کربلایی عزیز میشه بدون استفاده از قرآن و احادیث نظرتو بگی تا با نظرت آشنا بشیم
خب دوست عزیز یکی از مشکلات همینه که کسایی که به خدا اعتقادی ندارن می گن که تمام این مسائل بر اساس تکامل انسان و حیوانات به وجود اومده
سلام
چشم
اما من فکر میکنم قران دقیقا چیزی رو داره میگه که یه بیخدا و غیرمسلمون میتونه خدارو بشناسه
یعنی خودشناسی
قران از خودشناسی شروع کرده
ببینید
ما خودمون رو ببینیم.
میتونیم فکر کنیم تصمیم بگیریم بیاندیشیم حرف بزنیم راه بریم
تفکر و تعقل
قلب داریم که حس کنیم
دست و بازو داری و پا داریم
تا حالا دقت کردین اگر زانوی ما از این طرف خم میشد چه اتفای می افتاد؟
یا اگر ارنج ما از همه جهات خم میشد؟
خیلی کارا رو نمیشد انجام داد؟
نوع بینی ما، چشم و گوش،
اینکه چشم ما توی یه گودی هست
همه اینا
تازه اینا ظاهر کار هست
همه نشون میده یه خالق هست
چون نمیشه که یه چیزی خود به خود به وجود بیاد
مثل اینکه بگیم یه سخاختمونی یهو به وجود امده
نه
یه خالق داشته
ما هم همینطوریم
خالقی داشتیم که در کارش بسیار حرفه ای بودهخ
اونی که مارو افریده
خداست
خدایی که جز او نیست
چون اگر شریک داشته باشه یعنی ناقصه
اگر ناقص باشه باید کاملتر از او وجود داشته باشه چون یک چیز ناقص نمیتونه خدا باشه
اگر اون چیز وجود نداشته باشه ممکن نیست چون نمیشه دوتا خدا باشن
چرا؟
چون ممکنه به اختلاف برسن
بعدشم اگر دوتا خدا باشه چون نقص هست درشون که یکیشون نمیشه برتر باشه
در خداییش نقصان پیدا میشه
نقصان در ذات خدا نیست
همه اینارو به راحتی میشه تصور کرد
آدم می تونه معلول داشته باشه و اون علم اونه که معلول انسان و تلاشش برای زندگی بهتر و کامل تر و معنوی تر استدوستمون گفتن عقیده
وقتی میخوایم در مورد خدا حرف بزنیم باید دینمون رو بذاریم کنار
اگر من ایه رو اوردم چون میخواستم اثبات کنم خداشناسی رو میشه از خودشناسی اثبات کرد
وگرنه برای خداشناسی باید با فلسفه و منطق جلو رفت
در علم منطق علت و معلول یکی از اصول بسیار مهم هست
یعنی هر چیزی یک علت داره و یک معلول
پس طبعا ادم نمیتونه معلول نداشته باشه
- بحث خدا از ابتدای وجود بشر تا حالا بوده هر کس برای خودش خدایی داشته
- انسان برای اینکه نمیتونسته بر طبیعت غلبه کنه همیشه دنبال یه نیروی برتر از خودش بوده
- از خدایان انسان غارنشین بگیر تا عصر دین و خداهای مطابق با فرهنگ خودشون مثل یهود و اسلام
- همیشه کارخانه خداسازی بشر فعال بوده و به قول یک فیلسوف که میگفت
- انسان از خلق یک پشه هم عاجزه ولی تا دلتون بخواد خدا درست کرده
- میبینیم که استدلال های دخالت خدا در زندگی انسان ( نه دلایل وجود) بسیار عوام گرایانه است
