمی‌توان برخوردی ساده و مکانیکی داشت. تجربه سیاست‌های پولی دولت‌های نهم و دهم موید ادعا که در نهایت به ادعای رابطه معکوس حجم پول و تورم رسیده بودند. بررسی جوانب این بخش از سیاست پولی فرصت ویژه می‌طلبد و در چارچوب نامه حاضر نیست.
دوم: افزایش نرخ بهره به‌منظور کنترل رشد تقاضا از طریق افزایش هزینه‌های تامین مالی منابع لازم یا افزایش هزینه فرصت منابع برای انجام خریدها است. این سیاست نیز اگر به درستی مورد استفاده قرار نگیرد، نتایجی معکوس در بر خواهد داشت.


تورم انتظاری چیست؟
این نامه تأملی بر نقش تورم انتظاری در کنترل تورم واقعی و نادرستی احتمالی افزایش نرخ بهره اسمی برای کنترل تورم در شرایط حاضر است. در این راستا ابتدا با توجه به اهمیت نرخ تورم انتظاری، توضیح کوتاهی در مورد آن و تفاوت نرخ تورم تحقق یافته (واقعی) با آن ارائه می‌شود. سپس مکانیزم احتمالا نادرست سیاست‌های اخیر نرخ بهره توضیح داده می‌شود. در قسمت سوم نامه توصیه‌هایی در زمینه استفاده از تورم انتظاری و نرخ بهره برای بررسی‌های کارشناسی سازمان‌های مسوول ارائه می‌شود.


تورم انتظاری بر تورم واقعی اثر می‌گذارد
در بخش بزرگی از تصمیمات فعالان اقتصادی، نرخ رشد قیمت‌ها که تعیین‌کننده قیمت‌های آتی است، نقش مهمی دارد. در صورت پیش‌بینی کاهش نرخ رشد قیمت‌ها (نرخ تورم انتظاری) بسیاری از خریدها به تعویق افتاده، تغییر می‌یابد یا منتفی می‌شود که اثر تعدیل‌کننده بر جریان افزایش قیمت‌ها دارد (نرخ تورم واقعی). در طرف عرضه اقتصاد نیز پیش‌بینی کاهش رشد قیمت‌ها، موجب تسهیل تصمیم‌گیری برای فعالیت‌های تولیدی و کاهش رشد قیمت تمام شده تولیدات می‌شود که در نتیجه فشارهای افزایش قیمتی عرضه‌کنندگان را تقلیل می‌دهد. این فرآیند در نهایت منجر به کاهش رشد قیمت‌های واقعی می‌شود (نرخ تورم واقعی). به این ترتیب مشاهده می‌شود از این منظر، تورم انتظاری عامل مهمی در تورم واقعی است. به بیان دیگر می‌توان عنوان کرد، تا حدودی واقعیات در سایه انتظارات شکل می‌گیرد.


عوامل موثر بر تورم انتظاری
گرچه در شکل‌گیری تورم انتظاری، تجربیات گذشته (به‌ویژه تورم واقعی مشاهده شده)، می‌تواند سهم قابل ملاحظه‌ای داشته باشد. اما در شرایط حاضر اقتصاد ایران به نظر می‌رسد، پیش‌بینی‌های تحولات اقتصادی آتی (عقلانیت اقتصادی، انضباط آتی پولی و مالی دولت، احتراز از تصمیمات مخرب ساختاری در تولید، ثبات سیاسی کشور به جهت داخلی و خارجی، تعدیل تحریم‌ها، پیش‌بینی ثبات نرخ ارز) در شکل گیری تورم انتظاری سهم بیشتری داشته باشد. همان‌گونه که در عمل نیز مشاهده شده است، این باورها چه درست و چه نادرست بر انتظارات قیمتی اثر گذاشته و در نتیجه نرخ رشد افزایش قیمت‌ها (نرخ تورم واقعی) را تقلیل داده است. این توان بالا فرصت بزرگی برای دست‌اندرکاران سیاست‌های اقتصادی است که بدون تحمیل هزینه‌های سنگین رکودی، نرخ تورم واقعی را کاهش دهند.
به این ترتیب احتمالا تورم انتظاری سال‌های 1392 و 1393 کشور به سبب شرایط ویژه حاکم کشور، پیش از مشاهده تورم واقعی توسط فعالان اقتصادی در سطح پایین‌تری از تورم واقعی برآورد شده و مورد عمل قرار گرفته است.
این اقدام تا حدود زیادی تعیین کننده واقعیات قیمتی سال 1393 یعنی کاهش نرخ تورم نیز خواهد بود. در مقابل در سال‌های 1390 و 1391شرایطی خلاف دوره اخیر حاکم بوده است.
عوامل موثر بر تورم واقعی
حرکات واقعی یا به بیان دیگر تحقق یافته اقتصادی، به جهات تصمیمات فعالان اقتصادی، تعیین‌کننده رشد تحقق یافته قیمت‌ها (تورم واقعی) است. اما این تصمیمات نیز در پرتو واقعیات و انتظارات شکل می‌گیرد. تعدد قیمت‌ها و کالاها از یک طرف و دوره زمانی برای اندازه‌گیری افزایش قیمت‌ها، روش‌های استانداردی را طلب می‌نماید. در نتیجه اعمال این روش‌ها، حتی اگر شاخص قیمت‌ها در ابتدای سال 1393 متوقف شود، یعنی ثبات قیمتی تحقق یابد، نرخ تورم واقعی که هر ماه توسط مقامات مسوول اعلام می‌شود، متوسط 12 ماه منتهی به ماه مورد نظر می‌باشد. نتیجه آنکه فقط پس از دو سال یعنی ابتدای سال 1395 نرخ تورم واقعی صفر خواهد شد. به این ترتیب مشاهده می‌شود که اولا نرخ تورم انتظاری فقط در شرایط اقتصادی خاصی معادل نرخ تورم واقعی خواهد بود. ثانیا تغییرات نرخ تورم واقعی برخلاف نرخ تورم انتظاری بسیار زمانبر است. ثالثا در تعیین سطح فعالیت‌های اقتصادی، نرخ تورم انتظاری از اهمیت بالایی برخوردار است. در فرض فوق مبنای تصمیم‌گیری فعالان اقتصادی در سال‌های 1393 و 1394 قطعا تورم صفر و نه تورم اندازه‌گیری شده بالاتر از صفر، راهنما خواهد بود.
بر اساس ارقام بانک مرکزی نرخ تورم در سال 1391 یا در 12 ماه منتهی به اسفند ماه 5/30 درصد بوده است. سپس این نرخ با سیر صعودی به 4/40 درصد در مهر ماه سال 1392 رسیده است، حال آنکه قطعا در نیمه اول سال 1392 انتظارات در جهت کاهش نرخ تورم بوده و تورم انتظاری سیر نزولی داشته است، اما تورم واقعی رشد بالایی را تجربه کرده است. درحالی‌که سیر نزولی و توقف تورم واقعی فقط از مهر ماه 1392 شروع شده و به تدریج کاهش یافته و به 4/ 38 درصد در دی ماه 1392 رسیده است. به این ترتیب قطعا نرخ تورم واقعی کشور در سال 1392 بیش از 5/30 درصد در سال 1391 خواهد بود. درحالی‌که نرخ تورم انتظاری سال 1392 از منظر فعالان اقتصادی کمتر از نرخ تورم واقعی سال 1391 است.
بر اساس آمار بانک مرکزی نمودار زیر چگونگی تغییر سه نوع نرخ تورم (ماهانه، نقطه به نقطه و سالانه) را از بهمن ماه 1391 تا دی ماه 1392 نشان می‌دهد. ملاحظه می‌شود درحالی‌که نرخ رشد ماهانه قیمت‌ها به سرعت در حال کاهش است، اما چنین کاهشی در نرخ تورم محاسبه شده واقعی برای دوره یک‌ساله مشاهده نمی‌شود. حتی انعکاس این کاهش در تورم نقطه به نقطه ماهانه نیز محدود است. به نظر می‌رسد، میانگین‌های آماری تورم ماهانه به‌ویژه در مورد گروه کالاهای خاص همراه با تعدیلات مناسب، شاخص خوبی برای اندازه‌گیری تورم انتظاری باشد.
روند ارقام مرکز آمار ایران نیز مشابه ارقام بانک مرکزی است لیکن به جهت تفاوت شیوه محاسبه، تورم واقعی دی‌ماه را 35 و بهمن ماه را 7/33 درصد برآورد کرده است. مرکز آمار نرخ تورم ماهانه را در بهمن ماه فقط 1/0 درصد اعلام نموده است که بیانگر روند بسیار خوبی به جهت کاهش تورم انتظاری مردم است. البته توضیح این تفاوت‌ها توسط دو مرکز آماری برای تحلیلگران اقتصادی و مردم بسیار مفید خواهد بود.


