بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

[secret_f]

چرا اینقدر طولانی پس نمره ها رو کی میدن پس کی انتخاب واحد میکنی پس کی کلاسا شرو میشه

نمره های اصلی بعد 26ام
فعلا یه نمره میدن که حذف و اضافه بتونیم بکنیم
کلاسامونم از شنبه شرو شده....

سلام سکرت جونی!!خوبی؟شبت بخیرباشه!!کی جرات داره تو رو راه نده!

من دارم میرم ولی اگه کسی چیزی گفت بگو بهم تا بعدا حالش رو بگیرم
سب همگی زیرکرسی نشینان حاضرین و غایبین بخیر.خوابای پفکی ببینین!

سلام خوبی
نرروووووووووووووووووووووووووو

 

[secret_f]

تنهای جان سلام نیت کن تا بگیرم

من نیز فال میخواهم

 

[Civil Boy]

من که رفتم زیر کرسی قدیمی بخوابم شب همه بخیر

شب خوش خواباي خوب خوب ببني

 

[Hamid MB]

سلام سکرت جونی!!خوبی؟شبت بخیرباشه!!کی جرات داره تو رو راه نده!

من دارم میرم ولی اگه کسی چیزی گفت بگو بهم تا بعدا حالش رو بگیرم
سب همگی زیرکرسی نشینان حاضرین و غایبین بخیر.خوابای پفکی ببینین!

شبت خوش آرام خانوم ایشالا فردا از خواب پاشی

 

[ARAMESH]

نمره های اصلی بعد 26ام
فعلا یه نمره میدن که حذف و اضافه بتونیم بکنیم
کلاسامونم از شنبه شرو شده....

سلام خوبی
نرروووووووووووووووووووووووووو

در اولین فرصت میام پیشت!!شبت ناز

 

[@ RESPINA @]

اینم فالت تنهایی
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشین قدسم چه دهم شرح فراق
که درین دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد درین دیر خراب آبادم

 

[Hamid MB]

تنهای جان سلام نیت کن تا بگیرم

ماله من چی شد ؟

 

[فانوس تنهایی]

عمو سبزي‌فروش!


داستاني که در زير نقل مي‌شود، مربوط به دانشجويان ايراني است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» براي تحصيل به آلمان رفته بودند و آقاي «دکتر جلال گنجي» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجي نيشابوري» براي نگارنده نقل کرد:

«ما هشت دانشجوي ايراني بوديم که در آلمان در عهد «احمد شاه» تحصيل مي‌کرديم. روزي رئيس دانشگاه به ما اعلام نمود که همه دانشجويان خارجي بايد از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملي کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوريم که عده‌مان کم است. گفت: اهميت ندارد. از برخي کشورها فقط يک دانشجو در اينجا تحصيل مي‌کند و همان يک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملي خود را خواهد خواند.

چاره‌اي نداشتيم. همه ايراني‌ها دور هم جمع شديم و گفتيم ما که سرود ملي نداريم، و اگر هم داريم، ما به‌ياد نداريم. پس چه بايد کرد؟ وقت هم نيست که از نيشابور و از پدرمان بپرسيم. به راستي عزا گرفته بوديم که مشکل را چگونه حل کنيم.

يکي از دوستان گفت: اينها که فارسي نمي‌دانند. چطور است شعر و آهنگي را سر هم بکنيم و بخوانيم و بگوئيم همين سرود ملي ما است. کسي نيست که سرود ملي ما را بداند و اعتراض کند.

اشعار مختلفي که از سعدي و حافظ مي‌دانستيم، با هم تبادل کرديم. اما اين شعرها آهنگين نبود و نمي‌شد به‌صورت سرود خواند. بالاخره من [دکتر گنجي] گفتم: بچه‌ها، عمو سبزي‌فروش را همه بلديد؟. گفتند: آري. گفتم: هم آهنگين است، و هم ساده و کوتاه. بچه‌ها گفتند: آخر عمو سبزي‌فروش که سرود نمي‌شود. گفتم: بچه‌ها گوش کنيد! و خودم با صداي بلند و خيلي جدي شروع به خواندن کردم: «عمو سبزي‌فروش . . . بله. سبزي کم‌فروش . . . بله. سبزي خوب داري؟ . . . بله.» فرياد شادي از بچه‌ها برخاست و شروع به تمرين نموديم. بيشتر تکيه شعر روي کلمه «بله» بود که همه با صداي بم و زير مي‌خوانديم.
همه شعر را نمي‌دانستيم. با توافق هم‌ديگر، «سرود ملي» به اين‌صورت تدوين شد:

