توصيف برای پرورش ذهن

آلوین

عضو جدید
کاربر ممتاز
مقداد جان راستش من قاطی کردم!!!!:redface:
الان هر کس فقط حسی رو که عکس بهش منتقل کرده رو گفته اینطوری منظورته؟
راستی یه سوال این عکسارو از کجا میاری؟معیار خاصی واسه انتخابشون داری؟


سلام آرچي جان
ممنون كه يادآوري كردي;)
شايد من منظورم رو بد رسوندم كه بچه فقط حسي رو نسبت به عكس دارن مي‌گن:warn::warn::warn:

شايد هم حوصله توضيح دادن در مورد اينكه اين حس رو چه جوري داخل كارشون بيارن ندارن:que:

شايد هم ...

اين عكس ها فقط سوال هستن نه منظور :gol:
 
آخرین ویرایش:

maryam95

کاربر فعال
سلام قبل از هر چیز از گذاشتن این تاپیک جالب وآموزنده تشکر میکنم;)می خواستم اگه در زمینه فضاهای سنتی مثل بازار های قدیمی یا مسجدها یا هر فضای سنتی دیگه عکس دارین اینجا بذارین تا بچه هایی که توصیفشون خوبه توصیف کنن و بچه هایی که مثل من تازه اول راهن یه چیزایی یاد بگیرن.اگه در مورد اصول اولیه توصیف و کلا مشخصات یه توصیف خوب وبی نقص راهنماییم کنین ممنون میشم:gol::gol::gol::gol:
 

maryam95

کاربر فعال
در مورد عکس پل باید بگم که حس امید رو به انسان القا میکنه سر سبزی ومنظره اطراف پل فوق العاده ست و یه جور حس نشاط خاصی داره خود پل و مدل ساختش وهمین طور طریقه گرفتن عکس هم خیلی جالبه:gol::gol:کاش بچه ها عکسای بیشتری برای توصیف اینجا بذارن.توصیفاتی که اینجا خوندم برام خیلی آموزنده بود همین طور خیلی جالب.ممنون;)
 

maryam95

کاربر فعال
این عکسو استاد درک وبیانمون برای توصیف بهمون داده بود
 

پیوست ها

  • ie11km.jpg
    ie11km.jpg
    50.1 کیلوبایت · بازدیدها: 0

habib_mohamadi

عضو جدید
این عکسو استاد درک وبیانمون برای توصیف بهمون داده بود
سلام
از نظر من این عکسه داره عمق آینده نگری را نشون می ده.
عکس قبلی که از یه پل بود خیلی تابلو بود.ولی این عکسه شما تا بهش نگاه می کنی ناگاه به اون عمق خیره می شی و تو فکر فرو می ری.که در آینده چه اتفاقی می افته.پرسپکتیوه درختا هم به سمته اون عمقه هست.
 

habib_mohamadi

عضو جدید
راستی یه چیزه دیگه.
من خودم عکاسی رو خیلی دوست دارم و همیشه دوست دارم عکسایی بگیرم که خیلی متفاوت باشه یا یه حرفه خاصی بزنن.
حس من از عکسایی که از یک دریچه گرفته میشه اینه که بیشتر وقتا یا ما می خوایم اون گستردگی رو نشون بدیم یا با اون پرسپکتیوی که ایجاد میشه رو یه بخشی زوم کنیم
 

habib_mohamadi

عضو جدید
این عکسه چه پیامی داره می ده.
هر کی هر صحبتی داره بگه.فقط نظر خودتون بدین
 