تورم و نرخ بهره
برای فعالان بازارهای مالی همانند بسیاری از فعالان در سایر بازارها، نرخ تورم انتظاری نقش کلیدی در مبادلات مالی آنها ایفا می‌نماید. نرخ بهره اعلامی و معمول برای تامین منابع مالی به‌ویژه در اقتصاد ایران نرخ بهره اسمی است، اما با توجه به تادیه منابع مالی پس از یک دوره زمانی، نرخ بهره پس از کسر کاهش انتظاری قدرت خرید است که در تصمیمات فعالان اقتصادی بازارهای مالی اهمیت می‌یابد. به عبارت کارشناسی نرخ بهره حقیقی و نه اسمی تعیین‌کننده اصلی تصمیمات آنها است. متاسفانه برای سهولت امر بعضی از تحلیلگران به جای استفاده از نرخ تورم انتظاری از نرخ تورم واقعی برای محاسبه نرخ بهره حقیقی استفاده می‌کنند. در نتیجه مثلا برابر نرخ تورم دی ماه 1392 که 4/38 درصد است، برای نرخ بهره سپرده‌ها در نظام مالی رسمی کشور که حداکثر 24 درصد است، به نرخ بهره حقیقی منفی 4/14 درصد می‌رسند. با اعمال این روش حتی در مورد نرخ ودیعه اجاره مسکن، نرخ بهره اسمی اعمال شده که 36 درصد است، به نرخ بهره حقیقی منفی 4/2 درصد می‌رسند. این ارقام ممکن است مسوولان را به افزایش نرخ بهره اسمی برای کنترل تورم سوق دهد. اما در شرایط اقتصادی ایران که انتظارات تورمی تخفیف یافته و به میزان قابل ملاحظه‌ای کمتر از تورم واقعی است، روش محاسباتی فوق نه تنها درست نیست، بلکه مسوولان سیاست‌های پولی کشور را در جهت خلاف هدف سیاست‌های انقباضی پولی و کنترل تورم سوق می‌دهد؛
چرا که به صورت خودکار در شرایط کاهش نرخ تورم انتظاری، در نرخ‌های اسمی بهره فعلی به نرخ بهره حقیقی بالاتری می‌رسیم که حاصل آن حاکمیت سیاست انقباضی پولی و کاهش فشار خریدها است. این وضعیت کم و بیش در 9 ماهه سال 1392 حاکم بوده است.


در مقابل اگر نرخ‌های اسمی بهره به استناد نرخ تورم واقعی گذشته افزایش یابد، این سیاست می‌تواند تاثیری بر قبول و اعلام نرخ تورم بالاتر در سال جاری و سال آتی باشد که حاصل آن افزایش نرخ تورم انتظاری و کاهش نرخ بهره حقیقی، به‌رغم افزایش نرخ بهره اسمی باشد. چنین سیاستی نه تنها انقباضی و در جهت کنترل تورم نخواهد بود، بلکه منجر به تثبیت نرخ تورم بالاتر خواهد شد و نقض غرض خواهد بود. به نظر می‌رسد در تورم‌های بالا مشابه اقتصاد ایران که تورم انتظاری در آن نقش بالایی داشته است، تاکید بر تخفیف و رفع عوامل تورم انتظاری، تثبیت نرخ بهره اسمی و تلاش در جهت کاهش نرخ تورم انتظاری سیاست موفق‌تری باشد. به علاوه نرخ بهره اسمی بالاتر زمینه استدلال‌های ساده بالا بودن هزینه‌های منابع مالی را برای افزایش قیمت توسط تولیدکنندگان را نیز فراهم می‌سازد که موجب افزایش تورم واقعی می‌شود. سیاست تاکید بر عوامل انتظاری تورم در ایران به‌هیچ‌وجه نافی نقش موثر سیاست افزایش نرخ بهره اسمی برای مقابله با فشارهای تورمی و تسویه بازارهای مالی در شرایط عادی اقتصاد و نرخ‌های پایین تورم نیست. اما به نظر می‌رسد همانند همه تورم‌های دورقمی و بالاتر، انتظارات و عوامل خارجی بیش از سایر شرایط معمول عرضه و تقاضا در بازارهای مالی نقش داشته باشند و اولویت سیاست پولی باید توجه به آن عوامل باشد.