عمو سبزي‌فروش! . . . بله.
سبزي کم‌فروش! . . . . بله.
سبزي خوب داري؟ . . بله.
خيلي خوب داري؟ . . . بله.
عمو سبزي‌فروش! . . . بله.
سيب کالک داري؟ . . . بله.
زال‌زالک داري؟ . . . . . بله.
سبزيت باريکه؟ . . . . . بله.
شبهات تاريکه؟ . . . . . بله.
عمو سبزي‌فروش! . . . بله.

اين را چند بار تمرين کرديم. روز رژه، با يونيفورم يک‌شکل و يک‌رنگ از مقابل امپراطور آلمان، «عمو سبزي‌فروش» خوانان رژه رفتيم. پشت سر ما دانشجويان ايرلندي در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هيجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند، به‌طوري که صداي «بله» در استاديوم طنين‌انداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان به‌خير گذشت.
متشکرم دوستان عزیزم که به داستانهام گوش میدید.

 

[Civil Boy]

سلام سکرت جونی!!خوبی؟شبت بخیرباشه!!کی جرات داره تو رو راه نده!

من دارم میرم ولی اگه کسی چیزی گفت بگو بهم تا بعدا حالش رو بگیرم
سب همگی زیرکرسی نشینان حاضرین و غایبین بخیر.خوابای پفکی ببینین!

شبت خوش ارامش جان خواباي خوب خوب ببني

 

[Fathy]

سلام خوبی
نرروووووووووووووووووووووووووو

چي كار داري بيچاره رو بذار بره بخوابه .... به خونه و زندگيش برسه

 

[jentleman_arch]

دوستان شب همگی خوش

 

[@ RESPINA @]

اینم واسه سکرت عزیز
ز دست کوته خود زیر بارم
که از بالا بلندان شرمسارم
مگر زنجیر مویی گسردم دست
و گرنه سر به شیدایی بر آیم
ز چشم من بپرس اوضاع گردون
که شب تا روز اختر میشمارم

 

[secret_f]

دوستان شب همگی خوش

اون سیگار چیه
شبت بخیر

 

[Hamid MB]

عمو سبزي‌فروش!


داستاني که در زير نقل مي‌شود، مربوط به دانشجويان ايراني است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» براي تحصيل به آلمان رفته بودند و آقاي «دکتر جلال گنجي» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجي نيشابوري» براي نگارنده نقل کرد:

«ما هشت دانشجوي ايراني بوديم که در آلمان در عهد «احمد شاه» تحصيل مي‌کرديم. روزي رئيس دانشگاه به ما اعلام نمود که همه دانشجويان خارجي بايد از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملي کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوريم که عده‌مان کم است. گفت: اهميت ندارد. از برخي کشورها فقط يک دانشجو در اينجا تحصيل مي‌کند و همان يک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملي خود را خواهد خواند.

چاره‌اي نداشتيم. همه ايراني‌ها دور هم جمع شديم و گفتيم ما که سرود ملي نداريم، و اگر هم داريم، ما به‌ياد نداريم. پس چه بايد کرد؟ وقت هم نيست که از نيشابور و از پدرمان بپرسيم. به راستي عزا گرفته بوديم که مشکل را چگونه حل کنيم.

يکي از دوستان گفت: اينها که فارسي نمي‌دانند. چطور است شعر و آهنگي را سر هم بکنيم و بخوانيم و بگوئيم همين سرود ملي ما است. کسي نيست که سرود ملي ما را بداند و اعتراض کند.