- مثلا همین سیل اخیر پاکستان که این همه انسان رو بدبخت کرد
- خیلی ها گفتن این کار خداست ولی من میگم به دلیل تعصبات کورکورانه پاکستانی در
- دین هست که مانع هر پیشرفت کارهای زیربنایی مثل ساخت سد درست و کارهای دیگه میشه
- و این فقر رو به اونها تحمیل کرده و این همه انتحاری میده بیرون
بتونیم بر طبیعت چیره بشیم و راهی برای زندگی بهتر پیدا کنیم نه اینکه به خاطر یک مشت اباطیل
- به نظر من خدا وجود داشته باشه یا نه این اهمیتی نداره و ما باید با قدرت فکرمون
انسان ها را بکشیم و غارت کنیم و خونه نشین کنیم و سنگسار و قطع دست و پا و دیگر رفتار های وحشیانه
ولی شما که ذهنیت مذهبی دارید بحث با شما اونم تو تایپک بی نتیجه است
چون شما اول یه چیزی رو تو مغزتون سنگی کردید بعد میخواهید بیایید اونو به دیگران قالب کنید
- افراد مثل شما هم زیاد بودن . ولی جالب توجه اینه هر کس به خاطر خدا شمشیر میکشه همیشه
- یه منافع مادی هم توش بوده و این طنز تلخ دین . جالبتر هم میشه موقعی که افراد مذهبی هم
- به هیچ وجه حاضر نیستند کوچکترین اشتباهی در زمینه های اصلی فکریشون رو بپذیرند
- افکاری که هزاران قصه جن و پری رو به عنوان واقعیت مسلم پذیرا شدند
- من شاید بتونم با ساعت ها بحث حضوری با این افراد به شرط امنیت بحث این افراد رو یه تغییر کوچکی بدم
- ولی اینجا تو تایپک با این دسته افراد بحث کردن 2 نتیجه داره
- 1- یا میگن تو نجس هستی و کار به تکفیر میکشه-- مثل بزرگترین فیلسوف اسلامی غزالی
- 2- یا اگه دستشون برسه تو رو محاکمه و بازداشت و احیانا ... می برند
این شعر رو مرحوم سعیدی سیرجانی سرودن، ایشون جزو کانون نویسندگان ایران بودند و در زمره کسانی که در قتل های زنجیره ای که برای حذف دگراندیشان و دگرباشان مذهبی انجام شد، به قتل رسیدند. چند روز پیش تضمینی با یک مصراع از این شعر ساختم، که مورد استقبال شدیــــــــــــــــــــــ ــــــــــــد بعضی از دوستان واقع شد.
گلایه ایشون هم از همین خداست.. در بیت آخر میگه: خداناشناسم اگر این خداست..مهندس این خدایی که توصیف شده بود تو شعر و بعد نفی شده بود رو منم نفی می کنم!
نمی دونم شاید دیگران تجربه نکردن ولی من به شخصه نه خشم خدا رو دیدم نه عذابشو...هرچی دیدم حتی وقتی که اشتباهی ککردم مهربونیش بوده...کلا هرچی خوبیه میشه به خدا ربط داد هرچیم زشتی و بدیه مال اون نیست...البته این خدایی که میگم لزوما خدای اصلی نیستا...درک من از خداست! مطمئنا هرچی میرم جلو آپدیت تر میشه...به اندازه کششم
سلام
شما تا حالا خیام خوندید؟ همینجوری یه سری اسم رو ردیف کردید بدون اینکه بدونید چه عقیده ای داشتند.. درباره رازی هم همینطوره.. اما بحثی ندارم..
