خدا...هرگز زنده نبوده است.

civil.7

عضو جدید
این یه بحث سنگینه ....
به این خاطر که هر کسی اعتقادی داره و آدما نمیتونن همدیگرو قانع کنن چرا؟ چون اصلا بحث علمی نیست که یه اثبات براش وجود داشته باشه.... بحث اعتقادیه...بحث ایده ئولوزیه... یعنی هر کسی با جهان بینی و برداشت خودش به اینجا میرسه....
حالا واسه رسیدن به این مراحل هر کسی از یه منبعی مطالعه میکنه .... اینکه چه منبعی باشه مهم نیست مهم نوع برداشت آدمه و به خاطر همین نتایج و نظریات مختلف بوجود میاد
یه چیزی که باید دوستان حواسمون باشه اینکه اینجا تندروی نکینم و همدیگرو به خاطر اعتقاداتمون مورد حمله قرار ندیم و انعطاف پذیر باشیم...
والا بحث به جایی نمیرسه ( البته لازم هم نیست به نتیجه برسه )
اوکی موفق باشین
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
کربلایی عزیز میشه بدون استفاده از قرآن و احادیث نظرتو بگی تا با نظرت آشنا بشیم;)

سلام
چشم
اما من فکر میکنم قران دقیقا چیزی رو داره میگه که یه بیخدا و غیرمسلمون میتونه خدارو بشناسه
یعنی خودشناسی
قران از خودشناسی شروع کرده

ببینید
ما خودمون رو ببینیم.
میتونیم فکر کنیم تصمیم بگیریم بیاندیشیم حرف بزنیم راه بریم
تفکر و تعقل
قلب داریم که حس کنیم
دست و بازو داری و پا داریم

تا حالا دقت کردین اگر زانوی ما از این طرف خم میشد چه اتفای می افتاد؟
یا اگر ارنج ما از همه جهات خم میشد؟
خیلی کارا رو نمیشد انجام داد؟
نوع بینی ما، چشم و گوش،
اینکه چشم ما توی یه گودی هست

همه اینا
تازه اینا ظاهر کار هست
همه نشون میده یه خالق هست

چون نمیشه که یه چیزی خود به خود به وجود بیاد
مثل اینکه بگیم یه سخاختمونی یهو به وجود امده
نه
یه خالق داشته

ما هم همینطوریم
خالقی داشتیم که در کارش بسیار حرفه ای بودهخ
اونی که مارو افریده
خداست
خدایی که جز او نیست
چون اگر شریک داشته باشه یعنی ناقصه
اگر ناقص باشه باید کاملتر از او وجود داشته باشه چون یک چیز ناقص نمیتونه خدا باشه
اگر اون چیز وجود نداشته باشه ممکن نیست چون نمیشه دوتا خدا باشن
چرا؟
چون ممکنه به اختلاف برسن
بعدشم اگر دوتا خدا باشه چون نقص هست درشون که یکیشون نمیشه برتر باشه
در خداییش نقصان پیدا میشه
نقصان در ذات خدا نیست

همه اینارو به راحتی میشه تصور کرد
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
دوستمون گفتن عقیده

وقتی میخوایم در مورد خدا حرف بزنیم باید دینمون رو بذاریم کنار
اگر من ایه رو اوردم چون میخواستم اثبات کنم خداشناسی رو میشه از خودشناسی اثبات کرد
وگرنه برای خداشناسی باید با فلسفه و منطق جلو رفت

در علم منطق علت و معلول یکی از اصول بسیار مهم هست
یعنی هر چیزی یک علت داره و یک معلول

پس طبعا ادم نمیتونه معلول نداشته باشه
 

آتشگاه

عضو جدید


سلام
چشم
اما من فکر میکنم قران دقیقا چیزی رو داره میگه که یه بیخدا و غیرمسلمون میتونه خدارو بشناسه
یعنی خودشناسی
قران از خودشناسی شروع کرده

ببینید
ما خودمون رو ببینیم.
میتونیم فکر کنیم تصمیم بگیریم بیاندیشیم حرف بزنیم راه بریم
تفکر و تعقل
قلب داریم که حس کنیم
دست و بازو داری و پا داریم

تا حالا دقت کردین اگر زانوی ما از این طرف خم میشد چه اتفای می افتاد؟
یا اگر ارنج ما از همه جهات خم میشد؟
خیلی کارا رو نمیشد انجام داد؟
نوع بینی ما، چشم و گوش،
اینکه چشم ما توی یه گودی هست

همه اینا
تازه اینا ظاهر کار هست
همه نشون میده یه خالق هست

چون نمیشه که یه چیزی خود به خود به وجود بیاد
مثل اینکه بگیم یه سخاختمونی یهو به وجود امده
نه
یه خالق داشته

ما هم همینطوریم
خالقی داشتیم که در کارش بسیار حرفه ای بودهخ
اونی که مارو افریده
خداست
خدایی که جز او نیست
چون اگر شریک داشته باشه یعنی ناقصه
اگر ناقص باشه باید کاملتر از او وجود داشته باشه چون یک چیز ناقص نمیتونه خدا باشه
اگر اون چیز وجود نداشته باشه ممکن نیست چون نمیشه دوتا خدا باشن
چرا؟
چون ممکنه به اختلاف برسن
بعدشم اگر دوتا خدا باشه چون نقص هست درشون که یکیشون نمیشه برتر باشه
در خداییش نقصان پیدا میشه
نقصان در ذات خدا نیست

همه اینارو به راحتی میشه تصور کرد
خب دوست عزیز یکی از مشکلات همینه که کسایی که به خدا اعتقادی ندارن می گن که تمام این مسائل بر اساس تکامل انسان و حیوانات به وجود اومده
البته من اینو قبول دارم که بر اساس تکامل اینا کامل شدن ولی من اعتقاد دارم که این تکامل هم بر اساس علت و معلول هست یعنی علت همون زمان و پیشرفت علم و معلول همون تکامله و در اینجا نقش خداوند نظارت بر تکامل روح است و پیشرفت معنوی او
دوستمون گفتن عقیده

وقتی میخوایم در مورد خدا حرف بزنیم باید دینمون رو بذاریم کنار
اگر من ایه رو اوردم چون میخواستم اثبات کنم خداشناسی رو میشه از خودشناسی اثبات کرد
وگرنه برای خداشناسی باید با فلسفه و منطق جلو رفت

در علم منطق علت و معلول یکی از اصول بسیار مهم هست
یعنی هر چیزی یک علت داره و یک معلول

پس طبعا ادم نمیتونه معلول نداشته باشه
آدم می تونه معلول داشته باشه و اون علم اونه که معلول انسان و تلاشش برای زندگی بهتر و کامل تر و معنوی تر است
با تشکر از نظراتتون:gol:
 

کاپلو

عضو جدید
کاربر ممتاز
  • بحث خدا از ابتدای وجود بشر تا حالا بوده هر کس برای خودش خدایی داشته
  • انسان برای اینکه نمیتونسته بر طبیعت غلبه کنه همیشه دنبال یه نیروی برتر از خودش بوده
  • از خدایان انسان غارنشین بگیر تا عصر دین و خداهای مطابق با فرهنگ خودشون مثل یهود و اسلام
  • همیشه کارخانه خداسازی بشر فعال بوده و به قول یک فیلسوف که میگفت
  • انسان از خلق یک پشه هم عاجزه ولی تا دلتون بخواد خدا درست کرده
  • میبینیم که استدلال های دخالت خدا در زندگی انسان ( نه دلایل وجود) بسیار عوام گرایانه است
  • مثلا همین سیل اخیر پاکستان که این همه انسان رو بدبخت کرد
  • خیلی ها گفتن این کار خداست ولی من میگم به دلیل تعصبات کورکورانه پاکستانی در
  • دین هست که مانع هر پیشرفت کارهای زیربنایی مثل ساخت سد درست و کارهای دیگه میشه
  • و این فقر رو به اونها تحمیل کرده و این همه انتحاری میده بیرون
  • به نظر من خدا وجود داشته باشه یا نه این اهمیتی نداره و ما باید با قدرت فکرمون
بتونیم بر طبیعت چیره بشیم و راهی برای زندگی بهتر پیدا کنیم نه اینکه به خاطر یک مشت اباطیل
انسان ها را بکشیم و غارت کنیم و خونه نشین کنیم و سنگسار و قطع دست و پا و دیگر رفتار های وحشیانه

ولی شما که ذهنیت مذهبی دارید بحث با شما اونم تو تایپک بی نتیجه است
چون شما اول یه چیزی رو تو مغزتون سنگی کردید بعد میخواهید بیایید اونو به دیگران قالب کنید
  • افراد مثل شما هم زیاد بودن . ولی جالب توجه اینه هر کس به خاطر خدا شمشیر میکشه همیشه
  • یه منافع مادی هم توش بوده و این طنز تلخ دین . جالبتر هم میشه موقعی که افراد مذهبی هم
  • به هیچ وجه حاضر نیستند کوچکترین اشتباهی در زمینه های اصلی فکریشون رو بپذیرند
  • افکاری که هزاران قصه جن و پری رو به عنوان واقعیت مسلم پذیرا شدند
  • من شاید بتونم با ساعت ها بحث حضوری با این افراد به شرط امنیت بحث این افراد رو یه تغییر کوچکی بدم
  • ولی اینجا تو تایپک با این دسته افراد بحث کردن 2 نتیجه داره
  • 1- یا میگن تو نجس هستی و کار به تکفیر میکشه-- مثل بزرگترین فیلسوف اسلامی غزالی
  • 2- یا اگه دستشون برسه تو رو محاکمه و بازداشت و احیانا ... می برند

:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
عالی بود
 

rozan

عضو جدید
هیچ کس تا اون نیاز و احساس قلبیش به وجود نیاد نمیتونه به وجود خدا ایمان بیاره حتی اگه همه کتابهای دنیا رو که مضمونشون اثبات خدا هست رو بخونه و روز و شب با عالمان بحث کنه
فقط باید یه اتفاق بیافته مثل بیگ بنگ تا قلبت همه چیزرو باور کنه
 

کافر

عضو جدید
به عزیزم به خدا

به عزیزم به خدا

شعر زیر یکی از شعرای نویسنده محبوبم، " کارو " هستش که اکثرا به خاطر اثر معروفش " کفرنامه " می شناسنش
آوردن این شعر توی این تاپیک خالی از لطف نیست و به زیباتر شدنش کمک زیادی می کنه





در یکی روز عجیب،
مثل هر روزِ دگر،
خسته و کوفته از کار، شدم منزل خویش.
منزلم بی غوغا،
همسر و فرزندان، چند روزی است مسافر هستند ،توی یک شهر غریب.

فرصتی عالی بود، بهرِ یک شکوۀ تاریخی پر درد از او ...

پس به فریاد بلند، حرف خود گفتم من :
با شما هستم من !

خالق هستیِ این عالم و آن بالاها . . . !

من چرا آمده ام روی زمین ؟

شده ام بازیچه ؟
که شما حوصله تان سر نرود ؟
بتوانید خدایی بکنید ؟


و شما ساخته اید این عالم، با همه وسعت و ابعاد خودش،
تا به ما بنمایید، قدرت و هبیت و نیروی عظیم خودتان !؟

هیبتا، ما همگی ترسیدیم!
به خداوندیتان، تنمان می لرزد . . . !

چون شنیدیم ز هر گوشه کنار، که شما دوزخِ سختی دارید، ...
آتشی سوزنده و عذابی ابدی ...

و شنیدیم اگر ما شب و روز،
زِ گناهان و زِ سرپیچی خود توبه کنیم، چشممان خون بارد و بساییم به خاکِ درتان پیشانی،
و به ما رحم کنید، و شفاعت باشد و صد البته کمی هم اقبال، حور و پردیس و پری هم دارید ...

من خودم می دانم که شما از سر عدل،
بخت و اقبال مرا قرعه زدید،
همه چیز از بخت است !
شده ام من آدم، اشرف مخلوقات،
(راستی حیوانات، هرچه کردند ندارد کیفر ؟)

داشتم خدمتتان می گفتم،
قسمتم این بوده، جنس من مرد شده !
آمدم من دنیا، مرز سال دو هزار.
قرعه ام این کشور و همین شهر و دیار،
پدرم این بوده، که به من گفت :
پسر ! مذهبت این باشد ! راه و رسم و روشت این باشد !

سرنوشتم این بود. جنگ و تحریم و از این دست نِعَم ... !
هرچه شد قرعۀ من این آمد !
راستی باز سؤالی دارم،
بنده را عفو کنید. توی آن قرعه کشی، ناظری حاضر بود ؟
من جسارت کردم، آب هم کز سر من بگذشته، پاسخی نیست. ولی می گویم :
من شنیدم که کسی این می گفت :

چشمِ تنها ز خودش بی خبر است.

چشم را آینه ای می باید، تا خودش دریابد،


تا بفهمد که چه رنگی دارد،
تا تواند ز ِخودش لذّت کافی ببرد.

عجبا فهمیدم ... شده ام آینه ای بهر تماشای شما !

به شما بر نخورد . . . ! از تماشای قد و قامتتان سیر نگشتید هنوز ؟

ظلم و جور ستمِ آینه را می بینید ؟
شاید این آینه، معیوب و کج است،
خط خطی گشته و پُر گرد و غبار !
یا که شاید سر و ته آینه را می نگرید !
ور نه در ساحتتان، این همه زشتی و نازیبایی !؟

کمی از عشق بگوییم با هم.

عرفا می گویند، که تو چون عاشق من بوده ای از روز ازل، خلق نمودی بنده !
عجبا ! عشق ما یک طرفه ست ؟
به چه کس گویم من ؟
می شود دست زِ من برداری؟ بی خیالم بشوی؟
زورکی نیست که عاشق شدنِ ما بر هم !
من اگر عشق نخواهم چه کنم ؟
بنده را آوردی، که شوم عاشق تو ؟
که برایت بشوم والِه و حیران و خراب ؟
مرحمت فرموده، همۀ عشق و مِی و ساغر خود را تو زِ ما بیرون کش !
عذر من را بپذیر ! این امانت بده مخلوق دگر !

می روم تا کپه ام بگذارم.
صبح باید بروم بر سر کار، پی این بدبختی، پی یک لقمۀ نان !
به گمانم فردا، جلوۀ عشق تو را می بینم، در نگاه غضب آلود رئیسم که چرا دیر شده . . .
خوش به حالت که غمی نیست تو را،
نه رئیسی داری، نه خدایی عاشق، نه کسی بالادست
تو و یک آینۀ بی انصاف
کج و کوله ست و پر از گرد و غبار.
وقت آن نیست کمی آینه را پاک کنی ؟

خواب سنگین به سراغم آمد. کم کمک خواب مرا پوشانید.
نیمه شب شد و صدایی آمد،



از دل خلوت شب،
از درون خود من
من خدایت هستم،

هرچه را می خواهی، عاشقانه به تو تقدیم کنم.
تو خودت خواسته ای تا باشی

به همان خندۀ شیرین تو سوگند که تو، هرچه را می بینی، ذهن خلاق خودت خلق نمود.

هرچه را خواسته ای آمده است.
من فقط ناظر بازی توام. منتظر تا که چه را یا که که را خلق کنی !

تو فقط یک لحظه و فقط یک لحظه، ز ِته دل، زِ درون،
خواهشی نامحسوس، نه به فریاد بلند،
بلکه از عمق وجود، زِ برای عدم خود بنما،
تو همان لحظه دگر نابودی، به همان سادگیِ آمدنت.

خواهش بودن تو، علت خلقِ همه عالم شد.
تو به اعماق وجودت بنِگر،

زِ چه رو آمده ای روی زمین ؟
پیِ حس کردن و این تجربه ها .
حس این لحظۀ تو، علّت بودن توست !

تو فقط لب تر کن، مثل آن روز نخست،
هرچه را می خواهی، چه وجود و چه عدم، بهر تو خواهد بود.
در همان لحظۀ آن خواستنت.


و تو را یاد نباشد که چه با من گفتی؟
دلبرم حرف قشنگت این بود :

شهر زاییده شدن این باشد، تا توانم که فلان کار کنم، و در این خانه ره عشق نهان گشته و من می یابم.
پدرم آن آقا، خلق و خویش، روشش، میراثش، همه اش راه مرا می سازد.
بنده می خواهم از این راه از این شهر به منزل برسم.

همه را با وسواس تو خودت آوردی. همه را خلق نمودی همه را.
تو از آن روز که خود خواسته پیدا گشتی ... من شدم عاشق تو.

دست من نیست ... تو را می خواهم،
به همین شکل و شمایل که خودت ساخته ای، شرّ و بی حوصله و بازیگوش ...
مثل یک بچۀ پر جوش و خروش،

ناسزا گفتن تو باز مرا می خواند، که شوم عاشق تر،
هرچه معشوق به عاشق بزند حرف درشت،
رشتۀ عشق شود محکمتر ...

دیر بازی ست به من سر نزدی
نگرانت بودم ... تا که آمد امشب و مرا باز به آواز قشنگت خواندی!

و به آواز بلند، رمز شب را گفتی :
" من چرا آمده ام روی زمین ؟ "

باز هم یادم باش ... مبر از یاد مرا
همه شب منتظر گرمیِ آغوش توام.
عشق بی حد و حساب من و تو بهر تو باد . . .

خواب من خواب نبود ، پاسخی بود به بی مهری من،
پاسخ یک عاشق . . . . . . . . . . . . . . . . .

به خداوند قسم، من از آن شب،
دل خود باخته ام بهر رسیدن
به عزیزم به خدا
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
خبر دارى اى شيخ دانا که من ................. خدا ناشناسم خدا ناشناس

نه سربسته گويم دراين ره سخن............. نه ازچوبِ تکفير دارم هراس

..................................................................................................

