ثانیه های خاکستری...

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاعر سید سعید حسینی

با تمام وجود غمگینم
عشق وایمان در این جهان مرده
لولوی قصه های کودکی ام
آرزوهام و یک نفس خورده
با تمام وجود غمگینم
...
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو فَـقَــط نَفَس من بٰاش
مَـن قول مــیدَمـ بٰا خــودَم هَــم قَطعِ رٰابـــِطـــِه.
کُــنَم
هیــچی نمیخوام !
یه "تو"
یه مَـن
یه جا
کنـارِ هــَم ❤️
بــَرای هــَم ❤️
❤️ ❤️


♥️ℒℴνℯ♥️
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه وقتایی ؛ یه حرفایی...، چنان آتیشت میزنه... ، که دوست داری فریاد بزنی ...
ولی نمیتونی ! دوست داری اشک بریزی، ولی نمیتونی !
حتی دیگه نفس کشیدنم برات سخت میشه!
تمام وجودت میشه بغضی که نمیترکه، به این میگن :
"درد بی درمون "
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ماهیچ کسی رو بی دلیل ترک نمی‌کنیم ما می رویم یا خواهیم رفت چون اذیت شدیم !
 

fantastic.fati

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فصل اول
زندگی خودت را
با فصل پانزدهم
زندگی کسی دیگر مقایسه نکن،
مسیر خودت را برو،
داستان زندگی خودت را بنویس
و هرگز جا نزن!

#مارک_تواین
 

sar sia

کاربر بیش فعال
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او کــه هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غــــزل و عاطفــــه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبـی ِ دلبندش را
مثــــل آن خــواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی باید یک سیلی محکم از روزگار بخوریم
تا حواسمان جمع شود
تا خیلی بیخودی ها را کنار بگذاریم و
خیلی با ارزشها را جدی بگیریم
گاهی نه چتر بالای سرمان را
می بینیم
نه دستی که چتر را نگاه داشته
فقط به افق های دور خیره
مانده ایم و

به آدمهایی فکر می کنیم
که حتی یادشان نیست
ما وجود داریم

گاهی تا سنگی زیر پایمان
نباشد و زمین نخوریم
با احتیاط قدم برداشتن را
یاد نمیگیریم
خیلی چیزها تقصیر روزگار نیست
تقصیر سر به هوایی ست....
 

sar sia

کاربر بیش فعال
اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم را
شمارم مو به مو شرح غم شب های تارم را

برای جان سپردن کوی جانان آرزو دارم
که شاید باد و سیل او برد خاک مزارم را

ندارم حاجت فصل بهاران با گل و گلشن
به باغ حسن اگر بینم نگار گلعذارم را

به گرد عارضش چون سبز شد خط من به دل گفتم:
سیه بین روزگارم را ، خزان بنگر بهارم را

تمنا داشتم عین وصالش در شب هجران
صبا بوئی از آن آورد و برد از دل قرارم را

بدان امید از احسان که در پایش فشانم جان
که از شفقت بدست آرد دل امیدوارم را

مریض عشق را نبود دوائی غیر جان دادن
مگر وصل تو چاره سازد چاره درد انتظارم را

چو یارم ساخت با اغیار و من جان دادم از حسرت
بگوید ای برادر آن بت ناسازگارم را
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باید نفس بکشم تو هوای خودم
باید که سر بذارم روی شونه‌های خودم
♪♪
باید که گریه کنم واسه عزای خودم
شبونه گل ببرم خودم برای خودم
♪♪
نشد نشد که بیام
بازم به دیدن تو
♪♪
نشد نفس بکشم نفس کشیدن تو ...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هوا را می بینی...؟
تکلیفش با خودش معلوم نیست..
میبارد
نمیبارد
گرم است
سرد است
طوفان میکند
میسوزاند
درست مثلِ "تو"
یک ناپایداری مطلق...
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زنی که سکوت می کند
کم توقع نیست...
نمونه نیست...
قانع نیست...
به این نتیجه رسیده که حرف زدنش
مساویست با قضاوت و هیاهو...
هیچ گاه از سکوت ادامه دار یک زن خوشحال نباشید
زن ساکت،یا مرده ای است در درون
یا آتشی است زیر خاکستر
 
بالا