پس فرمودید که خیام رو قبول دارید؟ خب پس بهتره کمی باهاش آشنا بشید. اشاره ای کوچک میکنم به نظر خیام درباره اندیشه معاد:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی، چو هستی خوش باش
-------------------------------------------------
زان پیش که بر سرت شبیخون آرند
فرمای که تا باده گلگون آرند
تو زر نه یی ای غافل نادان که تو را
در خاک نهاده باز بیرون آرند
--------------------------------------------------
گویند کسان: بهشت با حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کاواز دهل شنیدن از دور خوش است
--------------------------------------------------
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شک همه عمر نشست
هان تا ننهیم جام می از کف دست
در بی خبری مرد، چه هشیار و چه مست
--------------------------------------------------
بر من قلم قضا چو بی من رانند
پس نیک و بدش ز من چرا میدانند
دی بی من و امروز چو دی بی من و تو
فردا به چه حجتم به داور خوانند؟
--------------------------------------------------
گویند بهشت و حورعین خواهد بود
آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود
گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک
چون عاقبت کار چنین خواهد بود
--------------------------------------------------
گویند بهشت و حور و کوثر باشد
جوی می و شیر و شهد و شکر باشد
پر کن قدح باده و بر دستم نه
نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد
--------------------------------------------------
گویند هر آن کسان که با پرهیزند
زانسان که بمیرند چنان برخیزند
ما با می و معشوقه از آنیم مدام
باشد که به حشرمان چنان انگیزند
در ضمن خیام بعلت بسته بودن شدید جامعه، به سختی حرفش رو زده.. خیلی مراعات کرده.. گاهی یکی هم به نعل زده تا از خطرات خشکمغزان دور بمونه.. اما به هر حال نظرش رو بارها به روشنی گفته
قرآن که مهین کلام خوانند آن را
گه گاه نه بر دوام خوانند آن را
بر گرد پیاله آیتی هست مقیم
کاندر همه جا مدام خوانند آن را
----------------------------------------------
دوست من وقتی میخواید با کسی بحث کنید و نام کس دیگری رو وسط بکشید.. اقلا زحمت بکشید و کمی تحقیق کنید و ببینید اون بنده خدا موافق شما بوده یا نه.. اگه حوصله تحقیق ندارید هم میتونید سرچ کنید. بی ارتباط ترین نامی که میتونستید در زمینه تایید "که هم علم داشتند و هم خدا" بیارید همین بود که آوردید.
موفق باشید.. با سپاس و احترام
که مشاهده می فرمایید قبلش بر تمامی دانشمندان غربی که اون دوستمون مثال زد درود فرستادم!درود بر همه اون دانشمندان
و البته درود بر ابوعلی سینا ها
درود بر رازی ها
دورد بر خیام ها
دورد بر جابربن حیان ها
که هم علم داشتند و هم خدا
و شما با داشتن علم آنچنان غره میشوید که خدا را بنده نیستید.
می شود علم داشت و خدا را پرستید. در دوران اوج تمدن اسلامی که پایه گذار تمامی این علوم امروز غرب در همان تمدن اسلامی است، همه دانشمندان در عین علم و دانششون معتقد جدی به خدا بودند.
یاد بگیرید که در مغزتان هر دو را جای دهید، هم خدا و هم علم، هیچ کدام با دیگری تضاد ندارد
خب دوست عزیز یکی از مشکلات همینه که کسایی که به خدا اعتقادی ندارن می گن که تمام این مسائل بر اساس تکامل انسان و حیوانات به وجود اومده
البته من اینو قبول دارم که بر اساس تکامل اینا کامل شدن ولی من اعتقاد دارم که این تکامل هم بر اساس علت و معلول هست یعنی علت همون زمان و پیشرفت علم و معلول همون تکامله و در اینجا نقش خداوند نظارت بر تکامل روح است و پیشرفت معنوی او
آدم می تونه معلول داشته باشه و اون علم اونه که معلول انسان و تلاشش برای زندگی بهتر و کامل تر و معنوی تر است
با تشکر از نظراتتون
دوست من.. شروع پست شما این بود:دوست عزیز، میگم شما راجب اصل موضوعی که مطرح کردم صحبتی نداشتید که ایراد وارد می کنید بر جزییات یک مطلب؟
اصل حرف من این بود:
که مشاهده می فرمایید قبلش بر تمامی دانشمندان غربی که اون دوستمون مثال زد درود فرستادم!