سیاست‌های پیشنهادی
سیاست‌های گسترده‌ای برای کنترل تقاضا و بهبود ساختار تولید و مهار تورم و کاهش نرخ آن ضرورت دارد که قطعا مورد توجه واحدهای مرتبط است. اما در رابطه با محور بحث فوق که نقش تورم انتظاری و سیاست‌های نرخ بهره در کنترل تورم است، توصیه‌هایی جهت بررسی و اعمال احتمالی عنوان می‌شود. جهت کلی توصیه‌ها توجه به کاهش تورم انتظاری است که نقش تعیین‌کننده در تورم واقعی دارد. این توصیه‌ها شاید تکرار مکررات به نظر آید، اما تجربه چند سال گذشته نشان داده است که چگونه کم توجهی‌ها و ساده اندیشی‌ها، شرایط دشواری را بر اقتصاد کشور حاکم می‌کند:
 تا تثبیت نسبی شرایط سیاسی و اقتصادی کشور از افزایش نرخ بهره اسمی در نظام مالی کشور احتراز شود تا منجر به افزایش تورم انتظاری نشود. از توان بالقوه روند جاری کاهش تورم انتظاری برای اثرگذاری بر روند کاهش تورم واقعی حداکثر استفاده به عمل آید.
 از هر گونه تصمیمات و اقداماتی که منجر به افزایش تورم انتظاری می‌شود، احتراز گردد. از جمله از افزایش‌های جهشی قیمت حامل‌های انرژی که به‌عنوان نماد شکل‌گیری تورم انتظاری استفاده می‌شود، خودداری شود. افزایش‌های محدودتر و متنوع‌تر قیمت حامل‌های انرژی در طول زمان توصیه‌پذیرتر است. در مورد آب و تلفن و سایر خدمات دولتی نیز همین رویه می‌تواند در پیش گرفته شود.
 کاهش یا حذف پرداختی یارانه‌ها به اقشار پردرآمد یا ثروتمند نه تنها به‌عنوان یک سیاست انقباضی مالی و حرکت در جهت تعادل بودجه‌ای خواهد بود، بلکه در شکل‌گیری کاهش تورم انتظاری نیز موثر است. تعلل در این زمینه توجیه‌پذیر نیست. تقلیل فقط 10 درصد در یارانه‌های پرداختی صرفه‌جویی قابل‌ملاحظه‌ای در حدود 4000 میلیارد تومان دربردارد.
 نرخ رشد شاخص قیمت‌ها به صورت ماهانه، در هفت ماه منتهی به دی‌ماه سال 1392، به‌طور متوسط برابر 17/1 درصد بوده، حال آنکه این میزان در هفت ماه قبل از آن 13/3 درصد بوده است، که بیانگر تقلیل بیش از 60 درصدی این شاخص است که در شکل‌گیری تورم انتظاری فعالان اقتصادی بسیار نقش دارد. مرکز آمار ایران این نرخ را برای بهمن ماه 1392 فقط 1 /0 اعلام داشته است. متوسط نرخ تورم ماهانه نقطه به نقطه سه ماهه گذشته نسبت به سه ماه قبل از آن نیز تقلیل قابل‌ملاحظه‌ای یافته است. اطلاع‌رسانی بیشتر و گسترده‌تر در این زمینه‌ها نرخ تورم انتظاری فعالان اقتصادی را کاهش داده یا حداقل مانع افزایش آن می‌گردد. حاصل امر کاهش سریع‌تر نرخ تورم واقعی خواهد بود.
 با توجه به احتمال بالای بهبود شرایط ارزی، از افزایش نرخ اسمی ارز که در ایران شاخص تعیین‌کننده‌ای برای نرخ تورم انتظاری است، حداقل تا اثربخشی سیاست‌های انقباضی دولت احتراز گردد.
 شیوه اعمال سیاست‌های انقباضی مالی به‌صورت تدریجی، محدود و متنوع باشد تا موجب افزایش تورم انتظاری نگردد. به‌عنوان مثال، افزایش پایه‌های مالیاتی و افزایش محدودتر نرخ‌های مالیاتی می‌تواند بیشتر مورد توجه باشد.
 سخن آخر ولی بسیار مهم، موفقیت در مذاکرات رفع تحریم‌های اقتصادی از یک‌طرف و حفظ و افزایش اعتماد مردم به دولت و نظام از طرف دیگر نقشی تعین‌کننده در حل معضلات اقتصادی کشور و از جمله کاهش تورم انتظاری و واقعی دارد.
* استاد بازنشسته اقتصاد، دانشگاه علامه طباطبایی



 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[h=1]داستانی تکراری: کابوس تورمی پایان سال[/h]علیرضا مختار*
روزهای پایانی سال یکی پس از دیگری سپری می‌شوند و با نزدیک شدن تعطیلات طولانی نوروز، جنب‌و‌جوشی که همواره خاصیت این ایام است در بازار به صورت موجی تازه از افزایش تقاضا برای خرید کالا و خدمات به چشم می‌خورد. ماه اسفند و روزهای پایانی‌اش، به یک دلیل مهم همیشه کابوسی از تورم را در اقتصاد کشورمان به همراه داشته است:
پرداخت حجم قابل توجه مطالبات و معوقات حقوقی و عیدی و پاداش آخر سال کارمندان و کارکنان. به تبع آن، بخشی از درآمدی را که خانوار مصرف می‌کند (مصرف بخش خصوصی) افزایش یافته و هجوم این نقدینگی به سوی بازار در برابر عرضه محدود کالا و خدمات، به افزایش نسبی قیمت‌ها می‌انجامد. از سوی دیگر، انتظاری که آحاد اقتصادی از تورم سال آینده دارند (نرخ تورم انتظاری) غالبا به دلیل تجربه‌های گذشته ایشان از نرخ تورم واقعی فعلی بالاتر است و این امر از یکسو، انگیزه بنگاه تولیدکننده را به افزایش تولید در آینده سوق می‌دهد و از سوی دیگر تورمی انتزاعی را دامن می‌زند که در سایه نگرانی طرف تقاضا (خانوار) پدید می‌آید و به افزایش درخواست خانوار برای خرید کالا یا خدماتی که شاید در شرایط فعلی از آن بی‌نیاز هم باشد، می‌انجامد. آنچه در سال‌های گذشته روی داده است، البته نشان داده که این نگرانی‌ها بی‌مورد هم نبوده است. این کابوس با دامنه دار شدن این نگرانی‌ها به واقعیت می‌پیوندد و واکنش عقلایی تقاضاکننده در بازار به دلیل ترس از افزایش قیمت پس از تحویل سال، یکی از عوامل افزایش قیمت می‌شود و در عمل به دلیل چسبندگی قیمت بیشتر کالاها به دوره بعد (سال نو) منتقل می‌شود. در باب تاثیر نرخ تورم انتظاری (که در حال حاضر رویکرد علمی برای اندازه‌گیری آن در کشور دنبال نشده است.) بر تورم واقعی در شماره هفدهم اسفند روزنامه طی مصاحبه‌ای با دکتر محمود ختایی، تحلیلی ارائه شده است. برآورد کارشناسانه این متغیر در اقتصاد ایران همواره یکی از دغدغه‌های اقتصاددانانی از جمله پروفسور‌هاشم پسران بوده است. راهکارهای عملی که از سوی سیاست‌گذار و نهادهای تصمیم‌ساز می‌تواند تا حدی از هراس تعبیر این کابوس بکاهد در اینجا پیشنهاد می‌شود:
1. افزایش قیمت حامل‌های سوخت و انرژی به ویژه بنزین (ولو با شیب ملایمی که هم اکنون پیش‌بینی شده است) با در نظر گرفتن اثر مستقیمی که بر افزایش بهای بسیاری از محصولات دارد، به جای روند معمول در ابتدای هر سال به زمانی دیگر برای نمونه ابتدای فصل تابستان موکول شود. تصمیم‌گیری درباره افزایش مالیات بر ارزش افزوده، قیمت برق، آب بها و سایر عوامل تاثیرگذار بر قیمت نیز مشمول این قاعده باشد. (شاید این‌طور به نظر بیاید که نظیر چنین تصمیم‌هایی در لایحه بودجه هر سال اتخاذ می شود که از ابتدای سال قابل اجرا است، اما زمان‌بندی فاز افزایش قیمت نهاده‌های تولید می‌تواند لزوما در ماه‌های آغازین سال نباشد. تصمیم اخیر مجلس شورای اسلامی برای به تعویق انداختن زمان افزایش قیمت بنزین به ابتدای تابستان را می‌توان از این جهت ستود.)
2. پرداخت‌بخشی از عیدی و پاداش‌های پایان سال به زمانی به جز اسفند (برای نمونه ابتدای ماه‌های دی و بهمن یا انتهای فروردین) موکول شود. برای نمونه لازم به یادآوری است که تغییر هنجار خریدهای شب عید و برای نمونه پوشاک نو که بین خانوارهای ایرانی همواره مختص روزهای پایانی سال است، می‌تواند تحت تاثیر اعمال همین تصمیم تعدیل شود.
3. اعتمادسازی، ثبات‌سازی و فرستادن علامت‌های‌های مثبت سیاست‌گذار به آحاد اقتصادی می‌تواند در کنار عوامل فوق، مهم‌ترین عامل کاهش نگرانی و طبعا نرخ تورم انتظاری باشد. حتی در صورت افزایش قابل توجه تورم در ماه‌های اول و دوم (که اخیرا از سوی مقامات مسوول به آن اشاره شده است.) شیوه اطلاع‌رسانی و بیان موضوع از سوی نهادهایی مانند دولت و بانک مرکزی می‌تواند رفتار آحاد اقتصادی را در این روزها تحت تاثیر قرار دهد. در صورت اطمینان یافتن از ثبات نسبی قیمت‌ها در آینده نزدیک، چه بسا خانوارها بخشی از خرید‌های غیرضروری را به سال آینده موکول کنند.
پیگیری این سیاست‌ها و اجرای این راه‌حل‌ها نیاز به بررسی دقیق‌تر و توجه به زمینه‌های عملی این موضوع دارد. با این حال می‌توان امیدوار بود که با اجرای درست این راهکارها، از این پس وزیدن نسیم خوش بهار در پایان هر سال، کابوس ناخوش تورم را با خود به همراه نیاورد.
* استادیار گروه مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شیراز
Mokhtar@gmail.com
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
نقدی بر یک سرمقاله

