«آموزه های چگونه بايد زیستن»، تقسیم می شود به دو آموزه :
یکی آموزه های «چگونه بايد زیستن ارزشی »
دوم آموزه های «چگونه بايد زیستن نفع گرایانه
یکی آموزه های «چگونه بايد زیستن ارزشی »
دوم آموزه های «چگونه بايد زیستن نفع گرایانه
آموزه چگونه بايد زیستن ارزشی
در راست گفتن و دروغ نگفتن (به اعضاء خانواده و فامیل و دوستان و طرف های قرارداد اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و غیره).
چه در مواردی که راست گفتن برای تشخيص گوینده، منافعی ببار می آورد و یا در مواردی که برای گوینده منافعی در بر ندارد بلکه منافعی را از او دفع هم می کنند مانند آنکه فروشنده کالا معایب کالای خود را بگوید و با اين راستگويي درآمدي را که سزاوار او نیست از او، دور می کند.
اشکال :
ممکن است کسی بگوید تمام این موارد را عقل درک می کند و نیازی در شناخت آنها به دین و ایمان بخدا و قیامت نیست.
پاسخ :
اولاً باید توجه داشت که در اخلاقیات بالاخص برای کسانیکه تنها بخاطر منافع شخصی شان تصمیم می گیرند اعتقادات واقعی دین به خدا و قیامت می تواند فرد را به صداقت در چنین مواردی وادار کند و از دست دادن منافع شخصی شان در چنین مواردی در دنیا و در مقابل پاداش اخرتی و ابدی برای آنها معقول و قابل توجیه بیاید حتی اگر کاملاً هدف گوینده کسب منافع شخصی باشد و به ندای وجدان اخلاقی بی اعتنا باشد اما بخاطر کسب سعادت ابدی در آخرت به چنین مواردی ظالمانه علیه دیگران، ممكن است اقدام نکند (مگر آنکه به دروغ ادعای اعتقاد بخدا و اخرت کند) و در چنین مواردی که نمونه هایی از باب مشتی از خروار است که گذشت، تنها دین می تواند با ایجاد انگیزه اعتقاد به قيامت، موجب صداقت گردد و گر نه چگونه دولت و حکومت می تواند در خانواده و صحبت با همسر و فرزندان، ضامن اجرای صداقت باشد و یا در فامیل و دوستان می تواند ضامن صداقت باشد و ميان آنها ايجاد محبت و نيكوكاري كند.
و یا در قراردادهای کلان به نمایندگی از طرف دولت و یا دیگران، از گرفتن رشوه مخفیانه از دادن شهادت دروغ خودداری کند و. ..
آیا پلیس که ابزار و چشم دولت است می تواند در تمام این موارد، حضور پیدا کند و حتی در آنجا که حضور دارد با چشم پوشی از منافع کلان، تخلف نکند بدون آنکه بخدا و قیامت ایمان داشته باشد بلاخص همچون بسیاری از مردم به ندای وجدان هم بی اعتناء باشد بالاخص اگر همچون ماده گرایان و حس گرایان به حسن ذاتی عدالت و حقوق طبیعی و قبح ذاتی کذب و فساد و تجاوز به حقوق دیگران هیچ اعتقادی نداشته باشد و در عین حال در صورت حفظ صداقت خود، منافع بزرگ شخص خود را در معرض نابودی، به نفع مردم قرار دهد.
اینجااست که اعتقاد به ارزش های ثابت اخلاقی و نیز ایمان واقعی و باطنی به خدا و قیامت، تاثیر خود را می تواند نشان دهد و در جائی که هیچ انگیزه مادی و این جهانی برای صداقت در انسانهای خودخواه نیست ایمان بخدا و قیامت مؤثر افتد.