منظور آن است که در دوران اوج تمدن ایران و اسلام، دانشمندان هم علم داشتند و هم خدا و علمشان را دلیل بر وجود داشتن خدا نمی دانستند (چیزی که در غرب شد و وقتی علمشان پیشرفت کردند دیدند به خدا نیازی نیست، در حالی که در ایران علمشان را برای اثبات خدا استفاده می کردند و به اصطلاح می گفتند "می خواهیم قرآن را تفسیر کنیم")، در اعتقادات خیام هم بحث فراوانی هست، منتها اینجا خیام شناسی نیست
دوست من، می خواهید بحث کنید به ایرادات جزیی که حرف و حدیث فراوان در ان وجود دارد، نپردازید و سعی کنید لپ مطلب را بگیرید
ممنون از اطلاعات خوبی که قرار دادید
خدا هرگز زنده نبوده است...خدایی وجود ندارد...هیچ خدایی وجود نداشته است.
من اعتقادای خودمو میگم...در مورد خدا.نه از این توهم ذهنی(=خدا)بدی دیدم...نه سرچیزی باهاش لج کردم...نه!فقط ایمان دارم که وجود نداره.
حالا چرا؟!
همه ما داریم نفس میکشیم...راه میریم..کار میکنیم...خلاصه این که روزمونو شب می کنیم...ولی زندگی چی؟ زندگی می کنیم؟!
زندگی شادی وخندست.زندگی هنره.ربطی به جامعه ما نداره..هیچ کس بلد نیست زندگی کنه.زندگی به هشیاری..هوشمندی...صبر و تحمل نیاز داره اما اونایی که بلد نبودن این چیزها رو درون خودشون به وجود بیارن..در واقع اونایی که فلج بودن...خدا رو به وجود آوردن...و در نتیجه اون پیامبران و بهشت.توی همه مذاهب چیزی که در مورد زندگی گفته میشه ترک کردنشه...اونا ما رو با بهشت آشنا می کنن و این یعنی این که لذت هایی که تو توی زندگی که الان داری و می تونی لمسشون کنی رو ترک کنی و به امید بهشت بمونی.
ولی ما نمی تونیم چیزی رو ترک کنیم بدون این که چیز بزرگ تر و با ارزش تری رو در عوضش به دست نیاری.پس خدا ساخته می شه...یک توهم کاملا انسانی.
دنیا رو ترک کن...خدا در دستان توست...به بهشت میری.
خدا اختراعی به دلیل وجود ترس هست...به خاطر ناکامی در زندگیش...از روی طمع.
یه نفر که نتونه نسبیت اینشتین رو درک کنه به طور طبیعی ردش می کنه یا دست کم قبولش نمی کنه..یه عکس العمل برای پوشاندن ناتوانیش.خدا ساخته فکر کسانی هست که هنر عشق و هنر زندگی کردن رو بلد نبودند.
درست مثه این می مونه که شما روی یه سنگ ایستاده باشید لبه یه پرتگاه.اگه تکون بخورید میفتید.هیچ راهی وجود نداره...شما چه کار میکنید؟!
امیدوار می مونید که یه نفر یه انسان پیدا شه و بتونه به شما کمک کنه...نجاتتون بده...فریاد میزنید وکمک میخواید ولی اونجا هیچ کسی نیست که به شما کمک کنه...اگر هم باشه ارتفاع شما اون قدر زیاده که نمی تونه بهتون برسه...ممکنه خودشم با شما بیفته..پس نمیاد...و باز شما توی ذهنتون دنبال یه موجود قدرتمند تر می گردید...کسی که بتونه هر کاری رو انجام بده...بتونه به کمک شما بیاد بدون این که خودش چیزیش شه...اینجا خدا ساخته می شه...و شما به امید این که خدا وجود داره شروع می کنید به دعا کردن..دعا کردن...دعا کردن...دست آخر خستتون میشه میخواید بشینید یا جای پاتونو عوض کنید و تعادلتون به هم می خوره و می افتید.خدا هم احتمالا داشته صبحونشو می خورده.
