«ضمانت های اجرائی» (آموزه های چگونه بايد زیستن)

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار




«ضمانت های اجرائی» (آموزه های چگونه بايد زیستن)

3- دین و ضعف حکومت های بشری در اجراء :
لزوم وجود «حکومت و قوه مجريه» عقلاً بخاطر ضعف افراد، در اجراء حق
ضعف «حکومت های بشری» در اجراء و هدایت
«هیوم» در کتاب تحقیق در مبادی اخلاق (در اول بخش چهارم در بند 164) می نویسد:
- «اگر هر انسانی، فراست کافی برای درک مصلحت مهمی که او را به رعایت عدالت و برابری، مقید می کرد داشت، و از توانائی کافی، برای ثابت قدم ماندن در تبعیت منظم از مصلحت عمومی و آینده نگری در مقابله با فریب لذت و سودمندی زودگذر کنونی، برخوردار بود؛ هرگز چیزی به نام حکومت یا جامعه سیاسی وجود نداشت.
بلکه هر فردی سر به فرمان آزادی طبیعی‌اش بود، و در صلح و صفا و سازگاری کامل با دیگران بسر می برد.
- جائی که عدالت طبیعی، فی نفسه، مانعی تمام عیار باشد، چه نیازی به قوانین وضعی است. »
آگوست کنت :
«هابز، مدعی است که محرک افراد فقط جلب نفع و خودخواهی است اما او اشتباه می کند، هر فردی، علاوه بر تمایلات خودخواهانه اش، غرائز نوع دوستانه ای دارد که بر مبنای دوست داشتن اجتماع، استوار است، با این وصف، فرد، نه از لحاظ عقل و نه از نظر معلومات و نه از حیث شدت نوع دوستی اش، به دان پایه که مطلوب برای زندگی اجتماعی باشد نیست، در سیاست بایستی بدین موضوع، توجه کامل شود».
توضیح :
آنانکه در شناخت انگیزه های بشری و فلسفه لزوم وجود حکومت، انديشيده اند و چه آنانکه نسبت به انسان، دیدی بدبینانه ای داشته اند همچون هابز که حالت اجتماع بدون حکومت را حالت جنگ می داند و چه آنانکه چنین دیدی بدبینانه ندارند و تشکیل حکومت را برای رفع هرج و مرج و برقراری نظم و رفع خصومت‌ها و نزاع های موردی، می دانند همه بر اصل لزوم وجود حکومت تایید دارند مبنی بر اینکه برخلاف حیوانات، انسان نه علم غریزی به نظام اجتماعی‌اش دارد و نه نظام اجتماعی‌اش را بطور غریزی و قهری انجام می دهد بلکه فاعل مختار است میان منافع «خودخواهانه‌اش» و مراعات «حقوق دیگران بر اساس نوع دوستی و حق طلبی» و غالباً اگر قدرت ما فوقی بنام حکومت، مانع او نشود نفع «خودخواهانه» را بر مصلحت «عموم و حق دیگران» در عمل ترجیح می دهد و مرتکب عصیان و خطاء می شود قطع نظر از آنانکه همچون هابز می گویند تنها انسان دنبال منافع شخصی خودخواهانه‌اش می رود و بدون حکومت، حالت اجتماعی همان حالت جنگ است.
حال چه بر مبنای بدبینانه هابزی و چه بر مبنای دیدگاه متعارف و عمومی که انسان دارای دو انگیزه خودخواهانه و انگیزه حق خواهانه یا خیرخواهانه (یا نوع دوستانه) است لکن غلبه در افراد انسانی با انگیزه خودخواهانه است و لذا برای جلوگیری از تجاوزات انگیزه خودخواهانه به حقوق دیگران بايد قدرت مافوقی باشد که جلو تجاوز افراد به حقوق دیگران را بگیرد هیچکس این مطلب را منکر نیست و همه آنرا قبول دارند.
- اما سئوال راجع به «قدرت حاکم» بر مردم است، اگر حاکم، فرضاً خدا باشد که توسط پیغمبر یا وصی پیغمبراش بر مردم حکومت می کند همچون حکومت حضرت موسی یا حضرت داود یا حضرت سلیمان و یا حکومت خاتم انبیاء یعنی حضرت محمد و اوصیاء معصومین اش، در نتیجه هیچ شکی نیست که در این فرض که حاکم واقعی خدا باشد، هیچ منفعت شخصی و انگیزه خودخواهانه در حاكم برای تجاوز به حقوق مردم وجود ندارد بلکه اجراء حقوق طبیعی و مصالح عمومی و منافع مردم تنها هدف خدا است.
و نماینده خدا در زمین که انبیاء و اوصیاء آنها باشند تنها مجری خواسته های خداوند اند که خواسته های خداوند، حق محض و خیر محض باشد و هيچ سودجوئي شخصي در آن نيست.
2 - اما اگر حاکم خدا و نماینده خدا نباشد بلکه یک بشری باشد که بطور انتخابی یا ارثی و یا قدرت شمشیر بر مردم مسلط شده است و از انگیزه های بشری که غلبه خودخواهی بر حق خواهی باشد در آن وجود دارد حاکم، در این صورت چگونه می تواند عدالت كامل را در آن تضمین کند که عدالت عبارت از غلبه انگیزه حق خواهانه بر انگیزه خودخواهانه منافع شخصی باشد بالاخص در مواردی که مردم متوجه این انحراف حاکم از «حق خواهی و نوع دوستی» به «منافع شخصی» نباشند چه این منفعت شخصی، منافع ای برای شخص حاکم باشد مثل توسعه قدرت حاکمیت و حفظ آن یا برای خانواده و خویشان حاکم و یا برای سرمایه دارانی که حزب و شخص او را در انتخابات حاکم کرده اند و یا انگیزه نژاد پرستانه و ملیت گرائی افراطی و یا. ... که حاکمان جهان بدون استثناء گرفتاران چنين انحرافاتي در باطن هستند.
- و بقول راسل همه حکومت های بشری بدون استثناء برای حفظ رياست و توسعه آن می کوشند و بقول راسل تمام رفتار سیاسی سیاستمداران را با این اصل «قدرت طلبی»، می توان تحلیل کرد.


سید محمد رضا علوی سرشکی

 
Similar threads

Similar threads

بالا