[h=1]دلیل کاهش تورم ماهانه ثبات نرخ ارز نیست![/h]مهران دبیرسپهری
«دنیای اقتصاد» در سرمقاله پنج‌شنبه مورخ 15/12/92 تحت عنوان «ریشه‌یابی موفقیت دولت در مهار تورم» دلیل کاهش تورم ماهانه در دو، سه ماه اخیر را ثبات نرخ ارز دانست که از اساس نادرست است و ما در این مقاله به دنبال پاسخ به آن هستیم.
اصولا تغییرات نرخ ارز می‌تواند منجر به تغییرات نرخ تورم شود ولی ثبات نرخ ارز هیچ‌گاه تاثیری بر تغییرات نرخ تورم نخواهد داشت. ما در این مقاله می‌خواهیم یک بار دیگر بر این معنا تاکید کنیم که تورم، پدیده‌ای همواره و در همه جا پولی است و حتی تورم ناشی از تغییرات نرخ ارز نیز با نگاه بلندمدت، ریشه پولی دارد. دولت گذشته در اسفند 1391، حجم پایه پولی را به نزدیک 98 هزار میلیارد تومان رساند که از نظر رشد، تقریبا شبیه دولت‌های قبل بوده است، اما دولت مزبور در 5 ماه انتهای زمامداری خود در سال 1392، افزایشی در حجم پایه پول ایجاد نکرد و با خویشتنداری دولت جدید نیز در این امر، حجم پایه پولی در دی ماه 1392 و پس از 10 ماه با افزایش 2 هزار میلیارد تومانی به حدود 100 هزار میلیارد تومان رسید که نسبت به دوره‌های گذشته، رشد کمی برای یک دوره 10 ماهه بوده است. طبق نظر فریدمن، اثر تورمی خلق پول معمولا بعد از 9 ماه، خود را نشان می‌دهد. بنابراین عکس آن هم صادق است، یعنی بعد از 9 ماه خویشتنداری برای عدم‌انتشار پایه پولی یا پول پرقدرت می‌توان انتظار داشت نتایج ضد تورمی آن آشکار شود که شد. درواقع علت کاهش رشد ماهانه تورم در ماه‌های آذر و بهمن 1392 که به ترتیب به مقادیر 5/0 و 4/0 درصد رسید ناشی از عملکرد صحیح بانک مرکزی از ابتدای سال 1392 بوده است. البته رشدهای تورم ماهانه فوق درواقع اعداد بزرگی هستند و یک کشور اگر بخواهد به توسعه اقتصادی دست یابد لازم است رشد ماهانه تورم خود را به نزدیک صفر برساند، اما کم تلقی کردن این اعداد تنها در مقایسه با مقادیر تورم ماهانه در چند ده سال اخیر است. در اینجا بر اساس سه فرضیه، نرخ تورم را برای سال آینده پیش‌بینی می‌کنیم، به طوری که در هر سه فرض، نرخ تورم ماهانه در سه ماه اردیبهشت، خرداد و تیر 1393 عدد بزرگ 3 درصد در ماه در نظر گرفته می‌شود، زیرا احتمالا مرحله دوم طرح هدفمندی یارانه‌ها در ابتدای این سه ماه اجرا خواهد شد. عدد 3 درصد مشابه نرخ تورم ماهانه در 3 ماه آغازین مرحله اول قانون هدفمندی یارانه‌ها در زمستان 1389 است اگر چه کمی بیشتر است که این فزونی را برای جبران نرخ کم پیش‌بینی شده تورم ماهانه اسفند 1392 به‌ویژه فرض اول : برای رسم منحنی تغییرات تورم، باید اولین نقطه آن مربوط به آخرین آمار بانک مرکزی درخصوص تورم باشد که هم‌اکنون متعلق به بهمن ماه 1392 است. براین اساس شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی در مناطق شهری ایران (سال پایه 100=1390) در بهمن 1392 به عدد 3/184 رسیده که تورم ماهانه 4/0 درصد را برای این ماه نشان می‌دهد. فرض اول: نرخ تورم ماهانه تا پایان سال 1393 به‌طور میانگین معادل 4/0 درصد در ماه باشد. همان‌طور که مشاهده می‌شود نرخ تورم در این فرض در پایان سال 1393 به حدود 15 درصد کاهش خواهد یافت. این فرض در صورتی تحقق خواهد یافت که بانک مرکزی رویه 10 ماه ابتدایی سال 1392 را از نظر انتشار پول در سال 1393 نیز ادامه دهد. فرض دوم: نرخ تورم ماهانه تا پایان سال 1393 به‌طور میانگین معادل 8/0 درصد باشد. بر اساس جدول و منحنی ذی‌ربط، نرخ تورم در فرض دوم و در اسفند 93 به حدود 5/17 درصد خواهد رسید. به اعتقاد نگارنده احتمال وقوع این فرض بیش از فروض دیگر است.
فرض سوم: نرخ تورم ماهانه تا پایان سال 1393 به‌طور میانگین معادل 2/1 درصد باشد. مطابق منحنی مربوطه، نرخ تورم بر اساس فرض سوم در پایان 1393 به حدود20 درصد خواهد رسید. شرط وقوع این فرض آن است که بانک مرکزی همچون چند ده سال گذشته رشدی شلخته‌وار برای رشد پول پرقدرت در نظر بگیرد. ضمنا پیش‌بینی‌های فوق با فرض ثبات نرخ ارز و با این فرض بوده است که اتفاق غیرمترقبه سیاسی یا اقتصادی موثر در سال 1393 رخ ندهد. حال شاید این سوال مطرح شود که اگر مرحله دوم طرح هدفمندی یارانه‌ها اجرا نشود نرخ‌های تورم در پایان سال 1393 چقدر خواهد بود؟ پاسخ این سوال در جدول ذیل و برای هر سه فرض دیده می‌شود. در اینجا با اطلاعات موجود می‌توان دریافت در فروض مختلف چقدر از تورم سال 93 ناشی از اجرای مرحله دوم هدفمندی یارانه‌ها خواهد بود. بر مبنای اطلاعات فوق و در فرض اول هفت واحد درصد از تورم میانگین سال 1393 مربوط به مرحله دوم هدفمندی و در فرض دوم 6 واحد درصد و در فرض سوم پنج واحد درصد از تورم میانگین ناشی از اجرای مرحله دوم هدفمندی
خواهد بود.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
رکود تورمی و سیاست‌های پولی