اما چیزی که شما اونجا فراموش کرده بودید...قدرت مغز خودتون بوده.کافی بود قبلش یه کم روش کار کرده بودید...قبل از این که تو یه همچین موقعیتی قرار بگیرید و می تونستید با کمک اون حتی سنگ رو ثابت نگهش دارید...این چیزیه که اثبات شده...اثبات تجربی.
آخرش این که...به جز زندگی خدایی وجو نداره
و به جز عشق نیایشی وجود نداره.
تا سوسک نشدی بیا و توبه کنخدا هرگز زنده نبوده است...خدایی وجود ندارد...هیچ خدایی وجود نداشته است.
من اعتقادای خودمو میگم...در مورد خدا.نه از این توهم ذهنی(=خدا)بدی دیدم...نه سرچیزی باهاش لج کردم...نه!فقط ایمان دارم که وجود نداره.
حالا چرا؟!
همه ما داریم نفس میکشیم...راه میریم..کار میکنیم...خلاصه این که روزمونو شب می کنیم...ولی زندگی چی؟ زندگی می کنیم؟!
زندگی شادی وخندست.زندگی هنره.ربطی به جامعه ما نداره..هیچ کس بلد نیست زندگی کنه.زندگی به هشیاری..هوشمندی...صبر و تحمل نیاز داره اما اونایی که بلد نبودن این چیزها رو درون خودشون به وجود بیارن..در واقع اونایی که فلج بودن...خدا رو به وجود آوردن...و در نتیجه اون پیامبران و بهشت.توی همه مذاهب چیزی که در مورد زندگی گفته میشه ترک کردنشه...اونا ما رو با بهشت آشنا می کنن و این یعنی این که لذت هایی که تو توی زندگی که الان داری و می تونی لمسشون کنی رو ترک کنی و به امید بهشت بمونی.
ولی ما نمی تونیم چیزی رو ترک کنیم بدون این که چیز بزرگ تر و با ارزش تری رو در عوضش به دست نیاری.پس خدا ساخته می شه...یک توهم کاملا انسانی.
دنیا رو ترک کن...خدا در دستان توست...به بهشت میری.
خدا اختراعی به دلیل وجود ترس هست...به خاطر ناکامی در زندگیش...از روی طمع.
یه نفر که نتونه نسبیت اینشتین رو درک کنه به طور طبیعی ردش می کنه یا دست کم قبولش نمی کنه..یه عکس العمل برای پوشاندن ناتوانیش.خدا ساخته فکر کسانی هست که هنر عشق و هنر زندگی کردن رو بلد نبودند.
درست مثه این می مونه که شما روی یه سنگ ایستاده باشید لبه یه پرتگاه.اگه تکون بخورید میفتید.هیچ راهی وجود نداره...شما چه کار میکنید؟!
امیدوار می مونید که یه نفر یه انسان پیدا شه و بتونه به شما کمک کنه...نجاتتون بده...فریاد میزنید وکمک میخواید ولی اونجا هیچ کسی نیست که به شما کمک کنه...اگر هم باشه ارتفاع شما اون قدر زیاده که نمی تونه بهتون برسه...ممکنه خودشم با شما بیفته..پس نمیاد...و باز شما توی ذهنتون دنبال یه موجود قدرتمند تر می گردید...کسی که بتونه هر کاری رو انجام بده...بتونه به کمک شما بیاد بدون این که خودش چیزیش شه...اینجا خدا ساخته می شه...و شما به امید این که خدا وجود داره شروع می کنید به دعا کردن..دعا کردن...دعا کردن...دست آخر خستتون میشه میخواید بشینید یا جای پاتونو عوض کنید و تعادلتون به هم می خوره و می افتید.خدا هم احتمالا داشته صبحونشو می خورده.
اما چیزی که شما اونجا فراموش کرده بودید...قدرت مغز خودتون بوده.کافی بود قبلش یه کم روش کار کرده بودید...قبل از این که تو یه همچین موقعیتی قرار بگیرید و می تونستید با کمک اون حتی سنگ رو ثابت نگهش دارید...این چیزیه که اثبات شده...اثبات تجربی.