(بقیه اش رو به دلیل بعضی مطالب ناهمگون با این تالار، حذف میکنم، اما در صورت تمایل میتوانید با سرچ کردن مصراع اول همه شعر رو پیدا کرده و بخونید)




این شعر رو مرحوم سعیدی سیرجانی سرودن، ایشون جزو کانون نویسندگان ایران بودند و در زمره کسانی که در قتل های زنجیره ای که برای حذف دگراندیشان و دگرباشان مذهبی انجام شد، به قتل رسیدند. چند روز پیش تضمینی با یک مصراع از این شعر ساختم، که مورد استقبال شدیــــــــــــــــــــــــــــــــــد بعضی از دوستان واقع شد.

 
آخرین ویرایش:

lovesick

عضو جدید
من کل تحلیلت رو خوندم ... راستش اصلا موافق نیستم. طبق تحلیلت فقط آدم های بدبخت به سمت خدا جذب می شن در صورتی که این طوری نیست . خیلی از آدم های موفق که دارن از زندگیشون لذت می برن و همه چیز دران هم به خدا اعتقاد دارن .
از چیزایی که تو کتاب های درهم و برهم دینی خوندیم و حفظ کردیم یه چیزی خیلی به دلم نشست و اونم برهان نظم ... به نظرت این همه نظم و این لذت هایی که ازشون یاد کردی واقعا اتفاقی به وجود اومده؟
فک می کنم خوشبخت ترین آدم دنیا هم بتونه با این مسئله که خدایی وجود داره که خیلی مهربونه و دوسش داره ارتباط برقرار کنه:smile:
 

archi-tecture

عضو جدید
این شعر رو مرحوم سعیدی سیرجانی سرودن، ایشون جزو کانون نویسندگان ایران بودند و در زمره کسانی که در قتل های زنجیره ای که برای حذف دگراندیشان و دگرباشان مذهبی انجام شد، به قتل رسیدند. چند روز پیش تضمینی با یک مصراع از این شعر ساختم، که مورد استقبال شدیــــــــــــــــــــــ ــــــــــــد بعضی از دوستان واقع شد.

مهندس این خدایی که توصیف شده بود تو شعر و بعد نفی شده بود رو منم نفی می کنم!
نمی دونم شاید دیگران تجربه نکردن ولی من به شخصه نه خشم خدا رو دیدم نه عذابشو...هرچی دیدم حتی وقتی که اشتباهی ککردم مهربونیش بوده...کلا هرچی خوبیه میشه به خدا ربط داد هرچیم زشتی و بدیه مال اون نیست...البته این خدایی که میگم لزوما خدای اصلی نیستا...درک من از خداست! مطمئنا هرچی میرم جلو آپدیت تر میشه...به اندازه کششم
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
مهندس این خدایی که توصیف شده بود تو شعر و بعد نفی شده بود رو منم نفی می کنم!
نمی دونم شاید دیگران تجربه نکردن ولی من به شخصه نه خشم خدا رو دیدم نه عذابشو...هرچی دیدم حتی وقتی که اشتباهی ککردم مهربونیش بوده...کلا هرچی خوبیه میشه به خدا ربط داد هرچیم زشتی و بدیه مال اون نیست...البته این خدایی که میگم لزوما خدای اصلی نیستا...درک من از خداست! مطمئنا هرچی میرم جلو آپدیت تر میشه...به اندازه کششم
گلایه ایشون هم از همین خداست.. در بیت آخر میگه: خداناشناسم اگر این خداست..
منظور از "این خدا" خداییه که قهار و خونریزه.. خدایی که اگر روزی چند بار پیشانیت رو براش خاکمالی نکنی عذاب دنیوی و آتش اخروی و نیش مار غاشیه و سرب مذاب بهت وعده میده.. گله ایشون از خداییه که در پایان دنیا هم حضرت صاحب رو میفرسته تا اینقدر از کفار و انسانهای ناسپاس بکشه که تا زانوی اسبش در خون فرو بره.. خدایی که جلوه ی قهرش همیشه پر رنگ تر از جلوه ی رحمانیتش بوده..
کاری ندارم به این که آیا توجیه گران و رنگ آمیزان درست میگن که وجود توبه باعث میشه خدا بیشتر رحمان و رحیم باشه تا قهار.. و یا منکران عصبانی و کینه به دل گرفته درست میگن که خدایی که همه کائنات رو با این عظمت خلق کرده، نباید از اینکه یه نفر یک بوسه بر صورت کسی که دلداده اش هست بزنه خشمگین بشه.
هر کدوم میتونه به نظر شما درست باشه.. اما این مثل اینه که مثلا شما از اینکه ببینی دو تا حشره خیلی کوچیک دارن بدون اجازه شما توی مزرعه ات جفت گیری میکنن عصبانی بشی و آتیششون بزنی.. تازه هنوز خیلی کمتر.. چون ما در مقابل خدایی که چنین کائنات بی پایانی رو خلق کرده از حشره خیلـــــــــــــــــــــــی کمتریم.. و شعور ما در مقابل شعور خدایی که ناظم چنین جهان بی انتهاییه، خیلی خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــی کمتر از شعور حشره ای کوچک در برابر شعور انسانه.. شاید بشه گفت دو تا جاندار میروسکوپی!
البته این یک مثال بود که زدم.. ده ها و صد ها مورد مشابه این هست، که به زعم بنده اصلا در شان خدا نیست که بگیم درگیر چنین مسایل حقیری هست.. کسی که اینها رو میگه به خدا توهین میکنه نه من! کسی که میگه اگه یک دسته موی یک زن از زیر چادر دیده بشه، خدا گناه به پاش مینویسه و فرشته ها رو میفرسته تا لعنتش کنن، داره به خدایی که قبولش داره توهین میکنه!
اما از اینچنین نکات کوچکی هم که بگذریم؛ در مورد هستی خدا هرکس بر اساس تجربیات و مطلعات و تفکرات خودش عقیده ای داره. اما باید یاد بگیریم که چیزی رو به هم تحمیل نکنیم.. باید یاد بگیریم که تعصب رو بذاریم کنار.. حالا یکی فکر میکنه عقیده من غلطه، بسیار خب نظرش کاملا محترمه، اما دلیل نمیشه بهم توهین کنه و یا ابراز تاسف کنه برای نادانی من!! حال اینکه وقتی سعی میکنم از در بحث و منطق با چنین اشخاصی وارد بشم و مثلا میپرسم شما چقدر با دیگاه اومانیست ها آشنایی دارید و چقدرش رو قبول دارید و بقیه اش رو با چه ادله ای نمیپذیرید؟ و یا نظرتون درباره بنیان ماتریالیسم چیه؟ جواب میده که من بصورت قلبی به خدا ایمان آوردم و وقتم رو برای مطالعه این چرندیات تلف نمیکنم و برای توام وقعا متاسفم!!!....
این یعنی تعصب کورکورانه، برای همین باید بسیار محافظه کارانه و با احتیاط صحبت کنم که به تعصبات سربُران و گردن زنان برنخوره تا متهم نشم که میسیونر مسیحیت یا انگلیس هستم و اومدم تا با بحث های انحرافی آتش شک رو در خرمن ایمان جوانان مومن و انقلابی ایران شعله ور کنم.. درحالی که منم یکی از همین جوونا بودم و مسلمان متولد شدم، اما همه چیز رو قلبی نپذیرفتم.. اگه جایی شک کردم رفتم دنبالش و دربارش خوندم.. اگه الان چیزی رو به عنوان عقیدم میگم، از روی لجاجت و بی دلیل نمیگم، نمیگم هرچی میگم درسته، اما اقلا مدتها تحقیق و مطالعه پشت هر باورمه.. و بی مطالعه و قلبی و با کشف و شهود چیزی رو باور نکردم.
سخن خیلی طولانی شد.. خلاصه امر اینکه تعصب، مادر همه بدبختی هاست. جامعه ای که دچار تعصب شد، از پیشرفت دور میشه. تعصب یعنی همین که بدون اطلاع و تحقیق، بی چون چرا از یک باور دفاع کنی، و اون رو به صورت یک تابو در بیاری که هرکس به حریمش نزدیک شد، مثل فروهر ها و مختاری ها و سیرجانی ها سرش رو از دست بده.
احمد کسروی رو توی دادسرا و جلوی چشم قاضی سر بریدند! بعد هم قاتل گفت امام زمان ازم خواسته بود این آقا رو بکشم!! جالب اینه که قاتلش هم جازات نشد. تنها گناهش هم پژوهش های قرآنی و نوشته هاش پیرامون چیستی خدا و کیستی پیغمبر بود. نه اینکه فکر کنید توی این حکومت بوده ها!! قبل از انقلاب این اتفاق افتد! چون اون موقع هم تعصب بود.. تازه بیشتر از الان هم بود، اما قدرت رو در دست نداشت.
اصلا علت اینکه مسلمانان از اوج علم و پیشرفت رسیدن به قعر دنیا، همین تعصبات بودن. در قرون وسطی که کلیسا حکومت رو در دست داشت مسیحی ها هم مثل ما متعصب بودن (و حتی در بعضی اوقات بیش از ما متعصب بودند)، اون زمان تنها عامل تعیین کننده برای پیشرفت علمی، هوش و استعداد بود چون شرایط مسلمانان و مسیحی ها مشابه بود. که به لطف ضمیمه شدن ایران به بلاد اسلامی، پیشرفت های زیادی بدست ایرانیان (و بعضا غیر ایرانیان) انجام شد که همه به نام اسلام تمام شد. اون هم در دوران سیاه زمام داری کلیسای مسیحیت و دستگاه تفتیش عقاید و چرخ تواب سازیش که اگر دانشمندی مثلا میگفت زمین کرویست، و یا خورشید دور زمین نمیچرخه، یا باید استغفار میکرد، و یا تطهیر میشد.. حتما میدونید تطهیر چه عمل وحشیانه و دردناکی بوده.. که برای حمایت از خدا انجام میشده!! اما با رنسانس غربی ها، و کوتاه کردن دست دین از حکومت و عقاید شخصی مردم، شرع محدود به اماکن شرعی و خلوت انسان ها شد.. و همین باعث شد که تعصبات از بین برن و چرخ پیشرفت علمی و صنعتی غرب، با چنان سرعتی بچرخه که مسلمانها رو پشت سر بذاره و دنیا رو بگیره. اما مسلمان ها مخصوصا بعد از صفویه، درگیر مشکلات درونی شدن و تعصبات دینی و مذهبی دوچندان شدند.. اینجا دیگه تنها عامل پیشرفت هوش و استعداد نبود، اینجا بحث تبادل آزاد اندیشه و اجازه کنکاش در تمام حدود علم مطرح شد که برای مسلمانان ممکن نبود. این شد که اونا از ما پیشی گرفتن و دوران شکوفایی غرب و افول مسلمانان شروع شد که تا الان هم ادامه داره. بعد هم که کشف نفت که سرطانی شد در خاورمیانه و منجر به عدم تلاش کافی برای رونق اقتصاد از طریق تکنولوژی شد که خودش یک باب جداست و دیگه از حوصله این بحث خارجه.همین وضع باعث شد که ما در هزاره سوم تازه دستگاه تفتیش عقاید راه بندازیم، اما اونها که چند صد سال عقب تر از ما بودن، روبات کاوشگر بفرستن به مریخ!
اگر یاد بگیریم که همه عقاید باید حق زیست داشته باشن و این فرهنگ گردن زدن و فرهنگ فضولی در عقاید دیگران (که بهش رنگ و لعاب زدن و اسمش رو گذاشتن امر به معروف و نهی از منکر) رو بذاریم کنار، بیشتر مشکلاتمون حل میشه.
با آرزوی بهروزی روز افزون شما..
موفق باشی دوست من
 