پیوست ها

  • P5230306.jpg
    P5230306.jpg
    19.7 کیلوبایت · بازدیدها: 0

maryam95

کاربر فعال
به نظر من این عکس پیام خاصی رو به ذهن نمیاره ولی در توصیفش میشه گفت یه محله قدیمیه با بافت بنای سنتی که حدس میزنم مربوط به شهر یزد باشه:gol::gol:
 

habib_mohamadi

عضو جدید
به نظر من این عکس پیام خاصی رو به ذهن نمیاره ولی در توصیفش میشه گفت یه محله قدیمیه با بافت بنای سنتی که حدس میزنم مربوط به شهر یزد باشه:gol::gol:
سلام
نه عزیزم.خوب دقت نکردی.یه چیزه خیلی جالب و تابلو توش هست که شاید 90 درصد ماها بهش توجه نمی کنیم یا اصلا متوجش نمی شیم.چون دیدمون هنوز عادت نکرده به تجزیه و تحلیل کردن اون چیزی که وجود داره اما ما همیشه ازش غافلیم.هر کی تونست جواب بده یه چیزه جالب از من هدیه می گیره.خیلی تابلو هستا.:eek:
 

sasha20

عضو جدید
سلام
من تازه با این تاپیک باحال آشنا شدم فقط یک چیز در مورد عکس پیرمرد به ذهنم رسید میدونم خیلی دیره ولی با اجازتون میگم:
سایه ی بلند پیرمرد تجربه های خودشه که به سوی آینده و برای ما جوونا راه رو نشون میده.
اکثرا تنهایی و سیاهی رو گفته بودن که همون گذر زمان هستش.
بر لب جوی بشین و گذر عمر ببین!!!!!!!

 
آخرین ویرایش:

habib_mohamadi

عضو جدید
این عکسه چه پیامی داره می ده.
هر کی هر صحبتی داره بگه.فقط نظر خودتون بدین
بچه ها واقعا با جواب های زیادتون منو شرمنده کردین حالا من کموندم اون هدیه رو به کی بدم.
اما جواب سوال.
اگه خوب به عکس توجه کنین متوجه می شین که من تو این عکس 2 تا کار همزمان انجام دادم.
1-قرینه سازی
2-حجم پرو خالی
همین طور که می بینید من اومدم دو تاحجم پر و خالی رو کنار هم گذاشتم و درست از وسط اون دو مناره فهرج رو بیرون آوردم.
حالا دیدین که یه چیزی داشت.
تازه اون هدیه هم گیر خودم اومد دلتون آب.:biggrin::biggrin:
 

sadra86

عضو جدید
عبور از گذشته

عبور از گذشته

سلام به همه دوستان
و با تشکر فراوان به دوست عزیزی که این سرفصل را آفرید
اول از همه از واپسین عکس شروع می کنم: بافت قدیمی از احتمالا یزد و همان حجم های پر و خالی
این عکس بلافاصله مفهوم "عبور" را به ذهن تداعی می کند عبوری از گذشته به آینده ای امیدوار کننده(لبخند نوجوانان گذرنده) گذشتن از فضاهای سنتی آرامش بخش و حضور در جهانی سرعت مدار و هر لحظه نو، یکی از پارادایم های اساسی در خلق امروزین آثار است. علی الخصوص که عکس از روشنایی به تاریکی گرفته شده و آینده ای روشن را تداعی می کند.
سه گروه در عکس دیده می شوند: 1- جوانانی که از بنا دور می شوند 2- افرادی که هنوز از بنا بیرون نیامده اندو 3- افرادی که به سویی مخالف عکس ره می سپارند!
وسعت بنا در عکس هم حکایت همیشگی اصالت و ریشه دار بودن آینده را بازگو میکند . مناری که شکل فانوس دریایی است گویای گذشته چراغ راه آینده و متریال خاک مفهوم ریشه را یادآور می شود
از سایه نوجوانان گذرنده، زمان عکس دریافت میشود: ستیغ آفتاب تموز ، وسط تاریخ؛ زمانی برای آرامش و گرفتن زهر سرعت مدرنیته. (کمی پیاده روی بد نیست در فراخ کویر)...
 