رکود تورمی و سیاست‌های پولی

[h=1]رکود تورمی و سیاست‌های پولی[/h]دکترتیمور رحمانی*
اقتصاد ایران در 2 سال گذشته دچار یکی از شدیدترین رکودهای تورمی خود شده است، به گونه‌ای که بر اساس آمارهای رسمی در سال 1391 تولید ناخالص داخلی معادل 8/5 درصد کاهش یافته و برآوردهای مقدماتی سال 1392 نیز بیانگر تداوم رشد اقتصادی منفی است. بروز و تشدید رکود تورمی در 2 سال گذشته، عمدتا حاصل تحریم‌های اعمال‌شده بر کشور بوده است. این تحریم‌ها با «کاهش صادرات نفت و درآمدهای نفتی»، «دشوار شدن دسترسی و استفاده از درآمدهای نفتی» و «محدود شدن داد و ستد‌های خارجی کشور» موجب شد اقتصادی که طی یک دهه گذشته به شدت به واردات متکی شده بود، ناگهان با «کاهش واردات کالاهای مصرفی»، «دشواری تامین مواد اولیه صنایع کشور» و همچنین «افزایش هزینه تامین مواد اولیه به‌دلیل افزایش نرخ ارز» مواجه شود که به تعمیق رکود تورمی منجر شده است.
در ماه‌های گذشته به دنبال تلاش جدی دستگاه دیپلماسی کشور و حمایت کل نظام از پیشبرد مذاکرات، توافق حاصل‌شده با طرف غربی برای تداوم مذاکرات و البته توجه جدی‌تر دولت به توصیه‌های علم اقتصاد، نشانه‌های بهبود اوضاع اقتصادی ظاهر شده است. از آنجا که نه تنها افزایش نرخ ارز متوقف شده است؛ بلکه حتی نسبت به یکسال پیش نرخ حقیقی ارز حدود 50 درصد کاهش یافته است، از فشار عامل «نرخ ارز» در ایجاد تورم و رکود به‌طور چشمگیری کاسته شده و تقریبا کل اثر افزایش نرخ ارز در ایجاد تورم رکودی تخلیه شده است. در این شرایط، انتظاری برای تداوم تورم از این ناحیه وجود ندارد و حداقل به این دلیل، بخش قابل‌توجهی از تورم بالای کشور از بین خواهد رفت.
از طرف دیگر بر اساس شواهد به‌نظر می‌رسد دولت جدید با درک شرایط حساس کشور، از در پیش گرفتن سیاست‌های شوک‌مانند به‌ویژه در ایجاد تورم که سبب تلاطم بیشتر اقتصاد شود، خودداری کرده و سیاست‌های کلی آن در راستای «ثبات بخشیدن به اقتصاد» بوده است. این نیز عاملی است که در تخفیف تورم در ماه‌های پیش رو موثر خواهد بود. نکته دیگر این است که در ماه‌های اخیر، «انتظارات تورمی» نیز به‌طور قابل‌توجهی کاسته شده که عامل دیگری برای کاهش فشار تورمی موجود در کشور است. بالاخره، بهبود در روابط خارجی کشور حاکی از آن است که درآمدهای نفتی رو به افزایش است. «افزایش درآمدهای ارزی» موجب می‌شود از طریق گسترش واردات حداقل به‌عنوان یک درمان موقتی، امکان کاهش تورم وجود داشته باشد؛ بنابراین تنها عاملی که در حال حاضر به افزایش فشار تورمی کمک می‌کند، «افزایش قیمت حامل‌های انرژی» و در حالت کلی‌تر، کاهش یارانه کالاها و خدمات عمومی است که تجربه گذشته نشان از آن دارد که این فشار تورمی قابل‌توجه نخواهد بود و نباید نگرانی چندانی از آن داشت.
در چنین شرایطی، بانک مرکزی در زمینه سیاست پولی چگونه باید عمل کند؟ می‌دانیم که از دهه 1980 به بعد هدف اصلی و اولویت نخست سیاست‌گذاری پولی در جهان توسعه یافته و حتی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، «کنترل تورم» بوده است. در اینکه کنترل تورم به‌عنوان یک اولویت اصلی برای بانک مرکزی بسیار حائز اهمیت است، تردیدی نیست، اما این را نیز می‌دانیم که تاکید بیش از حد بر کنترل تورم و بی‌توجهی به جلوگیری از «بی‌ثباتی فعالیت‌های حقیقی» به‌ویژه به شکل «رکود اقتصادی» زیانبار است. در واقع، در هیچ جای دنیا بانک مرکزی فقط به دنبال کنترل تورم نیست؛ بلکه به کنترل تورم در مقایسه با سایر اهداف خود، وزن و اهمیت بیشتری می‌دهد. واضح است که تلاش برای دستیابی به هر هدفی سبب ایجاد هزینه‌هایی به شکل دور شدن از سایر اهداف می‌شود؛ بنابراین می‌توان تقریبا تورم را به صفر رساند، اما رسیدن به این منظور به قیمت از دست رفتن و کاهش قابل‌توجه تولید در کوتاه‌مدت امکان‌پذیر می‌شود. به همین دلیل است که غالب کشورهای صنعتی نرخ تورم هدف حدود 2درصدی را دنبال می‌کنند، نه نرخ تورم صفر. در واقع، در شرایط کنونی که هنوز اقتصادهای صنعتی به‌طور کامل از رکود بزرگ اخیر خارج نشده‌اند، یکی از توصیه‌های به شدت مورد تاکید از سوی اقتصاددانان این کشورها، آن است که بانک‌های مرکزی، نرخ تورم هدف خود را به حدود 3 درصد افزایش دهند تا از طریق «افزایش انتظارات تورمی»، به «کاهش نرخ بهره حقیقی» دست یابند. (به‌دلیل نزدیک صفر بودن نرخ بهره اسمی، امکان کاهش نرخ بهره حقیقی از طریق کاهش نرخ بهره اسمی توسط بانک‌های مرکزی این کشورها وجود ندارد)، اما این موضوع به این معنی نیست که این اقتصادها نگران تورم نیستند؛ بلکه حاکی از آن است که در حال حاضر زیان تورم را کمتر از زیان رکود می‌دانند.
اما حال که اقتصاد کشور از تورم رکودی رنج می‌برد، آیا توجیهی دارد که بانک مرکزی سیاست پولی انقباضی در پیش بگیرد؟ این موضوع که رشد نقدینگی سبب تورم می‌شود، مورد تردید نیست. البته صحیح‌تر آن است که گفته شود در غیاب رشد نقدینگی، امکان تداوم تورم وجود ندارد. نویسنده حاضر، خود بیش از هر اقتصاد‌خوانده‌ای به این موضوع باور دارد، اما این امر مسلم به آن معنی نیست که سیاست‌گذاران بانک مرکزی کافی است رشد نقدینگی را کمتر کنند و آسوده باشند که دیگر مشکلی در کار نیست. تاکید بیش از حد بر اصل مسلم «رشد نقدینگی سبب تورم می‌شود» و عدم‌توجه به مشکلات دیگر اقتصادی کشور، اقتصادخوانده‌ها را در معرض همان اتهام یا مطایبه‌ای قرار می‌دهد که در ابتدای شکل‌گیری علم اقتصاد وجود داشت و فیلسوف معروف، توماس کارلایل که علم اقتصاد را «علم یأس و نومیدی» (dismal science) می‌نامید، بر اساس آن به طنز، ادعا می‌کرد که «اگر به یک طوطی عرضه و تقاضا آموخته شود، نیازی به علم اقتصاد نخواهد بود.»
بر اساس آمار رسمی بانک مرکزی در انتهای اسفند 1391 نسبت به انتهای اسفند 1390 نقدینگی 29 درصد رشد داشته، درحالی‌که در همین مدت شاخص قیمتی مصرف‌کننده 2/41 درصد افزایش یافته است. گرچه آمار رسمی کل سال 1392 هنوز منتشر نشده است، اما آمارهای مقدماتی از رشد نقدینگی و تورم، وضعیت چندان متفاوتی را نشان نمی‌دهد؛ بنابراین در طول 2 سال گذشته از میزان «حقیقی» نقدینگی کاسته شده و در نتیجه، فشاری از ناحیه رشد نقدینگی روی افزایش تورم وجود نداشته، بلکه عکس آن اتفاق افتاده است. هنگامی رشد نقدینگی سبب فشار تورمی می‌شود که حجم حقیقی نقدینگی رشد یابد. به این ترتیب، در طول 2 سال گذشته، حجم نقدینگی حقیقی کاسته شده است و این، به آن معنی است که نقدینگی موجود حجم دادوستد کمتری را امکان‌پذیر می‌کند، اما این، به آن معنی است که مشکل کمبود نقدینگی در ایران مشکلی واقعی است و اصرار بیش از حد بانک مرکزی بر «سیاست پولی انقباضی» سبب تداوم رکود می‌شود که ممکن است کاهش حاصله در تورم نتواند توجیه کافی برای آن باشد و ممکن است عقلایی نباشد که به دنبال کاهش تورم به هر قیمتی باشیم. همواره تحمل تورم سهل‌تر از رکود است. در شرایط کمبود نقدینگی، آشکار است که بنگاه‌های بزرگ و موسسات دولتی و شبه دولتی، باوجود ناکارآمدی به هر طریقی که شده، تا حدی مشکل نقدینگی خود را حل می‌کنند و این موسسات و بنگاه‌های کوچک هستند که تداوم سیاست شدید انقباضی آنها را به شدت در مضیقه قرار می‌دهد.
در این تردیدی نیست که رشد نقدینگی و نرخ تورم بهینه و مطلوب اقتصاد ایران، بسیار پایین‌تر از نرخ‌های فعلی است و باید تلاش شود که به تدریج، نرخ رشد نقدینگی و نرخ تورم در اقتصاد ایران بسیار پایین‌تر از وضعیت کنونی باشد. اما نباید فراموش کرد که تصمیمات اقتصادی در شرایط آرمانی اتخاذ نمی‌شود؛ بلکه درون واقعیتی صورت می‌گیرد که غالبا تلخ است. بیش از آنکه بر کنترل نقدینگی تمرکز شود، باید بر عوامل موجد رشد نقدینگی تاکید شود. تا زمانی که آن عوامل درمان نشود، کنترل نقدینگی و کنترل تورم هم کار آسانی نیست و غالبا پرهزینه است. تحلیل‌های اقتصاد سیاسی در زمینه سیاست‌گذاری پولی و همچنین تحلیل ناسازگاری زمانی نیز نشان می‌دهند که توصیه صرف به کاهش رشد نقدینگی بدون توجه به عوامل آن، امکان‌پذیر و بهینه نیست.
*دانشیار دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران
 