آخرین ویرایش:

mostafanokhodian

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
:eek::eek:
شما تا حالا خیام خوندید؟ همینجوری یه سری اسم رو ردیف کردید بدون اینکه بدونید چه عقیده ای داشتند.. درباره رازی هم همینطوره.. اما بحثی ندارم..


پس فرمودید که خیام رو قبول دارید؟ خب پس بهتره کمی باهاش آشنا بشید. اشاره ای کوچک میکنم به نظر خیام درباره اندیشه معاد:

خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی، چو هستی خوش باش
-------------------------------------------------
زان پیش که بر سرت شبیخون آرند
فرمای که تا باده گلگون آرند
تو زر نه یی ای غافل نادان که تو را
در خاک نهاده باز بیرون آرند
--------------------------------------------------
گویند کسان: بهشت با حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کاواز دهل شنیدن از دور خوش است
--------------------------------------------------
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شک همه عمر نشست
هان تا ننهیم جام می از کف دست
در بی خبری مرد، چه هشیار و چه مست
--------------------------------------------------
بر من قلم قضا چو بی من رانند
پس نیک و بدش ز من چرا میدانند
دی بی من و امروز چو دی بی من و تو
فردا به چه حجتم به داور خوانند؟
--------------------------------------------------
گویند بهشت و حورعین خواهد بود
آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود
گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک
چون عاقبت کار چنین خواهد بود
--------------------------------------------------
گویند بهشت و حور و کوثر باشد
جوی می و شیر و شهد و شکر باشد
پر کن قدح باده و بر دستم نه
نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد
--------------------------------------------------
گویند هر آن کسان که با پرهیزند
زانسان که بمیرند چنان برخیزند
ما با می و معشوقه از آنیم مدام
باشد که به حشرمان چنان انگیزند








در ضمن خیام بعلت بسته بودن شدید جامعه، به سختی حرفش رو زده.. خیلی مراعات کرده.. گاهی یکی هم به نعل زده تا از خطرات خشکمغزان دور بمونه.. اما به هر حال نظرش رو بارها به روشنی گفته



قرآن که مهین کلام خوانند آن را
گه گاه نه بر دوام خوانند آن را
بر گرد پیاله آیتی هست مقیم
کاندر همه جا مدام خوانند آن را




----------------------------------------------
دوست من وقتی میخواید با کسی بحث کنید و نام کس دیگری رو وسط بکشید.. اقلا زحمت بکشید و کمی تحقیق کنید و ببینید اون بنده خدا موافق شما بوده یا نه.. اگه حوصله تحقیق ندارید هم میتونید سرچ کنید. بی ارتباط ترین نامی که میتونستید در زمینه تایید "که هم علم داشتند و هم خدا" بیارید همین بود که آوردید.
موفق باشید.. با سپاس و احترام
سلام
دوست عزیز، میگم شما راجب اصل موضوعی که مطرح کردم صحبتی نداشتید که ایراد وارد می کنید بر جزییات یک مطلب؟
اصل حرف من این بود:
درود بر همه اون دانشمندان;)
و البته درود بر ابوعلی سینا ها
درود بر رازی ها
دورد بر خیام ها
دورد بر جابربن حیان ها

که هم علم داشتند و هم خدا
و شما با داشتن علم آنچنان غره میشوید که خدا را بنده نیستید.
می شود علم داشت و خدا را پرستید. در دوران اوج تمدن اسلامی که پایه گذار تمامی این علوم امروز غرب در همان تمدن اسلامی است، همه دانشمندان در عین علم و دانششون معتقد جدی به خدا بودند.
یاد بگیرید که در مغزتان هر دو را جای دهید، هم خدا و هم علم، هیچ کدام با دیگری تضاد ندارد
;)
که مشاهده می فرمایید قبلش بر تمامی دانشمندان غربی که اون دوستمون مثال زد درود فرستادم!
منظور آن است که در دوران اوج تمدن ایران و اسلام، دانشمندان هم علم داشتند و هم خدا و علمشان را دلیل بر وجود داشتن خدا نمی دانستند (چیزی که در غرب شد و وقتی علمشان پیشرفت کردند دیدند به خدا نیازی نیست، در حالی که در ایران علمشان را برای اثبات خدا استفاده می کردند و به اصطلاح می گفتند "می خواهیم قرآن را تفسیر کنیم")، در اعتقادات خیام هم بحث فراوانی هست، منتها اینجا خیام شناسی نیست:gol:
دوست من، می خواهید بحث کنید به ایرادات جزیی که حرف و حدیث فراوان در ان وجود دارد، نپردازید و سعی کنید لپ مطلب را بگیرید:gol:
ممنون از اطلاعات خوبی که قرار دادید:gol:
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
خب دوست عزیز یکی از مشکلات همینه که کسایی که به خدا اعتقادی ندارن می گن که تمام این مسائل بر اساس تکامل انسان و حیوانات به وجود اومده
البته من اینو قبول دارم که بر اساس تکامل اینا کامل شدن ولی من اعتقاد دارم که این تکامل هم بر اساس علت و معلول هست یعنی علت همون زمان و پیشرفت علم و معلول همون تکامله و در اینجا نقش خداوند نظارت بر تکامل روح است و پیشرفت معنوی او

آدم می تونه معلول داشته باشه و اون علم اونه که معلول انسان و تلاشش برای زندگی بهتر و کامل تر و معنوی تر است
با تشکر از نظراتتون:gol:

اینایی که اینطوری میگن رو بیارید بحث کنیم قضیه قضیه اون پادشاه بیخداست میپفت خدا نیست وزیرش براش یه جایی یه قصر ساخت بعد یهو اومد دید گفت جطوری به وجود اومده گفت هیچی مصالح و همه موادش یهو جمع شدن کامل شدن شد این قصر طرف فهمید چه چیز اشتباهی میگفته اونوقت اینایی که میگن تکامل نمیگن ادما چطوری به دنیا میان؟ بلاخره نفر اولی که به دنیا اومده خااقلق داشته نداشته؟
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست عزیز، میگم شما راجب اصل موضوعی که مطرح کردم صحبتی نداشتید که ایراد وارد می کنید بر جزییات یک مطلب؟
اصل حرف من این بود:

که مشاهده می فرمایید قبلش بر تمامی دانشمندان غربی که اون دوستمون مثال زد درود فرستادم!
منظور آن است که در دوران اوج تمدن ایران و اسلام، دانشمندان هم علم داشتند و هم خدا و علمشان را دلیل بر وجود داشتن خدا نمی دانستند (چیزی که در غرب شد و وقتی علمشان پیشرفت کردند دیدند به خدا نیازی نیست، در حالی که در ایران علمشان را برای اثبات خدا استفاده می کردند و به اصطلاح می گفتند "می خواهیم قرآن را تفسیر کنیم")، در اعتقادات خیام هم بحث فراوانی هست، منتها اینجا خیام شناسی نیست:gol:
دوست من، می خواهید بحث کنید به ایرادات جزیی که حرف و حدیث فراوان در ان وجود دارد، نپردازید و سعی کنید لپ مطلب را بگیرید:gol:
ممنون از اطلاعات خوبی که قرار دادید:gol:
دوست من.. شروع پست شما این بود:
----------------------------------------------------------------------
درود بر همه اون دانشمندان
و البته درود بر ابوعلی سینا ها
درود بر رازی ها
دورد بر خیام ها
دورد بر جابربن حیان ها