اشعار مختلفي که از سعدي و حافظ مي‌دانستيم، با هم تبادل کرديم. اما اين شعرها آهنگين نبود و نمي‌شد به‌صورت سرود خواند. بالاخره من [دکتر گنجي] گفتم: بچه‌ها، عمو سبزي‌فروش را همه بلديد؟. گفتند: آري. گفتم: هم آهنگين است، و هم ساده و کوتاه. بچه‌ها گفتند: آخر عمو سبزي‌فروش که سرود نمي‌شود. گفتم: بچه‌ها گوش کنيد! و خودم با صداي بلند و خيلي جدي شروع به خواندن کردم: «عمو سبزي‌فروش . . . بله. سبزي کم‌فروش . . . بله. سبزي خوب داري؟ . . . بله.» فرياد شادي از بچه‌ها برخاست و شروع به تمرين نموديم. بيشتر تکيه شعر روي کلمه «بله» بود که همه با صداي بم و زير مي‌خوانديم.
همه شعر را نمي‌دانستيم. با توافق هم‌ديگر، «سرود ملي» به اين‌صورت تدوين شد:

عمو سبزي‌فروش! . . . بله.
سبزي کم‌فروش! . . . . بله.
سبزي خوب داري؟ . . بله.
خيلي خوب داري؟ . . . بله.
عمو سبزي‌فروش! . . . بله.
سيب کالک داري؟ . . . بله.
زال‌زالک داري؟ . . . . . بله.
سبزيت باريکه؟ . . . . . بله.
شبهات تاريکه؟ . . . . . بله.
عمو سبزي‌فروش! . . . بله.

اين را چند بار تمرين کرديم. روز رژه، با يونيفورم يک‌شکل و يک‌رنگ از مقابل امپراطور آلمان، «عمو سبزي‌فروش» خوانان رژه رفتيم. پشت سر ما دانشجويان ايرلندي در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هيجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند، به‌طوري که صداي «بله» در استاديوم طنين‌انداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان به‌خير گذشت.
متشکرم دوستان عزیزم که به داستانهام گوش میدید.

این یکی واقعا حرف نداش ممنون

 

[Fathy]

عمو سبزي‌فروش!


داستاني که در زير نقل مي‌شود، مربوط به دانشجويان ايراني است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» براي تحصيل به آلمان رفته بودند و آقاي «دکتر جلال گنجي» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجي نيشابوري» براي نگارنده نقل کرد:

«ما هشت دانشجوي ايراني بوديم که در آلمان در عهد «احمد شاه» تحصيل مي‌کرديم. روزي رئيس دانشگاه به ما اعلام نمود که همه دانشجويان خارجي بايد از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملي کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوريم که عده‌مان کم است. گفت: اهميت ندارد. از برخي کشورها فقط يک دانشجو در اينجا تحصيل مي‌کند و همان يک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملي خود را خواهد خواند.

چاره‌اي نداشتيم. همه ايراني‌ها دور هم جمع شديم و گفتيم ما که سرود ملي نداريم، و اگر هم داريم، ما به‌ياد نداريم. پس چه بايد کرد؟ وقت هم نيست که از نيشابور و از پدرمان بپرسيم. به راستي عزا گرفته بوديم که مشکل را چگونه حل کنيم.

يکي از دوستان گفت: اينها که فارسي نمي‌دانند. چطور است شعر و آهنگي را سر هم بکنيم و بخوانيم و بگوئيم همين سرود ملي ما است. کسي نيست که سرود ملي ما را بداند و اعتراض کند.

اشعار مختلفي که از سعدي و حافظ مي‌دانستيم، با هم تبادل کرديم. اما اين شعرها آهنگين نبود و نمي‌شد به‌صورت سرود خواند. بالاخره من [دکتر گنجي] گفتم: بچه‌ها، عمو سبزي‌فروش را همه بلديد؟. گفتند: آري. گفتم: هم آهنگين است، و هم ساده و کوتاه. بچه‌ها گفتند: آخر عمو سبزي‌فروش که سرود نمي‌شود. گفتم: بچه‌ها گوش کنيد! و خودم با صداي بلند و خيلي جدي شروع به خواندن کردم: «عمو سبزي‌فروش . . . بله. سبزي کم‌فروش . . . بله. سبزي خوب داري؟ . . . بله.» فرياد شادي از بچه‌ها برخاست و شروع به تمرين نموديم. بيشتر تکيه شعر روي کلمه «بله» بود که همه با صداي بم و زير مي‌خوانديم.
همه شعر را نمي‌دانستيم. با توافق هم‌ديگر، «سرود ملي» به اين‌صورت تدوين شد:

عمو سبزي‌فروش! . . . بله.
سبزي کم‌فروش! . . . . بله.
سبزي خوب داري؟ . . بله.
خيلي خوب داري؟ . . . بله.
عمو سبزي‌فروش! . . . بله.
سيب کالک داري؟ . . . بله.
زال‌زالک داري؟ . . . . . بله.
سبزيت باريکه؟ . . . . . بله.
شبهات تاريکه؟ . . . . . بله.
عمو سبزي‌فروش! . . . بله.

اين را چند بار تمرين کرديم. روز رژه، با يونيفورم يک‌شکل و يک‌رنگ از مقابل امپراطور آلمان، «عمو سبزي‌فروش» خوانان رژه رفتيم. پشت سر ما دانشجويان ايرلندي در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هيجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند، به‌طوري که صداي «بله» در استاديوم طنين‌انداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان به‌خير گذشت.
متشکرم دوستان عزیزم که به داستانهام گوش میدید.

دمت گرم بالاخره يه چيز باحال گفتي....

 

[Civil Boy]

بچه ها من ديگه برم
شب همگي خوش خواباي خوب خوب ببيني
ياحق

 

[@ RESPINA @]

اگه کسی فال نمیخواد برم بخوابم من

 

[Hamid MB]

فال من چی شد مثلان من اول بودم

 

[Hamid MB]

بچه ها من ديگه برم
شب همگي خوش خواباي خوب خوب ببيني
ياحق

برو جیگر شبت بخیر فقط فردا زنگ میزنم هماهنگی کنیم

ایشالا فردا از خواب پاشی

 

[@ RESPINA @]

خوب دوا نکن چشم الان میگیرم نیت کن

 

[Fathy]

به نيت سلامتي همتون هر كي جلو دستم بود ازش تنكسيدم


شب بخير

 

[ne_sh67]

سلام به همه..منم فال میخوام//بقیه کجان؟؟؟!!!آرامش کو؟؟؟؟!!تنهایی ؟؟!!بقیه کوشن؟؟؟

 

[@ RESPINA @]

اشنم فالت حمید mb
اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
حریف خانه و گرمابه و گلستان باش
شکنج زلف پریشان به دست باد مده
مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش
گرت هواست که با خضر همنشین باشی
نهان ز چشم سکندر چو آب حیوان باشی

 

[Hamid MB]

به نيت سلامتي همتون هر كي جلو دستم بود ازش تنكسيدم


شب بخير

بابا تنکس میخوام چی کا فالمو بده

 

[Hamid MB]

اشنم فالت حمید mb
اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
حریف خانه و گرمابه و گلستان باش
شکنج زلف پریشان به دست باد مده
مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش
گرت هواست که با خضر همنشین باشی
نهان ز چشم سکندر چو آب حیوان باشی

کسی معنیه اینارو میدونه فک کنم حافظ جان نیتمو نشنیده

 

[Fathy]

بابا تنکس میخوام چی کا فالمو بده

فالتو به من چه داداش .... آقا زرينه فالگيره

 

[@ RESPINA @]

اجازه هست برم زیر کرسی قدیمی لالا کنم؟

 

[@ RESPINA @]

fathy شما هم فال میخوای ؟

 

[Hamid MB]

سلام به همه..منم فال میخوام//بقیه کجان؟؟؟!!!آرامش کو؟؟؟؟!!تنهایی ؟؟!!بقیه کوشن؟؟؟

سلام ne_sh67 خانوم خوبید ایشالا ؟ ارام خانوم حضورش ضمنیه . تنهایی جانم فقط قصه هاشو میبینیم صداش در نمیاد فالم دارن میگیرن اگه خدا بخواد

 

[Fathy]

بچه ها خدا وكيلي يه چند تا يي پست بديد تا برسيم به صفحه 1000 بعدش همه بريم بخوابيم