zahra.71

عضو جدید
کاربر ممتاز
مسیر تورم پس از فاز دوم

6 اردیبهشت 1393

حمید زمان زاده
با اجرای فاز دوم هدفمندی بسیاری از مردم و حتی برخی کارشناسان اقتصادی، نگران افزایش مجدد نرخ تورم هستند. افزایش قیمت حامل‌های انرژی در فاز دوم هدفمندی بین 25 درصد (مربوط به برق) تا 75 درصد (مربوط به بنزین یارانه‌ای) بوده است. در مجموع به‌نظر‌می‌رسد، میانگین قیمت انرژی در فاز دوم با افزایش حدود 45 درصدی مواجه شده است. مقاله حاضر درصدد پاسخ به 2 سوال اصلی است: اول اینکه نگرانی از پیامدهای تورمی ناشی از اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها تا چه حد موجه است؟ و دوم اینکه مسیر حرکت تورم پس از اجرای فاز دوم هدفمندی چگونه خواهد بود؟ این مقاله درصدد طرح این ادعا است که اثرات تورمی اجرای فاز دوم هدفمندی محدود است و روند نزولی تورم با وجود اجرای فاز دوم هدفمندی (البته به شرط حفظ ثبات ارزی) تداوم خواهد یافت. 
جای شک نیست که افزایش قیمت انرژی، به افزایش سطح عمومی قیمت‌ها و در نتیجه تورم خواهد انجامید. از آنجا که انرژی جزئی از سبد مصرفی خانوار است، افزایش قیمت آن به‌طور مستقیم (بدون درنظر گرفتن اثر افزایش قیمت انرژی بر قیمت سایر کالاها) اثر افزایشی بر سطح عمومی قیمت‌ها خواهد گذاشت. علاوه‌بر این اثر مستقیم تورمی، از آنجا که انرژی یک عامل تولید نیز هست، طبیعی است که افزایش قیمت آن، از طریق افزایش هزینه‌های تولید سایر کالاها، زنجیره‌ای از افزایش قیمت را در سایر بازارها و کالاها (البته به مقادیر مختلف) در یک دوره کوتاه‌مدت ایجاد خواهد کرد که با توجه به وزن هر کالا در سبد مصرفی خانوار، سطح عمومی قیمت‌ها و نرخ تورم را افزایش خواهد داد؛ اما بحث اصلی نه در مورد اصل اثرات تورمی اجرای فاز دوم هدفمندی، بلکه در مورد میزان اثر تورمی آن است.
در این مورد تجربه فاز اول هدفمندی یک راهنمای مهم است. در فاز اول هدفمندی یارانه‌ها در پاییز 1389 که قیمت انرژی به‌طور میانگین بیش از 300 درصد افزایش‌یافت، برخی کارشناسان پیش‌بینی تورم‌های بسیار بالایی ناشی از آن داشتند که در نهایت در عمل به وقوع نپیوست؛ اگرچه اقتصاد ایران پس از آن روند صعودی نرخ تورم و حتی ثبت نرخ تورم بیش از 40 درصدی را در ابتدای سال 1392 تجربه کرد، اما باید توجه داشت که بخش اصلی جهش تورمی نه به‌دلیل افزایش قیمت حامل‌های انرژی؛ بلکه به‌دلیل جهش‌های ارزی ناشی از تحریم‌های اقتصادی رخ داد. در واقع اثرات تورمی فاز اول هدفمندی یارانه‌ها که خیلی هم زیاد نبود، عملا تا پایان سال 1390 تخلیه شده بود. 
اما اکنون و در اردیبهشت سال 1393، با اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها، قیمت انرژی به‌طور میانگین حدود 45درصد افزایش یافته است. اثر مستقیم این افزایش قیمت انرژی بلافاصله خود را در افزایش شاخص قیمت‌ها در ماه اردیبهشت نشان خواهد داد و با توجه به سهم حدود 5/2درصدی انرژی در سبد مصرفی خانوار، حدود 2/1 درصد بر تورم ماهانه اردیبهشت‌ماه خواهد افزود؛ بنابراین افزایش نرخ تورم ماهانه در اردیبهشت ماه به بیش از 2 درصد دور از انتظار نیست؛ اما اثرات غیرمستقيم ناشی از افزایش قیمت انرژی به صورت ماهانه و به تدریج بروز خواهد یافت و احتمالا تا پایان سال 1393 تخلیه خواهد شد. با توجه به تجربه فاز اول هدفمندی و نیز برآوردهای مبتنی بر مدل‌های اقتصادی انتظار نمی‌رود اثرات غیر مستقیم ناشی از افزایش حدود 45 درصدی قیمت انرژی به بیش از 2 درصد برسد؛ بنابراین پیش‌بینی می‌شود در مجموع، اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها با توجه به افزایش حدود 45 درصدی قیمت انرژی، بار تورمی بیش از 3 تا 5/3 درصد را بر اقتصاد کشور تحمیل نخواهد کرد؛ بنابراین اثرات تورمی اجرای فاز دوم هدفمندی در مجموع محدود خواهد بود و از این بابت جای نگرانی وجود ندارد.   
تداوم روند نزولی تورم با وجود اجرای فاز دوم هدفمندی 
در حال حاضر نرخ تورم (میانگین) در روندی نزولی قرار گرفته و از حدود 5/40 درصد در مهرماه 1392 به 7/34 درصد در اسفندماه 92 رسیده و احتمالا در فروردین 93 به حدود 5/32درصد کاهش خواهد یافت. اگرچه ثبات نسبی پولی به عنوان یک عامل میان‌مدت و بلندمدت به مهار تورم کمک کرده‌است، اما عامل اصلی نزول نرخ تورم در کوتاه‌مدت حفظ ثبات ارزی بوده است. ثبات نسبی نرخ ارز، حداقل در کوتاه‌مدت از سه مسیر مستقیم و غیرمستقیم موجبات کاهش سریع نرخ تورم را فراهم کرده است. از آنجا که کالاهای وارداتی بخشی از سبد مصرفی شاخص را تشکیل می‌دهد، ثبات نرخ ارز از طریق ثبات قیمت ریالی کالاهای وارداتی، به صورت مستقیم به ثبات سطح عمومی قیمت‌ها و در نتیجه کاهش نرخ تورم کمک کرده است. همچنین از آنجا که کالاهای سرمایه‌ای و واسطه‌ای وارداتی بخشی از هزینه‌های تولید داخلی را شامل می‌شود، ثبات نرخ ارز از طریق ثبات هزینه‌های تولید به صورت غیرمستقیم به ثبات قیمت محصولات تولیدکنندگان داخلی و در نتیجه کاهش نرخ تورم کمک کرده است. علاوه‌بر این، ثبات نرخ ارز به عنوان یکی از کلیدی‌ترین عوامل شکل‌دهنده انتظارات تورمی در اقتصاد کشور، از مسیر کاهش انتظارات تورمی به یکی از عوامل کاهش سریع نرخ تورم در کوتاه‌مدت تبدیل شده است. 
در شرایط فعلی نرخ تورم نقطه به نقطه به کمتر از 20 درصد رسیده است و شکاف میان نرخ تورم نقطه به نقطه کمتر از 20 درصدی و نرخ تورم میانگین بیش از 30 درصدی حاکی از آن است که روند نزولی نرخ تورم فعلا ادامه خواهد یافت. در چنین شرایطی اجرای فاز دوم هدفمندی و اثرات محدود تورمی ناشی از آن (حدود 3 تا 5/3 درصد)، به افزایش نرخ تورم منتهی نخواهد شد؛ بلکه صرفا در کوتاه‌مدت اندکی از سرعت کاهش نرخ تورم خواهد کاست؛ بنابراین پیش‌بینی می‌شود، نرخ تورم با وجود اجرای فاز دوم هدفمندی به روند نزولی خود ادامه خواهد داد و انتظار می‌رود تا پایان تابستان نرخ تورم میانگین تا مرز 20درصد کاهش یابد. در نهایت جای تاکید نیست که آنچه در شرایط فعلی تعیین‌کننده اصلی نرخ تورم است، نه اجرای فاز دوم هدفمندی و افزایش قیمت حامل‌های انرژی؛ بلکه نرخ ارز و وضعیت تحریم‌های اقتصادی است. حرکت در مسیر رفع تحریم‌های اقتصادی و حفظ ثبات نرخ ارز تضمین‌کننده این امر است که مسیر نزولی نرخ تورم در سال جاری با وجود اجرای فاز دوم هدفمندی ادامه خواهد یافت و نرخ تورم ارقامی کمتر از 20 درصد را در پایان سال ثبت خواهد کرد. در مقابل عدم حصول توافق هسته‌ای و به تبع آن بروز بی‌ثباتی‌های ارزی به صعود مجدد نرخ تورم خواهد انجامید که البته ارتباطی با اجرای فاز دوم هدفمندی نخواهد داشت.
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
تحلیل کاهش نرخ سود با توجه به کاهش تورم
[h=1]رابطه مصنوعی نرخ سود و تورم[/h]