که هم علم داشتند و هم خدا
-----------------------------------------------------------------------

و در برابر صحبت اون دوستمون که اسم چند دانشمند رو آورده بود که به زعم ایشون به خدا اعتقاد نداشتند، شما هم اسامی چند تن از دانشمندان خودی رو آوردید که به زعم شما هم علم داشتند هم دین.
در این قسمت بعد از نوشتن اسامی، از حرف "که" استفاده کردید که بهش میگن حرف ربط.. یعنی جمله رو به کلمه یا کلمات قبلی مرتبط میکنه و حالتی شبیه موصوف و صفت ایجاد میکنه. بنابرین در صورت تجزیه ی بنیانی، جمله شما به چهار جمله کامل تجزیه میشه:

و البته درود بر ابوعلی سینا که هم علم داشت و هم خدا
و البته درود بر رازی که هم علم داشت و هم خدا
و البته درود بر خیام که هم علم داشت و هم خدا
و البته درود برجابربن حیان که هم علم داشت و هم خدا

و البته دوست من شما خودتون بهتر از من میدونید که چی نوشتید، و هیچ نیازی به این توضیحات نبود.. فقط نوشتم که بدونید که میدنم که میدونید. اما بهتر بود به جای طفره رفتن و تلاش برای توجیه، در یک عبارت ساده میفرمودید که "بله در نوشتن اسامی دقت نکردم و مطالعه کافی روشون نداشتم"

در مورد اینکه در اعتقادات خیام بحث فراوانی هست هم... دوست من، من همه عمرم رو روی شعر گذاشتم، خوندم و نوشتم و سرودم و تحقیق کردم و مقاله دادم و از محضر اساتید بسیاری بهره بردم. هیچ بحثی سر اعتقادات خیام نیست، هرکسی که فقط یک دور رباعیاتش رو بخونه اینو میفهمه.. اکثریت رباعی های خیام رو با هیچ ماله ای نمیشه اسلامیزه کرد.. اما مثلا این کار رو درباره سعدی و حافظ تا حدی میشه کرد.. بماند اینکه وقتی حافظ هم میگه:
می دو ساله و محبوب چهارده ساله.........همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر
دیگه نمیشه اسلامیزه و عرفانیزه اش کرد، واسه همین حذفش میکنن، و یا هزلیات شیخ اجل رو، که با هیچ کیمیایی نمیشه پسر بچه میان باریکی که تازه پشت لبش سبز شده رو تبدیل به خدا کرد و چسبوندش به عرفان. پس اون رو هم ممنوع النشر میکنن.
ولی در مورد خیام خیلی کار ساده ست.. اگر فقط 2تا نشست ادبی برید و یا حتی شب شعر.. میبینید که حقیقت خیام چیه.. بماند اینکه رباعیات خیام هم با حجم ساتور (ساطور) خورده ای به چاپ میرسه، و تلاش هایی هم شده که با کنفرانش خیام شناسی، و یا مقالات شبه علمی، خیام رو هم عرفانیزه کنن و بگن خدا رو از شیوه فلاسفه یونان شناخته و شناسونده.. اما این هم ازون وصله های لایتچسبک به خیامه که با هیچ سریشمی نمبچسبه به اینکه خیام بارها معاد رو انکار کرده و بهشت رو به سخره گرفته. برای اطلاع بیشتر درباره مکتب خیامی ها مطالعه بفرمایید. ضمنا خوبه بدونید که اکثر رباعیات خیام رو مردم ندیدن و نخوندن. من نسخه ای دارم که چاپ 1968 فرانسه است و هر رباعی رو به 3زبان نوشته، خیلی از رباعیاتی که اونجاست در هیچ نسخه فارسی ندیدم، چون تعصبات مردم باعث شده که حتی در نسخ قبل از انقلاب هم، دست به خود سانسوری بزنن که بعضا هم ناشی از ترس بوده. وگرنه خیام نزدیک به 2000 رباعی داره که فقط حدود 150تا از اونها رو مردم دیدن و میشناسن.. بماند اینکه بعضا رباعیات جعلی هم به اسمش ثبت کردن که شراره های توحید رو به زور در قلبش منور شده نشون بدن.. اما به هر حال برای اینکه بخواید اسم چند دانشمند معتقد و با ایمان رو بیارید تا جواب اون دوستمون رو بدید، بی ربط ترین نام های ممکن رو آوردید که متاسفانه نشون میده چندان اطلاعی ازشون ندارید.. البته حتما بعد از پست قبلی من، سرچ فرمودید و چیزهایی خوندید که حالا بتونید نقل کنید، اما کاش همین کار رو پیش از آوردن اسم این بزرگان کرده بودید.
من به قوه تشخیص خودتون واگذار میکنم که ببینید چطور میتونید این رباعی رو اسلامیزه و عرفانیزه کنید:
زان پیش ه بر سرت شبیخون آرند .......... فرمای که تا باده گلگون آرند
تو زر نه یی ای غافل نادان که تو را ........ در خام نهند و باز بیرون آرند
(اشاره به رستاخیز مادی در دین)

"رازی" کتابی نوشت به نام "رد نبوت".. حالا برای ما تاریح جعل میکنن که "رازی" دانشمند متعهد و مومنی بود که در اثر کیمیاگری نابینا شد، شما هم میپذیرید که همین طور بوده.
ابن سینا مدام در حال فرار ازین بلاد به اون بلاد بود برای حفظ جانش. ناصر خسرو شکش رو در اصل توحید هرجا تونسته بیان کرده..
عزیزم این تقصیر شما نیست که اسم اینها رو میارید، چون شما ورژن اسلامیزه ای از تمام علما شنیدید.. و تمام منابع اصلی بدون سانسور رو از دستتون دور کردن، و بجاش منابع جعلی و مقالات توجیهی رو همه جا پر کردن که شما اگه بخوای تحقیق هم بکنی، بسامد اونها بیشتر باشه.. مگر اینکه واقعا براتون اهمیت داشته باشه و با جدیت دنبالش بگردی و بتونی منابع معتبر قدیمی و دست نخورده و ساتور (ساطور) نخورده رو پیدا کنی. من نمیخواستم وارد این بحث بشم، چون مثل روز روشنه که اینجا کسی تلاش نمیکنه که حقیقتی رو بفهمه و چیزی به اطلاعاتش اضافه کنه.. بلکه همه دنبال اینن که به هر قیمتی شده جوابی برای طرف مقابل پیدا کنن و بگن حق با منه و به هیچ وجه نپذیرن که ممکنه کلامی در دنیا باشه که ندونن و از دهان طرف مقابل دربیاد. همه مون خودمون رو عقل کل میدونیم.. برای ایرانی جماعت گفتن جمله ی «بله حق با شماست» و یا «من این رو نمیدونستم» و یا «من اشتباه کردم» از صدبار مرگ بدتره.. برای همینه که اصلا در این تاپیک و هر تاپیک دیگه ای وارد بحث نمیشم، چون میدونم کسی دنبال شنیدن و آموزش و آموختن نیست. حال اینکه من تلاش میکنم اگر کسی چیزی رو گفت که من نمیدونستم، ازش تشکر کنم.. این رو برید توی پست های قبلی من ببینید.. یا در همین تاپیکی که توی امضام هست ببینید، که تا دیدم حرف سیاوش درست تره، حرفش رو پذیرفتم و تشکر کردم.. اونهم با این وجود که اطلاعات من در شعر تخصصیه، اما خیلی ها اینجا بدون کوچکترین مطالعه ای یه حرفی میزنن و به هر قیمتی پاش میمونن و میگن من اینارو فلبی فهمیدم!
در آخر خوبه این شعر از ناصر خسرو را هم ببینید، چون بی شک تا بحال درباره اعتقادات ایشون هم چیزی نشنیده بودید، چون مشمول نوازش تیغ اسلامیون شده.. در این پست جای نمیگیره، در پست بعد شعر رو با توضیحاتی براتون میذارم.. بحثی هم بابت حرفهایی که زدم ندارم.. اگه هنوز هم میخواید بگید خیام از ابدال بوده و لجوجانه پافشاری بفرمایید که منظورتون این نبود و جملتون معنی دیگری داره به غیر اونی که به فارسی روان نوشته شده، دیگه میل خودتونه و بنده هم میگم حق با شماست.