آخرش این که...به جز زندگی خدایی وجو نداره
و به جز عشق نیایشی وجود نداره.
من باشما کاملأ موافقم بی نظیر بودچقدر زشته که شما اینطور در مورد عقاید دیگران اظهار نظر می کنید!!
یعنی هنوز فرهنگ احترام به عقاید دیگران رو یاد نگرفتید؟!
من خودم به خدا اعتقاد دارم اما هیچ وقت به خودم اجازه نمی دم یکی رو که به هر دلیلی اعتقاد نداشته باشه رو مسخره کنم.
به خصوص که براش آرزوی مرگ کنم!!!!واقعا خجالت بکشید. اگه ایمان داشتی اینطوری هموطن خودت رو تحقیر نمی کردی....پس به خودتون مغرور نباشید که ایمان دارید. شاید ایشون انسان بهتری باشه.
ایمان به تنهایی کافی نیست؛ انسانیت و اخلاق مهمه که هر کسی شایستگی شو نداره...
ما هستیم.سلام به همه دوستان
من قبلا يه تاپيك با موضوع
اعتقادات ديني! راهنماي زندگي؟ http://www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=201234
زدم كه توش با مريم جون هم چند بار صحبت كردم و نظرامونو گفتيم اگه مريم جونم موافق باشه ميتونيم بحث رو همينجا ادامه اش بديم.
همينطور كه دوستان هم گفتن بحث بايد بدون هيچگونه توهيني باشه و به عقايد ديگران احترام گذاشته بشه. همونطور كه ديگران نظرات شما رو قبول ندارن ولي بهتون بي احترامي نمي كنن.
خب یعنی شما با این تعریف ناقص حکم به رد خدا میدیخدا هرگز زنده نبوده است...خدایی وجود ندارد...هیچ خدایی وجود نداشته است.
من اعتقادای خودمو میگم...در مورد خدا.نه از این توهم ذهنی(=خدا)بدی دیدم...نه سرچیزی باهاش لج کردم...نه!فقط ایمان دارم که وجود نداره.
حالا چرا؟!
همه ما داریم نفس میکشیم...راه میریم..کار میکنیم...خلاصه این که روزمونو شب می کنیم...ولی زندگی چی؟ زندگی می کنیم؟!
زندگی شادی وخندست.زندگی هنره.ربطی به جامعه ما نداره..هیچ کس بلد نیست زندگی کنه.زندگی به هشیاری..هوشمندی...صبر و تحمل نیاز داره اما اونایی که بلد نبودن این چیزها رو درون خودشون به وجود بیارن..در واقع اونایی که فلج بودن...خدا رو به وجود آوردن...و در نتیجه اون پیامبران و بهشت.توی همه مذاهب چیزی که در مورد زندگی گفته میشه ترک کردنشه...اونا ما رو با بهشت آشنا می کنن و این یعنی این که لذت هایی که تو توی زندگی که الان داری و می تونی لمسشون کنی رو ترک کنی و به امید بهشت بمونی.
ولی ما نمی تونیم چیزی رو ترک کنیم بدون این که چیز بزرگ تر و با ارزش تری رو در عوضش به دست نیاری.پس خدا ساخته می شه...یک توهم کاملا انسانی.
دنیا رو ترک کن...خدا در دستان توست...به بهشت میری.
خدا اختراعی به دلیل وجود ترس هست...به خاطر ناکامی در زندگیش...از روی طمع.
یه نفر که نتونه نسبیت اینشتین رو درک کنه به طور طبیعی ردش می کنه یا دست کم قبولش نمی کنه..یه عکس العمل برای پوشاندن ناتوانیش.خدا ساخته فکر کسانی هست که هنر عشق و هنر زندگی کردن رو بلد نبودند.