مهدیه زمردی
پژوهشگر اقتصادی
مقدمه
در این یادداشت به دنبال پاسخ به این سوال هستیم که آیا در حال حاضر با توجه به هدفگذاری كاهش نرخ تورم، نرخ سود بانکی باید کاهش یابد یا خیر. این مساله در هفته‌های اخیر در محافل اقتصادی با هدف خروج از رکود و حمایت از بورس مطرح شده است.
براي پاسخ به اين سوال سه نكته مورد بررسي قرار گرفته است: پيش‌بيني روند نرخ تورم و وضعيت اقتصاد كشور كه قاعدتا تورم باید تابع آن باشد، پيش‌بيني جهت‌گيري و سياست بانك مركزي و عوامل خارج از كنترل مانند نتیجه مذاکرات هسته‌ای و رفع تحریم‌ها كه گاه نقش اصلي را ايفا مي‌کنند.
بر اساس منطق اقتصادي، یکی از عوامل مهم تعیین‌کننده نرخ سود، میزان تورم است. در کشورهایی که نرخ تورم در آنها پایین است (نرخ‌های تورم تك رقمی)، اهمیت این عامل کمتر است و در کشورهایی مانند ایران كه دارای نرخ تورم بالا هستند، نرخ تورم مهم‌ترین عامل است و یا حداقل اینكه مهم‌ترین عامل می‌تواند باشد. با این استدلال، منطقی به نظر می‌رسد که با کاهش نرخ تورم، نرخ سود هم كاهش یابد.
ولی در حال حاضر و در شرایط فعلی اقتصاد ایران، موضوع كمی پيچیده‌تر است. نخست اینكه در سال‌هاي اخير اقتصاد ایران دچار تورم شديد همراه با ركود بوده است كه يك وضعيت غير عادي (رکود تورمی) را به وجود آورده است و فرض ما بايد تغيير اين روندها باشد. دوم اینكه، ضمن آنكه بعضي آمارهای منتشره، ادعای تغيير روند تورم را تاييد مي‌کنند، كمبود آمار در مورد سایر متغیرها (مانند اجزای پایه پولی و میزان بدهی بانک‌ها و دولت به بانک مرکزی) پيش‌بيني‌ها را مشكل مي‌سازد.
سوم اینكه همواره برخی عوامل غير اقتصادي وجود دارند كه وضعيت اقتصادي تحت‌الشعاع آنها قرار دارد (متغیرهای خارج از كنترل). و بالاخره، تعیین دستوری نرخ سود بانكي از سوي بانك مركزي و بدون در نظر گرفتن انعطاف‌پذیری لازم برای آن. اینها مواردی هستند که تحلیل شرایط اقتصاد ایران را دشوار و متفاوت می‌کنند.