 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
ناصر خسرو اشعار بسیار زیبایی داره، اما در ایران فقط به سفرنامه اش شناخته (عمدی) میشه، اما میتونید در این شعر ببینید که ایشون با احتیاط زیاد (که شرط واجب عقل در اون دوران بوده و هنوز هم هست) سعی میکنن شبهاتی رو به اصل خداپرستی وارد کنن:
خدايا عرض و طول عالمت را ....تواني در دل موري كشيدن
نه وسعت در درون مور آري .... نه از عالم سر مويي بريدن
عموم كوه بين شرق و مغرب .... تواني در صدف جمع آوريدن
تو بتواني كه در يك طرفةالعين .... زمين و آسماني آفريدن
تو دادي بر نخيلات و نباتات .... به حكمت باد را حكم ورزيدن
بناها در ازل محكم تو كردي .... عُقوبت در رهت بايد كشيدن
تفاوت در بني انس و بني جان .... معيّن گشت در ديدن نديدن
نهال فتنه در دلها تو كشتي .... در آغاز خلايق آفريدن
هر آن تخمي كه دهقاني بكارد .... زمين و آسمان آرد شخيدن
کسي گر تخم جو در كار دارد .... ز جو گندم نيابد بدرويدن
تو در روز ازل آغاز كردي .... عقوبت در ابد بايست ديدن
تو گر خلقت نمودي بهر طاعت .... چرا بايست شيطان آفريدن؟
سخن بسيار باشد جرأتم نيست .... نفس از ترس نتوانم كشيدن
ندارم اعتقادي يک سر موي .... كلام زاهد نادان شنيدن
كلام عارف دانا قبولست .... كه گوهر از صدف بايد خريدن
اگر اصرار آرم ترسم از آن .... كه غيظ آريّ و نتوانم جهيدن
كني در كارها گر سختگيري .... كمان سخت را نتوان كشيدن
ندانم در قيامت كار چونست ... چو در پاي حساب خود رسيدن
اگر مي خواستي كين ها نپرسم .... مرا بايست حيوان آفريدن
اگر در حشر سازم با تو دعوي .... زبان را بايد از كامم كشيدن؟
اگر آن دم زبان از من نگيري .... نيم عاجز من از گفت و شنيدن
و گر گيري زبانم دون عدلست .... چرا بايست عدلي آفريدن؟
اگر آن دم خودت باشي محالست .... خيالي را ز من بايد شنيدن
اگر با غير خود وا مي گذاري .... چرا بيهوده ام بايد دويدن؟
بفرما تا سوي دوزخ بَرَندم .... چه مصرف دارد اين گفت و شنيدن؟
ولي بر عدل و بر احسان نزيبد .... به جاي خويش غيري گزيدن
نباشد كار عُقبي همچو دنيا .... به زور و رشوه نتوان كار ديدن
تمام دردها زیر سر توست .... به غير از ما تو خود خواهي رسيدن
ولي بر بنده جرمي نيست لازم .... تو خود مي خواستي اسباب چيدن
تو دادي راه در قلب بشرها .... فن ابليس را بهر تنيدن
هوي را با هوس اُلفَت تو دادي .... براي لذت شهوت چشيدن
نمودي تار رگها پر ز شهوت .... براي رغبت بيرون كشيدن
شكمها را حريص طعمه كردي .... شب و روز از پي نعمت چریدن
نميداند حلالي يا حرامي .... همي خواهد به جوف خود كشيدن
تقاضا مي كند دايم سگِ نفس .... درونم را ز هم خواهد دريدن
به گوشم قوت مسموع و سامع .... بسازد نغمه ي بربط شنيدن
به جانم رشته ي لهو و لعب را .... توانم دادي از لذت شنيدن
همه جور من از بلغاريانست .... كز آن آهم همي بايد كشيدن
گنه بلغاريان را نيز هم هست .... بگويم گر تو بتواني چشيدن
خدايا! راست گويم فتنه از توست .... ولي از ترس نتوانم چخيدن
لب و دندان تركان ختا را .... نبايستي چنين خوب آفريدن
كه از دست و لب و دندان ايشان .... به دندان دست و لب بايد گزيدن
برون آري ز پرده گل رخان را .... براي پرده ي مردم دريدن
به ما تو قوّت رفتار دادي .... ز دنبال نكو رويان دويدن
همه اعضای من در این تلاشند .... ز دام هيچيك نتوانم رهيدن
نبودي كاش در نعمات لذت .... چو خر بايست در صحرا چريدن
چرا بايست از هول قيامت .... چنين تشويشها بر دل كشيدن؟
لب نيرنگ را در جام ابليس .... كند ابليس تكليف چشيدن
اگر ريگي به كفش خود نداري .... چرا بايست شيطان آفريدن؟
اگر مرغوله را مطلب نباشد .... چرا اين فتنه ها بايست ديدن؟
اگر مطلب به دوزخ بردن ماست .... تعذّر چند بايد آوريدن؟
بفرما بي تعذّر تا بَرندم .... چرا بايد ز چشم شرع ديدن؟
تو فرمايي كه شيطان را نبايد .... كلام پرفسادش را شنيدن
تو در جلد و رگم مأواش دادي .... زند چشمك به فعل بد دويدن
اگر خود داده اي در ملك جانم .... نبايد بر من آزارت رسيدن
مر او را خود ز حبس خود رهاندي .... كه شد طرّار در ايمان طريدن
ز ما حجّ و نماز و روزه خواهي .... تجاوز نيست در فرمان شنيدن
بلاشُبهه چو صيّادِ غزالان .... درين هنگام نخجير افكنيدن
به آهو مي كني امرش كه بگريز .... به تازي "هي" زني اندر دويدن
به ما فرمان دهي اندر عبادت .... به شيطان در رگ و جانها دويدن
به ما اصرار داري در ره راست .... به او در پيچ و تاب ره بريدن
به ذات بي زوالت دون عدلست .... به روي دوست دشمن را كشيدن
تو كز درگاه خويشت باز راندي .... چرا بايست بر ما ره بريدن؟
سخن كوتاه، ازين مطلب گذشتم .... سر اين رشته را بايد بريدن
كنون در ورطه ي خوف و رجايم .... ندارد دل زماني آرميدن
براي بيم و اميدم تهي نيست .... دل از آن هر دو دايم در طپيدن
تو در اجراي طاعت وعده دادي .... بهشت از مزد طاعت آفريدن
ولي آن مزد طاعت با شفاعت .... چه منّت بايد از تو مي بايد كشيدن؟
و گرنه مزد طاعت نيست منّت .... به مزدش هر کسی بايد رسيدن
کسی كو بايدي يابد مكافات - نيابد فرق بر ما و تو ديدن
اگر نيكم و گر بد خلقت از تست .... خليقي خوب بايست آفريدن
به ما تقصير خدمت نيست لازم .... بَديم و بَد نبايست آفريدن
اگر بر نيك و بدم قدرت بدادي .... چرا بر نيك و بد بايد رسيدن؟
سرشتم ز آهن و جوهر ندارم .... ندانم خويش جوهر آفريدن
اگر صد بار در كوره گدازي .... همانم باز وقت باز ديدن
به کس چيزي كه نسپردي چه خواهي؟ .... حساب اندر طلب بايد كشيدن
گَرَم بخشي گَرَم هم نه تو داني .... نيارم پيش کس گردن كشيدن



معنی لغت های دشوار محض اطمینان:

شخيدن =شعله كشيدن

جخيدن =حرف زدن، گفتن
مرغوله= آواز و تحریر مطربان و مرغاندر موسيقي
تعذر = عذر تراشی، بهانه گیری
طریدن = مصدر سازی از طراری (به معنای دزدی)
کلمات دیگر = اگر در جایی برای معنی کردن شعر دچار مشکل شدید بفرمایید تا کمکتون کنم. اگر هم میخواید بگید این شعر عرفانیه و داره خدا رو به سخره میگیره تا ازین راه به طرز عجیبی که من درک نمیکنم خدا رو ستایش کنه.. باید بگم، بله.. حتما حق با شماست

