سلام.......این مواردی که میگین از یک بعد صحیح است......از یک بعد خیر ......ببینید من نمیخوام بگم دولت وظیفه ای نداره در قبال تفریح سالم مردم....یا اینکه خداییی نکرده مسئولیت این مسئسئله رو از دوشش بردارم.....نه......دولت وظیفه داره به خصوص برای جوانها که اهل هیجانات بیشتری هستن فضای متناسب رو فراهم کنه.....البته نه بایستی افراط رخ بده نه تفریط
با این تفاسیری که میگین تهران بایستی شادترین باشه!.......ولی آیا اینجوریه؟........به نظر بنده خیر.......آمار هم همینو میگه.....از دید بنده تهران امروز به خاطر مشکلات فرهنگی متعددی که پیدا کرده به سمت افسردگی مزمن پیش میره.....یکی از مهمترین علتهاش فراموش کردن خانواده ست .....فراموش شدن صله رحم....زندگی آپارتمان نشینی و از طرفی بی تحرکی
حضرت علی (ع) میفرمایند اگر اشتباه نکنم بزرگترین تفریح کار است .......چون کار باعث خلاقیت و شکوفایی انسان میشه.....چون کار باعث تحرک میشه......حالا یافکری یا جسمی و از طرفی کار هست که باعث میشه ذهن مدام مشغول فکر کردن به بدبختی و گرفتاری ها یا مسائل حاشیه ای نشه ..........
ببینید........برنارد شاو یک نویسنده انگلیسی میگه....... راز بدبختي و بينوايي ما داشتن اوقات فراغتي است که صرف فکر کردن درباره خوشبختي و بدبختي مي شود......خب این مسئله برای یک انسان بیکار جلوه گر میشه ولی یک انسانی که کار داشته باشه اصلا ذهنش برای این مسائل نیست......چرا مردم کشورهای شرق آسیا انقدر صورتشون بشاش و شاد هست......یک دلیل مهمش همین کار کردن اونها در مدت زمان طولانی است
یک شهری هم که میخواد بره تفریح....میزنه به کجا میزنه به کوه........میزنه به دامن طبیعت......چرا این کار رو میکنه؟.........چرا میره کنار رودخونه.......برای آرامش داشتن غیر اینه؟!
همه حرف من اینه شادی قبل از هر چیزی به خود افراد بستگی داره .....من شادی رو در قمار و مصرف الکل و شنیدن موسیقی لهو و لعب و کشیدن قلیون و اعتیاد نمی بینم......من شادی رو اصولا در مواردی که سبب آزار و اذیت رسوندن هم به بدنم میشه و هم در مواردی سبب ناراحتی دیگران نمیبینم......من شادی رو در این ها میبینم...خوشرو بودن و خوش برخورد بودن ......ورزش..قدم زدن در کوه و مناطق سبز حالا مثلا پارک که فکر آدم حتی از مسائل کاری هم بیرون میاد.....پیک نیک... سفر(تفریح گروهی) .... دید و بازدید .. هدیه دادن و گرفتن...اعیاد مذهبی و غیر مذهبی.....علم آموختن....عطر زدن..داشتن دوست خوب....نظافت و آراستگی...از همه مهمتر یاد خدا بودن ........که هیچ آرامشی لذت بخش تر از این مورد آخر نیست......و آیا هیچ شادی بالاتر از رضایت خداوند هست؟......شما یک کاری میکنی که خداوند همونو گفته با اینکه هوا و هوس هم دارن تو ذهنت با اون کار کلنجار میرن......ولی آخر کاری شما حرف خدا رو گو میدی و بر اون هوس غلبه میکنی...(فکر میکنم برای همه ما این شرایط پیش اومده باشه که سر دوراهی و بعضا چند راهی تو یک تصمیم گیری قرار بگیریم که یک طرفش هوا و هوس شیطانی است)....واقعا احساس رضایت و شادی بهمون دست نمیده؟