بررسی شرایط اقتصاد ایران
بررسی نرخ تورم
همان گونه كه در بالا اشاره شد، بر اساس آمارهای رسمی منتشر شده، کاهش نرخ تورم نقطه به نقطه و کاهش روند منفی رشد اقتصادی هر دو واقعی هستند، ولی عدم انتشار به‌موقع آمار سایر متغیرهای پولی باعث می شود که نتوان در مورد بهبود وضعیت رکود تورمی اظهار نظر كرد. در واقع درصد اطمینان پیش‌بینی‌ها و برآوردها كاهش می‌یابد.
علاوه بر این، هنوز نرخ تورم متوسط سالانه در بالای 30 درصد است كه بسیار بالاتر از نرخ‌های سود بانكی است. هر چند نرخ تورم نقطه به نقطه به زیر 20 درصد رسیده است، باید منتظر بمانیم تا روند نزولی نرخ تورم تثبیت شود تا بتوانیم در مورد روند نرخ تورم صحبت کنیم.
در این رابطه باید به 2 موضوع مهم اشاره كرد: نخست، سیاست یارانه‌ای دولت و میزان کسری بودجه دولت و نحوه تامین آن از یک طرف و دوم، آینده مذاکرات اتمی و تاثیر آن بر تحریم‌های وضع شده است. این دو موضوع، هرگونه تصمیم جدی در زمینه نرخ‌های بهره از سوی بانک‌ها را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
در این راستا واحد اطلاعات نشریه اکونومیست هم در آخرین برآورد خود از وضعیت اقتصاد ایران در فروردین ماه، با فرض آن که مرحله دوم رفع تحریم‌ها طولانی است، نرخ تورم تا پایان سال جاری میلادی را حدود 22 درصد برآورد کرده است.
همچنین بنا بر اظهارات معاون اقتصادی رئیس‌جمهور در میزگرد «چشم‌انداز اقتصاد ایران در سال 1393»، پیش‌بینی‌ها حاکی از آن است که تورم انتظاری ناشی از اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه‌ها، حداقل حدود 4 درصد است. بنابراین با فرض استقلال بانک مرکزی و کنترل رشد پایه پولی و ثبات بازار ارز پیش‌بینی می‌شود نرخ متوسط تورم در سال 93 به حدود 25 درصد برسد. با این حساب نرخ کنونی سود سپرده‌های یک ساله ( 22 درصد)، کماکان زیر نرخ تورم است و نیازی به کاهش آن
وجود ندارد.


بررسی نرخ سود
در خلال دو سه سال اخیر که کشور ما دچار ابرتورم بوده است، اختلاف بین نرخ سود و نرخ تورم ابعاد دیگری یافته است. اظهارنظر درباره اینكه نرخ‌ها تا چه میزان باید پایین بیایند، كار ساده‌ای نیست. اخیرا نیز درخصوص نرخ‌های سود تسهیلات بانک‌ها بحث‌هایی مطرح شده است، با این محوریت که سرمایه‌گذاری با نرخ‌های کنونی تسهیلات غیرممکن است. بنابراین، پیشنهاد این گروه از تحلیلگران برای برون‌رفت از شرایط رکودی فعلی، کاهش نرخ سود تسهیلات بانكی است.
در پاسخ به این استدلال می‌توان به این نكته بسیار مهم اشاره کرد که در سال‌هاي اخير نرخ سود تسهیلات بانكی، به میزان قابل توجه و معنی‌داری پایین‌تر از نرخ تورم بوده است. به‌رغم آن، تاثيري در كاهش ركود نداشته است.
اعطای تسهیلات ارزان قیمت راه حل این مشكل نيست، همچنان كه عامل این مشكل هم نیست. ما كمبود تقاضا برای اعتبار نداریم كه با كاهش نرخ آن تقاضای جدیدی ایجاد كنیم تا سرمایه‌گذاری به راه بیفتد. در واقع تقاضا فراوان است، ولی طرح دارای توجیه اقتصادی كم است. به همین جهت هم سهم قابل‌توجهی از تسهیلات سیستم بانکی معوق است.
به علاوه پايين آوردن نرخ بهره با هدف کنترل نقدینگی که از طرف بانک مرکزی مطرح می‌شود، در تضاد است، زیرا اعطای تسهیلات بيشتر به همان اندازه نقدینگی را بالا مي‌برد.
در نظام تولید کشور، مشکلات ساختاری، کیفیت پایین محصولات، واردات هنگفت با اتكا به درآمدهای نفتي، تحریم‌های ناعادلانه خارجی، روش‌های ناکارآی تولید، مدیریت‌های سنتی، ماشین‌آلات فرسوده، و بالاخره عدم اطمینان نسبت به آينده اقتصادی، موجب خروج سرمايه‌هاي داخلي و خارجي شده است كه گواه آن روند صعودي كسري حساب سرمايه موازنه پرداخت‌ها است.
ضمن اینکه پایین نگاه داشتن دستوری نرخ سود تسهیلات، وام بانكي را يارانه‌اي كرده است و ادامه این مساله، آن را تشدید هم خواهد كرد. به علاوه باعث ایجاد زمینه فساد و رانت‌خواری در سیستم بانکی، و اجحاف در حق سپرده‌گذاران می‌شود.
مهم‌ترین عامل ، تعیین نرخ بهره یا در واقع نرخ‌های بهره توسط بانک مرکزی است. اصولا بانك‌هاي مركزي سياست نرخ بهره خود را از طريق تعيين نرخ تنزيل مجدد (اوراق بهادار درجه یک بسیار کوتاه‌مدت) اعمال مي‌کنند و بازار با توجه به این تغییر، سایر نرخ‌ها را تعیین مي‌کنند. هیچ‌گاه بانك‌مركزی نرخ‌ها را به صورت دستوري تعیین نمي‌کند. بنابراین، علاوه بر اینكه تعیین دستوری نرخ بهره برخلاف منطق اقتصادی است، و موجب جابه‌جایی ناخواسته منابع می‌شود، این نرخ‌های دستوری تاکنون بدون توجه به شرایط اقتصادی و به‌خصوص تورم تعیین شده‌اند. ضمن اینکه تعیین دستوری نرخ بهره، رابطه‌ای منجمد به ساختار نرخ‌های بهره تحمیل کرده است که کاملا خلاف اصول اقتصادی است و در واقع یکی از علل نهادینه شدن نرخ‌های بالای تورم به شمار می‌رود.
به این ترتیب، هم رابطه تورم و نرخ بهره طی سال‌های متمادی در اقتصاد مصنوعی بوده است و هم ساختار نرخ‌های بهره دچار یک عدم انعطاف غیر اقتصادی بوده است.


نتیجه‌گیری
نرخ بهره باید با توجه به نرخ سودآوری سرمایه‌گذاری (یا به قول کینز «کارآیی نهایی سرمایه») تعیین شود. اکنون سال‌ها است كه نرخ بهره بانکی عملا یارانه‌ای بوده است. این امر نه از دید اقتصاد کلان درست است و نه از دید اقتصاد خرد. پس باید در تغییر نرخ سود با احتیاط عمل شود. براساس اصول علم اقتصاد و استدلال‌هایی كه انجام شد، در شرایط فعلی و مشكلاتی كه بر محیط اقتصادی حاكم است، به نظر می‌رسد قبل از آنکه نرخ تورم تثبیت شده و به میزان معنی‌داری به زیر نرخ سود بانکی برسد، كاهش نرخ‌های سود بانكی اقدام صحیحی نخواهد بود.
در نهایت اینکه، برای حمایت از بورس احتياج به کاهش نرخ بهره نيست. زیرا پایین نگاه داشتن مصنوعی نرخ بهره به منزله مسکنی برای مشکل بورس خواهد بود، بنابراین باید به فکر درمان بود. ابتدایي‌ترين راه درمان، ایجاد شفافیت و از بین بردن نااطمینانی فعلی در بازار سرمایه است که بر عملکرد سرمایه‌گذاران اثر سوء داشته است. لازمه ديگر آن، خصوصی‌سازی واقعی و در جوار آن يك بازار ثانویه اوراق بهادار ميان‌مدت و بلندمدت است به طوری که بازار پول كوتاه‌مدت مكمل آن باشد.
 

Similar threads

بالا