درست مثه این می مونه که شما روی یه سنگ ایستاده باشید لبه یه پرتگاه.اگه تکون بخورید میفتید.هیچ راهی وجود نداره...شما چه کار میکنید؟!
امیدوار می مونید که یه نفر یه انسان پیدا شه و بتونه به شما کمک کنه...نجاتتون بده...فریاد میزنید وکمک میخواید ولی اونجا هیچ کسی نیست که به شما کمک کنه...اگر هم باشه ارتفاع شما اون قدر زیاده که نمی تونه بهتون برسه...ممکنه خودشم با شما بیفته..پس نمیاد...و باز شما توی ذهنتون دنبال یه موجود قدرتمند تر می گردید...کسی که بتونه هر کاری رو انجام بده...بتونه به کمک شما بیاد بدون این که خودش چیزیش شه...اینجا خدا ساخته می شه...و شما به امید این که خدا وجود داره شروع می کنید به دعا کردن..دعا کردن...دعا کردن...دست آخر خستتون میشه میخواید بشینید یا جای پاتونو عوض کنید و تعادلتون به هم می خوره و می افتید.خدا هم احتمالا داشته صبحونشو می خورده.
اما چیزی که شما اونجا فراموش کرده بودید...قدرت مغز خودتون بوده.کافی بود قبلش یه کم روش کار کرده بودید...قبل از این که تو یه همچین موقعیتی قرار بگیرید و می تونستید با کمک اون حتی سنگ رو ثابت نگهش دارید...این چیزیه که اثبات شده...اثبات تجربی.
آخرش این که...به جز زندگی خدایی وجو نداره
و به جز عشق نیایشی وجود نداره.
من اینا رو تخیلات خودم نمی دونم.شما هم اگه استدلالی داری یه استدلال فلسفی بگو تا ما هم اون موقع جوابتونو بدیم.منطق من برپایه واساس حرفهای شمابودببخشیدکه کمی تلخ بود.
استدلال! ببخشیدشمااصلامعنی استدلال رومی دونید؟شمافقط به همین سوال بنده جواب بدیدکه شمادرکجای تاپیک برای ردخدا استدلال کرده اید؟مگه شمارومجبورکردن وقتی حرفی برای گفتن نداریدازتخیلات خودتون استفاده کنیدو واردبحث بشید؟
من دقیقا بحثم رو همین نیاز فطریه..رو همین چیزی که ما از یه نیاز ساختیمش بزرگش کردیم و شده خدا.نه من نیاز دارم این خدا رو بپرستم نه هیچ کس وچیز دیگه رو.من انسان حقیقی رو باور دارم نه این که باز بپرستمش.چون نیاز به پرستش رو اصلا نمی تونم درک کنم.سلام دوستان گل...
حال شما؟
میبینم که جمع جمعه و همه دست به دست هم دادن که....
عزیز این یه نیاز فطری هستش که هر کسی نیازمند یه نیروی برتر از خودشه...
یه موجود قدرتمند...
حالا نه اینکه صرفا خدا باشه...اونم خدایی که مسلمونا میپرستنش...وحتما شما هم میخوای بگی از بچگی به زور وادارت کردن قبولش کنی...
حالا شما دوست نداری این خدارو(الله)رو بپرستی..یکی دیگه...
ماشالا تو این زمونه کم خدا نداریم
ولی حتما مشکلت اینه که با این خدا نمیتونی کنار بیای!!!
میبینی...اونی که دلیل نمیاره شمایی.خوب اگه ایشون داره چیزی به جز بحث میگه شما چیزی بگو که به بحث مربوط باشه.خب شماهم که تکلیفتون کاملامشخصه. ترکیب کردن مباحث بی ربط باموضوع وخلط موضوع. شماهم به جای استدلال کردن فقط توهمات ذهنی تان رامطرح کردیدوبه سفسطه کردن اتهام زدن وتوهین به ادیان دیگربدون ذکردلیل وبرهان پرداختید.شمابایدابتدایه تغییری درخودتون بدیدوآداب بحث کردن روبیاموزید.