کامکار و پیروز باشید
 

138

عضو جدید
خدا هرگز زنده نبوده است...خدایی وجود ندارد...هیچ خدایی وجود نداشته است.
من اعتقادای خودمو میگم...در مورد خدا.نه از این توهم ذهنی(=خدا)بدی دیدم...نه سرچیزی باهاش لج کردم...نه!فقط ایمان دارم که وجود نداره.
حالا چرا؟!
همه ما داریم نفس میکشیم...راه میریم..کار میکنیم...خلاصه این که روزمونو شب می کنیم...ولی زندگی چی؟ زندگی می کنیم؟!
زندگی شادی وخندست.زندگی هنره.ربطی به جامعه ما نداره..هیچ کس بلد نیست زندگی کنه.زندگی به هشیاری..هوشمندی...صبر و تحمل نیاز داره اما اونایی که بلد نبودن این چیزها رو درون خودشون به وجود بیارن..در واقع اونایی که فلج بودن...خدا رو به وجود آوردن...و در نتیجه اون پیامبران و بهشت.توی همه مذاهب چیزی که در مورد زندگی گفته میشه ترک کردنشه...اونا ما رو با بهشت آشنا می کنن و این یعنی این که لذت هایی که تو توی زندگی که الان داری و می تونی لمسشون کنی رو ترک کنی و به امید بهشت بمونی.
ولی ما نمی تونیم چیزی رو ترک کنیم بدون این که چیز بزرگ تر و با ارزش تری رو در عوضش به دست نیاری.پس خدا ساخته می شه...یک توهم کاملا انسانی.
دنیا رو ترک کن...خدا در دستان توست...به بهشت میری.
خدا اختراعی به دلیل وجود ترس هست...به خاطر ناکامی در زندگیش...از روی طمع.
یه نفر که نتونه نسبیت اینشتین رو درک کنه به طور طبیعی ردش می کنه یا دست کم قبولش نمی کنه..یه عکس العمل برای پوشاندن ناتوانیش.خدا ساخته فکر کسانی هست که هنر عشق و هنر زندگی کردن رو بلد نبودند.
درست مثه این می مونه که شما روی یه سنگ ایستاده باشید لبه یه پرتگاه.اگه تکون بخورید میفتید.هیچ راهی وجود نداره...شما چه کار میکنید؟!
امیدوار می مونید که یه نفر یه انسان پیدا شه و بتونه به شما کمک کنه...نجاتتون بده...فریاد میزنید وکمک میخواید ولی اونجا هیچ کسی نیست که به شما کمک کنه...اگر هم باشه ارتفاع شما اون قدر زیاده که نمی تونه بهتون برسه...ممکنه خودشم با شما بیفته..پس نمیاد...و باز شما توی ذهنتون دنبال یه موجود قدرتمند تر می گردید...کسی که بتونه هر کاری رو انجام بده...بتونه به کمک شما بیاد بدون این که خودش چیزیش شه...اینجا خدا ساخته می شه...و شما به امید این که خدا وجود داره شروع می کنید به دعا کردن..دعا کردن...دعا کردن...دست آخر خستتون میشه میخواید بشینید یا جای پاتونو عوض کنید و تعادلتون به هم می خوره و می افتید.خدا هم احتمالا داشته صبحونشو می خورده.
اما چیزی که شما اونجا فراموش کرده بودید...قدرت مغز خودتون بوده.کافی بود قبلش یه کم روش کار کرده بودید...قبل از این که تو یه همچین موقعیتی قرار بگیرید و می تونستید با کمک اون حتی سنگ رو ثابت نگهش دارید...این چیزیه که اثبات شده...اثبات تجربی.
آخرش این که...به جز زندگی خدایی وجو نداره
و به جز عشق نیایشی وجود نداره.
:w12:

البته همه مشکلات مثل این نیست که روی صخره گیر کردی و منتظر فریادرس.و این که از قبل با هوشیاری میتونستی این راه رو نیای و یا ثابت نگهش داری .این مشکل رو در نظر بگیر : سرطان خون.خب الان لابد میتونی صخره رو ثابت نگه داری ؟از قدرت مغزت هم استفاده کن نه فقط مغز خودت از همه دکترا هم کمک بگیر. نگو از قبل میتونستی پیشیگری کنی که خودتم میدونی همیشه اینجور نیست.خدا کنه که هیچکس این موقعییت رو تجربه نکنه . ..دوست داشتم میتونستم یک جریان رو در این رابطه تعریف میکردم از یک دوست ولی اخلاقا اجازه ندارم. فقط میتونم بگم عناد نداشته باش خدا کنه قبل از این که دیر شه بفهمی چی میگی و چکار میکنی .
و ناگهان چه زود دیر میشود
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سبحانک یا نور تر از نور تر از نور

در ظلمت من پنجره ای باز کن از نور
 

Farez 132

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدا هرگز زنده نبوده است...خدایی وجود ندارد...هیچ خدایی وجود نداشته است.
من اعتقادای خودمو میگم...در مورد خدا.نه از این توهم ذهنی(=خدا)بدی دیدم...نه سرچیزی باهاش لج کردم...نه!فقط ایمان دارم که وجود نداره.
حالا چرا؟!
همه ما داریم نفس میکشیم...راه میریم..کار میکنیم...خلاصه این که روزمونو شب می کنیم...ولی زندگی چی؟ زندگی می کنیم؟!
زندگی شادی وخندست.زندگی هنره.ربطی به جامعه ما نداره..هیچ کس بلد نیست زندگی کنه.زندگی به هشیاری..هوشمندی...صبر و تحمل نیاز داره اما اونایی که بلد نبودن این چیزها رو درون خودشون به وجود بیارن..در واقع اونایی که فلج بودن...خدا رو به وجود آوردن...و در نتیجه اون پیامبران و بهشت.توی همه مذاهب چیزی که در مورد زندگی گفته میشه ترک کردنشه...اونا ما رو با بهشت آشنا می کنن و این یعنی این که لذت هایی که تو توی زندگی که الان داری و می تونی لمسشون کنی رو ترک کنی و به امید بهشت بمونی.
ولی ما نمی تونیم چیزی رو ترک کنیم بدون این که چیز بزرگ تر و با ارزش تری رو در عوضش به دست نیاری.پس خدا ساخته می شه...یک توهم کاملا انسانی.
دنیا رو ترک کن...خدا در دستان توست...به بهشت میری.
خدا اختراعی به دلیل وجود ترس هست...به خاطر ناکامی در زندگیش...از روی طمع.
یه نفر که نتونه نسبیت اینشتین رو درک کنه به طور طبیعی ردش می کنه یا دست کم قبولش نمی کنه..یه عکس العمل برای پوشاندن ناتوانیش.خدا ساخته فکر کسانی هست که هنر عشق و هنر زندگی کردن رو بلد نبودند.
درست مثه این می مونه که شما روی یه سنگ ایستاده باشید لبه یه پرتگاه.اگه تکون بخورید میفتید.هیچ راهی وجود نداره...شما چه کار میکنید؟!
امیدوار می مونید که یه نفر یه انسان پیدا شه و بتونه به شما کمک کنه...نجاتتون بده...فریاد میزنید وکمک میخواید ولی اونجا هیچ کسی نیست که به شما کمک کنه...اگر هم باشه ارتفاع شما اون قدر زیاده که نمی تونه بهتون برسه...ممکنه خودشم با شما بیفته..پس نمیاد...و باز شما توی ذهنتون دنبال یه موجود قدرتمند تر می گردید...کسی که بتونه هر کاری رو انجام بده...بتونه به کمک شما بیاد بدون این که خودش چیزیش شه...اینجا خدا ساخته می شه...و شما به امید این که خدا وجود داره شروع می کنید به دعا کردن..دعا کردن...دعا کردن...دست آخر خستتون میشه میخواید بشینید یا جای پاتونو عوض کنید و تعادلتون به هم می خوره و می افتید.خدا هم احتمالا داشته صبحونشو می خورده.
اما چیزی که شما اونجا فراموش کرده بودید...قدرت مغز خودتون بوده.کافی بود قبلش یه کم روش کار کرده بودید...قبل از این که تو یه همچین موقعیتی قرار بگیرید و می تونستید با کمک اون حتی سنگ رو ثابت نگهش دارید...این چیزیه که اثبات شده...اثبات تجربی.
آخرش این که...به جز زندگی خدایی وجو نداره
و به جز عشق نیایشی وجود نداره.
:w12:
تا سوسک نشدی بیا و توبه کن:mad::mad:
 

sutern

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
معنای زنده بودن من با تو بودن است
نزدیک دور سیر گرسنه رها اسیر شاد دلتنگ
ان لحظه ای که بی تو سراید مرا مباد
معنای عشق نیز در سرنوشت من


با تو همیشه با تو



برای تو زیستن است.............


 

elaheh-98

عضو جدید
پس فرمودید که خیام رو قبول دارید؟ خب پس بهتره کمی باهاش آشنا بشید.
دوست عزیز این بیت خیامو شنیدید که
قومی متفکرند اندر ره دین قومی بگمان فتاده در راه یقین/
میترسم از آنکه آید روزی کای بیخبران راه نه آنست ونه این
جالبه هر کی هر جور دوست داره برداشت میکنه .کاش خود شاعرا حداقل واسه تفهیم افکار عمومی زنده میموندند تا اینقدر شعراشون تحریف نشه.
ولی بازم هر کس نظر خودشو داره وقابل احترامه:gol:
این پست فقط واسه بحث خیام بود(فامیلیم باید ازش دفاع کنم)


کاری به بحث تایپیک ندارم شما تو حال خودتون خوش باشید

 
آخرین ویرایش:

toprak

عضو جدید
چقدر زشته که شما اینطور در مورد عقاید دیگران اظهار نظر می کنید!!
یعنی هنوز فرهنگ احترام به عقاید دیگران رو یاد نگرفتید؟!
من خودم به خدا اعتقاد دارم اما هیچ وقت به خودم اجازه نمی دم یکی رو که به هر دلیلی اعتقاد نداشته باشه رو مسخره کنم.
به خصوص که براش آرزوی مرگ کنم!!!!واقعا خجالت بکشید. :razz:اگه ایمان داشتی اینطوری هموطن خودت رو تحقیر نمی کردی....پس به خودتون مغرور نباشید که ایمان دارید. شاید ایشون انسان بهتری باشه.
ایمان به تنهایی کافی نیست؛ انسانیت و اخلاق مهمه که هر کسی شایستگی شو نداره...
من باشما کاملأ موافقم بی نظیر بود:gol:
 