habib_mohamadi

عضو جدید
سلام به همه دوستان
و با تشکر فراوان به دوست عزیزی که این سرفصل را آفرید
اول از همه از واپسین عکس شروع می کنم: بافت قدیمی از احتمالا یزد و همان حجم های پر و خالی
این عکس بلافاصله مفهوم "عبور" را به ذهن تداعی می کند عبوری از گذشته به آینده ای امیدوار کننده(لبخند نوجوانان گذرنده) گذشتن از فضاهای سنتی آرامش بخش و حضور در جهانی سرعت مدار و هر لحظه نو، یکی از پارادایم های اساسی در خلق امروزین آثار است. علی الخصوص که عکس از روشنایی به تاریکی گرفته شده و آینده ای روشن را تداعی می کند.
سه گروه در عکس دیده می شوند: 1- جوانانی که از بنا دور می شوند 2- افرادی که هنوز از بنا بیرون نیامده اندو 3- افرادی که به سویی مخالف عکس ره می سپارند!
وسعت بنا در عکس هم حکایت همیشگی اصالت و ریشه دار بودن آینده را بازگو میکند . مناری که شکل فانوس دریایی است گویای گذشته چراغ راه آینده و متریال خاک مفهوم ریشه را یادآور می شود
از سایه نوجوانان گذرنده، زمان عکس دریافت میشود: ستیغ آفتاب تموز ، وسط تاریخ؛ زمانی برای آرامش و گرفتن زهر سرعت مدرنیته. (کمی پیاده روی بد نیست در فراخ کویر)...
سلام
بابا تو دیگه کی هستی.تا حالا کجا بودی.خیلی باحال توصیف کردی حتی فراتر از خود عکسه.
اساسی باحات حال کردم.
احتمالا از این به بعد باید یه پای ثابت این تایپکه باشی.:)
 

nino

مدیر بازنشسته
سلام به همه دوستان
و با تشکر فراوان به دوست عزیزی که این سرفصل را آفرید
اول از همه از واپسین عکس شروع می کنم: بافت قدیمی از احتمالا یزد و همان حجم های پر و خالی
این عکس بلافاصله مفهوم "عبور" را به ذهن تداعی می کند عبوری از گذشته به آینده ای امیدوار کننده(لبخند نوجوانان گذرنده) گذشتن از فضاهای سنتی آرامش بخش و حضور در جهانی سرعت مدار و هر لحظه نو، یکی از پارادایم های اساسی در خلق امروزین آثار است. علی الخصوص که عکس از روشنایی به تاریکی گرفته شده و آینده ای روشن را تداعی می کند.
سه گروه در عکس دیده می شوند: 1- جوانانی که از بنا دور می شوند 2- افرادی که هنوز از بنا بیرون نیامده اندو 3- افرادی که به سویی مخالف عکس ره می سپارند!
وسعت بنا در عکس هم حکایت همیشگی اصالت و ریشه دار بودن آینده را بازگو میکند . مناری که شکل فانوس دریایی است گویای گذشته چراغ راه آینده و متریال خاک مفهوم ریشه را یادآور می شود
از سایه نوجوانان گذرنده، زمان عکس دریافت میشود: ستیغ آفتاب تموز ، وسط تاریخ؛ زمانی برای آرامش و گرفتن زهر سرعت مدرنیته. (کمی پیاده روی بد نیست در فراخ کویر)...

صدرا جان بسيار زيبا توصيف كردي ;)


حبيب جان من اين عكسا رو نديده بودم

اما توصيف من :
تضاد ، تكامل زيادي تو عكس هست

نسل جديد و بناي قديم
زمين و آسمان ( رنگ خاكي بنا و رنگ آبي آسمان كه هم متضاد و هم تكميل كننده هم هستند )
تاريكي و روشنايي( در زير ساباط تاريكي و در فضا هاي ديگر روشنايي زياد )
گرما و خنكي
 

sadra86

عضو جدید
سلام بر همه دوستان
نوشین گرامی و حبیب عزیز از اظهار لطفتان سپاسگزاری می کنم. اگر توفیق قرین راهم باشد و "همتی کوچک" حتما در خدمت شما به آموختن خواهم شتافت.
و اما نگاه من به عکس های دیگر:


پیرمرد و آفتاب
یک دیوار کاهگی و یک وجب آفتاب برای تامین تنهایی این پیر روزگار کافی است. جایی برای آسودن جایی برای آرامش و خیره شدن به نقطه ای نامعلوم و اندیشیدن به آنچه روزگار بر او آورده است.
ما همه گهگاهی به تنهایی این پیرمرد محتاجیم و جایی برای تامین تنهایی ولی واقعیت آن است که در برجهای شلوغ و سکونتگاه های خط کشی شده مان برای لختی تنهایی از این پیرمرد تنهاتریم.
اگر تنهایی خود را در ساکت ترین جمعه ها با اندیشیدن روی کاناپه و در میان سر و همسر بگذرانیم دیری نمیگذرد که متهم به عاشقی و فارغی و غرق شدن کشتی ها و … می شویم و خلاصه راحتمان نمی گذارند. برای همین است که فقط یک جا برای این گونه در خود فرو رفتن (آن هم اندکی ) می یابییم که پس از بیرون آمدن از آن نهایتا متهم به خشکی مزاج می شویم!
اگر در مجموعه های مسکونی نمی توانیم ابعاد تراس را بیش از 80 سانت در نظر بگیریم، بام که هست. بام فضایی در اختیار ما قرار میدهد که با اندکی جداسازی سبک و کمی سایبان و تعدادی شمشاد گلدانی، منظر زیبایی را برای ساکنان فراهم آوریم که گاهی از روز را در آن بیاسایند و به کسی هم برنخورد. کارکرد های دیگرش هم بماند برای دور هم نشینی های خانوادگی و کاهو سرکنجبین خوردن روی تخت در ایوان خانه های پدریمان.
و اما یک نکته دیگر در این تصویر. این مرد پیر خود را به آفتاب سپرده است تا از سردی روزگار پیریش بکاهد و اگر چرخش این فلک نامهربان دوباره آفتاب را از او گرفت کمی آن طرف تر هنوز هست. با یکی دو قدم جابجا شدن به آفتاب سلامی دوباره میدهد. به همین سادگی به همین بی تکلفی. اما اگر ما سردمان شد چه می کنیم. ریموت کنترل شومینه را از کنار راحتی مان می فشاریم و آتش می افروزیم به همین سادگی …

پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت...
این خیابان و مردمانش یعنی اندکی پس از انقلاب 57. اصلا جو انقلابی از سراپای این عکس موج می زند! تنها چیزی که کسی به آن اهمیت نمیدهد همان ساختمان کهنه روبروست که ترکش انقلاب روی او را هم بی نصیب نکرده است. در یک شهر به مفهوم کلی آن اجتماعات نقش مهمی را در ایجاد فضاهای نامدار ایفا کرده اند و گاها فضاهایی به صورت غیر رسمی به محل اجتماعات سیاسی و فرهنگی بدل شده اند. میدان تیان آن من در چین، میدان سرخ مسکو، هاید پارک در لندن و … همین طور سردر اصلی دانشگاه تهران در اوایل انقلاب و تا همین نزدیکی ها که میدان محسنی کم و بیش رنگ و روی اجتماعات اپوزیسیونی به خود گرفته است. هیچ کدام از اینها که نام برده شد بدین منظور طراحی نشده بودند سیر حرکتی تحولات اجتماعی از آنها کارکردی اینگونه ساخته است. ولی میتوان از این فضا های خودبه خود به وجود آمده این نکته را به یاد بسپاریم که تغییر در آنها دست بردن در خاطره قومی یک نسل است. اگر اطراف خیابان انقلاب به هر شکلی درآید نباید به سردر آن و حریمش تعرضی شود چرا که میراث نسلی از همین وطن است.
و اما سخنی دیگر. مسیر های پیاده روی از دسترسی هایی است که مدتها کسی به آن توجه نمی کرد. امروز شهرسازی در کشور های توسعه یافته به پهنای پیاده رو ها برای تشویق به کمتر استفاده کردن از خودرو بیشتر اهمیت می دهند. خیابان شانزه لیزه یکی از نمونه های موفق دهه پیش است که با هنرمندی هرچه تمام مسیر عبور خودرو را در قسمت طویلی ازآن زیرزمینی کرد تا چهره این خیابان به یادگار مانده از عصر ناپلئون با ماشین های جورواجور به هم نریزد. در شهر های جدید کشور خودمان هم یک چنین رویکردی به وجود آمده است که مسری را از ابتدا تا انتهای شهر از چند نقطه از شهر به عنوان مسیر های پیاده روی طراحی و اجرا کرده اند. یک نمونه هم در تهران دیدم در خیابان باغ سپهسالار ( بازار کیف و کفش زنانه)که کار خوبی در آن جا شکل گرفته است.
پ ن : مردمان عکس را که دیدم و با تجمعات جوانان امروزین قیاس کردم دیدم همه در آن عکس سر به زیرند و کاغذ پاره می خوانند و از اوضاع با خبر می شوند و در میدان محسنی جوانان جمع آمده به مدد تلفن همراه همه سر به هوایند و از دوردست ها اخبار جدید تری می طلبند و شاید از آن دیگر می پرسند که اصلا اینجا چه خبر است؟!
پل معلق
حتی پانوراماتیک بودن این عکس ذره ای از زیبایی آن نمی کاهد. اصلا باید همین کار را میکرده. عکس زیبایی است. الگوی جالبی برای تمرین پرسپکتیو.
نکته قابل توجه عکس همگونی متریال این پل معلق با طبیعت اطراف آن است. اگر این پل فلزی یا بتنی بود این آرزو در خیلی ها به وجود نمی آمد که در یک روز بهاری بتوانند روی این پل دو نفری قدم بزنند و خش خش بست های چوبی را زیر پایشان بشنوند.
سازه پل هم جالب است. طول دهانه بلند با یک چنین تکیه گاههایی شاید برای عبور مداوم نباشد و فقط تعداد اندکی بومیان آنجا را تکافو کند و عده ای عکاس و معمار خوش ذوق.

