باران رحمت است و کودکان کار که میگویی شاید"بارارن برایشان امیدی باشد از طرف خدایشان"که باز بیادشان است.
که لبخندیست مهربانانه برویشان"که من همیشه مراقبتانم که نترسید....
شاید باران گریه برای تو نبود"شاید چون دردانه خدایمان درهای رحمت را به سویت باز کرده بود"رحمت های نقره اییش به سویت سرازیر شده بود...
شمع ها را که نگفتی...من هم نمیگویم.
من...من میگویم خوشبختی باید از درون ادمی برخیزد " نه از عالم برون.
....
باز باران با ترانه
با گلوله، وحشیانه
می خورد بر قلب مردم
تیغ تازی، نیش کژدم
یادم آید زیر باران
چکمه کوبان خیابان
روبه دشمن، صف اول
زیر رگبار مسلسل
تیر وترکش، بوی باروت
جیغ آژیر،خون وتابوت
مرگ بر او ،مرگ بر این
سوز آتش، چرخش مین
زیر باران بهاری
حمله های انتحاری
میخزیدم، میدویدم
از سرمرگ، می پریدم
یادم آید حرف مادر
پلکهای رو به آخر
گریه باران، جدایی
حسرت روز رهایي
یادم آید زیر باران ....
( کیانی مه)
یا شاید هم
باز باران بی ترانه
با تمام بی کسی های شبانه
می خورد بر مرد تنها ,می چکد بر فرش خانه
باز می اید صدای چک چک غم...باز ماتم
من به پشت شیشه ی تنهایی افتاده
نمی دانم...نمی فهمم
کجای قطره های بی کسی زیباست؟
نمی فهمم, چرا مردم نمی فهمند
که ان کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد
کجای ذلتش زیباست؟
نمی فهمم..کجای اشک یک بابا
که سقفی از گل و اهن به زور چکمه های باران
به روی همسر و پروانه های مرده اش ارام باریده
کجایش بوی عشق وعاشقی دارد؟
نمی دانم..نمی دانم چرا مردم نمی دانند
که باران, عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست
کجای مرگ ما زیباست...نمی فهمم!!!!؟
یاد ارم, روز باران را
یاد ارم مادرم در کنج باران مرد
کودکی ده ساله بودم
می دویدم زیر باران..از برای نان
مادرم افتاد
مادرم در کوچه های پست شهر ارام جان می داد
فقط من بودم و باران و گل های خیابان بود
نمی دانم
کجای این لجن زیباست؟
بشنو از من, کودک من
پیش چشمم, مرد فردا
که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالادست
و ان باران که عشق دارد ...فقط جاریست برای عاشقان مست
و باران من و تو درد و غم دارد
خدا هم خوب می داند که
این عدل زمینی ,عدل کم دارد