ستاره پرنور

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سلام به همه دوستان
من قبلا يه تاپيك با موضوع
اعتقادات ديني! راهنماي زندگي؟ http://www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=201234
زدم كه توش با مريم جون هم چند بار صحبت كردم و نظرامونو گفتيم اگه مريم جونم موافق باشه ميتونيم بحث رو همينجا ادامه اش بديم.:gol:
همينطور كه دوستان هم گفتن بحث بايد بدون هيچگونه توهيني باشه و به عقايد ديگران احترام گذاشته بشه. همونطور كه ديگران نظرات شما رو قبول ندارن ولي بهتون بي احترامي نمي كنن.:gol:;)
 

@spacechild@

عضو جدید
سلام به همه دوستان
من قبلا يه تاپيك با موضوع
اعتقادات ديني! راهنماي زندگي؟ http://www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=201234
زدم كه توش با مريم جون هم چند بار صحبت كردم و نظرامونو گفتيم اگه مريم جونم موافق باشه ميتونيم بحث رو همينجا ادامه اش بديم.:gol:
همينطور كه دوستان هم گفتن بحث بايد بدون هيچگونه توهيني باشه و به عقايد ديگران احترام گذاشته بشه. همونطور كه ديگران نظرات شما رو قبول ندارن ولي بهتون بي احترامي نمي كنن.:gol:;)
ما هستیم.:w16:
 

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا هرگز زنده نبوده است...خدایی وجود ندارد...هیچ خدایی وجود نداشته است.
من اعتقادای خودمو میگم...در مورد خدا.نه از این توهم ذهنی(=خدا)بدی دیدم...نه سرچیزی باهاش لج کردم...نه!فقط ایمان دارم که وجود نداره.
حالا چرا؟!
همه ما داریم نفس میکشیم...راه میریم..کار میکنیم...خلاصه این که روزمونو شب می کنیم...ولی زندگی چی؟ زندگی می کنیم؟!
زندگی شادی وخندست.زندگی هنره.ربطی به جامعه ما نداره..هیچ کس بلد نیست زندگی کنه.زندگی به هشیاری..هوشمندی...صبر و تحمل نیاز داره اما اونایی که بلد نبودن این چیزها رو درون خودشون به وجود بیارن..در واقع اونایی که فلج بودن...خدا رو به وجود آوردن...و در نتیجه اون پیامبران و بهشت.توی همه مذاهب چیزی که در مورد زندگی گفته میشه ترک کردنشه...اونا ما رو با بهشت آشنا می کنن و این یعنی این که لذت هایی که تو توی زندگی که الان داری و می تونی لمسشون کنی رو ترک کنی و به امید بهشت بمونی.
ولی ما نمی تونیم چیزی رو ترک کنیم بدون این که چیز بزرگ تر و با ارزش تری رو در عوضش به دست نیاری.پس خدا ساخته می شه...یک توهم کاملا انسانی.
دنیا رو ترک کن...خدا در دستان توست...به بهشت میری.
خدا اختراعی به دلیل وجود ترس هست...به خاطر ناکامی در زندگیش...از روی طمع.
یه نفر که نتونه نسبیت اینشتین رو درک کنه به طور طبیعی ردش می کنه یا دست کم قبولش نمی کنه..یه عکس العمل برای پوشاندن ناتوانیش.خدا ساخته فکر کسانی هست که هنر عشق و هنر زندگی کردن رو بلد نبودند.
درست مثه این می مونه که شما روی یه سنگ ایستاده باشید لبه یه پرتگاه.اگه تکون بخورید میفتید.هیچ راهی وجود نداره...شما چه کار میکنید؟!
امیدوار می مونید که یه نفر یه انسان پیدا شه و بتونه به شما کمک کنه...نجاتتون بده...فریاد میزنید وکمک میخواید ولی اونجا هیچ کسی نیست که به شما کمک کنه...اگر هم باشه ارتفاع شما اون قدر زیاده که نمی تونه بهتون برسه...ممکنه خودشم با شما بیفته..پس نمیاد...و باز شما توی ذهنتون دنبال یه موجود قدرتمند تر می گردید...کسی که بتونه هر کاری رو انجام بده...بتونه به کمک شما بیاد بدون این که خودش چیزیش شه...اینجا خدا ساخته می شه...و شما به امید این که خدا وجود داره شروع می کنید به دعا کردن..دعا کردن...دعا کردن...دست آخر خستتون میشه میخواید بشینید یا جای پاتونو عوض کنید و تعادلتون به هم می خوره و می افتید.خدا هم احتمالا داشته صبحونشو می خورده.
اما چیزی که شما اونجا فراموش کرده بودید...قدرت مغز خودتون بوده.کافی بود قبلش یه کم روش کار کرده بودید...قبل از این که تو یه همچین موقعیتی قرار بگیرید و می تونستید با کمک اون حتی سنگ رو ثابت نگهش دارید...این چیزیه که اثبات شده...اثبات تجربی.
آخرش این که...به جز زندگی خدایی وجو نداره
و به جز عشق نیایشی وجود نداره.
:w12:
خب یعنی شما با این تعریف ناقص حکم به رد خدا میدی
سوالی که برای من پیش میاد اینه که مغز یا سایر اندام بدن ما چگونه افریده شده
به نظر شما به طور اتفاقی با این نظم و دقت عمل میکنه
این همه کهکشان و سیاره و ستاره براساس چه قانونی استوار گردیده
شب و روز و وقت و زمان ایا ساخته ی دست بشره
یا ساخته ی این حهانه
خب اگر ما این همه رو بوجود اوردیم پس کی مارو افریده
کی جهان رو نظم داده
فکر نمیکنم با علم تجربی بشه پی به وجود خدا برد
خداوند به قدری بزرگه که در هیچ ظرفی از زمان و مکان گنجانده نمیشه
اثار وجودی خداوند واضحه فقط کافیه کمی در پدیده های عالم تامل کنیم
شما بعد از مرگ چه سرنوشتی خواهید داشت؟

خدایی که برترین افریدگارست و همتا نداد
خدایی که هفت اسمان را افرید
خدایی که زمین را افرید
خدایی که باران را از اسمان فرو فرستاد
خدایی که ادم را افرید
من به پروردگاری معتقدم که مهربان ترین مهربانان ست
 

@spacechild@

عضو جدید
منطق من برپایه واساس حرفهای شمابودببخشیدکه کمی تلخ بود.
استدلال! ببخشیدشمااصلامعنی استدلال رومی دونید؟شمافقط به همین سوال بنده جواب بدیدکه شمادرکجای تاپیک برای ردخدا استدلال کرده اید؟مگه شمارومجبورکردن وقتی حرفی برای گفتن نداریدازتخیلات خودتون استفاده کنیدو واردبحث بشید؟
من اینا رو تخیلات خودم نمی دونم.شما هم اگه استدلالی داری یه استدلال فلسفی بگو تا ما هم اون موقع جوابتونو بدیم.
 

@spacechild@

عضو جدید
سلام دوستان گل...:gol:
حال شما؟
میبینم که جمع جمعه و همه دست به دست هم دادن که....
عزیز این یه نیاز فطری هستش که هر کسی نیازمند یه نیروی برتر از خودشه...
یه موجود قدرتمند...
حالا نه اینکه صرفا خدا باشه...اونم خدایی که مسلمونا میپرستنش...وحتما شما هم میخوای بگی از بچگی به زور وادارت کردن قبولش کنی...:redface:
حالا شما دوست نداری این خدارو(الله)رو بپرستی..یکی دیگه...
ماشالا تو این زمونه کم خدا نداریم:D
ولی حتما مشکلت اینه که با این خدا نمیتونی کنار بیای!!!
من دقیقا بحثم رو همین نیاز فطریه..رو همین چیزی که ما از یه نیاز ساختیمش بزرگش کردیم و شده خدا.نه من نیاز دارم این خدا رو بپرستم نه هیچ کس وچیز دیگه رو.من انسان حقیقی رو باور دارم نه این که باز بپرستمش.چون نیاز به پرستش رو اصلا نمی تونم درک کنم.
من مشکلی ندارم.نه با این خدا نه با هر خدای دیگه.اونی که باید با اینا مشکل داشته باشه کسیه که می پرستدشون.من فقط خواستم بحث کنم و نظرا رو بدونم که کار اشتباهی کردم.چون بیشتر به جای نقد احساس تاسف بود که نصیبم شد ویه سری حرفای قشنگ و این که همین طوری یه هویی بیمار روانیم شدم.
 

@spacechild@

عضو جدید
خب شماهم که تکلیفتون کاملامشخصه. ترکیب کردن مباحث بی ربط باموضوع وخلط موضوع. شماهم به جای استدلال کردن فقط توهمات ذهنی تان رامطرح کردیدوبه سفسطه کردن اتهام زدن وتوهین به ادیان دیگربدون ذکردلیل وبرهان پرداختید.شمابایدابتدایه تغییری درخودتون بدیدوآداب بحث کردن روبیاموزید.
میبینی...اونی که دلیل نمیاره شمایی.خوب اگه ایشون داره چیزی به جز بحث میگه شما چیزی بگو که به بحث مربوط باشه.
 

Similar threads

بالا