زیر پوست این مخمل سبز
دوستی داشتم که می گفت "خدا هیچ توپو گرافی را بیخودی نیافریده است" اگر زمانی قصد داشتید در فصل بهار به محل این عکس بروید یادتان باشد هیچ گاه از خط القعر این کوهستان خرامیدن آغاز نکنید. چون تمام باران و سیل این حوزه آبگیر به همان خط القعر وسط عکس می رسد و از آنجا به راه خود ادامه می دهد. این راهی که در عکس آمده است بیشتر نقش مسیل را دارد تا گذر محلی و احتمالا اکثر اوقات سال بلا استفاده است و فقط آب را با خود جابجا میکند.
پوشش گیاهی منطقه هم حکایت از بارشهای فصلی زیاد و در نتیجه ذخیره خوب آب های زیرزمینی دارد. روستا های پایین دست این منطقه اگر از سیل در امان باشند بهترین موقعیت را برای بهره برداری از آب های زیرزمینی دارند.
نکته دیگر رعایت نماسازی طبیعت در سطوح یال های این تپه هاست. تمام سطح یالها با مخمل یک دست سبز با اندکی کنتراست نماسازی شده است. ما در تهران برج هایی داریم که هیچ تعریفی در نما سازی آنها وجود ندارد. ترکیبی از شیشه و فلز و گرانیت سبز پیرانشهر با گردویی آذرشهر و چنان با غرور بر کنار شلوغترین خیابان پایتخت قد برافراشته است کانه میگوید "این منم طاووس علیین شده"!
پ ن : من اگر بخواهم در یک روز تابستانی جایی قدم بزنم از خط الراس این کوهستان هم عبور نمی کنم!
 

nino

مدیر بازنشسته
صدراي عزيز ،
نمي دونم در مقابل توصيفاي زيبات چيزي بگم . اينقدر عالي و استادانه توصيف كرد كه براي همه بچه ها بسيار آموزنده است . ديد ما رو عميق تر و دقيق تر ميكنه ;)



اين جايي كه هميشه آرزوشو دارم بشينم
جاي براي آرامش

 