ثانیاً چگونه می توان گفت اخلاق حسنه برای همه بدیهی است گر چه اصول اخلاق، عقلی است و حقوق طبیعی را عقل درک می کند (و عمل به آن را بجا و تجاوز به آنرا نابجا و زشت می داند و ما در کتاب فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق آنرا مفصلاً اثبات کردیم. )
اما اینطور نیست که تثبیت آنها برای همه (مخصوصاً در موارد جزئی و شخصی و موارد تزاحم میان مصادیق احکام اخلاق) هیچ نیازی به راهنمائی های خداوند نباشد در حالیکه مشاهده می کنیم بسیاری از فیلسوفان در ادراک عقلی اخلاق نیک سردرگم هستند یا به خطاء رفتند کسانی همچون اپیکور و هلوتیوس و بنتام و بنتامیان خواستند اخلاق را به نفع گرائی محض کاهش دهند چه نفع شخصی و یا نفع نوعی برای عامل اخلاقی و یا برای اکثریت جامعه اما به بن بست برخوردند و در تشخیص مصادیق سردرگم شدند علاوه بر آنکه نفع اکثریت جامعه برای عامل (که براساس نفع خود، عمل می کند) انگیزه ندارد و یا پوزینیوسیتها که در توجیه و تفسیر رفتار اخلاقی میان «نفع گرائی» و «ابراز احساسات» (شخصي و سلیقه های خودخواهانه )، گم شدند و یا پست مدرنها و ساختار شکنان که به تناقض گوئی افتادند و یا دورکیم و دورکیمیان از جامعه شناسان و تاریخ گرایان که خوب اخلاقی را به آنچه که جامعه خوب می داند (و بد اخلاقی را به آنچه که جامعه بد می داند) تعريف و تفسير كردند که «خوب دانستن» در اینجا نزد تاریخ گرایان و دورکیمیان، علت خوبی عمل است نه اينكه عمل ذاتاً خوب است و ذات عمل را بدون صفت خوبی و بدی می دانند، چگونه به تناقض گوئی افتادند و گفتند «بنابراین مکتب ما، خوب است آدم کشی را پیش مردم بد بنمائیم تا آدم کشی ترک شود و امنیت کامل به جامعه برگردد»
در حالیکه این گفته، مکتب آنها را نقض میکند و در خود تناقض دارد زيرا اگر طبق مکتب آنها، «هیچ عملی ذاتاً خوب نیست و هیچ عملی ذاتاً بد» چرا ما مردم را از آدم کشی منع کنیم تا امنیت به دست بیاید مگر به قول شما نمی گوئید «هیچ عملی ذاتاً بد نیست» یعنی آدم کشی هم ذاتاً بد نیست و مگر شما نمی گوئید «هیچ عملی ذاتاً خوب نیست» یعنی امنیت هم ذاتاً خوب نیست «اگر هیچ عملی ذاتاً خوب و هیچ عملی ذاتاً بد نداریم» چرا آدم کشی را بد بنمائیم اگر آدم کشی ذاتاً بد نیست چرا آنرا بد بنمائیم و چرا آنرا خوب ننمائیم تا طبق مکتب شما، آن خوب شود زیرا خوب در مکتب شما یعنی چیزی را که مردم خوب می دانند یعنی طبق مكتب شما اگر آدم کشی را هم مردم خوب بدانند، آدم كشتن می شود خوب، اگر امنیت را هم بد بدانند، امنیت می شود بد.
خلاصه اینکه چرا در مجلس های قانون گذاری کارهای مفید را تصویب می کنند با آنکه شاید نوع مردم بدانند مفید و خوب است زیرا می خواهند رسمیت قانونی پیدا کند دیگر چون و چرای گروهی عمل به آنرا، مخدوش نکند بنابراین گر چه اصول اخلاق عقلی است اما خداوند آنها را در اوامر و تکالیفی بیان می کند تا برای همه مردم مؤمن، قانونی و شرعی گردد و از چون و چرا نزد مؤمنین بیرون بیاید و انگيزه دين نيز براي انجام آنها پيدا شود.
انسان شناسی اگوست کنت :
الف - هابز مدعی است که محرک افراد فقط جلب نفع و خودخواهی است اما او اشتباه می کند.
هر فردی علاوه بر تمایلات خود خواهانهاش، غرائز نوع دوستانه ای دارد که بر مبنای دوست داشتن اجتماع استوار است.
ب - با این وصف «فرد نه از لحاظ عقل و نه از نظر معلومات و نه از حیث شدت نوع دوستی طبیعیاش، بدان پایه که مطلوب برای زندگی اجتماعی باشد نیست» در سیاست بایستی بدین موضوع توجه کامل داشت. از ــــ ترجمه کتاب فلاسفه بزرگ صفحه 408
قاضی فرانکفورتر :
.... «اعتقاد دین از درک تشخیص نارسائی «عقل» به عنوان وسیله ای برای پیوند دادن افراد آدمی به انسانهای همنوع او، و همچنین جهان، سرچشمه می گیرد».