Pleiades.Arch

عضو جدید
کاربر ممتاز
این تاپیک چه قدر باحاله نمی دونم چرا تا حالا ندیده بودمش! فکر کنم استادم راست میگفت که هنوز خوب دیدنو بلد نیستم! البته الان که یه سوالی دارم راجع به همین توصیف و این جور چیزا یهو چشمم خورد به این تاپیک!
همین استادم که می گفت خوب دیدنو بلد نیستم ازمون خواسته یه متنی رو که مکانی توش توصیف شده بخونیم بعدش هر چیزیرو که ازش فهمیدیم بکشیم! اگه کسی یه متن خوب سراغ داره لطفا" بگه!
 

sadra86

عضو جدید
جلال

جلال

سلام
ما همه در زندگي روزمره‌مان فريم‌هاي مختلفي از دنياي اطراف مي بينيم که نه از آن ها ايده اي مي گيريم ونه حتي هيچ کدام به خاطرمان مي ماند. ما صد ها بار از درب منزل بيرون آمديم و اولين نقطه اي که چشممان به آن افتاده است درب خانه همسايه روبروست ولي شايد اگر کسي از ما رنگ آن درب را بپرسد و نقش روي آن را، به راحتي نتوانيم پاسخ دهيم.
ممارست در اين کار نوعي نگاه ژرف به ما مي بخشد که در وراي دريچه هايي که ظاهرا مي بينيم چيز هايي را حس کنيم و به نوعي با آن فريم هماهنگ شويم و آنچه ناديدني است آن را ببينيم. در ابتدا فريم هايي که ما اطراف را در آن حس مي کنيم تنگ و کوچکند بعد اين فريم ها به تدريج بزرگ و بزرگتر مي شوند و وقايع بيشتري را به فضاي ادراکي ما مي کشاند و به همين ترتيب مي توانيم حرکت و زمان را در يک کل به هم پيوسته و از همان يک فريم بفهميم. ... و اما اين عکس:

اگر قرار باشد حسن و خوبي را(که زيبايي مفهومي از آن وهنر مفهومي از زيبايي و معماري بخشي از هنر است) داراي دو حيثيت جمال و جلال بدانيم بايد گفت هنر معماري هنري جلال‌مند است. نگفتم مجلل چون "مجلل" بار اصطلاحي مناسبي براي آن مفهومي که بنده اراده مي کنم ندارد. حالا اين جلال مي تواند به عظمت هم تعبير شود مي تواند به بزرگي هم بيان شود و همين طور به شکوه. ولي جامع ترين کلمه براي اين منظور فکر ميکنم همان جلال است.
اين جلال بعضا خود را به شدت به رخ انسان مي کشد ولي به انحا مختلف؛ يا انسان را به کرنش وامي‌دارد نسبت به مفهومي عميق تر و متعالي تر مثل معابد آيين هاي مختلف که فارغ از اصالت آن اديان و گرايش ها نوعي حس قدسي و نزهت فضا به انسان القا مي شود. يا نوعي حس حقارت به انسان دست مي دهد و خود را بخش اندک و خردي از مجموعه اي بسيار کلان مي بيند.
من از اين زاويه به اين عکس نگاه کردم ولي با همين يک فريم نمي توانم نسبت به مجموعه قضاوت کنم و پيش داوري اي در باره آن از جنبه هايي که اشاره کردم داشته باشم. فقط فتح بابي شد براي اشاره به اين موضوع که در طرح هايمان عناصر معماري به گونه اي در تعامل با يکديگر باشند که اين حس جلال به تحقير آدمي نينجامد. من عليرغم نقد هايي که به برخي حواشي مدرنيته دارم از کليت مدرنيسم و محصولات آن به شدت دفاع مي کنم. هيچ گاه نبايد در چنبره بي فايده دغدغه‌هاي نوستالژيک افتاد و به ياد گذشته بر امروز تاختن گرفت. انسان ميتواند در کلان شهر هاي ساخته دست خود به گونه اي بنا بسازد که خود را ومفهوم انساني خود را برترين ببيند و مي تواند ـاز طرفي ـ به گونه اي عمل کند که در پيشِ ساخته هاي خود احساس زبوني کند و خود را قسمتي از چرخ دنده هاي اين ماشين غول‌پيکر "عصر جديد" ببيند. (عصر جديد چارلي چاپلين را به خاطر داريد؟ بهترين سکانس، آن بود که گله اي گوسفند از گذري رد مي شدند و با يک فلويِ ظريف انسانهايي که از پله هاي مترو بالا مي آمدند جايگزين شدند!)

من با ديدن اين عکس فقط به ياد يک نفر مي افتم..... کالاتراوا !
 

آلوین

عضو جدید
کاربر ممتاز
متفاوت

متفاوت



من با اين عكس تمام ذهنيتم از بزك كردن برگشت
هميشه بزك كردن بد نيست
در كارهاي ساده
دو عنصر كار را به بالا ترين جاي ممكن مي‌رساند
- بزك
- زيبايي

چرا ديگر در كارهاي جديد از تزيينات و گچ بري و آينه كاري خبر نيست
آيا تكنولوژي آن از بين رفته
يا كه سليقه‌ها عوض شده
پس چرا تا وارد يك تالار در كاخ هاي قديمي مي‌شويم كه آينه كاري و يا گچ بري هاي زيبايي دارد مات و مبهوت به آن مي‌نگريم و از زيبايش لذت مي‌بريم.
چرا از بعضي از عناصر معماري گذشته ايران ديگر در كارهاي جديد خبري نيست
چرا استفاده از طاق و قوس در معماري مسكوني و يا تجاري از بين رفته و فقط اين دو عنصر در مساجد استفاده مي گردد
و هزاران عناصر زيباي معماري ايراني كه فراموش شده است
 

آلوین

عضو جدید
کاربر ممتاز
نماي پيكسلي

نماي پيكسلي

 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش ها: nino

maryam95

کاربر فعال
صدراي عزيز ،
نمي دونم در مقابل توصيفاي زيبات چيزي بگم . اينقدر عالي و استادانه توصيف كرد كه براي همه بچه ها بسيار آموزنده است . ديد ما رو عميق تر و دقيق تر ميكنه ;)



اين جايي كه هميشه آرزوشو دارم بشينم
جاي براي آرامش

اگه بخوام این عکس رو توی یک کلمه توصیف کنم باید بگم (آرامش):gol:
 

آلوین

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همگي

سلام به همگي

ممنون از استقبال تان از اين تاپيك توصيف;)

تصاوير زيبا و توصيف هاي زيباتر از حس خود :gol:

اين حس و اين تصاوير را با چشمان حتي در اطرافمان هم مي‌توانيم ببينيم البته اين زيبايي به صورت آني بوده و نمي توان آن را براي هميشه به بند كشيد هدف از ايجاد اين تاپيك اين بود كه شما براي اينكه زيبايي را به بند بكشيد چه روشي را انتخاب مي‌كنيد.
شمايي كه دانشجو و يا حتي معمار هستيد براي آوردن اين زيبايي در طرح و يا ايده خود از چه روشي استفاده ميكنيد:que:
براي مثال تصوير غروب و جاده كه پرسپكتيو يي است كه در طبيعت به وفور يافت مي شود و براي آوردن آن در طرح و يا ايده مي‌توان همان بازي نور براي هدايت بيننده استفاده كرد
بازي كه در كارهاي بزرگان اين رشته مي توان ديد

يك راهرو با نور كم و گذشتن از آن به سمت كه نور شديد است
"به طرف نور رفتن بيننده به صورت غريزي در وجود انسان نهفته است."
كه اين جور بازي با نور را در معابد، نمايشگاه ها، و حتي در ورودي خانه، دفاتر كار استفاده مي‌گردد.

اين نمونه‌اي ساده از برداشت از تصوير بود حالا شما با نگاهي ديگر به اين تصوير ...



و هزاران تصوير ديگر چه برداشت هايي به ذهنتان مي‌رسد .

در حبس كشيدن حس حتي منفورترين حس در يك بنا باعث شاخص شدن طرح شما مي‌گردد.:w34:
يادتون باشه حسي رو كه به بند كشيديد در ايده هايتان براي دوستان نيز بنويسيد.

منتظر تصاوير زيبا و برداشت زيبا تر شما هستيم.
 
بالا